محبت آمیز بود. روزی طلبه ای سر کلاس درس از ایشان سؤالی کرد. ایشان
تصور کرد این طلبه درخواست حاجت و نیازی خصوصی کرده است.
در جواب او
گفت بعد از این که درس تمام شد بیا منزل تا مشکلت را حل کنم. یکی از
آقایان گفت آقا این اشکال درسی دارد. ایشان دید قدری از شأن و مرتبه ی
طلبه کاسته شد. این طلبه چون قبلاً نیاز شخصی خود را با آیت الله بروجردی
در میان نهاده بود ایشان تصور کرده بود ، این بار نیز همان درخواست قبلی را
مطرح کرده است و نمیخواهد جلو مردم اظهار نیاز بکند. آقای بروجردی بعد
از این که فهمید طلبه سؤال علمی داشته است خیلی پریشان شد. میگفت چرا گوش
من این قدر سنگین است که مطلب را درست تشخیص نمیدهم. بعد از اتمام درس
طرف کفش کَن نرفت به داخل جمعیت رفت طلبه را دید خم شد ودست او را بوسید.
ایشان این حرکت را فقط به دلیل این که گوششان سنگین بوده انجام دادند نه این که عمداً آن طلبه را آزرده باشد.
گاه گاهی که زود عصبانی می شد نذر میکرد تا یک سال روزه بگیرد، خدا بر ما منت نهاد و چنین استادانی را درک کردیم.
یک
بار آیت الله بروجردی در بازگشت از سفر حج مجبور به عبور از لرستان گردید،
درست در همان زمان رضا شاه نیز در آن جا بود. رضا شاه از ایشان خیلی
عصبانی بود، اما چون از میزان نفوذ این مرجع آگاه بود سعی کرد سبب تحریک
مردم لرستان نشود. رضا شاه ترتیب ملاقاتی را داد و سعی کرد به گونه ای با
ایشان برخورد کند که این روحانی عظیم الشان خفیف و تحقیر شود.
در
محل ملاقات یک صندلی قرار دادند. آیت الله بروجردی زودتر آمد نشست، همه فکر
میکردند با آمدن رضا خان، ایشان از صندلی بلند میشود و به جای او، رضا
خان بر صندلی خواهد نشست و به این ترتیب آیت الله بروجردی مجبور خواهد شد
سرپا بایستد اما با آمدن رضا شاه این مرجع بزرگ هیچ حرکتی نکرد، بنابراین
رضا شاه جفت آیت الله بروجردی نشست و به این ترتیب عزت رضا شاه مبدل به ذلت
شد.
منبع : جام نیوز