خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

درنگی در نسبت قرآنی حکمت ابن سینا و شیخ اشراق

مقاله پیش رو، بخش نخست از پژوهش نگارنده درباره دریافت‌های قرآنی ابن سینا و شیخ اشراق است که به انگیزه زادروز ابوعلی سینا، پزشک، حکیم، فیلسوف و دانشمند بزرگ ایران زمین و همزمان با روز پزشک به رشته تحریر درآمده است.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، دکتر محمد کریمی زنجانی اصل، پژوهشگر تاریخ فلسفه و عرفان و فوق دکترای فلسفه و تاریخ علم از آلمان در مقاله‌ای به انگیزه زادروز صاحب شفا و قانون با بررسی آراء ابن سینا و شیخ اشراق آورده است:

مقاله پیش‌رو، بخش نخست از پژوهش نگارنده درباره دریافت‌های قرآنی ابن سینا و شیخ اشراق است.

مشروح بخش نخست این مقاله را با هم می‌خوانیم:

نسبت فلسفی و روحانی مکتب‌های سینوی و اشراقی به عنوان حوزه‌­های اصلی فلسفه ایرانی در روزگار اسلامی تا پیش از مکتب‌های شیراز و اصفهان، موضوع پژوهش‌های چندی است که کوشیده‌­اند این نسبت را از چشم­‌اندازهای منطقی و معرفت­‌شناختی بررسند و چند و چون و چگونگی و دامنه تأثیر آرای ابن ­سینا (م ۴۲۸ ق) بر شیخ اشراق شهاب الدین یحیی سهروردی (شهید ۵۸۷ ق) را برنمایند.

در این گفتار، برآنم که نشان دهم، با بازخوانی آرای این دو فیلسوف، می­‌توان از پس­‌زمینه پنهان‌­شده نسبتِ معرفت‌ ­شناختیِ این مکتب‌ها نیز سخن گفت: از درنگ مشترک هر دو فیلسوف در آیات قرآنی و نحوه کاربرد این آیات در حکایت‌های عرفانی/ فلسفی آن‌ها.

بحث‌های متداول درباره حکمت سینوی، در ادامه سنت شرق­‌شناسی، آرای فلسفی شیخ الرئیس را بازتابی از خوانش‌های اسکندرانی/ نوافلاطونی حکمت ارسطویی می­‌‌دانند. [۱] چنین پژوهش‌هایی، معمولا بر بررسی آرای فلسفی ابن­‌سینا در «خلائی تاریخی/ فرهنگی/ مذهبی» بنیاد گرفته‌­اند و به نقش عناصر پیرامونی در آرای فلسفی او چندان توجهی ندارند؛ گویی که زیست­‌جهانی که ابن­‌سینا «در آن» و «با آن» می­‌زیسته است، در ساخت و پرداخت آرای فلسفی او نقشی نداشته است. ناگفته پیداست که این غفلتِ بسا که عمدی از پرداختن به «فلسفه سینوی به مثابه امری میان‌­فرهنگی»، به فرجام بر آن است که شأن فلسفی شیخ الرئیس را در اندازۀ یک شارح برجسته حکمت یونانی فروکشد.

و این همه در حالی است که ابن‌­سینا در جای جای شماری از نوشته­‌هایش بر نقش آن زیست­‌جهان در شکل­‌گیری اندیشه و آرای فلسفی و حتی علمی­اش تأکید کرده است و بیش از آن، بعضاً با وضوحی بیش از حد متعارف آشکار، نشانه­‌ها و کاربردهای آن عناصر تاریخی/ فرهنگی/ مذهبی را در اختیار ما نهاده است.

او در همان نخستین سطرهای زندگینامه خودنگاشته­‌اش از پیشینه تربیتی خود چنین یاد می‌­کند:

«من در افشنه زاده شدم و پس از من برادرم زاده شد. پس آنگاه به بخارا نقل مکان کردیم و آموزگاری برای قرآن و آموزگاری در ادب برایم فراهم کردند و چون به سن ده سالگی رسیدم، قرآن و بسیاری از آثار ادبی را به پایان رسانده بودم، چنان که شگفتی مردمان را برانگیختم».[۲]

