حضرت آیتالله سیستانی قاعده الزام را به آن تفسیری که قوم میگویند، مورد مناقشه قرار میدهد و میگوید: اینکه امامی بتواند غیر امامی را ملزم کند به آنچه که آن غیر امامی به آن اعتقاد دارد. این قاعده را مورد مناقشه قرار میدهد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، این روزها مباحثی توسط اساتید درباره «کرامت انسانی» مورد گفتگو واقع شده است که بعضاً به برداشت اشتباه از عبارات علمی آیتالله سیستانی در برخی رسالهها از جمله «تعادل و تراجیح» اشاره میشود. استاد شهیدی که مسلط بر آراء فقهی آیتالله سیستانی میباشد، معتقد است از اشاره مختصری که ایشان به مسئله کرامت انسانی در دروسشان فرموده؛ چنین مطلبی فهمیده نمیشود و آن عبارات، دالّ بر مقصود مدعیان نیست. از این رو استاد محمد عندلیب همدانی برخی مستندات را که به آیتالله سیستانی نسبت داده، ارائه و توضیح داده است.
حضرت آیتالله سیستانی قاعده الزام را به آن تفسیری که قوم میگویند، مورد مناقشه قرار میدهد و میگوید: اینکه امامی بتواند غیر امامی را ملزم کند به آنچه که آن غیر امامی به آن اعتقاد دارد. این قاعده را مورد مناقشه قرار میدهد.
قاعده تقاص نوعی و تعایش سلمی
بعد ایشان دو قاعده را مطرح میکند، یکی قاعده تقاص نوعی در برابر تقاص شخصی، یکی هم قاعده تعایش سلمی، آنچه که مربوط به بحث ما است قاعده تعایش سلمی است که معنایش را من آوردم. ایشان میگوید: در یک مجتمعی که انواع و اقسام ادیان و مذاهب است و بنابر عدم تشاجر و تعایش و تعامل است، باید به قانون یکدیگر احترام بگذارند، بعد حدومرزی را برایش بیان میکند و اسم این قاعده را گذاشتهاند قاعده تعایش سلمی، در زمانی که گروههای مختلف با ادیان و مذاهب مختلف بخواهند با هم زندگی کنند، من اگر بخواهم با یک یهودی تعاملی داشته باشم بر طبق آنچه که آن یهودی به آن معتقد و ملتزم است الا ماخرج بالدلیل القطعی، تعامل میکنم.
موافقت با روح کتاب وسنت
این قاعده اول که ارتباطی داشت با بحث، آنچه که مهم بود این مطلب اخیر است، حضرت آقای سیستانی در دو بحث، یکی بحث خبر واحد و دیگری بحث تعارض، در بحث خبر واحد ادله حجیت خبر واحد را یک به یک مطرح میکند و مناقشه میکند، حتی در سیره آن طوری که قوم ادله خبر واحد را ترسیم میکند، نهایتاً میگوید: آن خبری مقبول است که علاوه بر جهات سندی که آنها باید لحاظ شود، جنبه مضمونی آن با مسلمات کتاب و سنت ملاحظه شود (مسلمات مال من است) ایشان تعبیر میکند با روح کتاب و سنت موافقت روحیه داشته باشد، موافقت مضمونیه داشته باشد بهصورتی که یک بافته جدا نباشد، احکام شرع این طور نیست که تکه به تکه باشد، یک نخ ارتباطی دارد حالا این نخ ارتباطی را مقاصد شریعت تعبیر میکنند، ایشان اهداف شریعت تعبیر میکند روح شریعت تعبیر میکند میگوید: این پارههای احکام را به هم وصل کرده است بعد در مقام مثال برای آنچه جز اهداف والای شریعت است، مثالهای میزند مانند سمحه و سهله بودند، عدالت اجتماعی و در خبر واحد تعبیر میکند «الکرامه الانسانیه» یعنی خبری که در این راستا قرار بگیرد، حجت است و خبری که منافی با این امور باشد، حجیت ندارد، این سلیس و صریح فرمایش ایشان است حالا ما مناقشه داریم یک بحث دیگری است، حرف ایشان این است که مااز طرف بعضیها متهم نشویم که نفهمیدهاند،این حرف ایشان است وقتی هم بحث کرامت را میاورد نمیگوید کرامت المسلم یا کرامت الانسان بما انه مسلم نه کرامت الانسانیه، یعنی انسان بماهو انسان حالا ایشان عملا فتاویاش منطبق به این است یانه، این اشکال میشود.
