مریم عذراء(س) به دنیا آمد، نذر مادر ادا شد و دختر، بانوی زنان زمان خودش
گردید.
شاید «امّ مریم» آمریکایی هم شبی نذر کرده که خانهی دلش را وقف خدا کند
و خدا نذرش را قبول کرده و دلش را خانهی حضور خود ساخته است. بانوی
تازهمسلمان آمریکایی که خود را «حنّه» – همان نام مادر حضرت مریم(س) – هم
میخواند، شیفتهی علی(ع) و نهجالبلاغهی اوست و نور ایمان را در ماه
رمضان یافته است؛ ماه خدا؛ ماه پیامبر(ص)؛ ماه علی(ع).
دلتان کی و کجا به سوی اسلام پر کشید؟
سال ۲۰۰۰ در دانشگاه درس میخواندم. آن سال ماه رمضان در سال ۱۹۹۹ شروع
شده بود. به نظرم ماه رمضان سال ۱۴۲۱ یا ۱۴۲۲ قمری بود. هماتاقیام چند
دوست مسلمان داشت که با آنها نشستوبرخاست میکرد. یک روز بهشوخی به
دوستانش گفت: «من هم میتوانم با شما روزه بگیرم؟» آنها هم با خنده جواب
مثبت دادند. پرسیدم: «من هم میتوانم با شما روزه بگیرم؟» به نظرم دوستان
مسلمان لحن جدی من را تشخیص دادند، چون واکنششان نسبت به درخواست من کاملاً
متفاوت بود. آنها در پاسخ من نخندیدند و توصیه کردند دربارهی اسلام
مطالعه کنم تا بفهمم که میخواهم در چه راهی قدم بگذارم. من هم روزه گرفتن و
مطالعات اسلامیام را همزمان با هم شروع کردم. آن سال ماه رمضان با ایام
تعطیل همزمان شده بود و این فرصت خوبی بود که من راحتتر به تحقیقاتم
برسم. هر کتابی را که در کتابخانه دربارهی اسلام میدیدم، مطالعه میکردم.
از اینترنت هم مطالب زیادی پرینت میگرفتم و در خوابگاه میخواندم.
تحقیقتان را از چه منابعی شروع کردید؟
به نظرم اول سراغ اینترنت رفتم. بعضی از گروههای یاهو مطالب خیلی مفیدی
داشتند. اعضای این گروهها لینکها و اطلاعات دیگری در اختیارم
میگذاشتند. آن ترم دانشگاه که به پایان رسید، به کتابخانه رفتم و تقریباً
همهی کتابهای دربارهی اسلام را مطالعه کردم.
اولین بار با قرآن چهطور آشنا شدید؟
قرآنی که به دست من رسید، همان ترجمهی سلفی بود که سفارت عربستان و
دیگر گروههای طرفدار سلفیها به دیگران میدادند. ولی آن روزها که هنوز
فرقههای اسلامی را نمیشناختم، برایم چندان فرقی نمیکرد که چه کسی قرآن
را ترجمه کرده باشد. هنوز داشتم مطالب پایه را یاد میگرفتم و بحث فرقهها
بعداً به میان آمد.
بسیار خوب. قرآن از چه لحاظ شما را تحت تأثیر قرار داد؟
اولین بار وقتی کلاس هشتم بودم قرآن را دیدم. آن زمان حدود ۱۴ سال
داشتم. من از کودکی به ادیان، فرهنگها و زبانهای دیگر علاقهمند بودم.
بعدها در یکی از برنامههای «هفتهی اسلامشناسی» که «انجمن دانشجویان
مسلمان» منطقهمان برگزار کرده بود، به پوستری اشاره کردم و گفتم: «این اسم
خدا به زبان عربی است.» دانشجویان حاضر سر از پا نمیشناختند و میخواستند
بدانند من کجا عربی یاد گرفتهام و دربارهی اسلام دیگر چه میدانم. قضیه
از این قرار بود که مبلغان مسیحی به بچهها انجیل کوچکی میدادند که در
صفحات پایانی آن ترجمهی یکی از آیات انجیل به چند زبان مختلف نوشته شده
بود. من با مقایسهی ترجمهها به این نتیجه رسیدم که کلمهی «الله» ترجمهی
«خدا» به زبان عربی است. البته آن موقع تلفظ آن را نمیدانستم.
جالب است… پس اولین بار کی قرآن را به طور جدی خواندید؟
خیلی تلاش کردم قرآنی را که در آن نمایشگاه به من داده بودند بخوانم. آن
قرآن ترجمهی «پیکتال» بود. نمیفهمیدم که چهطور قرآن و کتاب مقدس این
قدر با هم شباهت، و در عین حال اینقدر تفاوت، دارند. بنابراین آن را کنار
گذاشتم و قرآن چند سال در میان وسایلم خاک میخورد. وقتی در سال ۱۹۹۹ تحقیق
دربارهی اسلام را شروع کردم، قرآنی حاوی متن عربی آیات و ترجمهی سلفی آن
را داشتم و از همان ترجمه برای یاد گرفتن معنی کلمات متعدد عربی در قرآن
استفاده میکردم. در اینترنت هم آموزش الفبای عربی را پیدا کردم و خواندن،
نوشتن و تلفظ عربی را خودم یاد گرفتم. هیچکدام از دانشجویان مسلمان کمکم
نمیکردند. آنها گمان میکردند که دارم شوخی میکنم.
