«اخلاق» علمی است که دربارۀ ارزشها و الزامات حاکم بر ساحتهای اختیاری انسان بحث میکند. «اخلاق باور» به دنبال یافتن ارزشها و الزامات اخلاقی حاکم بر باورهای انسان و نحوه دستیابی به باورها است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، ارائه دهنده کرسی معتقد است: فقها قبل از پرداختن به استنباط و عملیات فقهی باید رویکرد و اصول اخلاق باور فقهی خود را انتخاب کرده و در استنباط فقهی به آنها ملتزم باشند چراکه اخلاق باور فقهی از مقدمات کار فقهی است که در تمام استنباطات و فتوایی میتواند خود را نشان دهد. اخلاق باور فقهی در حقیقت به فقیه میگوید چه زمانی اخلاقاً میتواند بر اساس ادله باوری را بپذیرد و بر اساس آن فتوا دهد. میتوان متناسب با آن هر دانشی، اخلاق باور متناسب با آن را توصیه کرد. از سوی دیگر ناقد کرسی تصریح دارد: اگر مقصود و موضوع پژوهش بر پایه عنوان «اخلاق باور فقهی» باور و التزام مکلف به نتایج استنباطی فقیه ـ یعنی احکام فقهی ـ است؛ معنا دارد. البته عنوان باید اصلاح شود به «اخلاق باور تقلید فقهی یا تقلید از فقیه». و اگر مقصود از عنوان «اخلاق باور فقهی» باور فقیه به نتاج استنباطی خود او باشد محل اشکال است، چون تبعیت و التزام، لازم ذاتی علم، قطع و انکشاف واقع است!
کرسی ترویجی «اخلاق باور فقهی؛ رویکردها و اصول» با ارائه حجتالاسلام والمسلمین سید محمدباقر میرصانع استادیار پژوهشگاه قرآن و حدیث و نقادی حجتالاسلام والمسلمین سید محمدحسن حکیم عضو هیات علمی پژوهشگاه قرآن و حدیث و با دبیری دکتر محمدامین خوانساری در پژوهشگاه قرآن و حدیث برگزار شد. آنچه پیش رویتان قرار میگیرد گزارش تفصیلی از نشست علمی است.
تبیین مفاهیم اصلی
حجتالاسلام میرصانع: «اخلاق» علمی است که دربارۀ ارزشها و الزامات حاکم بر ساحتهای اختیاری انسان بحث میکند. «اخلاق باور» به دنبال یافتن ارزشها و الزامات اخلاقی حاکم بر باورهای انسان و نحوه دستیابی به باورها است. پیشفرض اساسی در اینجا این است که باورمندی، حفظ و از دست دادن باور امری اختیاری است. اخلاق باور از این بحث میکند که چه زمانی بر اساس چه میزان ادله میتوان به امری باور آورد یا باوری را رها کرد. «اخلاق باور فقهی» به دنبال یافتن ارزشها و الزامات اخلاقی حاکم بر باورهای فقهی و نحوه دستیابی به این باورها است.
باور فقهی هرگونه حکم یا گزارهای است که فقیه به عنوان عالم فقه به آن دست پیدا میکند، آن را حفظ میکند یا احیاناً رد میکند. احکام و گزارههایی که نتیجه کار علمی فقیه است و به آنها باور دارد و در قالب فتوا به دیگران توصیه میکند. در این بحث ما متمرکز بر خود فقیه هستیم و نه مقلّدان.
