بسمه تعالی
آیا منظور از ولایت فقیه یعنی :به می سجاده رنگین کن/ گرت پیرمغان گوید
ما یک بحثی داریم در مباحث عرفانی، که البته شرط تقوا و اخلاق برای حاکمیت اسلامی وجود دارد و شیعه روی آن حساس است و ولایت سیاسی را نیز از ولایت باطنی و عرفانی و اخلاقی تفکیک نمیکنیم. بنابراین شرط حاکمیت در عصر غیبت فقط فقاهت نیست، بلکه عدالت و تقوا هم هست. پس این تفکیک کردنی نیست.
خیلی ها تحت عنوان پیرمغان دارند کلاه مریدانشان را برمیدارند
اما مراتبی هست از این مسأله تحت عنوان ولایت معنوی و عرفانی .ما یک مسئلهای داریم، بحث ولایت معنوی و عرفانی آن هم نه در حدی که برای حاکم لازم است بلکه مازاد برآن، برای سلوک معنوی و شخصی. آن هم نه هر پیرمغانی.
خیلی از افراد تحت عنوان پیرمغان دارند کلاه مریدانشان را برمیدارند، این حلقههای عرفانهای عجیب و غریب که میسازند اینها همهشان پیرمغان هستند بعد آخرش میبینید یا طرف دزد از آب در میآید یا قصد ناموسی دارد یا جاه طلب است یا قصد ریاست دارد. اولین کاری هم که میکنند، میگویند به شرع و عقل نباید کاری داشته باشید هر چه من میگویم. اینها که سوء استفاده میکنند؛
اما پیرمغان به این معنا که وقتی کسی وارد سلوک معنوی میشود باید به معلم خود که در این مسیر علماً و عملاً از او جلوتر است گوش فرا دهد. البته اطاعت مطلق هم به این معنا که در اطاعت مخلوق، معصیت خالق کند ما این را هم نداریم. بلکه پیرمغان معلوم باشد کیست و ارادت او چیست؟! این بحث در حوزه ولایت سلوک معنوی و عرفانی است بحث اجتماعی نیست.
به اعتقاد شیعه اسرار الهی به طور جمع در امام معصوم مطوی است
در منابع شیعه و مباحث نظری ما این تعبیر وجود دارد که انسان کامل و ولی خدا که امروز امام زمان(عج) و در هر زمانی امام معصوم است، خزائن که اسرار الهی است به طور تفصیلی پیش اوست. آنها به طور جمع در انسان کامل و امام معصوم مطوی است. او حائز خزائن وجودات اسماء الهی است و مثل نگین انگشتری که با آن خزانهها را مهروموم میکنند؛ او هم مجرای فیض الهی است.
راجع به این نوع ولایت و ولایت عرفانی در باب سلوک این تعابیر به کار میرود آن هم با شرط عقل و شرع نه با هر فردی…
آن مسأله حکومت نیست مسأله اجرای سیاست و قانون حدود الهی نیست، مسأله تربیت خاص است. آنجا تعبیر میکنند افراد انسان همه نسخه دیگری هستند ولی بعضی استعداد بالقوه کمالات اشیاء را دارند بعضیها بالفعل آن کمالات را دارند که آنها انبیاء و اولیاء کامل هستند. پس این مسأله که پیرمغان هر چه میگوید آن را انجام بده، راجع به کیست و در چه حریم و حوزهای است؟!
اما در باب حکومت: من از شما یک سوال میپرسم، اطاعت از قانون و حاکمیت مشروع در بقیه نظامهای عالم چگونه است؟!
مثلاً شما در یک کشور لائیک سوار اتومبیل میشوید، میخواهید از چهارراه رد شوید. پشت چراغ قرمز میایستید، بعد به شما میگویند: پیرمغان به شما گفت سجادهات را به مِی رنگین کن، تو هم کردی؟! ما به پیرمغان چه کار داریم، قانون است. در تمام نظامات سیاسی، قضایی و قانونی عالم چه کار میکنید؛ تابع قانون هستید.
یا قانون و قانونگذار و حاکمیت را مشروع نمیدانید، که آن بحث دیگری است؛ اما اگر مشروع میدانید و شهروند آن هستید، اطاعت میکنید.
