هادی حکیم شفایی در یادداشتی با اشاره به نقد روایت آتئیسم از خداباوری، دینداری و خشونت آورده است: یکی از ادله آتئیستها علیه خداباوری این است که تاریخ خداباوری و دینداری، سراسر خشونت و خونریزی بوده است لذا باور به خدا و دینداری، باوری مضرّ و ویرانگر است که باید از آن پرهیز شود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، خداباوری در جوامع بشری میتواند علل گوناگونی داشته باشد؛ علل روانشناختی، جامعه شناختی و وجودشناختی. دانش روانشناسی به مساله احساس ناامنی و مساله ابهام میپردازد و نشان میدهد که هر چه انسان، بیشتر احساس ناامنی کند و یا نتواند از پدیدههای اطراف خویش رفع ابهام کند گرایش بیشتری به خداباوری پیدا میکند. جامعه شناسی از مساله هویت سخن میگوید و بیان میدارد که خداباوری، بخصوص در قالب دین و آیین، نیاز هویتی انسان دیندار را برطرف میسازد. با این حال این دو دانش، نمیتوانند از وجود یا فقدان خدا سخن بگویند چرا که وجود یا فقدان خدا، بالذات یک امر وجودشناختی است و این دو دانش صرفاً به تبیین تمایلات میپردازند. در این نوشتار برخی از ادله آتئیسم علیه خداباوری و دینداری بررسی خواهد شد.
یکی از ادله آتئیستها علیه خداباوری این است که تاریخ خداباوری و دینداری، سراسر خشونت و خونریزی بوده است لذا باور به خدا و دینداری، باوری مضرّ و ویرانگر است که باید از آن پرهیز شود. در این ادعا دو خطای فاحش وجود دارد. اول اینکه تاریخ خداناباوری و دینپرهیزی، تاریخ بسیار جدیدی است در صورتی که قدمت خداباوری و دینداری به هزاران سال قبل بازمیگردد. از دورانی که نشانههای پرستش بر دیوارههای غارها و سنگها نقش بسته تاکنون، هزاران سال میگذرد درحالی که خداناباوری و دینپرهیزی به عنوان یک روند و گرایش چشمگیر، عمدتاً از عصر روشنگری آغاز شده است. کهن بودن تاریخ دینداری و کوتاه و متأخر بودن تاریخ خداناباوری، موجب شده است که خشونتها و جنگهای مذهبی تاریخ، بیشتر به چشم آید. در همین دوره طولانی خداباوری و دینداری، آرامش معنوی، اتحاد میان اقوام و قبایل حول محور دین، اخلاق دینمحور و عدالت خواهی (عدالت در مفهوم دوران کهن) نیز وجود داشته است اما اندیشههای حقوق بشری پسامدرن ما موجب شده است که تاریخ پیشامدرن را سراسر خشونت مذهبی کور بپنداریم. در واقع، آتئیستها با عینک پسامدرن به تاریخ پیشامدرن دین مینگرند!
خطای دوم این است که آتئیستها به گونهای از خشونت در تاریخ دین سخن میگویند که گویی تاریخِ بیدینی از خشونت عاری بوده است! خشونتهای عظیم روی داده پس از عصر روشنگری و در قرن بیستم از جمله توسط نازیسم و بانیان حکومتهای کمونیستی و فاشیستی غربی و سرکوب بومیان آمریکا و کانادا و تهاجمات دولت روسیه به اوکراین و سایر کشورها و سرکوب خونین مسلمانان در چین و روسیه، از جنس خشونتهای سکولار بوده است و نه به نام خدا و دین.
ما اکنون در عصر پسامدرن به سر میبریم که خداناباوری و دینپرهیزی در بسیاری از جوامع شرقی و غربی، به عنوان یک گرایش قابل توجه، حضور دارد. در جوامع لیبرال غربی اگرچه در داخل مرزها از شدت خشونتها کاسته شده و موازین حقوق بشر به نحو حداکثری اجرا میگردد اما برخی از دولتهای همین جوامع در عملیاتهای نظامی خود به سایر نقاط جهان، همچنان خشونت ورزی میکنند. به نظر میرسد خشونتورزی برای تحقق، نیازی به اندیشه خداباوری و دین ندارد و رویداد آن هم در جوامع دینی و غیردینی و توسط خداباوران و خداناباوران، امکانپذیر است. به نظر میرسد خشونت بالذات یک مساله روانشناختی است که گاه به نام خدا و دین و گاه به نام دفاع و امنیت ملی و گاه به نام دموکراسی و آزادی صورت میپذیرد. مساله روانشناختی، تنها به شیوه روانشناختی قابل درمان و کاهش در جوامع بشری است و نه به صرف نفی و حذف خداوند و دین از زندگی بشر.
