اسم من صبرینا بوکی است. من در یک خانواده مذهبی پرورش یافتم. مادربزرگم بسیار مذهبی بود و من با او بسیار رفت و آمد داشتم. او همیشه یکشنبهها به کلیسای کاتولیک میرفت و زیاد دعا میخواند. خاطرات زیادی از دوران کودکیام و شرکت در مراسمهای مسیحی مثل عید کریسمس دارم. با مادربزرگم برای فامیل و درگذشتگان دعا میکردم. من به عنوان یک مسیحی کتاب مقدس را مطالعه میکردم و در آخر هفته در مراسم کلیسا شرکت میکردم. از اینکه یک مسیحی کاتولیک بودم و با حضرت عیسی (علیه السلام) ارتباط داشتم، خوشحال بودم. دعاهای روزانه را میخواندم و اگر دعا نمیکردم وجدانم راحت نبود و احساس گناه میکردم.
در دوران نوجوانی قبل از اینکه مسلمان شوم، دیدگاهم نسبت به اسلام خوب نبود و این به دلیل تبلیغات رسانهها و برخی حوادث تروریستی مثل ۱۱ سپتامبر بود. هنگامی که مادربزرگم از دنیا رفت، تحقیقاتم راجع به اسلام شروع شد. چرا که این حادثه تأثیر عجیبی در من داشت و این سوال در ذهن من خطور کرد که «هدف از زندگی چیست؟» و «حیات بعد از مرگ چگونه است؟» مرگ مادربزگم مرا واداشت تا از بیرون به زندگی نگاه کنم و در جستجوی معنا و حقیقت زندگی باشم. از نحوه زندگی خود خجالت میکشیدم. به مطالعه ادیان مختلف به ویژه اسلام پرداختم. قرآن کریم را از اینترنت مطالعه کردم. در جستجوی خوب و بد بودم.
اولین چیزی که در قرآن کریم نظر مرا جلب کرد، زندگی حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت مریم (سلام الله علیها) بود؛ چرا که با زندگی آنها در کاتولیک آشنا بودم و نقاط مشترک زیادی بین قرآن کریم و کتاب مقدس در این زمینه وجود داشت. حجاب زنان مسلمان برایم عجیب بود. فکر میکردم که این حجاب باعث محرومیت زنان از حقوقشان میشود؛ همانطور که افراد زیادی چنین تفکری دارند. ولی بعداً متوجه شدم که حجاب باعث مصونیت زنان از بسیاری از آسیبها میشود و آزادی آنها را از هوسهای آلوده دیگران در پی دارد. حجاب یکی از دستورات قرآن کریم است.
به نظر من بسیاری از مردم به دلیل تبلیغات سوء رسانهها از اصل اسلام مطلع نیستند. اگر کسی اسلام را به خوبی بشناسد، متوجه میشود که بسیاری از این بیرحمیها و کشتارها که به اسم اسلام انجام میگیرد، از نظر اسلام محکوم است و هرگز اسلام اجازه چنین جنایاتی را نداده است. تفاسیر مختلفی از قوانین اسلامی وجود دارد که گیج کننده است؛ مثلاً برخی از این تفاسیر قائلند که خداوند دستور قتل کفار را داده است اما وقتی به اصل قرآن مراجعه میکنیم، میبینیم که حقیقت چیز دیگری است. من در روز میلاد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شهادتین را گفتم و رسماً مسلمان شدم. هنگام ادای شهادتین شروع کردم به اشک ریختن، این اشک به دلیل ترس و یا ناراحتی نبود، بلکه اشک شوق برای حیات مجدد بود. تجربه هیجانانگیزی بود و از این به بعد من دیگر رسماً یک زن مسلمان بودم. به خانه رفتم و به یکی از دوستانم این خبر را با هیجان به او گفتم. من دیگر علاوه بر اینکه در اجتماع دوستانی داشتم، در دین نیز خواهران و برادرانی داشتم که با آنها در رفتوآمد بودم.
عکس العمل خانوادهام نسبت به تغییر دین مثبت بود، چرا که آنها میدیدند من به خدا نزدیکتر شدهام و رفتارهایم تغییر کرده و بهتر شده است. من به پوشیدن لباسهای مناسب و حجاب اسلامی مقید شدم و از رفتن به پارتیهای شبانه خودداری کردم. نوع تغذیه من نیز متفاوت شد و بسیاری از غذاها دیگر برایم حلال نبود. الحمدلله خانوادهام شرایط مرا درک میکردند و از من حمایت میکردند. یکی از عقایدی که تغییر آن برایم سخت بود این بود که عیسی مسیح، برخلاف اعتقاد مسیحیت، خدا نیست بلکه او یک پیامبر برگزیده خداوند است که دارای معجزاتی از طرف خداوند بوده است. من با رفتن به مسجد، احکام و آداب اسلامی را فرا گرفتم؛ نماز خواندن به عربی را یاد گرفتم و آموختم که احکام روزه در اسلام چیست و حدود ارتباط با نامحرم کدام است. الحمدلله رب العالمین.
منبع : ادیان نت