این حرف غلط است که اگر ولی فقیه بگوید ماست سیاه است، پس ماست سیاه است
مثلاً بعضیها میگویند اگر ولی فقیه بگوید ماست سیاه، پس ماست سیاه است… خیر، اگر ولی فقیه بگوید ماست سیاه است اشتباه گفته، چون ماست سفید است معلوم میشود یا قدرت تشخیص واقعیت را ندارد یا دروغ میگوید.
برای مثال حج واجب است، تعطیل حج حرام است، امام(ره ) سه سال حج را با شرطی که آل سعود گذاشته بود، ممنوع کرد. حکم اولیه شرع حرام بودن تعطیلی حج بود اما اینجا حکم مهمتری پیش آمده است، که وجوب آن از این حرمت قویتر است. دقت بکنید! این به معنای پیرمغان نیست این به معنای مصلحت اهم در برابر مهم است، نه خلاف شرع…
چرا امام صادق (ع) از فردی خواستند داخل تنور برود؟!
در پاسخ به سوال اینکه چرا امام صادق (ع) از فردی خواستند داخل تنور برود؟! یک وقتی بحث سنجیدن میزان وفاداری و صدق فرد است، اگر امام صادق(ع) به کسی فرمودند تنور روشن است داخل تنور برو، از ولایت تکوینی خود نیز استفاده میکردند که این تنور او را نسوزاند.
جمله « لا طاعه لمخلوق فی معصیت خالق » را پیامبر کی بیان کردند؟ نقل شده که نیروها را برای درگیری به فرماندهی یکی از اصحاب فرستادند، فرمانده سپاه یک حکمی داد که بر همه واضح بود که آن حکم غلط است، سپاه اطاعت نکردند و در بازگشت پیامبر فرمودند: کار خوبی کردند که اطاعت نکردند.
این که ما میگوییم دنبال پیرمغان برویم ولو حکمتش را ندانیم این در مورد رهبری و در زمان غیبت هم وجود دارد.
یک وقت یک مصالحی هست امام میداند من نمیدانم، اینجا باید تابع بود
امام(ره ) بعضی تصمیمها را میگرفتند، مثلاً من یادم هست در زمان جنگ وقتی امام پیام قطعنامه را دادند ما همه عصبانی شدیم اما گفتند چون امام گفته است، قبول میکنیم، قبول کردن اجباری از باب اطاعت نه اینکه واقعاً قبول کنند. یک وقت یک مصالحی هست امام میداند من نمیدانم، اینجا باید تابع بود.
امام زمان جنگ وقتی می گفت با سلاح سبک وارد درگیری شوید واقعاً به این معنی بود که وارد تنور شوید، چه فرقی میکند آن تنور که امام صادق گفت با این که امام فرمودند با دست خالی بروید طرفی که ارتش سیزده کشور جهان میجنگد. امام صادق(ع) میخواهد بگوید: شما دروغ میگویید، که اهل فداکاری هستید.
آیا منظور از ولایت مطلقه فقیه همین است؟! معنی ولایت مطلقه این نیست همان است که من گفتم، ولی مفهوم ولایتپذیری و اطاعتپذیری همین است.
سوال پیش آمد آیا خمس و زکات همان مالیات حکومتی نیست؟
بعضی از فقها اختلاف نظر دارند که خمس و زکات همان مالیات حکومتی است یا نه؟ خمس و زکات را اخص از مالیات حکومتی باید بدانیم، نه اینکه مباین با آن؛ یعنی حکومت خمس و زکات را باید بگیرد، مازاد بر آن هم مالیاتهای حکومتی را هر جا مصالح جامعه را تشخیص میدهد، باید بگیرد. بعضی از فقها میگویند اشکالی ندارد اما نظر من موافق آن نظری است که میگوید باید اینها را یک دست کرد.
در مورد حوزه اختیارات فقیه که گفته شد: امور حسبیه، قضا و تقنین است اگر بخواهیم تکوین و تشریع را مبنای بحث قرار دهیم، پاسخ چیست؟
ولایت تکوینی و تشریعی
ولایت تشریعی یعنی همین حرام و واجب و… اینها میشود ولایت تشریعی.
