مىپردازد. دیپلماسى اسلامى بر اساس وحى، قواعدى را حاکم بر روابط مسلمانان
و کفار مىداند. برخى از این قواعد عبارتند از:
قاعده نفى سبیل، قاعده شدت بر کفار، قاعده ذلت کفار، قاعده عدم دوستى با
کفار، قاعده برخورد انسانى با کفار، قاعده استدلال بر کفار، قاعده استقلال و
عدم تشبّه به کفار.
در این شماره، تعدادى از این قواعد بر اساس وحى الهى و علم امامان، مورد
بحث قرار مىگیرد و دنباله بحث در شمارههاى آینده، پىگیرى خواهد شد.
مقدّمه:
بهطور کلى، دین اسلام یک دین اجتماعى و فردى است که به جهات اجتماعى بودن
بر اساس روابط انسانها با هم، شکل گرفته است و در مورد روابط مسلمین با
دیگران، به بیان نظر و ایده پرداخته است.
مسلمین، روابطى دارند که در بین خودشان است و رابطه مسلمین را با هم مشخص
مىکند که بر اساس رحمت، برادرى، مهربانى، دلسوزى، ایثار، اتحاد و یکپارچگى
شکل گرفته است. در مقابل آن، مسلمین روابطى خواهناخواه با کفار خواهند
داشت که در این تحقیق به بررسى آن مىپردازیم.
در ابتدا ما باید تعریفى از «کافر»، مشخص کنیم تا به بیان دیپلماسى اسلام و کفر بپردازیم:
«کافر، یعنى کسى که منکر خداست، یا براى خدا شریک قرار مىدهد یا پیغمبرى
حضرت خاتمالانبیا محمد بن عبداللّه صلىاللهعلیهوآله را قبول ندارد و
یا در یکى از اینها شک دارد و نیز کسى که ضرورت دین، بعنى چیزى مثل نماز و
روزه را که جز دین اسلام است، منکر شود(۱)».
در حقوق اسلام، غیرمسلمانان انواعى دارند. برخى بتپرست و مشرک مىباشند
ولى برخى دیگر، اعتقاد به کتاب آسمانى (غیر از قرآن) دارند. برخى از کفار
در جنگ با مسلمانان مىباشند و برخى چنین نیستند و کفار حربى و ذمّى، فرق
دارند(۲).
با این تعریف، اهل کتاب نیز جزء کافران محسوب مىشوند و به آنها «کافر
کتابى» گفته مىشود که البته احکام متفاوتى با کفار مشرک دارند. سران غرب و
کشورهاى غربى نیز، سران کفر و بلاد کفر محسوب مىشوند و بنابراین در این
تحقیق، واژگان غرب و کفر، از رابطه نزدیکى برخوردارند و گهگاه نیز جایگزین
هم مىشوند.
در این تحقیق، به بیان قواعدى که بر کفار، بهطور عام و یا خاص، حاکم است،
با استناد به آیات قرآن و احادیث و مسایل فقهى مىپردازیم و نمونههاى آن
را در امروزِ مسلمین بررسى کرده و به بیان راهحل مىپردازیم.
1. رفتار، طبق دستورات اسلام
در رفتار با کفار، مسلمانان، طبق دستورات صریح و محکمى که در آیات قرآن و
روایات و احادیث آمده با کفار برخورد مىکنند نه طبق خواهشهاى نفسانى و
روشهاى انتقامجویانه و یا حتى اصول پذیرفتهشده سیاسى در عصرما.
بهطور خلاصه، مسلمین وظیفه دارند، همانگونه که در همه امور، ابتدا نظر
اسلام را جویا شوند و سپس بر طبق آن عمل کنند؛ در دیپلماسى با کفار نیز
باید همین کار را انجام دهند. هرچند برخلاف اصولى باشد که دیگران آن را
پذیرفتهاند.
موارد زیادى این بحث را تأیید مىکنند که از آن جملهاند:
الف. محمد بن جمالالدین مکّى (شهید اول) در کتاب «لمعه» مىگوید: «قَسَمى
که احقاق حق از مدعى یا رافع دعوا مىکند، غیر از اسم خداوند متعال به چیز
دیگرى جایز نیست، که فرقى هم نمىکند، قسمخورنده، کافر باشد یا مسلمان».