مسائل اخلاق باور فقهی
مسائل اخلاق باور فقهی به طور اجمال عبارتند از پرسشهایی از این دست؛ چه زمانی اخلاقاً صحیح است باوری فقهی را بپذیریم و بر اساس آن عمل کنیم و بر اساس آن فتوا دهیم؟ اصل اولی اخلاقی درباره باورهای فقهی چیست؟ غایت و هدف باورهای فقهی چیست؟ آیا فقیه هر باور فقهی که از متون استنباط شده را باید در اختیار مقلّدان بگذارد یا ملاحظاتی در این بین وجود دارد؟ آن ملاحظات چیست؟ آیا اخلاقاً صحیح است که امری مشکوک و بدون دلیل و قرینه کافی را به عنوان سنت عملی ائمه به مردم القا کرد یا در مقابل آن سکوت کرد؟ از سوی دیگر آیا اخلاقاً صحیح است امر صحیحی را تبلیغ و ترویج کرد که به مصلحت دین یا مردم یا گروه خاصی نیست؟ و یا مفسدهای را به دنبال دارد؟
در سنت فقها به این مباحث پرداخته شده و آنچه مغفول مانده دستهبندی و صورتبندی مباحث است. در سه بحث از مباحث فقهی و اصولی میتوان به مباحثات فقها درباره اخلاق باور فقهی رسید؛ ۱. اجتهاد و تقلید ۲. اصول عملیه به خصوص ذیل اصلی برائت عقلی و ۳. بحث از اهداف و اغراض فقه.
آنچه در ادامه به آن خواهم پرداخت بیشتر برداشت و استنطاق از کلمات علما است و برخی از رویکردها یا اصولی که در ادامه مطرح خواهد شد لزوماً به معنای پذیرش آن از سوی فقها نیست. اما از برخی عبارات آنها آن رویکرد و اصل استشمام میشود و در بحث علمی لازم است همه وجوه لحاظ شود هرچند قائلی برای آن بالفعل شناخته نشده باشد.
آنچه موجب پرداخت من به این موضوع شد، برخی نسبتهای اشتباه و ناروایی است که به فقها داده شده که ملاحظات اخلاقی در استنباطات خود نداشتهاند و به این مباحث التفات نداشتهاند. برخی همچون وحید بهبهانی قواعد و اصول اخلاقی و معرفتی را حاکم بر اجتهاد میداند و بیان کرده است. آنچه میتوان به عنوان نقصی در کار فقها دید، نپرداختن به این مباحث ذیل بحثی خاص به اخلاقیات استنباط و باور فقهی است.
وجوه ممکن در رویکردها و اصول اخلاق باور فقهی
برخی از فقها به این وجوه تصریح کردند و برخی از کلمات آنها برداشت میشود:
۱. رویکرد فضیلتگرایانه: در این رویکرد زمانی باورمندی به حکم یا گزارهای فقهی موجه خواهد بود که مطابق یا برخاسته از فضیلتی همچون عدالت، ورع، ملکه قدسی. اصل مبنایی در این رویکرد عبارت است از «آنگاه پذیرفتن یک حکم فقهی اخلاقاً صحیح است که منطبق یا برخاسته از فضایل مرتبط با استنباط احکام فقهی باشد که عبارتند از عدالت، ورع، قوّه ربانی و ملکه قدسی است.»
این امر تلازمی با عدم امکان تبیین هنجار و اصول اخلاقی برای استنباط احکام شرعی ندارد همچنان که استدلالات فقهی علما و تصریحات برخی از آنها شاهد این امر است. هر تبیین علمی باید توجیه، استدلال و قرینهی علمی داشته باشد. در حقیقت قوه قدسی در صورتی پذیرفته است که بتواند باورهای موجّه و قابل تبیین علمی ارائه دهد و صرف ارجاع به ملکه قدسی قابل قبول نیست. وجود ملکه قدسی هدایتآور است ولی تضمین کننده عصمت از خطا نیست، چرا که ملکه قدسی جزء مقتضی یا رافع مانع است، اما تمام کننده مقتضی و رافع همه موانع نیست. از این رویکرد نباید برداشت افراطی داشت بلکه ملکه ورع، عدالت و ملکه قدسی بعد از تمام بودن ادله فقهی، اطمینان حداکثری از خطا ایجاد میکند و آن را به لحاظ اخلاقی موجه میکند.