ولایت تکوینی یعنی ولایت عرفانی که کسانی وقتی تهذیب نفس میکنند، قدرت الهی کن فیکونی پیدا میکنند. مثلاً باطن کسی را می خواند یا در اراده کسی تصرف میکنند، در حد کرامات است و… این را ولایت تکوینی میگویند.
آیا فقیه میتواند اظهار نظر کند بگوید همسر کسی بر او حرام است؟
یک عدهای آمدهاند جملهای از مرحوم آخوند خراسانی پیدا کردند که ایشان گفتهاند: بله فقیه موارد شرعی واجب و حرام را میتواند بگوید اما این که زن کسی بر او حرام است یا در امور خصوصی افراد، نمیتواند دخالت کند. حتی جملهای آوردهاند که امام معصوم هم چنین ولایتی ندارد، این جمله تعبیر دیگری دارد. اما فرض کنیم آخوند خراسانی این را گفته است.
میتواند اظهار نظر کند بگوید زن کسی بر او حرام است، بر چه اساسی؟! مثلاً فقیه از خانهاش آمده بیرون، یک ماشینی کنارش ایستاده بگوید: آقا خانم شما بر شما حرام است. این که نه عقل دارد نه دین دارد، این که اصلاً فقیه نیست. فقیه بر اساس تمایلات خود این حرف را میزند یا بر اساس حکم شرع؟! اگر بر اساس حکم شرع است که دیگر فقیه نیست، حکم شرع است. امام معصوم یا هر فرد دیگری، اگر خلاف شرع و عدالت است هیچکس حق ندارد این کار را بکند اما اگر حکم شرع و عدالت است، میتواند.
آیا استفاده از قاعده لطف برای توجیه ولایت فقیه درست است؟
به قاعده لطف بعضی از فقها استدلال کردند و بعضی نکردند. یک جزوهای اینجا به من دادند نوشته بود عصمت راهبردی فقیه! هیچکس معتقد به عصمت فقیه نیست، هرکس بگوید فقیه و ولی فقیه معصوم است، خلاف ضروریات تشیع حرف زده است. امام معصوم داریم اما ولایت را برای فقیه بخاطر عصمتش قائل نشدهاند بلکه بخاطر عدالتش بوده است.
آیا ولیفقیه اشتباه میکند؟
میتواند اشتباه کند.
آیا ولیفقیه در بعضی دیدگاههایش اشتباه کرده است؟ میتواند اشتباه هم کرده باشد. یا شخص صلاحیت ولایت و فتوا را دارد یا ندارد، اگر ندارد حتی اگر حکم درستی هم بدهد خلاف شرع است. در روایت میفرماید: از چهار دسته قاضی، سه دسته جهنمی هستند.
· یکی آنکه حق قضاوت ندارد و قضاوت غلط میکند
· یکی آنکه حق قضاوت ندارد و اشتباهاً درست قضاوت میکند
· اما از آن طرف قاضیای که صلاحیت قضاوت دارد حتی اگر حکم غلط دهد آن قاضی بهشتی است، از خداوند پاداش هم میگیرد.
کسی که ممکن است خطا بکند، چطور ولایت دارد! در مورد همه رشتههای بشری صلاحیت و عدالت لازم است، صلاحیت علمی و عملی لازمه ولایت است. خطا ممکن است بکند، یک پزشک ممکن است ۵۰ بار جراحی درست بکند و یکبار اشتباه کند. در روایت داریم کسی که درست حکم کند دو پاداش دارد، یکی بخاطر تلاش مجتهدانه و دوم برای اینکه رای درست داده و اجرای عدالت کرده است. اما مجتهدی که خطا کند آن هم یک پاداش دارد، چرا؟ چون مجتهدانه تلاش کرده و منطقاً و تخصصاً حق اظهار نظر داشته و به وظیفهاش در آن لحظه عمل کرده است.
قاعده لطف معنایش این نیست که همواره باید معصوم بر شما حکومت کند ، قاعده لطف همین است که اگر یک ملتی برای خدا و عدالت قیام کرد و با ولی فقیه هم بیعت کرد، خداوند این ملت را وا نمیگذارد.