دلیل دیگر آتئیسم علیه خداباوری این است که خداوند مورد ادعا، عادل نیست چون منابع ثروت، غیرعادلانه تقسیم شده است و انسانهای بسیار تحت ستم و محرومیت هستند. بعلاوه، قدرتمندان، ظلم و خونریزی میکنند و ستمدیدگان و ضعفا قربانی میشوند. به نظر میرسد نگاه بسیاری از آتئیستها به مفهوم عدالت خداوند، از برخی مفاهیم سیاسی در زندگی اجتماعی انسان نشات گرفته است. به عبارتی، برخی آتئیستها از خداوند، همچون یک زمامدار سیاسی، عدالت توزیعی و عدالت قضایی را انتظار دارند و در ذهن برخی دیگر، نوعی عدالت پیشگیرانهٔ آرمانی مورد استناد است. توسل به مفهومِ عدالت توزیعی به این معناست که خداوند همچون یک زمامدار سیاسی عادل، میبایست بتواند همه منابع ثروت و رفاه را در تمام مناطق و بلکه در تمام جوامع بشری به طور نسبتاً برابر توزیع کند تا هیچ قوم و ملتی، فقیر و محروم نباشد. توسل به مفهوم عدالت قضایی به این معناست که خداوند میبایست در همین حیات دنیوی، خود دست بکار گردد و هر ستمگری را شخصاً مجازات کند و توسل به مفهوم عدالت پیشگیرانه، یعنی خداوند مورد ادعا میبایست هر گونه شرّ احتمالی را پیشاپیش پیشبینی کرده و با اقداماتی، از وقوع آن پیشگیری کند.
مثلاً پیشاپیش اجازه ندهد که موجود زندهای در آتش بسوزد یا انسانی زیر آوار زلزله بماند یا ویروس یک بیماری مرگبار، همهگیر گردد.
به نظر میرسد یک چنین تصوراتی از عدالت خداوند، از ناتوانی انسان از درک سازوکار خلقت و فلسفه وجودی خود و از قیاس با زندگی اجتماعی خویش نشات گرفته باشد. تصور کنید که خدای آرمانی آتئیستها، با اتخاذ تدابیری، اجازهٔ هیچ گونه مصیبت، رنج، ستم و محرومیت را ندهد. خداوند با عدالت توزیعی، قضایی و پیشگیرانه خود، اجازه ندهد نفت و گاز و آب و معادن در مناطق خاصی باشد، اجازه ندهد آتش بسوزاند و بیماریهای همهگیر، بشر را قلع و قمع کند، اجازه ندهد ستمکار از مجازات بگریزد و خودش او را جزا دهد. پرسش این است که در یک چنین جهانی، پس انسان چه میکند و چه باید بکند؟! یک چنین جهان آرمانی و تخیلی که برخی آتئیستها در جستجوی آنند و فقدان آن را به معنای فقدان خداوند میپندارند به بهشت موعود ادیان شبیه است که انسانها درآن، جز رفاه و لذت و شادی و سرگرمی و بیمسئولیتی، هیچ رسالت دیگری ندارند! در یک چنین جهان تخیلی و بدون تضاد و یا کمتضادی، چه انگیزهای برای رشد و تحول و مسئولیتپذیری و خودسازی و مجاهدت و جامعهسازی برای بشرِ مختار و صاحب اراده، باقی میماند؟ اینگونه نگریستن به عدالت خداوند هیچ تناسبی با سازوکار خلقت و واقعیات آن ندارد.
با قبول فرض ضرورتِ وجود خداوند عادل، تبیین دیگری از عدالت و وضعیت بشر و مساله شرّ لازم است. یکی از تبیینهای جایگزین این میتواند باشد که بگوییم:
۱. خداوند، عادل است.