متأسفانه در دنیاى امروز، روابط و دیپلماسى مسلمین با کفار، بر طبق دستورات
دین مبین اسلام نیست و حتى دین، نقش تعیینکننده بر دیپلماسى با کفار را
ندارد و آنچه شیوه عملکرد ما را مشخص مىکند، اصول حاکم بر دیپلماسى جهانى
است که مبتنى بر دموکراسى غربى و بر پایه تشنّجزدایى و دورویى و نفاق و
ریا مىباشد. در جهان امروز، اصولى وجود دارند که چگونگى رابطه با سایر
کشورها را مشخص مىکنند که این اصول نه تنها از اسلام سرچشمه نگرفتهاند،
بلکه منشأ آن، نظریات کفار و غرب بوده است که در ادامه بحث، مثالهایى از
آن آورده خواهد شد.
شهید ثانى به این حرف او اشکال وارد کرده است که:
«اگر کافر، خدا را قبول ندارد و به خدا اعتقاد ندارد، چگونه قسم او معتبر
است؛ در حالىکه او وجود خداوند را منکر است. پس قسمخوردن به خدا براى او
سختى ندارد». ولى در آخر اشکال مىفرمایند: «ما، قسم کافر را به خدا
مىپذیریم به خاطر اینکه نصّ، بر آن وارد شده است، هرچند دلیل دیگرى بر آن
نداشته باشیم(۳)».
ب. در سوره نساء نیز آمده است: «…و لا تقولوا لِمَنْ ألْقى الَیْکُمُ
السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا تَبْتَغونَ عَرَضَ الحَیوهِ الدُّنْیا…(۴)».
«و به کسى که نزد شما اظهار اسلام کرده است، نگویید تو مؤمن نیستى، تا به
این وسیله، متاع زندگى دنیا را بجویید».
در آیه فوق، اولاً قرآن چگونگى برخورد با کافران را تبیین کرده است و آن را
به عهده خود مسلمانان واگذار نکرده است. ثانیا گفته شده است که هرکس نزد
شما اظهار اسلام کرد، شما حق اینکه به او کافر بگویید ندارید؛ حتى اگر
بدانید او این حرف را به زبان گفته و در دل قبول ندارد.
متأسفانه در دنیاى امروز، روابط و دیپلماسى مسلمین با کفار، بر طبق دستورات
دین مبین اسلام نیست و حتى دین، نقش تعیینکننده بر دیپلماسى با کفار را
ندارد و آنچه شیوه عملکرد ما را مشخص مىکند، اصول حاکم بر دیپلماسى جهانى
است که مبتنى بر دموکراسى غربى و بر پایه تشنّجزدایى و دورویى و نفاق و
ریا مىباشد. در جهان امروز، اصولى وجود دارند که چگونگى رابطه با سایر
کشورها را مشخص مىکنند که این اصول نه تنها از اسلام سرچشمه نگرفتهاند،
بلکه منشأ آن، نظریات کفار و غرب بوده است که در ادامه بحث، مثالهایى از
آن آورده خواهد شد.
قاعده نفى سبیل
یکى از مهمترین مقاصد اسلامى، ایجاد استقلال در تمامى زمینههاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى براى جامعه اسلامى است:
«…و لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى المُؤْمِنینَ سَبیلاً(۵)».
«و خداوند هرگز براى کافران، راه تسلط نسبت به اهل ایمان، باز نکرده است».
فقهاى بزرگ اسلامى با استفاده از آیه فوق و مدارک دیگر، یک قاعده کلّى به
نام «قاعده نفى سبیل» استنباط کردهاند و مفهوم آن این است که هر معامله و
رابطهاى که موجب شود غیرمسلمان بر مسلمان تسلّط یابد، باطل و حرام است.
امام خمینى قدسسره در کتاب تحریرالوسیله، بر این اساس، بسیارى از روابط
تجارى، سیاسى و… را با کشورهاى استعمارگر رد مىنمایند و مىفرمایند:
«اگر در روابط تجارى و غیرتجارى، ترس تسلط سیاسى و غیرسیاسى اجانب بر اسلام
و سرزمینهاى مسلمین باشد که موجب استعمار آنها و استعمار کشورهایشان شود،
هرچند این استعمار معنوى باشد، بر تمامى مسلمانان واجب است از آن دورى
کنند و این روابط، حرام است(۶)».