آیا اگر کسی معصوم نیست اطاعتش جایز است؟ یعنی یا باید معصوم باشد یا اطاعت نکنید. مگر امام معصوم که گفته است از فقیه در احکام فردی اطاعت کنید مگر فقیه معصوم بوده است. یک فقیه به شما میگوید طواف اینطور است یکی میگوید نه اینطور است. هر دو که نمیتواند درست باشد یک فقیه خطا میکند. امام معصوم گفته است در احکام عبادی از فقیه اطاعت کن یا خودت فقیه باش، اگر فقیه هم باشم ممکن است خطا کنم اگر اطاعت هم کنم ممکن است خطا کنم.
چرا اطاعت کسی را بر ما واجب کردهاند که ممکن است خطا کند؟
چرا اطاعت کسی را بر ما واجب کردهاند که ممکن است خطا کند؟ هر جوابی که در باب احکام عبادی و فردی میدهیم در باب حکومت هم همان است. قاضی که حق قضاوت دارد و اشتباه قضاوت کرد از خدا پاداش میگیرد، تو هم که او را اطاعت کردهای و مظلوم واقع شدی از خدا پاداش خواهی گرفت.
شما به یک حکم اشتباه عمل میکنید اما شما منطقاً و شرعاً پیش خدا حجت دارید که من باید به همین عمل کنم. ما که نمیدانیم غلط هست یا نه، من باید اطاعت کنم و این کار را میکنم. روز قیامت اگر معلوم شود اشتباه بود خب اشکالی ندارد، خود خداوند ما را خطاکار آفرید و خودش هم میداند و خود امام معصوم هم که به ما فرمان داد در عصر غیبت به عالم با تقوای عادل رجوع کنیم، او هم میدانست که فقیه معصوم نیست.
باید خودتان فقیه باشید، چطور شما فقیه نیستی و فهمیدی که فقیه اشتباه کرده است. باید فقیه باشید، اگر شما در مسأله کارشناس هستید اینجا دو بعد دارد…یا مسأله شخصی است یا اجتماعی است.
اگر مسأله شخصی است واجب نیست اطاعت کنید، اما اگر اجتماعی و حکومتی است که مخالفت علنی شما با او موجب اخلال در نظام میشود، باید به او بگویید. خصوصی و حتی عمومی تا حدی که اخلال در نظام نشود، انتقاد کنید. اما در موردی که مصلحت جامعه به آن مربوط میشود حق اظهار نظر و مخالفت علنی ندارید.
مثل مورد جنگ که در آن زمان، فلان مجتهد به این تشخیص رسید که ما باید تسلیم شویم، بدون اینکه متجاوز معلوم شود و صدام مجازات شود، یا دنیا بپذیرد متجاوز کیست. بدون اینکه هیچ تضمینی باشد که اگر ما صلح را پذیرفتیم واقعاً جنگ تمام شود. به صورت خصوصی به امام(ره) گفت، چندبار… امام صحبتهایش را شنید و جواب او را داد. امام میفرماید نظر تو را شنیدم، نظر کارشناسان را هم شنیدم، اما نظر من این است که الان نباید تسلیم شد؛ وقت دیگری باید قطعنامه را امضاء کرد. اینجا کسی بگوید، خیر من قبول ندارم و چون نظر من با شما یکی نیست من علناً علیه شما در زمان جنگ سخنرانی میکنم، این حرام است.
آیا تا به حال ولی فقیهی بوده است که از مقام خود با ارتکاب به خطا عزل شده باشد؟!
بله آقای منتظری بود. بعد هم تا کنون ولی فقیه زیادی نبوده است، تازه سی سال است که ما امکان تحقق ولی فقیه پیدا کردهایم. سه ولی فقیه داشتهایم که یکی از آنها عزل شد. آیا متوسل شدن به تئوری نصب ولی فقیه میتواند جلوگیری از نظارت بر کارهای او و دستگاههای تحت امر او شود؟! خیر، هرگز. حرفهایی که زده شد به نوعی وجود ولایت عامه را برای علما اثبات میکند، نه ولایت فرد خاصی را؟!
