ادیان زنده دنیا به چهار گروه تقسیم میشود: سامی، هندی، مسالک و مشارب چینی، مذاهب محلی که به یک قوم و نا حیه اختصاص دارد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، جعفر حیدری، پژوهشگر و محقق حوزه ادیان اخلاق را مسئله پذیرفته شده توسط همه ادیان جهان عنوان کرده و گفت: رابطه ی دین با اخلاق یک رابطه مستقیم است، یعنی عمل هر شخصی چه مطابق یا مغایر با دین باشد، خواه ناخواه تأثیر پذیرفته از اخلاقیاتی است که برای خود تعریف کرده است.
اصولا تعریف اخلاق دینی چیست و این اخلاق چه رابطه ای با دین دارد؟
دین مجموعه ای از بایدها و نبایدها است که ما را در امور زندگی یاری می دهد و این بایدها و نبایدها از عقایدی سرچشمه میگیرد که یا بوسیله ی وحی بر کسی نازل شده باشد ویا از باورهای شخصی افراد مورد احترام در قوم یا قبیله ای برخاسته باشد.عمل به این دستورات یا خلاف آن عمل کردن میتوا ند اخلاق فردی و اجتماعی را شکل دهد. پس رابطه ی دین با اخلاق یک رابطه ی مستقیم است، یعنی عمل هر شخصی چه مطابق یا مغایر با دین باشد ویا پیرو مکتب ضد دین مارکسیستی باشد، خواه ناخواه تأثیر پذیرفته از اخلاقیاتی است که برای خود تعریف کرده است ،پس انکار اخلاق در هیچ یک از ادیان حتی دین مارکسیستی امکان پذیر نسیت.
نیاز به دین یک امر فطریست که هر انسانی آن را به خوبی درک می کند و ناخودآگاه بدنبال آن میرود که در این کنش و واکنش میان فرد و حقیقت دین اخلاقی شکل میگیرد که به آن اخلاق دینی می گویند.
درباره تقسیم بندی ادیان مختلف جهان توضیح دهید، چه ادیانی در جهان وجود دارند و دارای چه زیرشاخه هایی هستند؟
ادیان زنده دنیا به چهار گروه تقسیم می شود: سامی، هندی، مسالک و مشارب چینی، مذاهب محلی که به یک قوم و نا حیه اختصاص دارد.
هر یک از این ادیان دارای زیر شاخه هایی هستند . مثلا ادیان سامی شامل یهود،سیحیت و اسلام است؛ ادیان هندی شامل مذهب هندی یا برهمایی،بودایی،جائینی و سیک می باشند و مذاهبی چون آئین زرتشتی، مهر پرستی و آئین مانوی که در قدیم وجود داشته است نیز از زمینه ای که با ادیان هندی مشترک است برخاسته است .مسالک چینی که همگی به تمدن نژاد زرد و مناطق اطراف چین بستگی دارد، یکی کیش کنفوسیوس و دیگری مشرب تائویی است و از این دو مشرب مشارب دیگری نیز برخاسته و بعداً با مذاهب بودایی آمیخته شده است و نهایتا مذاهب محلی که بعضی ملی است مانند مذهب شینتو در ژاپن و بعضی نژادی مانند مذاهب سرخ پوستان امریکا وبعضی قبایل سیاه پوست افریقای مرکزی و جنوبی و بعضی مذاهب بومیایی عصر حجر در استرالیا به صورت عتیقه از ادوار خیلی قدیم باقی مانده است.
وضعیت پیروان ادیان مختلف در جهان چگونه است؟ چه عاملی باعث شده است که برخی ادیان طرفداران بیشتر و برخی دیگر پیروان کمتری داشته باشند؟
هر دینی واقعیت را از جهتی خاص دیده و جنبه ی مخصوص از آن را تأئید می نماید و سؤالی در میان می گذارد که در پاسخ آن شالوده عقاید و طرز تفکر آن دین ریخته شده است ، در میان ادیان جهان، مسیحیت و اسلام و ادیان هندی اهمیّت و طرفداران بیشتری دارد که این امر حاکی از آن نیست که دیگر ادیان را به ورطۀ فراموشی باید سپاریم. بعضی امور بسیار مهم و ضروری جامعه ی انسانی در بعضی از این ادیان قلیل تر بسیار مورد توجه قرار دارد که بزرگان دین اسلام هم به آن اشاره دارد، ولی توجه زیاد انسان به زندگی مادی و حرص زیاد انسان را از آن غافل کرده است .مثلاً توجه زیاد سرخ پوستان به طبیعت، روح جوانمردی، دلیری و پهلوانی در سامورایی ها ی ژاپن که از مذهب شینتو سرچشمه می گیرد، صلح طلبی مذهب کنفوسیوس و تعالیم اخلاقی آن که مبتنی به حفظ اعتدال بین قوای معنوی و نفسانی و جسمانی است
درباره ادیان سامی(اسلام،مسیحیت،یهودیت) و خصوصیت های مطرحه در آنها معمولا معلومات بیشتری در اختیار است؛ درباره ادیان غیرسامی اینطور نیست،مختصری از آیین برهمایی (مرتاضان،سیک ها) و ویژگیهای آن توضیح دهید؛
بر خلاف ادیان سامی که به دو دسته ی ظاهر و باطن تقسیم می شوند، ادیان هندی ایطور نیست بلکه تعالیم دین بدست عده ی مخصوصی از افراد جامعه سپرده شده است.