در تفسیر آیه فوق نیز آمده است:
«یعنى کافران نه تنها از نظر منطق، بلکه از نظر سیاسى و نظامى و فرهنگى و
اقتصادى و خلاصه از هیچ نظر بر افراد باایمان، چیره نخواهند شد. و اگر
امروز، پیروزى آنها را بر مسلمانان در میدانهاى مختلف با چشم خود
مىبینیم، به
«و خداوند هرگز براى کافران، راه تسلط نسبت به اهل ایمان، باز نکرده است».
خاطر آن است که بسیارى از مسلمانان، مؤمنان واقعى نیستند. نه خبرى از اتحاد
و اخوّت اسلامى در میان آنان است و نه علم و آگاهى لازم که اسلام، آن را
از لحظه تولّد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند؛ و چون چنیند، طبعا
چنانند(۷)».
نکته دیگر اینکه هرچند این آیه به زبان امر نیست، ولى وظیفه مسلمین را به
آنها گوشزد مىکند. مسلمین باید در روابط خود با اجانب، این اصل را رعایت
کنند و در راه اعتلاى کلمه حق، تلاش کنند تا اسلام را از زیر سلطه کفار
آزاد کنند. مثلاً در زمینه علم و تکنولوژى، چنان پیشرفت کنند که وابسته
کفار نباشند، چراکه وابستگى، خود به خود موجب تسلط خواهد شد. همچنین است
در زمنیه اقتصادى و سیاسى و سایر زمینهها.
علاّمه طباطبایى قدسسره در تفسیر آیه فوق مىفرمایند:
«خطاب این آیه، متوجه مؤمنین است، هرچند که کفار و منافقین را در برمىگیرد
و اما اینکه فرمود: و خداى متعال هرگز کفار را مافوق مؤمنین و مسلط بر
آنها قرار نمىدهد، معنایش این است که حکم از امروز به نفع مؤمنین است و
علیه کافرین و تا ابد نیز چنین خواهد بود و هرگز به عکس نمىشود و این خود،
اعلامى است به منافقین که دیگر براى ابد از اینکه به هدف شوم خود برسند،
مأیوس باشند و به حکم این آیه در همه دورهها بالاخره فتح و پیروزى، با
مسلمین است.
احتمال هم دارد که نفى سبیل، اعم از تسلط در دنیا باشد، یعنى اینکه کفار نه
در دنیا مسلط بر مؤمنین مىشوند و نه در آخرت و مؤمنین، به اذن خدا، دائما
غالبند، البته مادامى که ملتزم به ایمان باشند. همچنانکه در جاى دیگرى،
این وعده را صریحا داده و فرموده: «و لا تَهِنوا و لا تَحْزَنوا و أنْتُمُ
الأعْلَوْنَ إنْ کُنْتُم مؤمِنینَ(۸)». «اگر مؤمنید، سستى نکنید و غمگین
نشوید که شما برترید(۹)».
2. شدت عمل بر کفار
«محمّدٌ رَسولُ اللّهِ و الَّذینَ مَعَهُ أشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُبَیْنَهُمْ….(۱۰)».
«محمد صلىاللهعلیهوآله ، پیامبر خداست و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر و با همدیگر مهربانند».
در ادامه این آیه، که آیه آخر سوره مبارکه فتح است، خداوند، ویژگىهاى
یاران پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله و خصوصیات آنان و وعده الهى را
نسبت به آنان بازگو مىکند. اما در ابتداى این آیه به این اشاره شده است که
محمد صلىاللهعلیهوآله و یارانش نسبت به کافران با شدت برخورد مىکنند و
در مقابل آنها از کرنش، نرمش و تواضع، خبرى نیست. درست است که اسلام دین
رأفت و محبت است، اما نسبت به مؤمنان و نه نسبت به کافران. چنانچه در
ادامه، با جمله «رحماء بینهم»، بر این نکته، تأکید شده است که مؤمنین نسبت
به هم در کمال مهربانى و رحمت هستند و جمله «اشدّاء على الکفار» را مقیّد
کرده به جمله «رحماء بینهم» تا توهّمى که ممکن بود بشود، دفع کرده باشد و
دیگر کسى نپندارد که شدت و بىرحمى نسبت به کفار، موجب مىشود که مسلمانان،
بهطور کلّى و حتى نسبت به خودشان هم، سنگدل شوند. این دو جمله مجموعا
افاده مىکند که سیره مؤمنین با کفار، شدّت و با مؤمنین، رحمت است(۱۱).