بله، بحث ما تا اینجا ولایت فقیه بود نه ولایت امام… تا به حال بحث این بود که آیا ولایت فقیه که امام فرموده، بدعت امام است؟ فقهای شیعه مخالف بودهاند یا نه؟ آیا هیچ فقیهی گفته این حرام است؟!
همه فقها در بیان احکام شرع ولایت دارند. هیچ فقیهی نمیتواند بگوید در احکام فردی از فلان فقیه حق اطاعت ندارید. اما در احکام اجتماعی و حکومتی، ما نمیتوانیم ده تا حاکم داشته باشیم. این یعنی هرج و مرج و نابودی حکومت… یک ولی فقیه میتوانیم داشته باشیم.
اینکه کدامیک از فقها ولایت داشته باشند، طبق قراردادی که ملت با حکومت بستهاند انتخاب میشود. قانون اساسی، قرارداد مشروعی که نمایندگان ملت بر اساس ضوابط شریعت از بین فقهای واجد شرایط بگویند چه کسی برای این کار صالح تر است . هر کس که او بگوید همان میشود. اگر مجلس خبرگان بگوید ایشان تا الان صلاحیت داشته از الان دیگر ندارد، میرود کنار و فرد دیگری روی کار میآید. آیا آن کسی که میآید واقعاً اصلح و اعلم است!!، به نظر فقها و نمایندگان مردم، بله. ممکن است در واقع باشد یا نباشد.
شما یک بار از وظیفه عملی صحبت میکنید، یک بار از آنچه در لوح محفوظ و واقعیت است. لوح محفوظ و واقعیت را ما خبر نداریم، ما همین علائم ظاهری را باید ببینیم و ببینیم وظیفهمان چیست ؟!!!
آیا ممکن است ولایت منطقهای باشد، مثل زمان ائمه که اینطور بود؟! در زمان ائمه خود امام معصوم ولایت را منطقهای میدادند، امروزه هم اگر امکان تشکیل حکومت واحد اسلامی در سراسر جهان باشد ، باز وحدت از هرج و مرج و تعدد اولی میباشد. اما وقتی نباشد هرجا که مسلمین قدرت پیدا کردند، همانجا حداقل یک ولی فقیه حکومت کند.
آیا یک فقیه باید بر کل جهان اسلام حکومت کند؟
آیا یک فقیه باید بر کل جهان اسلام حکومت کند؟ یا در هر منطقهای باید یک فقیه باشد؟ بستگی دارد شرایط و امکانات چطور باشد، اگر فرض کنیم همه اینها میتوانست تشکیل شود و اتحاد جماهیر اسلامی یک کشور اسلامی در دنیا تشکیل میشد، طبیعتاً تصمیمگیریها نمی توانست متمرکز نشود؛ ده نفر باشند هرکدام جداگانه حکم جنگ و صلح بدهند، این که هرج و مرج میشود، چه یک دنیا چه یک دهکده باشد. هرج و مرج نباید باشد، ولی اگر امکانش نیست… بله میشود.
آیا بحثی که درباره ولا مطرح شد، در باب حکومت در زمان حال؛ به مقامات اجرایی اطلاق میشود یا به مقام رهبری؟
ولایت اجرا: اگر مباشرت دراجراست همین دولت میشود اما اگر ولایت به معنای نظارت است، رهبری میشود .
ولایت افتاء که شکل امروزی آن در قوه مقننه نمود دارد؛ مگر این ولایت جزء ولایتهای ولی فقیه نیست؟ پس چطور رهبری در قانونگذاری غیر از شورای نگهبان دخالت دارد؟! هم چنین در امر قانونگذاری باید فقها نماینده مجلس باشند یا شورای نگهبان کافی است؟
اولاً رهبری در قانونگذاری غیر از شورای نگهبان دخالت ندارد. اگر رعایت ضوابط شرعی است، همین فقهای شورای نگهبان با اذن ولی فقیه انجام میدهند اما اگر در جایی ولی فقیه ببیند از طریق شورای نگهبان هم امکان اعمال ولایت شرعی نیست، مستقیماً میتواند دخالت کند. این همان ولایت مطلقه فقیهی است که در قانون اساسی آمده است.
منبع : نسیم آنلاین