اهداف عالیه کتاب وسنت
در تعادل و تراجیح بحث این است که مرحجیت کتاب و سنت مطرح است، مرحج کتاب و سنت یعنی چه؟ ایشان آنجا هم میگوید: مرحج کتاب و سنت، یعنی روح کتاب و سنت، یعنی همان اهداف عالیه کتاب و سنت، آن خبری که با اهداف عالیه کتاب و سنت موافق است ترجیح دارد بر آن خبری که این توافق را ندارد، تعبیرشان این است: توافق روحی در بین این دو خبری که تعارض کرد با روح قرآن و شریعت، یک خبر موافق است و خبر دیگری موافق نیست، خبر موافق باروح شریعت مقدم است. همچنان که اصل حجیت خبر واحد با بحث توافق روحی تمام میشود، ترجیح هم با این توافق روحی تمام میشود.
حالا ممکن است کسی بگوید من این را قبول ندارم یا کسی بگوید قبول دارم ولی ایشان پایبند به لوازم حرفش نیست عملاً در فتاویش، اینها اشکالات فرعی است. اما حرف ایشان این است در همین تعادل و تراجیح میفرماید: اگر روایت، مسائلی در رابطه با علاقات و روابط اجتماعی را بیان میکند با چه مقایسه بشود؟
تکریم البشر بما هو بشر
میفرماید: یک العداله الاجتماعیه ان الله یامر بالعدل والاحسان این جز همان آیات کلی است، دو تکریم البشر باز هم بشر تعبیر میفرماید نه تکریم المتقی نه تکریم المومن نه تکریم المسلم، در ادامهاش مثال میزند میگوید: مثل مساوات و برابری انسانها در پیشگاه پروردگار که لافضل الا بالتقوی و لهذا روایتی که میگوید: ترک این جوری است، کرد این جوری است این قوم را برآن قوم ترجیح میدهد، این روایات موافقت روحی با کتاب و سنت ندارد و کنارش میگذارد ولو صحیحه السند باشد. چنانکه اگر روایتی موافق کرامت بشر بما هو بشر هیچ قیدی نزده است اینجا ، کما اینکه آنجا انسان را هیچ قیدی نزده است، اگر نبود قبول نمی کند این سلیس حرف ایشان است.
حالا جناب آقای شهیدی ممکن است بگوید: به فتاوی ایشان که مراجعه میکنیم منطبق نیست، این میشود یک اشکال، ممکن است بگوید: که شما درست حرف ایشان را تلقی نکردید.
عرض ما این است که این حرف سلیس و عبارات را من آوردم، دو جا هم ایشان بیان کرده، یک جا بنام کرامت الانسانیه و جای دیگر بنام تکریم البشر، مجموع فرمایش ایشان این است که ما یک کرامت المتقی داریم به عنوان یک اصل موافق روحی با قرآن که موافقت روحی با این میسنجیم اصل کرامت متقی ولذا تبعیض نژادی کنار میرود،
اصل تکریم انسان بماهو انسان، به عبارت دیگر ایشان هم آیه لقد کرمنا بنی آدم را دارد مطرح میکند و هم آیه ان اکرمکم عند الله را، هردو را به عنوان دو تا اصل از اصول اساسی و اهداف عالیه و مقاصد بلند شریعت، که هرچه با اینها مخالف بود، کنار میرود کما این که عدالت را مطرح میکند، کما اینکه شریعت سمحه و سهله را مطرح میکند در بحث خبر واحد و اگر روایتی در باب عبادات بود میگوید: روایت در باب عبادات باید با توحید سازگار باشد، اگر یک روایتی در باب عبادات بود وبا اصل توحید قابل تطبیق نبود، کنارش میزنیم ولو سندا ضعیف السند باشد.
