مهدی فردوسی مشهدیدر یادداشتی با پرداخت به بازخوانی و تفسیر نمادین الهیاتی پویانمایی اریون و تاریکی نوشت: این داستان به کاوشی تکاندهنده درباره ترسهای دوره کودکی ناظر است، اما همچنین از عدم قطعیتهای زندگی و پیوند پایدار والد و فرزند و گوشه و کنار تاریک ذهن انسان، سخن میگوید و حتی از پنجره ترس از نیستی و مرگ، سرَک میکشد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، پویانمایی اریون و تاریکی (Orion and the Dark) به کارگردانی سین چارمتز[۱] فوریه امسال (۲۰۲۴) به همت شرکت پویانمایی دریم ورکز[۲] پخش شد. چارلی کافمن[۳] نویسنده فیلمنامه این اثر، آن را از داستان اما یارلت[۴] با همین نام، اقتباس کرده و ترجمه فارسی کتاب با عنوان «ویکی و تاریکی» به همت نشر مهرسا (۱۴۰۲) منتشر شده است.
ویژگی مثبت ادبی فیلمنامه، از نوع روایتگری و داستانگویی لایهای آن سرچشمه میگیرد. داستان با زاویه دید اول شخص آغاز، اما پس از معرفی شخصیت و گرهافکنی، زاویه دید آن به سوم شخص مبدل میشود؛ یعنی نخست اریون کودک از خودش میگوید؛ سپس اریون بزرگسال داستان اریون کودک را پیش میبرد و این تغییر ناگهانی زبان روایت، بر جذابیت داستان میافزاید.
این داستان به کاوشی تکاندهنده درباره ترسهای دوره کودکی ناظر است، اما همچنین از عدم قطعیتهای زندگی و پیوند پایدار والد و فرزند و گوشه و کنار تاریک ذهن انسان، سخن میگوید و حتی از پنجره ترس از نیستی و مرگ، سرَک میکشد.
اریون از زنبورها، سگها، اقیانوس وحشی، پرت شدن از آسمانخراش، دلقکهای قاتل، امواج تلفنی سرطانزا و نیش پشههای آلوده، گرفتگی لوله توالتها و حتی از سلام کردن به دوستش سالی و نشستن کنار او و بهویژه از تاریکی میترسد. مشاور مدرسه به او گفته است نقاشی کردن ترسهایش کمک میکند تا او بر آنها پیروز شود، اما این نقاشیهای بیخاصیت، فقط به فهرستی تصویری از مجموعه این ترسها تبدیل شدهاند.
شبی اریون در اتاقش در پرتو چندین چراغ روشن خوابیده است که ناگهان، «تاریکی» در قالب موجودی غولپیکر و خندان ظاهر میشود و میگوید: تو در میان همه بچههایی که از من میترسند، شلوغترین و آزاردهندهترینی؛ پس با من بیا تا کارم را ببینی و ترست از من، از میان برود! اگر بر بزرگترین ترس خودت پیروز شوی، ترسهای دیگر تو هم از میان خواهند رفت.
تاریکی خودش را فراطبیعی و جاودانه توصیف میکند و اریون را همراه خودش نزد دوستانش میبرد. دوستان تاریکی فقط شبهنگام، از خانهشان بیرون میآیند و کار میکنند؛ یعنی «سکوت[۵]»، «بیخوابی[۶]»، «خواب[۷]»، «اصوات ناآشنا[۸]» و «رؤیای شیرین[۹]» که همگیشان مسئولیت کاری را در تاریکی بر عهده دارند. اریون با کار آنان آشنا میشود، اما به آنان میگوید تا زمانی که با تاریکی باشید، از تجربههای بسیاری در روشنایی همچون دیدن رنگها، برخوردار نخواهید شد و بنابراین، هوس همراهی با روشنایی، در آنان بیدار و تاریکی تنها میشود. البته این انگیزه در خود تاریکی هم پدید میآید که رویاروی روشنایی بایستد و با خود میگوید: چرا باید از او بگریزم؟ چرا وجودم در گرو نبود نور باشد؟ او به مصاف روشنایی میرود و البته محو میشود و اریون و دوستان تاریکی، در روشنایی مطلق میمانند.