۲. رویکرد وظیفهگرایانه: در این رویکرد قواعدی اساسی وجود دارد که باورمندی به حکم یا گزارهای فقهی موجه خواهد بود که در چارچوب آن قاعده یا قواعد اساسی باشد. فقها این قاعده اساسی را با توجه رابطه انسان و خدا تبیین کردهاند. ما عبد خداوند و خدا مولای ماست و قاعده اساسی این است که ما تمام رفتارهای اختیاری خود را بهگونهای تنظیم کنیم که همیشه این جایگاه حفظ شود. اصل مبنایی در این رویکرد عبارت است از «آنگاه پذیرفتن یک حکم فقهی اخلاقاً درست است که قرائن و شواهد متنی و غیرمتنی بر اساس ملاحظه خداوند به عنوان یک مولای عرفی یا فراتر از آن در نظر گرفته شود. هر آنچه میان مولا و عبد عرفی یا مولای خاص که حق الطاعه دارد موجب باورمندی و حفظ و دست کشیدن از باور میشود میبایست اخلاقاً در باورهای فقهی به آن ملتزم بود». در این رویکرد دو تقریر وجود دارد؛ تقریری که رابطه ما و خداوند را رابطه مولا و عبد عرفی میداند و شهید صدر با انتقاد از این رویکرد رابطه را رابطه عبد و مولای ویژه میداند و نه مولایی مانند دیگر موالی.
۳. رویکرد غایتگرایانه: در این رویکرد خداوند به عنوان قانونگذار لحاظ میشود و پذیرش باوری اخلاقی است که خیر و هدف صحیحی را دنبال کرد. شاید این امر در گزارههای اخباری صحیح نباشد ولی احکام فقهی که مصلحتی را به تصریح فقها دنبال میکنند، باور یافتن به آنها باید بر اساس مصلحت یا دفع مفسدهای باشد. در این رویکرد اصل مبنایی عبارت است از «آنگاه پذیرفتن یک حکم فقهی اخلاقی است که خداوند در جعل آن حکم به مثابه یک قانونگذار و مرشد به خیر لحاظ شود. اخلاقاً زمانی مجاز به پذیرفتن یک باور فقهی هستیم که خداوند را قانونگذار دانسته، مقدار احتمال و محتمل را در نظر گرفته و امکان غایتی درست و صحیح برای آن مفروض باشد.»
فقها قبل از پرداختن به استنباط و عملیات فقهی باید رویکرد و اصول اخلاق باور فقهی خود را انتخاب کرده و در استنباط فقهی به آنها ملتزم باشند. اخلاق باور فقهی از مقدمات کار فقهی است که در تمام استنباطات و فتوایی میتواند خود را نشان دهد. اخلاق باور فقهی در حقیقت به فقیه میگوید چه زمانی اخلاقاً میتواند بر اساس ادله باوری را بپذیرد و بر اساس آن فتوا دهد. میتوان متناسب با آن هر دانشی، اخلاق باور متناسب با آن را توصیه کرد.
چند سوالات فرعی در حوزه اخلاق باور فقهی
۱. با توجه به رشد علوم تجربی اگر فقیه احتمال دهد برخی از این پیشرفتها او را به استنباط صحیح رهنمون میکند. آیا باورمندی بدون توجه به آن ادله جدید اخلاقاً صحیح است؟
۲. آیا احتیاط زیاد در فقه امر صحیحی است یا خیر؟ در مواردی که فقیه بر اساس ادله به نتیجهای نمیرسد آیا اخلاقاً حق دارد احتیاط را به مقلدان توصیه کند؟
۳. آیا فقیه هر باور فقهی که از متون استنباط شده را باید در اختیار مقلّدان بگذارد یا ملاحظاتی در این بین وجود دارد؟ آن ملاحظات چیست؟
۴. آیا مصلحتسنجی در ارائه نتیجه استنباطات صحیح است یا خیر؟ مثلاً فقیهی به در استنباط خود به این نتیجه میرسد که دختر بالای ۲۰ سال برای ازدواج موقت و دائم نیازی به اذن پدر ندارد، آیا فقیه حق دارد به عنوان مصلحتسنجی این چنین حکمی را از مقلّدان مخفی کند و خلاف آن را اظهار کند؟
۵. میان دو رویکرد تساهلی و تسامحی به فقه و رویکرد احتیاطی کدام یک مقدم هستند و اخلاقاً به کدام یک باید ملتزم بود؟
۶. آیا اخلاقاً صحیح است که امری مشکوک و بدون دلیل و قرینه کافی را به عنوان سنت عملی ائمه به مردم القا کرد یا در مقابل آن سکوت کرد؟
نقد ایده «اخلاق باور فقهی»
حجتالاسلام حکیم: این عنوان گرفتار نوعی ابهام و کج تابی است و نیاز به تبیین و تحدید موضوع دارد. این ابهام از دو جهت است: یکی از جهت واژهی «فقهی» و یکی از جهت ترکیب «اخلاق باور».