همچنین در تفسیر آیه ۵ از سوره توبه، چنین آمده است:
«فإذا انسَلَخَ الأشْهُرُ الحُرُم فَاقْتُلُوا المُشْرِکینَ حَیْثُ
وَجَدّْتُموهُم و خُذوهُم و احصروهم و اقعدوا لهم کلّ مَرْصَدٍ فإن تابوا و
اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه فَخَلُّوا سبیلَهم إنّ اللّهَ غفورٌ رحیمٌ».
«هنگامى که ماههاى حرام پایان گرفت، مشرکان را هرکجا یافتید به قتل
برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سر راه
آنها بنشینید، هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند،
آنها را رها سازید، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است».
جمله «فَاقْتُلُوا المُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدّْتُموهُم» نشاندهنده برائت و
بیزارى از مشرکین است و مىخواهد احترام را از جانهاى آنها برداشته و
خونهایشان را هدر سازد و بفرماید: «بعد از تمام شدن آن مدت، دیگر هیچ
مانعى نیست از اینکه آنها را بکشید، نه حرمت حرم و نه احترام ماههاى حرام،
بلکه هر وقت و هرکجا آنان را دیدید، باید به قتلشان برسانید؛ البته در
صورتى که کلمه «حیث»، هم عمومیّت زمانى را برساند و هم عمومیّت مکانى را که
در این صورت، قتل مشرکان بر مسلمین واجب است. هرچند به آنان در حرم و حتى
در ماههاى حرام دست پیدا کنند.
تشریع این حکم براى این بوده است که مشرکان را در معرض فنا و انقراض قرار
داده و به تدریج، صفحه زمین را از لوث وجودشان پاک کند و مردم را از خطرهاى
معاشرت و مخالطت با آنان نجات بدهد. بنابراین هر یک از جملههاى:
«فَاقْتُلُوا المُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدّْتُموهُم و خُذوهُم و احصروهم و
اقعدوا لهم کلّ مرصد» بیان یک نوع از راهها و وسایل نابودکردن افراد کفار و
از بینبردن جمعیّتهاى ایشان است. اگر کسى به آنان دست یافت و توانست
ایشان را بکشد، باید کشته شوند و اگر نشد، دستگیر کنند و اگر این هم نشد در
همان جایگاههایشان محاصره شوند و نتوانند بیرون بیایند و با مردم، آمیزش و
مخالطه کنند و اگر معلوم نشد در کجا پنهان شدهاند، در هرجا که احتمال
مىرود کمین بگذارند تا بدین وسیله دستگیرشان کنند و یا به قتلشان برسانند
یا اسیرشان کنند(۱۲).
همانگونه که در تفسیر آیه فوق دیدیم، شدت، نسبت به مشرکان، به حدى است که
خون آنها هدر است. اما همانگونه که بعدا خواهیم آورد، مىتوان به آنها
پناه داد و با آنها به گفتگو نشست تا دین شما را برگزینند.
ذلّت کفّار
ذلّت، نقطه مقابل عزّت است. ذلّت کفار، ملازم با عزّت اسلام است که این مسأله در آیاتى از قرآن مجید مطرح شده است:
«..و لِللّهِ العِزَّه و لِرَسولِهِ و لِلْمُؤْمِنینَ ولکنَّ المُنافِقینَ لا یَعْلَمونَ(۱۳)».
«عزّت، براى خدا و رسولش و براى مؤمنین است ولى منافقان نمىدانند».
«فإنَّ العِزَّهَ للّهِ جمیعا(۱۴)». «بدرستى که همه عزتها نزد خداست و براى اوست».
«..فللّهِ العِزَّه جمیعا…(۱۵)». «براى خداست همه عزّتها».
خداوند در مورد ذلت کفار، دستور مىدهد که آنان، جزیه را با خوارى به مسلمانان بپردازند:
«قاتلوا الّذینَ لا یُؤْمِنونَ بِاللّهِ و لا بِالیَوْمِ الآخر و لا
یُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رسولُه و لا یَدِینُونَ دینَ الحقِّ مِنَ
الّذین اوتوا الکِتاب حتّى یُعْطوا الجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ و هُم
صاغِرونَ(۱۶)».
«با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین، ایمان نمىآورند و آنچه را
که خدا و پیامبرش حرام گردانیدهاند حرام نمىدارند و متدیّن به دین حق
نمىگردند، کارزار کنید تا با کمال خوارى به دست خود، جزیه بپردازند».