آنچه که ابن‌­سینا در این چند سطر ظاهراً معمولی گفته است با روش آموزش سنتی در روزگار اسلامی هماهنگی کامل دارد و به رغم تأکید او بر توانایی نامتعارفش در یادگیری دانش‌های متداول در روزگارش، آن را به «خودبزرگ­‌بینی مردی بزرگ» نمی‌توان نسبت داد؛[۳] بلکه به عنوان یادآوری نکته‌­ای می‌­توانش در نظر گرفت که می­‌توان گفت در همه آثارِ شیخِ مشائیانِ جهانِ اسلامی­‌شده، از نوشته­‌های روزگار جوانی­‌اش تا تأمّلاتِ به ظاهر ارسطوئی­‌اش و تا بازپسین نگاشتۀ شخصی­‌اش کتاب الإشارات و التنبیهات، نمودی آشکار و پنهان دارد: آینده علمی او از دل آموزش‌های قرآنی و ادبی­‌اش شکل گرفته بوده است.

ابن­‌سینا در سطرهای بعدی زندگینامه­‌اش از گرایش پدر و برادرش به دعوت اسماعیلی و باورهای آنها درباره نفس و عقل سخن می­گوید و اینکه پذیرش چنین باورهایی برایش دشوار بوده است؛ هرچند که همراه پدرش رسائل اخوان الصّفا را مطالعه می­‌کرده است.[۴]

اکنون می­‌دانیم که در روزگار ابن­‌سینا دعوت اسماعیلیان خراسان را سجستانی و مسعود و دهقان فرزندان محمد نخشبی برعهده داشتند.[۵] آثاری که شیخ الرئیس در روزگار جوانی نگاشته است هم بر آشنایی او با میراث سجستانی و اصطلاح‌شناسی او دلالت می­‌کنند.[۶]

اما این نکته از منظر بحث ما چه اهمیتی می­‌تواند داشت؟

پاسخ این پرسش را بسا که در نخستین فراز از فصل سوم رساله اضحویه ابن­‌سینا بتوان یافت که در آن، با رویکردی تنزیهی، بر نهج سجستانی و همگنانش، خویشکاری و وظیفه فیلسوف در تفسیر قرآن را تصدیق توحید به معنی وحدت مطلق و یگانگی خداوند برمی­‌شمارد:

«و معلوم است که آن تحقیق که واجب است که بدان اعتقاد کنند در یگانگی صانع آفریننده و منزهی او و بیزاری از چندی و چگونگی، کجایی و کیئی ـ که آن را به تازی زمان[۷] خوانند ـ و وضع و گردش از حالی به حالی و آنکه او ذاتی است یگانه و محال است که وی را انباز باشد در نوع و بهره ندارد به هیچ وجه، نه از روی چندی ـ که با تازی آن را کم خوانند ـ و نه از روی معنی، چون جنس و فصل و وی نه بیرون عالم است و نه درون عالم و اشارت کردن به وی روا نیست و این نتواند بود که با همه مردم گویند».[۸]

در این فراز و عبارت‌های سپسینِ آن، طنین آشکارِ گرایشی تنزیهی را می­‌توان دید که در آرای ابویعقوب سجستانی ریشه دارد. در نظر ابن­‌سینا، آن دسته از آیات الاهی که از خداوند به عباراتی تشبیهی یاد کرده­‌اند را به معنایی مجازی و استعاری در نظر بباید گرفت؛[۹] همچون تصاویری برای مردمانی که با محسوسات خو گرفته­‌اند و «علوم و حقایق چیزها درنتوانند یافت»[۱۰] و بیان نظری توحید به بیراهه می­‌کشاندشان:

«پس از این سخن ظاهر شد که نهاد شریعت بر آن است که با جمله خلایق نتوان گفت و آنچه ایشان درتوانند یافت، چنانکه هست، صاحب شریعت بیان کند و آنچه درنتوانند یافت، به فراخور فهم ایشان، به تمثیلات و تشبیهات بیان کند».[۱۱]