مقصود از فقهی در این ترکیب مردد میان مفاهیم متعددی است که از آن جمله است: ۱. باور فقیه ۲. باور به فقیه؛ خود «باور فقیه» مصادیق متعددی را در بر میگیرد: پیش فرضهای حاکم بر اندیشه فقیه و اصول حاکم؛ یا فرایند دانشی تفقه؛ یا نتاج فقهی که تابع فرایند دانشی تفقه حاصل میآید؟ همین طور است ماجرا در مورد «باور به فقیه» در این معنا بر خلاف معنای پیشین که باور خود فقیه محل مطالعه بود و خود اقسام و مصادیق متعدد داشت، «باور به فقیه» موضوع مطالعه قرار میگیرد. یعنی «مخاطب فقیه» موضوع مطالعه است، مخاطب نتاج استنباطی فقیه موضوع مطالعه اخلاقی قرار میگیرد. برای این محور نیز حداقل دو حوزه و دو مصداق میتوان در نظر گرفت: یکی التزام خود فقیه در قبال نتاج استنباطی خودش؛ و حوزه دیگر، التزام دیگری به نتایج حکمی فقیه است که میتواند موضوع مطالعه قرار گیرد. به نظر میرسد هر کدام از این حوزهها مؤهلات بحثی خاص خود را خواهد داشت و مبادی و مقدمات متفاوتی دارد.
در عنوان این جلسه، ترکیب «اخلاق باور» هم ابهام دارد. منشأ ابهام در ترکیب «اخلاق باور» مسامحه و سهل انگاری و بی انضباطی دانشی روشنفکران معاصر در به کاربستن این ترکیب و مواجهه سلیقهای با آن است که موجب ابهام معنا شده است. با توجه به این نکته به نظرم جادارد تبیین روشن و مصداقی از «اخلاق باور» ارائه کنیم که رافع ابهام شود، باید ببینیم «اخلاق باور» اساسا به دنبال چیست؛ بعد ببینیم که آیا عنوان قابلیت تصدیق دارد یا خیر.
درباره اخلاق باور
اصل ایده «اخلاق باور» دیدگاهی بوده که کلیفورد ارائه کرده است. این ایده اگرچه از مباحث میان رشته ای در میانه اخلاق، روانشناسی، فلسفه ذهن و معرفت شناسی است اما موضوع پژوهش روشن دارد: موضوع آن حرکت ذهن است از مبدأ تحلیل اخلاقی و ارزش داوری اخلاقی و مقصود کلیفورد از باور نیز «تصدیق» است؛ امری که میتواند بر پایه ادله کافی در ذهن انسان پدیدار شود و میتواند با ادله ناکافی هم در ذهن انسان پدیدار شود. کلیفورد میگوید: اگر ادله نا کافی باشد تصدیق اخلاقا قبیح است.
توجه داشته باشید این تبیین نشان میدهد دانش و علم خارج از موضوع قبح اخلاقی کلیفورد است. زیرا قبح اخلاقی او در مورد «تصدیق تابع ادله ناکافی» است؛ در حالی که دانش بدون ادله کافی معنا ندارد، دانش و علم تابع دلیل تام پدیدار میشود. علم، تصدیق تابع مقدمات روشن و کافی است، علم احراز و کشف واقع است. تصدیق تابع علم عملی اخلاقی است حتی در نظر کلیفورد؛ در حالی که تصدیق تابع ادله نا کافی یعنی تبعیت از حدسیات، ظنیات و احتمالات؛ تصدیق تابع اینها اخلاقی نیست.