این فیلم از دید محتوایی، دو سطح دارد: ۱. سطح روانشناختی؛ ۲. سطح فلسفی. در سطح روانشناختی، کودکی را معرفی میکند که به قول خودش، به «اختلال اضطراب فراگیر عملکردی» دچار است و فیلم به بهبود وضع بهداشت روانی او کمک میکند، اما در سطح فلسفی به موضوع «تضاد» در جهان و کارکردهای آن میپردازد و با نشانهگذاریهای هدفمند و آگاهانه، به تفسیر نمادشناختیاش، راه میدهد. اریون (شخصیت اصلی داستان)، نام صورت فلکی شکارچی[۱۰] و هیپاتیا (دختر اریون بزرگسال در داستان) نام فیلسوف و اخترشناس نوافلاطونی (۳۵۰-۴۱۵ م) است. هیپاتیا در آن سوی زمان با پدرش به آسماننُما میرود و در آنجا داستان را تا محو شدن تاریکی در روشنایی گوش میکند، بلکه قصه بیدنباله پدرش را به فرجام میرساند؛ یعنی به پیشنهاد خودش، پس از رفتن به دنیای اریون کودک، به زبانی شاعرانه تاریکی را همتراز با روشنایی مینشاند و دلتنگی جهان و مردمان را برای آمدنش میسُراید، اما تاریکی از میان رفته و فقط نقشی از او در خاطره و حافظه اریون مانده است. شکارچی (اریون کودک) که تا آن زمان از تاریکی میگریخت، به سفارش و انگیزش هیپاتیا و به کمک «خواب» و «رؤیا»، برای ایجاد تعادل در جهان به ژرفنای ذهنش میرود تا تاریکی را از فروافتادن در چاه نیستی مطلق نجات دهد و او را به جهان هستی بازگرداند و سرانجام پیروزمندانه بیدار میشود.
فیلم از چارچوب تبیین و توضیح علمی این پدیدههای طبیعی؛ یعنی نور و ظلمت و روز و شب، فراتر نمیرود و آگاهانه و هوشمندانه از پرداختن به تبیین یا توضیح دینی آنها تن میزند، اما با نشانهگذاری ظریفی، به سه پاسخ علمی و فلسفی و الاهیاتی اشارتی میکند:
۱. پاسخ خردپذیر: اریون درمییابد که تاریکی میتواند در مکانی دورتر و زمانی دیرتر از روشنایی باشد و بماند؛ یعنی چنین رویدادی «خردپذیر» و ممکن است.
۲. پاسخ خردستیز: اریون درمییابد که تاریکی نمیتواند همزمان و هممکان با روشنایی باشد و بماند؛ یعنی چنین رویدادی «خردستیز» و ناممکن است؛ زیرا جمع اضداد ممکن نیست.
۳. پاسخ خردگریز: چرا شب و روز هستند؟ آیا روشنایی و تاریکی همزمان پدید آمدهاند؟ تضاد آن دو با یکدیگر، از کی آغاز شده است و از کجا سرچشمه میگیرد؟ پاسخ فیلم به این پرسشها با پیش آوردن «لاکپشت کیهانی[۱۱]»، پاسخ الاهیاتی نمادینی به شمار میرود. تاریکی تصمیم میگیرد به دل روشنایی بزند و بر جایی فراز آسمان مینشیند که به قول خودش نمیداند صخره است یا سنگ و سرانجام در دل نور، معدوم میگردد، اما بهزودی روشن میشود که آن صخره، پشت لاکپشت کیهانی پرنده است که اریون را هم بر پشت خودش از آسمان به زمین و از طریق اقیانوس به ساحل میرساند.