آنچه که آن آقایان را برافروخته، این کلمه است من که نمیگویم حضرت آقای واعظی که آن برداشتی که مثل من از کرامت انسان دارد، این برداشت منتسب به آقای سیستانی است، چنین چیزی نگفتم و تابهحال هم نمیگویم، و نمیگویم برداشتی که مثل جناب آقای مرتضوی از کرامت انسان دارد این دقیقاً حرف آقای سیستانی است نه من چنین چیزی نمیگویم؛ ولی میگویم ریشههای بحث کرامت انسان بماهو انسان و در جای دیگر بشر بماهو بشر در تعابیر ایشان است، این را نمیتوانید منکر شوید این عرض ما است که یک فقیهی این کلامات را دارد، لذا مثل حضرت آقای فاضل بیاید بفرماید: یعنی چه شما بگوید کرامت انسان، کسی تا به حال نگفته است. ما به گذشتهها کار نداریم این فقیه حی و زنده است کما اینکه آقای منتظری یک فقیه جا افتاده قمی است، عصاره مرحوم آقای بروجردی، این اواخر هست به نوشتههایش مراجعه کنید ایشان کرامت انسان و کرامت بشر را قبول کرده است.
بیایند آقایان بگویند ما این اشکالات را داریم اما هو کردن و نمیدانم امثال ذلک تهمت زدند که حالا ولو با دلالت التزامیه که شما نفهمیدید، معنای کلام این نیست ولو با دلالت مطابقیه نگفته باشد؛ اما معنای فرمایش که از آقای شهیدی نقل کردهاند این است، خلاصه من مجبور شدم عین عبارات را نقل کنم داوری را به خوانندهها واگذار میکنم، تقریرات خبر واحد ایشان در دست است و تقریرات تعادل و تراجیح هم در دست است.
مستندات کرامت بنی آدم در فرمایشات محقق سیستانی
مستندات آن چه در متن دروس سالیان گذشته و یا به صورت پیام و یا مصاحبه به آیتالله سیستانی (دامت برکاته) انتساب دادهام از این قرار است:
۱- سید سیستانی در ادلهٔ قاعدهٔ الزام مناقشه دارند و در عوض قاعدهای به نام تعایش سلمی دارند که خود در تعریفش می فرماید:
الف) «هو قانون الاحترام المتبادل فیما اذا کان بناء المجتمع المتشکل من الادیان و المذاهب المختلفه علی التعایش السلمی، فان ذلک یستدعی احترام کل من الاطراف قانون الاخر» (رسالۀ قاعده الزام، ص ۷۲.)
ب) «إن عدم الاحترام ینافی التعایش السلمی المشترک الذی هو اساس الذمه و الهدنه و التعاون» (همان، ص۷۳)
ج) «إن التعایش السلمی لایمکن الا مع احترام کل قوم الروابط المالیه المحترمه عند الاخرین و لیس معنی ذلک، قانون الالزام، بل معنی ذلک: قانون الإقرار أو قانون الذمام..» (همان، ص۱۱۲.)
(البته در اینجا بحث قاعدهٔ مقاصهٔ نوعیه نیز مطرح شده است ….)