که این رویکرد را دیگر اندیشمندان پس از کلیفورد نقد کردهاند و دیدگاه وی را افراطی توصیف کردهاند. در حقیقت امروزه این نظر و دیدگاه اخلاقی در نگاه پژوهندگان این حوزه، یک نُرم و نَوسانی تابع «طبیعت موضوع» دارد. زیرا برخی موضوعات اساسا ظرفیت یا ضرورت تمهید ادله کافی را ندارد و به طبیعت حال از قاعدهی اخلاقی کلیفورد استثناء شده است.
با توجه به این نکته مقدماتی وقتی میفرمایید «اخلاق باور فقهی»، طبیعتا شامل فرایند تحلیلی و دانشی استنباط نمیتواند باشد. از آن رو که فرایند تحلیلی و دانشی استنباط قواعد و چهارچوبهای دانشی است، که علوم دیگر متکلف اثبات و نفی آن هستند. دقت کنید علم اخلاق برای ما «حجیت ظهور» را اثبات یا نفی نمیکند! اثبات و نفی «حجیت ظهور» کار عالم اصولی است که بر پایه «سیره عقلاء» و ادله متناسب آن و مقتضیات دانشی و… این مهم را به انجام میرساند. همین طور این که این متن ظاهر در فلان معناست را هم اخلاق بر عهده نمیگیرد! این کار فقیه است که «اصل ظهور» را تطبیق کند و از متن استظهار کند.
مطالعه مبتنی بر مبادی و مبانی و جوانب بحثی اصطلاح «ملکه» نزد فقیهان و اصولیان نشان از آن دارد که در مقام سخن گفتن از مؤهلات استنباط به عنوان یک فرایند دانشی هستند نه به عنوان یک فضیلت! اگر چنین باشد با توجه به مقدمات طرح شده اساسا بحث از ملکه خارج از موضوع مطالعه «اخلاق باور» خواهد بود. این که ملکه را به معنای مقامی مصون از نقد و اشکال و ارزیابی و… تصور کنیم هم کمکی به بحث نمیکند. زیرا این چنین تصویری از اساس ارتباطی به مباحث فقیهان و اصولیان در مورد اصطلاح «ملکه» ندارد.
اخلاق باور تقلید فقهی یا تقلید از فقیه!
اگر مقصود و موضوع پژوهش بر پایه عنوان «اخلاق باور فقهی» باور و التزام مکلف به نتایج استنباطی فقیه ـ یعنی احکام فقهی ـ است؛ معنا دارد. البته عنوان باید این گونه اصلاح شود که بفرمایید: «اخلاق باور تقلید فقهی یا تقلید از فقیه». و معنا و موضوع آن این گونه متصور میشود که آیا تبعیت و التزام به احکام استنباط شده توسط دیگری عملی اخلاقی است یا خیر؟ جواب هم روشن است: اگر ادله و مقدمات کافی است که هست و اصولیان و فقیهان در باب آن پیش تر هم بحث کردهاند، بله اخلاقی است؛ اما اگر از سر ذوق و سلیقه و بازیهای نفسانی است؛ خیر، عملی غیر اخلاقی است. نکته جالب این است که اساس این توجه برآمده از بحثهای خود فقیهان و اصولیان بوده است. و اگرنه با این تعابیر، اما نفس مفاهیم را طرح نموده و ارزش داوری اخلاقی نموده اند. این حوزه از حوزههایی است که ممکن است بپذیریم اولا وبالذات متولی آن اخلاق است. اگرچه دیر دارد تولیت میکند اما اهلا بکم.