بدین‌­سان، خوانش فلسفی قرآن، از نگاه ابن­‌سینا معنایی ندارد مگر احیای توحید نابی که زبان مجازی رسول خدا (ص) را تفسیری تمثیلی می­کند. و هرگاه از این منظر به کتاب الاهیات شفاء بنگریم درخواهیم یافت که او چگونه با ظرافت تمام، این ایده را در این کتاب ظاهراً مشایی نیز به کار می­گیرد و در دومین فصل از کتاب دهم آن «در اثبات نبوّت؛ نحوۀ دعوت پیامبر به سوی خداوند متعال و بازگشت به سوی او» (: فی إثبات النّبوه و کیفیه دعوه النّبی إلی الله تعالی، و المعاد إلیه) پس از آنکه وجود و بقای آدمیان را بازبسته مشارکت آنها می­‌داند و تأسیس شهرها و اجتماعات را برآمده از چنین نیازی برمی‌­شمارد و این اجتماعات را نیازمند سنتی بر مدار عدل،[۱۲] مشیت الاهی را در حضور انسان عادلی تعریف می­‌کند که برای تشریع و اقامه عدالت برانگیخته می­‌شود؛ پیامبری که به معجزاتش از دیگران متمایز و شناخته خواهد شد.[۱۳] ابن‌سینا در ادامه سخنش، به زیبایی و با همان توانایی شگفتی برانگیز یادکرده در زندگینامه­‌اش، مضامین و آیات قرآنی را در لا به بلای سخنش می‌­نهد:

«و هذا الإنسان إذا وجد یجب أن یسن للنّاس فی أمورهم سنناً بإذن الله تعالى و أمره و وحیه و إنزاله الرّوح المقدس علیه، و یکون الأصل الأوّل فیما یسنه تعریفه إیاهم أن لهم صانعاً واحداً قادراً، و أنّه عالم بالسّر و العلانیه، و أن من حقّه أن یطاع أمره؛ فإنّه یجب أن یکون الأمر لمن له الخلق، و أنّه قد أعد لمن أطاعه المعاد المسعد، و لمن عصاه المعاد المشقی، حتّى یتلقى الجمهور رسمه المنزل على لسانه من الإله و الملائکه بالسّمع و الطّاعه».[۱۴]

(: و هنگامی که این مرد در وجود آمد، باید به اذن خداوند تبارک و تعالی و به امر و وحی او و نزول روح القدس بر او، قوانینی در امور مردم وضع کند. نخستین اصل حاکم بر تشریع او این است که بدانند صانعی یگانه و قادر مطلق دارند، که به نهان و آشکار آگاه است؛ و آفریدگاری است شایسته اطاعت از فرمانش، زیرا امر باید از آن آفریننده باشد. پس برای کسانی که از او فرمان برند، پاداشی سعادت­‌بخش و برای کسانی که از او نافرمانی می‌کنند آخرتی مشقت­‌بار فراهم کرده است، باشد که احکامی که خدا و فرشتگان بر زبان پیامبر جاری کرده­‌اند را بشنوند و از آنها پیروی کنند).

شیخ الرئیس در همین فراز کوتاه، سه ارجاع زیبای قرآنی دارد: نخست به آیه ۱۰۲ سوره نحل ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ﴾ (: بگو آن را روح القدس به حق از جانب پروردگارت نازل کرده است تا مؤمنان را استوارى ارزانى دارد و مسلمانان را هدایت و بشارت باشد)؛[۱۵] دو دیگر به آیۀ ۱۹ همین سوره: ﴿و اللهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ﴾ (: و خدا هر چه را پنهان و آشکار دارید به همه آگاه است)؛[۱۶] و سرانجام آیۀ ۵۴ سورۀ اعراف: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللَهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ (: پروردگار شما اللّه است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید. پس به عرش پرداخت. شب را در روز مى‌پوشاند و روز شتابان آن را مى‌طلبد و آفتاب و ماه و ستارگان مسخر فرمان او هستند. آگاه باشید که او راست آفرینش و فرمانروایى. خدا آن پروردگار جهانیان به غایت بزرگ است).[۱۷]

نکته جلب آن است که او بلافاصله بعد از این فراز به ایدۀ طرح کردۀ روزگار جوانی­‌اش بازمی­‌گردد و از این سخن می­‌گوید که نباید مردمان را به دریافتی فراتر از یگانگی خداوند و بلا تشبیه بودن او واداشت؛ چرا که تنها تعداد اندکی از مردمان هستند که از توانایی درک «حقیقت» توحید و تنزیه خداوند برخوردارند و ناتوانان از دستیابی به چنین حقیقتی به اختلاف خواهند افتاد و به مجادلاتی دست خواهند یازید که نه تنها از انجام وظایف مدنی بازخواهدشان داشت، بلکه آنها را به سوی دیدگاه­‌هایی رهنمون خواهد شد که با رفاه مدنی و صلاح اجتماع در مخالفت است و صرفاً بر شک و شبهه­‌ها خواهد افزود.[۱۸]