۲. خداوند به انسان، درجهای از اختیار و اراده بخشیده است.
۳. خداوند در این جهان، سنتها و قوانینی وضع کرده است.
۴. خداوند به اشیاء، کیفیتها و خواصی بخشیده است.
۵. در این جهان، انواعی از شرّ وجود دارد.
۶. در این جهان عدالت توزیعی (برابری) وجود ندارد.
۷. در عملکرد خداوند، در موارد بسیار زیادی، عدالت قضایی مشاهده نمیشود.
۸. خداوند، عدالت پیشگیرانه ندارد.
نتیجه گزارههای فوق:
۱. وجود تضادها و توزیع نابرابر ثروتها برای انگیزهبخشی، حرکت، مسئولیتپذیری و رشد بشر ضروری به نظر میرسد.
۲. ثروت، در این جهان، دست کم در موارد بسیاری، با اراده، عقلانیت و مجاهدت انسان به دست میآید.
۳. عدالت قضایی، در این جهان، در موارد بسیار زیادی به دست خود انسان و با مجاهدت و مسئولیت پذیری جمعی، بدست میآید.
۴. تصورِ عدالت پیشگیرانه برای خداوند، خلاف سنتها، تضادها و قوانین الاهی و کیفیات اشیاء است لذا خلاف هدف تعالی و رشد بشر میباشد.
۵. عدالت خداوند در مجموع، از طریق سنتهای جهانشمول او و با اراده و اختیار انسان قابل تحقق است.
۶. دست کم، در بسیاری از موارد، انواعی از شرّ و رنج، با تعالی و رشد و خودسازی جمعی بشر، مرتفع خواهد شد.
۷. عدالت پیشگیرانه به معنای کاهش احتمال وقوع شرّ طبیعی یا کاهش پیامدهای آن، با عقلانیت علمی و ابزاری بشر، تا حد بسیاری قابل تحقق است.
به نظر میرسد این تبیین از هدف خلقت و عدالت الاهی، به بسیاری از ایرادات خداناباوران پاسخ موجه میدهد. اگر تضاد، توزیع نابرابر ثروت و شرّ در جهان مادی نباشد، هدف تعالی و رشد اخلاقی و معنوی و سلوک توحیدی بشر محقق نمیگردد.
ایراد دیگری که برخی خداناباوران علیه خداباوری و دینداری مطرح میکنند این است که به نظر میرسد تا قبل از ظهور انسان بر کره خاکی، اثری از خداوند نیست اما به محض آنکه انسان پا بر کره خاکی مینهد اندیشه خداباوری نیز پدیدار میگردد. با این بیان، آتئیستها چنین نتیجه میگیرند که انسان، مفهوم خدا را خلق کرده است. اما به نظر میرسد این ایراد آتئیستها برخلاف انتظار، در تائید تعالیم ادیان ابراهیمی باشد. ادیان ابراهیمی به ما میآموزند که انسان، تنها غایتِ خداوند از خلقت است و تمام خلقت برای هدف تعالی بشر آفریده شده است. اگر مدعای خداناباوران را بپذیریم و آموزهٔ ادیان ابراهیمی را در کنار آن قرار دهیم تصویری دیگری که آشکار خواهد شد این است که خداوند، حضور و وجود خود را با مخلوقی که غایت او و هدف اصلی خلقت است آشکار ساخته است. خداوند از میان مخلوقات خود، کشش عرفانی و میل به پرستش را تنها در فطرت انسان نهاده است و به همین علت است که به نظر میرسد با ظهور انسان بر کره خاکی، نشانههای خداباوری آغاز میگردد. این استدلال خداناباوران بدین ترتیب، سست و شکننده مینماید و هیچ دلیلی وجود ندارد که خداوند، پیش از ظهور انسان، نشانههای خویش را آشکار سازد.
در نوشتار حاضر سه مورد از دلایل خداناباوران علیه خداباوری و دینداری مطرح شد و پاسخهایی در رد آن ارائه گردید. نگارنده مدعی جامع بودن پاسخها به ایرادات یا نهایی بودن آنها نیست بلکه بر این باور است که ایرادات مطرح شده از سوی برخی خداناباوران، دست کم در موارد بسیاری، موجه نیست و نقیض آن، موجود است.