دین هندی یا برهمایی جامعه را به چهار دسته تقسیم می کند؛ روحانیون برهمان ها، پهلوان ها یا سلحشوران (کشاترا)، تاجر و کاسب و زارع (وایشییا) و کارگر و نژاد غیر آریایی (شودرا).
از این چهار گروه فقط براهمان ها به حقایق و رموز دین می توانند پی ببرند، کتب هندی پر از تماثیل و حکایات از حقایق دین بصورت افسانه ای و اساطیری است. ایجاد ارتباط بین پیروان این مذهب بسیار سخت است زیرا بعضی پیرو کریشنا ، بعضی راما و بعضی کالی و بعضی شیوا را الوهیت می دهند و برخی ویشنو تمام این نامها اسماء و صفات ذات احدیت است.
درباره ادیان هندی قابل تذکر است که این مذهب (جاین) را “مهاویرا” در قرن ششم قبل از میلاد بوجود آورد و منحصر به چند میلیون پیرو در خود خاک هند میباشد دراین آئین ۵ اصل رفتاری برای مرتاض تعیین شده است: در گفتار و رفتار باید مراقب باشد تا موجب قتل یااذیت موجودات زنده نشود، دروغ گفتن حرام است و منع دیگران از دروغگویی و هر گفتار و رفتاری که باعث خشم، حرص یا خوف باشد، حرام کردن لذات و شهوات جنسی برخود و دیگران، از هر گونه علاقه به جانداران و اشیاء خودداری کند و اجتناب از تملک هر چیزی که عطا نشده باشد.
و مذهب سیک که در نتیجه ی تماس بین دین هندی و اسلام در قرن دهم ظهور کرد. این مذهب نیز منحصر به خاک خود هند است و فقط برخی از تجار و سربازان این فرقه در ممالکک دیگر مستقر شدند و تا حدی شهرت آن را گسترش دادند.
آیین بودا و بودیسم نیز از جمله ادیان غیر سامی است. این آیین چگونه به وجود آمده و آموزه های ان بر چه اساس مطرح شده است؟
بودا در قرن ششم قبل از میلاد، پس از چند سال ریاضت به کشف حقائق نائل شد. او دستوراتی داد که بر اساس آن باید از افراط در لذات مادی پرهیز کرد اما مثل جینیزم به ریاضت طاقت فرسا و نادیده گرفتن غرائز امر نکرد، بلکه به گسستن زنجیره های ده گانه ای که مانع رستگاری انسان هستند فرا میخواند.
از جمله دستوراتی که در آیین بودا وجود دارد و شدیدا با آن مقابله می شود می توان به علاقه به نفس، شک، اعتقاد به تشریفات در اعمال مذهبی، شهوت، غضب، آرزوی تولد دوباره، تناسخ در عالم مجردات، کبر و غرور، خودبینی و خود پسندی و جهل و نادانی اشاره کرد.
همچنین این آیین پیروان را به پرهیز از بی عفتی، فریب، مستی و شرابخواری، پرخوری، تماشای رقص و اجتناب از زیور ها و عطر و آرایش و خوابیدن در بسترهای نرم و پذیرش طلا و نقره امر کرده است.
این مذهب اگرچه از میان مردم سفید برخاست و پس از ۷ قرن حکمفرمایی در هند به تدریج رو به انحلال رفت اما دست سرنوشت دیار جدیدی را برای دین بودا فراهم کرد که همان ممالک نژاد زرد است که نتیجه سفر راهبان بودایی به تبت بوده است که امروزه، مذهب اصلی آن کشورها است.
مذهب بودایی به تدریج به چین، کره و ژاپن گسترش یافت. مذهب بودا در هند بصورت “هینایانا (چرخ کوچکتر)”باقی مانده که متشکل از جزایر سراندیب یا سیلان و برمه یا سیام است.
اما در کره، ژاپن و چین بصورت کامل تر که آن را” ماهایاتا (چرخ بزرگتر)” می گویند باقی مانده است. وجود این مذهب در این کشورها باعث امتزاج مشارب و مسالک بسیار مهمی مانند مکتب “ذن ” شد که امروزه نیمی از مردم ژاپن بودایی و نیمی شینتو و اصول دین ملی این ممالک با تعالیم کلی و جهانی بودایی آمیخته شده و تمدن ژاپنی را بوجود آورده است. در چین نیز بسیاری از مردم پیرو مکتب کنفسیوس است که با اصول دین بودایی در قرون وسطی امتزاج یافته.