در نظر ابن­‌سینا، وظیفه فیلسوف نیز در چنین زمینه­‌ای است که بازتعریف می­‌شود: آشکارنکردن دانشی که کتمان آن از مردمان بایسته است و آشناکردن آنها با توحید و معاد به شکلی که به تصوّرشان درتواند آمد و موجب آرامش روحشان تواند شد.[۱۹]

چنان‌­که می­‌بینیم شیخ مشائیان مسلمان، حتّی در بزرگترین اثر خود در فلسفۀ به ظاهر ارسطوئی نیز از ارائه ملاحظات دینی و سیاسی برآمده از درنگ‌های قرآنی­‌اش خودداری نمی­کند. ای بسا که دلیل توجّه موجی از متفکّران شیعی در روزگار صفوی به این فرازهای کتاب شفاء را نیز در دریافت به هنگام آنها از همگامی سخن شیخ الرئیس و آیات قرآنی بتوان بازجست؛ متفکرانی که ملاصدرای شیرازی و شاگردانش فیض و فیاض و علامه مجلسی شاخص­‌ترین آنها توانند بود[۲۰] و به رغم همه تفاوت‌های نظری و اندیشگی، همچون نیای فیلسوف خود در پی بازنمود شهر ایده­‌آل سینوی هستند: شهری که پیامبر ـ فیلسوف حاکم بر آن، رابط قلمروهای آفاقی و انفسی است و دستیابی به «فضیلت» را در برقراری «عدالت» بازمی­‌جوید.

محمد کریمی زنجانی اصل
مقاله حاضر اثر دکتر محمد کریمی زنجانی اصل، پژوهشگر تاریخ فلسفه و عرفان و فوق دکترای فلسفه و تاریخ علم از آلمان است.

***

اما، همه درنگ‌های قرآنی ابن­‌سینا در کتاب شفاء به اینجا ختم نمی­‌شود. در گفتارهای بعدی، پس از بررسی قرآن‌اندیشی‌های او در شمار دیگری از آثارش، به این مسئله بازخواهم گشت.

به یاری آن نور که هرچه هست از اوست

تهران، سی و یک مرداد ۱۴۰۲ خورشیدی

فهرست منابع

ابن­‌سینا (۱۳۶۴ش)، ترجمۀ رسالۀ اضحویۀ ابوعلی سینا از مترجمی ناشناس، به کوشش حسین خدیوجم، تهران.

ابن­‌سینا (۱۳۸۰ق)، الشّفاء (الاهیّات)، به کوشش جورج قنواتی و سعید زاید، قاهره.

ابن­‌سینا (۱۳۸۲ش)، الأضحویه فی المعاد، به کوشش حسن عاصی، تهران.

صدر الدّین محمّد شیرازی (۱۳۶۶ش)، شرح أصول الکافی، به کوشش محمّد خواجوی، تهران.

محمّد بن شاه مرتضی فیض کاشانی (۱۳۷۷ش)، علم الیقین، به کوشش محسن بیدارفر، قم.

محمّد بن شاه مرتضی فیض کاشانی (۱۳۸۳ش)، انوار الحکمه، به کوشش محسن بیدارفر، قم.

عبد الرزاق بن علی لاهیجی (۱۳۸۳ش)، گوهر مراد، با مقدّمۀ زین العابدین قربانی، تهران.

محمّدباقر بن محمّدتقی مجلسی (۱۳۶۳ش)، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، به کوشش مرتضی عسکری و سیّد هاشم رسولی، تهران.

محمّد کریمی زنجانی اصل (۱۳۸۶ش)، «گذری بر عاشقانه­‌ای از ابن­‌سینا»، حکمت و معنویّت در ایران نخستین سده­‌های اسلامی، تهران، صص ۲۰۵ ـ ۲۲۶.

ویلفرد مادلونگ (۱۳۸۶ش)، «ابویعقوب سجستانی و تناسخ»، ترجمۀ محمّد کریمی زنجانی اصل، حکمت و معنویّت در ایران نخستین سده­‌های اسلامی، تهران، صص ۱۰۱ ـ ۱۲۶.

ناصرخسرو قبادیانی (۱۳۳۸ش)، خوان الاخوان، به کوشش علی قویم، تهران.

بستان هیرجی (۱۳۷۱ش)، «تصحیح انتقادی الرساله الباهره»، ترجمۀ مقدّمه مرتضی اسعدی، ترجمۀ متن عبدالله نورانی، مجلّۀ تحقیقات اسلامی، سال هفتم، شمارۀ دوّم، صص ۲۱ ـ ۶۲.