علاّمه طباطبایى قدسسره در تفسیر آیه فوق مىفرمایند: «منظور از ذلت
ایشان، خضوعشان در برابر سنت اسلامى و تسلیمشان در برابر حکومت عادله جامعه
اسلامى است. و مقصود، این است که مانند سایر جوامع نمىتوانند در برابر
جامعه اسلامى، صفآرایى و عرض اندام کنند و آزادانه در انتشار عقاید خرافى و
هوى و هوس خود به فعالیّت بپردازند، عقاید و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشرى
خود را رواج دهند، بلکه باید با تقدیم دودستى جزیه، همواره خوار و زیردست
باشند. پس آیه شریفه ظهور دارد در اینکه منظور از «صغار» ایشان، معناى
مذکور است. کلمه «ید» به معناى دست آدمى است و به قدرت و نعمت نیز اطلاق
مىشود؛ حال اگر منظور از آن در آیه شریفه، معناى دوم باشد، قهرا معناى آیه
چنین مىشود: «تا آنکه جزیه را از ترس قدرت و سلطنت شما به شما بدهند، در
حالىکه ذلیل و زیردست شمایند و در برابر شما گردنفرازى نمىکنند». و اگر
منظور از آن، معناى اول باشد معناى آیه این مىشود: «تا آنکه جزیه را به
دست خود بدهند»(۱۷).
در تفسیر عاملى هم آمده است: «یَعْطوا الجزیه عن ید» که چند جور معنى مىشود:
الف. جزیه بدهند با دست فرمانبرى و اطاعت، چنانکه ما در فارسى مىگوییم به دست خود مىدهند که کنایه از کمال تسلیم است.
ب. جزیه را از دست خود بدهند نه از دست شخص دیگر که کنایه از نقد پرداختن و به کسى حواله نکردن است.
متأسفانه در جهان امروز، عزیزان جاى ذلیلان را گرفتهاند و ذلیلان جاى
عزیزان را و این وظیفه ماست که در راه عزّت اولیاء و ذلّت اعداء که یکى از
اهداف امام زمان (عج) است قدم برداریم.
ج. از دست قدرت و تسلّط مؤمنین، تسلیم به پرداخت جزیه شوند که به این معنى،
مقصود از «ید»، قدرت خواهد بود. یعنى از احسان و گذشت مسلمین، جزیه دهند و
کشته نشوند و به این معنى «ید» به معنى نعمت است(۱۸).
در مجمعالبیان نیز آمده است: «حتى یعطوا الجزیه عن ید» یعنى شخصا جزیه را
به دست خود بپردازند، بىآنکه نائبى براى این کار بگیرند. برخى گفتهاند:
«منظور، آن است که از روى قدرت و تسلطى که شما بر آنها دارید جزیه را
بپردازند» و دیگرى گفته است: «منظور از «ید» یعنى تسلطى که شما بر آنها
دارید و منّتى را که با پذیرفتن جزیه بر سر آنها مىگذارید. «و هم صاغرون»،
یعنى در حال خوارى و مغلوبیّت که آنها را به اجبار به جایگاه پرداخت جزیه
ببرند و بدین ترتیب، جریه را بپردازند». از عکرمه نقل شده است: «یعنى آنها
در حال ایستادن، جزیه بدهند و گیرنده آن در حال نشستن آن را دریافت
کنند(۱۹)».
با توجه به آنچه در تفسیر آیه فوق خواندیم، همه به اتفاق، معنى ذلّت کفار
در برابر مؤمنین را از آیه فوق، نتیجه گرفتهاند، ضمن اینکه در آیه، بهطور
مستقیم با دو کلمه «ید» و «صاغرون» به این معنى اشاره شده است.
البته این نکته کاملاً طبیعى است که کفار نسبت به مؤمنین ذلیلند، چراکه
نقطه مقابل ذلّت، عرّت است که خداوند در آیات دیگرى به این نکته که فقط خدا
و پیامبر و مؤمنان عزیزند اشاره دارد. از جمله در آیه زیر:
«الّذینَ یَتَّخِذونَ الکافِرینَ أوْلِیاءَ مِنْ دونِ المُوْمِنینَ
أیَبْتَغونَ عِنْدَهُمُ العِزَّهَ فإنَّ العِزَّهَ للّهَ جمیعا(۲۰)». «آنان
که کافران را به جاى مؤمنان دوست خود انتخاب مىکنند، آیا به راستى
مىخواهند آبرو و حیثیّتى براى خود کسب کنند؟! در حالىکه تمام عزّتها
مخصوص خداست».