اگر مقصود از عنوان «اخلاق باور فقهی» باور فقیه به نتاج استنباطی خود او باشد محل اشکال است. چون تبعیت و التزام، لازم ذاتی علم، قطع و انکشاف واقع است! لذا اگرچه بحث از اخلاقی بودن آن بی معنا نیست و میتواند مباحثی را به خود اختصاص دهد، اما بحث از «اخلاق باور» در آن محل اشکال است. میشود همان قسم دانشی؛ میشود نتایج تابع ادله کافی که عرض کردیم حتی در تصویر کلیفورد خارج از موضوع بود.
جمع بندی
با توجه به این توضیحات و محدودهها، عرصههای بحثی که معنا دارد عنوان «اخلاق باور فقهی» را بر آن تطبیق کنیم: ۱. باور مکلف به نتایج حکمی استنباطات فقیه ۲. باور فقیه به پیش فرضهای حاکم بر بحث فقهی مثل مبادی کلامی و اصول اخلاقی و… است. و این بدان معناست که: بحث «ملکه اجتهاد» که محقق ارجمند حجتالاسلام میرصانع در این حوزه بحثی مطرح کردهاند، اساسا خارج از موضوع بحث خواهد بود. چون موضوع آن مؤهلات و فرایند استنباط و کیفیت تحقق آن است که بحثی دانشی است.
تاکید میکنم قید «قدسی» بودن یا نبودن ـ که تذکری اختلافی است و مبدأ آن هم روشن است ـ کمکی به داخل شدن اصطلاح در بحث ایشان نمیکند. افزون بر آن دو گروه بعدی در بحث ایشان یعنی: «وظیفه گراها» ـ به تعبیر شما ـ و «مقاصدگراها (خطابات قانونی)» همه بدان ملتزم اند. پس با خارج کردن «ملکه اجتهاد» میماند دو فاکتور مطرح کردهاند؛ بعید نمیدانم که این دو شاخص را که مطرح کردهاید بتوان از زاویه «اخلاق باور» مورد مطالعه قرار داد. چراکه این دو مطلب که از کلمات فقیهان و اصولیان اسطیاد کردهاند در حکم پیش فرضهای بحث فقهی و اصول حاکم است که پیشتر عرض کردیم میتواند داخل در بحث باشد.
البته باز هم تأکید میکنم خود فقیهان و اصولیان بدان توجه داشته و مباحث مرتبط بدان را سامان دادهاند. پس حوزه بحث مورد نظر شما در این فرض ـ با صرف نظر از مسامحه بسیاری که در عنوان و تعابیر تان موجود بود ـ، ناظر به پیش فرضهای فقیه یا بحث فقهی میشود. بر این پایه عنوان باید این گونه باشد: «اخلاق باور پیش فرضهای حاکم بر ذهنیت فقیه».
اخلاق پژوهش ضرورتی انکار ناپذیر
اخلاق پژوهش ضرورتی انکار ناپذیر است. ضرورتی که متأسفانه در بسیاری از پژوهشها نسبت بدان سادهانگاری میشود و ارزش نتایج پژوهش را تحت تاثیر قرار میدهد. این نقد متوجه محققانی مانند دکتر میرصانع نیست. بسیاری از پژوهندگان به ویژه روشنفکران و نوپردازان در مواجهه با آثار دانشی فقیهان و اصولیان بدون توجه به مبادی و مبانی و جوانب بحثی یک عبارت یا یک نتیجه را منتسب نموده و تفسیراتی بما لا یرضی صاحبه ارائه میکنند، آنگاه بر پایه آن نقادی هم میکنند! این خطای پژوهشی آشکاری است و تلاشی غیر اخلاقی در مسیر پژوهش است. برای فهمیدن کلمات فقیه، باید همه جوانب نظری و تطبیقی بحث خوب تقریر شود و بعد از اطمینان به دریافت صحیح، بررسی و نقادی شود. و این منحصر به علم فقه و اصول نیست، در هر حوزه دانشی، پژوهند علما و اخلاقا باید ملتزم به واقع پژوهی و انتساب صادقانه باشد.