 

William E. Gohlman (۱۹۷۴), The life of Ibn Sina: A Critical Edition and Annotated translation, New York: SUNY PRESS.

Dimitri Gutas (۲۰۱۴), Avicenna and the Aristotelian Tradition, ۲nd Edition, Leiden: Brill.

Jules Janssens (۲۰۰۴), “Avicenna and the Qurʾān; A Survey of His Qurʾānic Commentaries,” MIDEO (Mélanges de l’Institut dominicain d’études orientales du Caire), Volume ۲۵–۶, pp. ۱۷۷–۹۲.

Paul E. Walker (۱۹۹۹), Ḥamīd Al-Dīn Kirmānī: Ismaaili Thought in the Age of al-Ḥākim, London: I. B. Tauris.

Samuel Miklos Stern (۱۹۶۰), “The Early Ismāʿīlī Missionaries in North-West Persia and in Khurāsān and Transoxania,” Bulletin of the School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. ۲۳, No. ۱ (۱۹۶۰), pp. ۵۶-۹۰.

 

[۱] صِرف اشاره به این پژوهشها، صفحاتی را می‌‌طلبد که از حوصله و مجال این گفتار کوتاه خارج است.

[۲] برای اصل عربی این متن نک: Gohlman ۱۹۷۴, p. ۱۸.

[۳] نک: Gutas ۲۰۱۴, p. ۱۹۷ ؛ برای تفسیری دیگر از این سخن ابن­‌سینا نک: Janssens ۲۰۰۴, pp. ۱۷۷-۱۷۹.

[۴] نک: Gohlman ۱۹۷۴, pp. ۱۸, ۲۰.

[۵] نک: ناصرخسرو ۱۳۳۸ش، ص ۱۳۱؛ مادلونگ ۱۳۸۶ش، ص ۱۰۶؛ Stern ۱۹۶۰, p. ۸۰.

[۶] در این باره نک: هیرجی ۱۳۷۱ش، صص ۳۲ ـ ۳۳؛ کریمی زنجانی اصل ۱۳۸۶ش، ص ۲۱۷؛ Walker ۱۹۹۹, p. ۱۲۳.

[۷] ناگفته نماند که «زمان» واژه‌­ای فارسی است نه تازی که پیش از اسلام برای محدودۀ زمانی حدوداً یک ساعت به کار می­‌رفته است.

[۸] نک: ابن­‌سینا ۱۳۶۴ش، ص ۳۹؛ برای اصل سخن او نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۲ش، صص ۹۷ ـ ۹۸.

[۹] : ابن­‌سینا ۱۳۶۴ش، ص ۴۰؛ برای اصل سخن او نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۲ش، صص ۹۸ ـ ۱۰۰.

[۱۰] ابن­‌سینا ۱۳۶۴ش، ص ۴۱؛ برای اصل سخن او نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۲ش، ص ۱۰۲.

[۱۱] ابن­‌سینا ۱۳۶۴ش، ص ۴۱؛ برای اصل سخن او نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۲ش، ص ۱۰۳.

[۱۲] نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۰ق، ص ۴۴۱.

[۱۳] نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۰ق، صص ۴۴۱ ـ ۴۴۲.

[۱۴] نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۰ق، ص ۴۴۲.

[۱۵] ترجمۀ فارسی به نقل از ترجمان زیبای شادروان آیتی است.

[۱۶] ترجمۀ فارسی به نقل از ترجمان زیبای شادروان آیتی است.

[۱۷] ترجمۀ فارسی به نقل از ترجمان زیبای شادروان آیتی است.

[۱۸] نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۰ق، صص ۴۴۲ ـ ۴۴۳.

[۱۹] نک: ابن­‌سینا ۱۳۸۰ق، ص ۴۴۳.

[۲۰] نک: صدر الدین شیرازی ۱۳۶۶ش، ج ۲، ص ۳۹۳؛ فیض کاشانی ۱۳۷۷ش، ج ۱، ص ۴۵۳؛ فیض کاشانی ۱۳۸۳ش، ج ۱، ص ۱۶۸؛ عبدالرزاق لاهیجی ۱۳۸۳ش، ج ۱، ص ۳۷۳؛ مجلسی ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۶۰.

منبع ایکنا
به خواندن ادامه دهید
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.