یادگیری زبان عربی در شناخت شما از اسلام هم تأثیری داشت؟
بله، خیلی مؤثر بود. احساس میکردم به این طریق به جای دریافت اطلاعات،
خودم صاحب آنها هستم. سرانجام در آن ماه رمضان آنقدر مطالعه کردم که قبل
از عید فطر، شهادتین را روی کاغذی نوشتم و آن را روی تابلوی اعلانات
خوابگاه، کنار تلفن، نصب کردم. آن موقع احساس میکردم که اسلام در دل آدم
قرار دارد و نیازی نیست که رسماً آن را به زبان بیاوریم. به نظرم در اولین
نمازم بود که شهادتین را بر زبان جاری کردم.
دانشجویان مسلمان زیادی به ساختمان ما رفتوآمد میکردند و خیلی زود همه
فهمیدند که مسلمان شدهام. ولی باز هم تصور میکردند که دارم شوخی میکنم!
از این طرز نگاه احساس دلسردی نکردید؟
نه. آنها همهچیز را شوخی میگرفتند. اولین بار آنجا بود که فهمیدم
بعضی مسلمانان فقط اسم اسلام را یدک میکشند، یعنی فقط به خاطر جو خانواده
مسلمان شدهاند و در عین حال شراب میخورند، محرم و نامحرم را رعایت
نمیکنند، گوشت ذبح غیر شرعی میخورند و… . عدهای هم واقعاً به مسائل دین
پایبند هستند.
این مسائل من را آزار میداد. مثلاً دوست داشتم با آنها به نماز جمعه
بروم، ولی چون در خانوادههایی مردسالار و زنگریز بزرگ شده بودند، گمان
میکردند که زن حق ندارد در نماز جمعه شرکت کند. حتی برخی از آنها روزهای
جمعه مدتی با من در فضای دانشگاه راه میآمدند و وانمود میکردند که دارند
من را به نماز جمعه میبرند، در حالی که دروغ میگفتند و فقط میخواستند من
به نماز نرسم!
این افراد پشت سرم هم حرف میزدند و آشکارا میگفتند که منتظرند ببینند
کی از «تظاهر» به اسلام دست برخواهم داشت. هر وقت که من به عادتهای دوران
جاهلیتام برمیگشتم – که در آن روزها نسبتاً زیاد اتفاق میافتاد – از
فرصت استفاده میکردند که من را مسخره کنند و پشت سرم حرف بزنند.
این دانشجویان از تازهمسلمانان خیلی تعریف و تمجید میکردند، ولی وقتی
من چیزی برای پوشاندن سر یا لباس پوشیدهتری نیاز داشتم، یا مطلبی دینی
برای مطالعه میخواستم، یا میخواستم نماز را یاد بگیرم، یا سئوالاتی
دربارهی احکام و عقاید داشتم یا چیزهایی مانند اینها، ناگهان غیبشان
میزد!
خانواده چه برخوردی با مسلمان شدنتان داشت؟
من عمل به احکام اسلام را آنقدر آرامآرام شروع کردم که بیشتر اعضای
خانوادهام با روندی تدریجی روبهرو شدند و رفتهرفته تغییر و تحول من را
پذیرفتند. یکی از اعضای خانواده منتظر بود که پایان این مرحلهی گذرا و دست
برداشتن من از اسلام را ببیند که بعید میدانم هنوز منتظر باشد. یکی دیگر
از اعضای خانواده هم از طریق تجربهی زندگی خودش با اسلام و مسلمانان بیشتر
آشنا شد و الآن میداند که من ابداً قصد ندارم چیزی را خراب کنم.
بیشتر بستگانم هنوز کورسوی امیدی دارند که از اسلام دست بردارم و به
مسیحیت برگردم، اما هیچکدام من را از خانواده طرد نکردهاند. حتی پدرم که
اوایل میخواست با من قطع رابطه کند، حالا ساعتها با من تلفنی حرف میزند.
خدا در حق من لطفهای زیادی کرده است. خانوادهی من نسبت به خانوادهی
دیگر تازهمسلمانان رفتار بسیار بهتری دارند.
با تشیع چهطور آشنا شدید؟
یک بار یکی از خواهرانی که در اینترنت با او آشنا شده بودم به من گفت که
از شیعیان بر حذر باشم و با آنها ارتباط برقرار نکنم. من هم هر چه
میتوانستم دربارهی شیعه تحقیق کردم و پس از چند ماه مطالعه، دیدم که تشیع
با عقلم بیشتر جور درمیآید.
چگونه پی بردید که تشیع بیشتر با عقل جور درمیآید؟
بیشتر، به نظرم نقلهای تاریخی حق را به شیعه میداد. من همیشه آدم
سرکشی بودم، ولی این موضوع که بعد از وفات پیامبر(ص) جامعه به فساد کشیده
شده است، برایم منطقی به نظر میرسید. همچنین وقتی که مطالعهی عقاید شیعه
را با دقت بیشتری آغاز کردم، آنها را نسبت به عقاید اهل سنت منطقیتر
بافتم. به نظر من عقاید شیعه از مفهوم توحید بهتر پاسداری کرده است.
منبع : روزنامه قدس