۲- ایشان در در رسالهٔ خبر واحد(ص ۲۳ به بعد) وارد بحث لزوم مقایسهٔ مضمونی و روحی روایات با کتاب و سنت میشوند و صریحا سخن از اهداف رئیسه دین به میان میآورند و بین اهداف و احکام شریعت فرق میگذارند و میفرمایند: «إن تلک الأهداف لا یکون قانونا» و اهداف عالیه را در شریعت اسلامیه اینگونه معرفی میکنند:
«فالاهداف علی درجات و الاصول فی شریعتنا الاسلامیه المتعلقه بالانسان و المبدأ و المعاد و العلاقات الاصلیه بین البشر التی یشیر الیه قوله تعالی ان الله یأمر بالعدل و الاحسان أو العلاقات الاخری و الحکم بالقسط و العدل … و المساواه و الکرامه الانسانیه و غیر ذلک فهذه بعض الاهداف الرئیسه و المبادی العامه للدین الاسلامی فالاسلام مبین لذلک الدین الفطری الذی یعبر عنه الیوم بالقانون الطبیعی المرتکز فی النفوس.
وع ن تلک الاصول تتفرع مجموعه من القوانین التی بینها القرآن بشکل تفصیلی و من بعده سنن النبی الاعظم و الائمه الهدی بتفصیل اکثر … فاذا قیل لابد ان یکون الخبر موافقا فیقصد بذلک الموافقه مع تلک الاهداف ….» (رساله خبر واحد، ص ۲۴ و ۲۵)
پس ایشان صریحا عدالت و کرامت انسان (= بدون قید = انسان بماهو انسان) و … را مصداق همان اهداف عالیه میشمرند و در پایان( ص ۲۵ و آغاز ص ۲۶) تصریح دارند:
«فالمراد من التوافق من حیث الروح و الهدف و هو امر واضح و لیس المراد التوافق مع الاطلاق و العموم و المراد من التخالف لیس التخالف بنحو التباین أو الجزئی و الکلی»
نتیجهٔ مبنای ایشان: «و الحاصل: ان الخبر لابد أن یتوافق و ینسجم مع تلک الامور (= اهداف رئیسه و روح شریعت مثل عدالت و کرامت انسان) لا أن تکون کلمه من هنا و کلمه من هناک، بل لابد أن یکون علی اساس واحد» (همان، ص ۲۵)
۳- در رسالهٔ تعادل و تراجیح (ص ۴۸۱). مجددا بحث لزوم موافقت مضمونیه و روحیه را مطرح میفرمایند و تصریح میکنند که: اگر روایتی در باب مسائل اجتماعی بود باید با این امور اساسی سنجیده شود:
الف) العداله الاجتماعیه
ب) تکریم البشر
ج) بطلان نژاد پرستی و این که ملاک فضیلت در برابر خداوند تقوی است …..
«فلو کانت الروایه فی مجال العلاقات الإجتماعیه فلابد أن تتلائم مع العدل و الإحسان و تکریم البشر و العداله الاجتماعیه ( ان الله یأمر بالعدل و الإحسان ) و الناس سواسیه أمام الله تعالی و لا فضل الا بالتقوی فالطعن ببعض الشعوب مثلا لا یتلائم معها و اذا کانت الروایه فی مجال العباده و العلاقه مع الرب فلابد من أن تدل علی تقدیسه و حصر العباده فیه، اذن فلابد ان تکون الروایه امتدادا للأهداف العلیا المنصوصه فی الکتاب و السنه و لابد من وجود تناسب و شباهه بین مفاد الروایات و المبادئ و الأحکام المسلمه فی الکتاب و السنه ….»
مشاهده میفرمایید ایشان در اینجا کرامت بشر (بماهو بشر) و در جای دیگر کرامت انسان را (بماهو انسان ) به عنوان یکی از اهداف عالیهٔ شریعت مطرح کردهاند. علاوه بر این که در عبارت فوق از اصل اساسی و بنیادی دیگری که ارزش و فضیلت در برابر خداوند است یاد میکنند و به تبع قرآن مجید آن را به تقوی میدانند و اگر روایتی فضیلت را به قومیت گرفت، کنار میگذارند.