زیرا عزّت، همواره از علم و قدرت سرچشمه مىگیرد و اینها که قدرت و علمشان
ناچیز است، کارى از دستشان ساخته نیست که بتوانند منشأ عزّتى باشند. در این
آیه، به همه مسلمانان، هشدار مىدهد که عزّت خود را در همه شؤون زندگى،
اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان
اسلام نجویند، زیرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فورا صمیمىترین متحدان
خود را رها کرده و به سراغ کار خویش مىروند که گویى هرگز با هم آشنایى
نداشتهاند، چنانکه تاریخ معاصر، شاهد بسیار گویاى این واقعیّت است(۲۱).
در اینجا سؤال این است که معنى اصلى ذلّت که باید مورد توجه قرار بگیرد
چیست؟ اینکه کافران، ذلیلند و مؤمنان، عزیزند، بیانگر چیست؟ پاسخ بخش اول
این است که کافران، حق تبلیغ دین خود را به صورت علنى در جامعه اسلامى
ندارند و نباید در برابر جامعه مسلمین، صفآرایى کنند و آزادانه به تبلیغ
دین خود به صورت علنى و انتشار عقاید خرافى و هوى و هوس خود به فعالیّت
بپردازند و نباید دین آنها به صورت رسمى و نگاه پلورالیسمى، راه صحیح دیگرى
معرفى شود.
اما معنى دیگر آن، این مىتواند باشد که نه تنها از نظر عقاید و تبلیغ دین و
عقاید خود، بلکه در اعمال و رفتار خود بر ضدّ مسلمین کارى نکنند و نسبت به
مؤمنین تمسخر، توهین و یا بىحرمتى نکنند.
معنى دیگرى که مىتوان براى آن بیان کرد، این است که کفار نباید نزد ما
عزیز باشند. به عبارتى: مؤمنین نباید آنها را در همه زمینهها، اعم از
فرهنگ و تمدّن و علم، برتر بدانند و آن، چیزى است که ما امروزه به آن
غربزدگى و حلشدن در فرهنگ غرب مىگوییم، که متأسفانه خیلى از مسلمین،
امروز گرفتار آن شده اند.
متأسفانه در جهان امروز، عزیزان جاى ذلیلان را گرفتهاند و ذلیلان جاى
عزیزان را و این وظیفه ماست که در راه عزّت اولیاء و ذلّت اعداء که یکى از
اهداف امام زمان (عج) است قدم برداریم.
________________________________________
1. امام خمینى قدسسره ، توضیح المسائل، ص ۸، مسأله ۱۰۶.
2. کفار حربى، به کفارى گفته مىشود که با اسلام در جنگ مىباشند و یا کفار غیراهلکتاب هستند.
3. الروضه البهیّه فى شرح اللّمعه الدّمشقیّه، محمد بن جمالالدین مکّى (شهید اول)، ج ۱، ص ۳۷۵ و ۳۷۶.
4. نساء، ۹۳.
5. نساء، ۱۴۱.
6. تحریرالوسیله، حضرت امام خمینى قدسسره ، ج ۱، ص ۴۸۶.
7. برگزیده تفسیر نمونه، حضرت آیهاللّه مکارم شیرازى، جلد اول، ص ۴۶۷.
8. آلعمران، ۱۳۹.
9. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایى قدسسره ، ج ۵، ص ۱۹۰.
10. فتح، ۲۹.
11. ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه ۲۹ سوره فتح.
12. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایى قدسسره ، ج ۹، ص ۲۰۴.
13. منافقون، آیه ۸.
14. نساء، ۱۳۹.
15. فاطر، ۱۰.
16. توبه، ۲۹.
17. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایى قدسسره ج ۹، ص ۳۲۲.
18. تفسیر عاملى، ج ۴، ص ۳۸۰.
19. ترجمه تفسیر مجمعالبیان، ج ۱۱، ص ۶۷.
20. نساء، ۱۳۹.
21. برگزیده تفسیر نمونه، آیهاللّه مکارم شیرازى، ج ۱، ص ۴۶۵.
منبع : ماهنامه مکتب اسلام ۱۳۸۳ شماره ۸