بنابر اساطیر دینی هندویی، جهان بر پشت چهار فیل قرار گرفته است که آنها هم خودشان، بر پشت سنگپشت کیهانی به نام «آکوپارا[۱۲]» ایستادهاند. به گفته ادوارد تایلر، انسانشناس بریتانیایی سده نوزدهم میلادی، اسطوره لاکپشت هندویی را با قورباغههای جهانی لامایی، گاو نر اسلامی و پدیده غولپیکر کیهانی مانوی، میتوان مقایسه کرد که همهشان زمین و زمینیان را بر پشت یا سر خود حمل میکنند[۱۳] و بنیاد اسطورهای آفرینش جهان به شمار میروند.
لاکپشت بر طول عمر، محافظت و ثبات دلالت میکند و پرواز بر انتخاب، تغییر، رشد و خلاقیت. بنابراین، فیلم به زبان نمادین میگوید: تضاد روشنایی و تاریکی از هنگام پیداییِ زمین آغاز شده است؛ یعنی هنگامی که شالوده جهان را گذاشتهاند. شاید علم نتواند پاسخی خردپذیر در اینباره عرضه کند، اما پاسخ دینی به پرسش درباره آغاز جهان هم، خردستیز نیست، بلکه فقط خردگریز است. فرض کن روز آغاز تولد زمین از قدرت انتخاب حذف تاریکی برخورداری؛ یعنی فرض کن خدای این جهانی و میتوانی تاریکی را نیافرینی؛ پس روشنایی همه جا را فراخواهد گرفت و فیلم با تأکید بر دردسرهای روشنایی مطلق، اثبات میکند که روشنایی به مکملی به نام تاریکی و حتی «سکوت»، به «اصوات» و «خواب»، به «بیخوابی» نیاز دارد و به همین جهت، تو خالق فرضی جهان (انسان)، تاریکی را نیز شکار خواهی کرد و به صحنه بازی و تعامل خواهی کشاند تا انتظام جهان را فراهم بیاوری. این دو به ظاهر با یکدیگر میستیزند، اما هر دو، در خدمت یکدیگر و یک هدفند. بدون نور روز، رنگها را نمیتوان دید، اما خود روز را نیز بدون شب نمیتوان شناخت:
چون که شب آن رنگها مستور بود
پس بدیدی، دید رنگ از نور بود[۱۴]
نسبت این فیلم با دیانت، به قدر همان اشارت است که گفته آمد، اما نسبتش با معنویت، به قدر دلالت است نه اشارت. یکی از دوازده ویژگی انسان معنوی، «کلاننگری» یا «کلنگری[۱۵]» است که فیلم، در ایجاد این ویژگی در مخاطب کودک میکوشد. کلنگری؛ یعنی توجه به الگوهای بزرگتر، روابط اجزای کل با یکدیگر و داشتن حس تعلق به هر یک از اجزا و به اصطلاح دیدن نقشه کلان یا عکس بزرگ که در آن همه پارهها و خطها و نقشها، به یکدیگر وابستهاند. انسان معنوی میتواند روابط اجزای کل را دریابد و آنها را در خدمت یک هدف، بازیابد و بازبخواند. بنابراین، به اضداد این جهان، به تنهایی نمینگرَد، بلکه زندگی اینجهانی را حاصل ضدیت آنها با یکدیگر میبیند و باور میکند که اگر ضدیتی نباشد و جنگ و ستیز از میانه اضداد برخیزد، زندگی زمینی از میان خواهد رفت و مرگ بر جایش خواهد نشست:
زندگانی آشتی ضدهاست
مرگ آنک اندر میانشان، جنگ خاست[۱۶].
پانوشتها
[۱]. Sean Charmatz.
[۲]. DreamWorks Animation.
[۳]. Charlie Kaufman.
[۴]. Emma Yarlett.
[۵]. Quiet.
[۶]. Insomnia.
[۷]. Sleep.
[۸]. Unexplained Noises.
[۹]. Sweet Dream.
[۱۰]. Orion constellation.
[۱۱]. world turtle.
[۱۲]. Akūpāra.
[۱۳]. Edward Burnett Tylor, Primitive culture, v1, p299.
[۱۴]. محمد بلخی، مثنوی معنوی، د ۱، بخش ۶۲.
[۱۵]. Holism.
[۱۶]. محمد بلخی، همان، بخش ۷۰.