بعضا صحبت از ادیان قبیله ای به میان می آید؛ ادیان قبیله ای به چه معناست و این دسته از آیین ها دارای چه ویژگیهایی هستند؟
در مناطق مختلف جهان مردمانی هستند که راه و روش زندگی ایشان در سطح ابتدایی است یا تا همین اواخر چنین بوده است. یعنی میتوان گفت تکنولوژی آنها تقریباً با تکنولوژی عصر حجر مطابقت دارد. این مردمان با گرد آوری غذا زندگی می کنند نه با کشاورزی؛ بومیان استرالیایی، آینوهای ژاپن، اسکیموها، مردمان اهل تیئرّادل فوئگو، پیگمیهای کنگو و هوتنتوهای افریقای جنوبی نمونه هایی از این مردمان هستند .همچنین جوامعی با سبک زندگی پیشرفته تر در مورد مطالعه ی ادیان ابتدایی باید در نظر گرفته شود مثل : سرخ پوستان امریکای شمالی ، قبایل افریقایی مانند زولوها و مردمان جزایر اقیانوس آرام.
در اعتقادات تمام این جوامع شباهتهایی وجود دارد ، اگر چه این جوامع بسیار دور افتاده از هم و مستقل از یکدیگرند ، مردمان قبیله ای اعتقاد دارند که توسط نیرویی احاطه شده اند و این نیرو (یامانا) در تمام اشیا، اشخاص، ارواح و خدایان وجود دارد.
در ابتدای بحث به این موضوع اشاره کردید که حتی مارکسیست ها نیز منکر اخلاق نیستند. اخلاق مارکسیستی در زمره آن دسته از نظریات است که مبنای اخلاق را طبیعت انسانی میداند. اما چرا اخلاق مارکسیستی چنین رویکردی در اخلاق دارد؟
در پاسخ میتوان گفت مکتب فکری مارکسیسم نیاز مادی را منشأ تمام رفتارهای فردی و تحولات اجتماعی میداند. مارکس معتقد است نیاز اصیل در انسان نیاز مادی است. جستجوی خورد و خوراک کافی و سرپناه و پوشاک هدفهای اصلی انسان در سپیده دم تاریخ بشر بودند. هنگامی که نیازهای اصلی انسان برآورده میشود نیازهای دیگری پدید میآیند. این کشمکش همچنان ادامه مییابد. همین که انسانها در مسیر تکاملی شان مرحله ابتدایی و اشتراکی را پشت سر مینهند؛ برای برآورده ساختن نیازهای نخستین و ثانویشان درگیر یک همزیستی تنازعآمیز میشوند نتیجه این تنازع تقسیمکار است. به محض پدیدآمدن تقسم کار در جامعه بشری طبقات متنازع پدید میآیند. اخلاق به نظر مارکس نتیجه این تقسیم طبقاتی است. اخلاق بازتاب هستی اجتماعی است روبنایی است ازیک زیربنای اقتصادی. بنابراین اخلاق مارکسیستی اخلاقی مبتنی بر نیاز مادی است.
مهمترین نتیجهای که از آنچه گفته شد میتوان گرفت این است که اخلاق مارکسیستی اخلاقی تاریخی است و هر اخلاقی مهر تاریخی خود را با خویش حمل میکند. اخلاق فوق جوامع انسانی نداریم. اخلاق بر اساس یک پایه اقتصادی معین بوجود میآید و قهراً به آن هم خدمت میکند هر وقت پایه اقتصادی تغییر کرد روبناهایش که اخلاق یکی از آنهاست نیز تغییر میکند. بر همین اساس اخلاق مارکسیستی در ردیف اخلاقهای نسبیگرا نیز قرار میگیرد.
نتیجه نگاه تاریخی و نسبی مارکسیسم به اخلاق این خواهد شد که هیچ صفت اخلاقی ثابتی نخواهیم داشت. باید دید شرایط تاریخی چه اقتضایی دارد. بر این پایه نمیتوان به طور مطلق گفت مثلا دزدی بد است باید دید دزدی در چه شرایطی مد نظر است. در نظام فئودالیسم دزدی رعیت از ارباب بد است زیرا اگر در چنین نظامی رعیت از ارباب دزدی کند نظام فئودالیسم به سرمایهداری نمیرسد اما هنگامی که سرمایهداری محقق شد و جامعه به حدی رسید که باید انقلابی پدید آید و کارگران میبایست انقلاب کنند در آن صورت نظام ارزشی نیز به هم میخورد و مصادره اموال سرمایهداران کاری پسندیده و خوب است.