به گزارش ادیان نیوز، پولس فردی است که بیشترین انحراف را در مسیحیت وارد کرده و حدود نیمی از کتابهای عهد جدید را نامههای او تشکیل میدهد.
او از منکرین شریعت به شمار میرود و بر خلاف اناجیل، آن را امری موقتی و غیردائمی معرفی میکند و بدعتی را در مسیحیت بنا نهاده که نتیجه آن زیر پا گذاشتن هر چه که به شریعت و رعایت دستور و احکام باشد، منجر میشود.
بحثهای فراوانی توسط یهودیان و مسیحیان درباره شخصیت واقعی پولس صورت گرفته و پاسخ واحدی تاکنون به آن داده نشده؛ اما آنچه که مشخص است، او به یکباره و بدون روشن شدن اصل قضیه، از یک فرد آزاردهنده مسیحیان به مسیحیت روی آورده و بنیانگذار الهیات مسیحی شده و به نوعی در مقابل حضرت عیسی(ع)، الهیات جدیدی را به وجود آورده است.
طبق تائید کتاب مقدس و عامه مسیحیان، پولس جزء شاگردان مسیح نبوده و اینکه چگونه کسی که با حضرت عیسی(ع)، حشر و نشر نداشته، اکنون بهعنوان اصلیترین شخصیت مسیحیت شناخته میشود، سوالات زیادی را در اذهان حقیقتجویان بهوجود میآورد.
پولس مقید به شریعت، ناگهان “شریعتستیز شده” و در رساله غلاطیان بیست و پنج بار و در نامه به رومیان بیش از هفتاد بار از کلمه شریعت استفاده کرده که نشان از اهتمام او به این موضوع بسیار مهم بوده و این توجه و دقت، آثار فراوانی بر الهیات مسیحی گذاشته است.
شریعتی که مورد نظر پولس بوده، در واقع معادل عهد عتیق و شریعت حضرت موسی(ع) است؛ ولی میزان پایبندی او به شریعت به روایتهای متضادی در عهد جدید بیان میشود.
در اعمال رسولان باب ۱۶ جمله ۳، پولس را مقید به مختون ساختن تیموتائوس مطابق عهد عتیق معرفی کرده؛ ولی در غلاطیان باب ۳ جمله ۱۲، این حکم نادیده گرفته شده که نشان از دوگانگی رفتار در پولس بوده و میتوان آن را از تناقضات کتاب مقدس بهشمار آورد.
بر اساس گفتههای پولس، زیربناییترین پیشفرض او-که میتوان از آن بهعنوان شالوده شریعتستیزی او نام برد-، عقیده به گناه نخستین حضرت آدم و حوا و سرایت آن به نوع بشر است که باوری کاملا یهودی بوده که با توجه به تعلق پولس به طبقه مبلغین یهودی و گروه فریسیان، علت ورود این عقیده به مسیحیت، بهراحتی قابل درک است.
از دیگر عوامل تاثیرگذار در نفی شریعت توسط پولس، اعتقاد وی به مرگ پس از ارتکاب گناه اولیه است که باز هم به دلیل پیشینه یهودی وی و اعتقاد یهودیان به این موضوع، از طریق او وارد عهد جدید کتاب مقدس شد.
به اعتقاد پولس، هبوط آدم به علت نافرمانی از خداوند و سقوط از درجه الهی به بندگی، باعث ترس آدم از خدا شده که نیاز به شریعت بوده و با آمدن عیسی دیگر نیازی به آن نیست؛ که این موضوع دستاویز وی برای نقد شریعت قرار میگیرد.
همچنین “فدیه” جزء مبانی اصلی اعتقادی پولس محسوب میشود که اعتقاد به آن جزء ضروریات مسیحی بودن است. او در رومیان ۸: ۱۴ و ۵: ۱۰، عیسی را پسر خدا معرفی کرده که در راه آمرزش گناه انسانها قربانی شده و به واسطه آن انسان با خدا صلح داده شده است.
چنین اعتقادی که توسط پولس فریبکار ابداع و در آموزههای اعتقادی مسیحیت وارد شد، نکات روشن و واضحی برای تائید آن در سخنان مسیح وجود ندارد و حتی این مفهوم در نزد یهودیان نیز مورد قبول نبود و بیشتر مشرکان به آن گرایش داشتند.
مردم مصر، آسیای صغیر و یونان از زمانهای قبل از پولس، به خدایانی مانند “اوزیرس”، “آتیس”، و”دیونیوس” که به خاطر نجات بشر مرده بودند، اعتقاد داشتند.
واژه کوریوس(خداوندگار) که پولس برای نامیدن مسیح از آن استفاده میکند، عنوانی بود که کیشهای سوریه و یونان به خدای ساختگی خود که با مرگ خود، رستگاری را عملی ساخته بود، میدادند.
علاوه بر این از نظر عقلی و منطقی نیز این اصل پذیرفتنی نیست؛ چرا که جایگاه گناه، توبه، حق الناس و مواردی از این قبیل در آئین مسیحیت کاملا واضح نیست و وقتی گناهان بشر با آمدن مسیح و به صلیب کشیده شدن او-به اعتقاد مسیحیت- بخشیده شده، پس اصولا چه نیازی به گناه نکردن وجود دارد و توبه در این دین چه نقشی دارد؟
“پسرخواندگی” خدا نیز از اصطلاحات ابداعی پولس است که در الهیات مسیحی وارد شده و باز هم نقش او در ایجاد منظومه اعتقادی مقابل آنچه که عیسی مسیح مامور به ابلاغ آن بود، بسیار پررنگ و مشهود است.
این مساله که موجب اعتقاد به جسمانی بودن خداوند و به تبع آن محدودیت و نیازمندی خدا میشود، حتما مورد تائید حضرت عیسی مسیح(ع) نبوده و اصولا با فلسفه برانگیختگی این پیامبر اولوالعزم، نیز تعارض دارد.
به عنوان نتیجهگیری میتوان گفت، عیسی در اناجیل چهارگانه نافی اصل شریعت نیست، بلکه منتقد عمل مبلغان آن است؛ در حالیکه پولس، اصل و جوهره شریعت را طرد کرده و آن را در زندگی انسان بیتاثیر میداند و از اینجا اختلاف و تقابل پولس با تعالیم عیسی، کاملا روشن است.
منبع: رهپویان هدایت