خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

صفر تا صد محدودیت ادیان در حکومت اسلامی

ضمن معرفی اثر خود با عنوان «آزادی دینی از منظر فقه اسلامی» تصریح کرد: نهایت چیزی که از ادله به دست می‌آوریم این است که در مسئله آزادی ادیان باید مصالح جامعه اسلامی در نظر گرفته شود و به اقتضای شرایط جامعه اسلامی تصمیم‌گیری شود.

به گزارش ردنا (ادیان نیوزکتاب «آزادی دینی از منظر فقه اسلامی» اثر حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحمید موسویان به تازگی از سوی انتشارات لوگوس منتشر شده است.

در معرفی این کتاب آمده است: «اجرای مناسک دینی و حقِ داشتن پرستشگاه از جمله آزادی‌های انسان در حوزه عقیده و ادیان شمرده شده است. معمولاً پیروان هر دین از طریق اجرای مناسک و تجمع در پرستشگاه علاوه بر تقویت باورهای دینی، حس همبستگی و تعامل اجتماعی را نیز به یکدیگر منتقل می‌کنند. علاوه بر این جنبه تبلیغی اجرای مناسک را نیز باید در نظر داشت.

این پژوهش که در چارچوب فقه و حقوق اسلامی صورت گرفته است، حق آزادی دینی را از سه زاویه مورد بررسی قرار می‌دهد: مباحث حقوقی (به‌ویژه حقوق بشر و حقوق بین‌الملل)، تجربه تاریخی حکومت‌های مسلمان (از دوره پیامبر اکرم تا زمان حاضر)، فتواهای فقهی. سخن از این سه جنبه برای به دست آوردن مبنای نظریات مهم موجود در مورد غیرمسلمانان و حق آزادی دینی آنها در میان فقهاست.

در نهایت کوشش شده است براساس مبناهای مورد پذیرش فقهی، دیدگاه‌های رایج مورد نقد قرار گیرد و در نهایت به این پرسش پاسخ داده شود که آیا فقه اسلامی امکان همراهی با دیدگاه‌ آزادی دینی پیروان سایر ادیان را دارد.»

به مناسبت انتشار این کتاب، با نویسنده اثر گفت‌وگویی داشتیم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانیم؛

به عنوان پرسش نخست بفرمایید اساسا چرا سراغ این موضوع رفتید و انگیزه‌تان از تالیف کتاب چه بود؟

بحث کتاب ذیل موضوع آزادی ادیان در حقوق بشر تالیف شده است. از سال‌ها پیش یکی از سوالاتی که ذهن مرا درگیر کرده بود بحث آزادی ادیان بود و اینکه ما چه تحلیلی نسبت به آزادی ادیان می‌توانیم ارائه دهیم. یکی از شخصیت‌های خیلی پرمخاطب جامعه ما شهید مطهری است. ایشان در بحث‌هایی که نزدیک پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب داشتند به برخی از مباحث حقوق بشری پرداختند که از جمله آنها همین بحث آزادی ادیان است. سخنی از ایشان مطرح است و در آثارشان ارائه شده مبنی بر اینکه ما در اسلام آزادی تفکر داریم ولی آزادی عقیده نداریم. این جمله از مدت‌ها قبل ذهن مرا درگیر کرده بود و در این اثر نیز به این موضوع پرداخته شده است و اشکالات این دیدگاه بیان شده است. 

عملا یک مبنایی برای علمای مسلمان مطرح است مبنی بر اینکه هر غیرمسلمانی در فضای جامعه اسلامی با حجم بالایی از محدودیت‌ها مواجه است مگر یک سری حقوقی که در فضای مباحث فقهی به آن اشاره می‌شود. با توجه به گستردگی بحث آزادی ادیان احساس کردم جنبه‌ای که می‌تواند مهم باشد این است که ببینیم در فضای جامعه اسلامی، تحلیل عالمان مسلمان نسبت به آزادی دینداری پیروان ادیان دیگر در چه حدی است یعنی اگر غیر مسلمانان بخواهند شعائر و مناسک دینی‌شان را در سطح جامعه اسلامی اجرا کنند تا چه اندازه آزادی دارند؟ اگر بخواهند معابد دین خودشان را بسازند چه تحلیلی نسبت به آن وجود دارد. به هر حال نکاتی در این زمینه مطرح بود و این تحقیق در این مسیر پیش رفته است.

در این تحقیق به چه نتایجی دست یافتید؟

ما در مجموع سه رویکرد را میان فقهای مسلمان اعم از شیعه و اهل سنت مورد بررسی قرار دادیم. به طور کلی نگاه فقهای مسلمان به غیرمسلمانان در این سه نظریه می‌گنجد. یک نظریه این است که ما جمعی را میان غیرمسلمانان تعریف می‌کنیم به عنوان اهل کتاب که معمولا مساوی با مسیحیان، یهودیان و گاهی زرتشتیان است. جمع زیادی از فقها که غالب فقهای شیعه در این گروه قرار می‌گیرند قائلند که اهل کتاب در جامعه مسلمان اجازه بروز دینداری خودشان را در قالب‌های محدود و خاص دارند یعنی اجازه دارند اعلام کنند ما چنین دینی داریم و مناسک خود را انجام دهند و تظاهر به دینداری‌شان در چارچوب‌های تعریف‌شده اشکالی ندارد. البته با این تعریف آن گروه از مردم دنیا که ادیانی غیر از این سه دین دارند، در صورتی که در جامعه اسلامی حضور داشته باشند عملا اجازه بروز عنوان دین خودشان را ندارند و نمی‌توانند مناسک دینی داشته باشند یا معبد داشته باشند.

نظریه دومی که بین فقها مطرح است این است که فقط مشرکان عرب یعنی آنهایی که بت‌پرست هستند و نگاه شرک‌آمیز به عبادت خدا دارند و اصالتا عرب هستند از نظر دینی محدودند و اجازه بروز نگاه دینی خودشان را ندارند ولی بقیه آزادند. نظریه سوم این است که همه افراد با هر دینی به لحاظ اولیه حکم فقهی، محدودیتی ندارند و مشکلی برای اینکه عنوان دینی خودشان را داشته باشند، نخواهند داشت.

پس یک نگاه کلی این است که اصلا افراد با ادیان مختلف در جامعه مسلمان پذیرفته می‌شوند یا نمی‌شوند. مرحله بعدی ماجرا این است که کدام یک از اینها اجازه دارند معبد داشته باشند و مناسک دینی خودشان را انجام دهند و تا چه حد.

نکته‌ای که صاحبان این دیدگاه‌ها در آن مشترک هستند این است که همه افراد غیرمسلمان در حکومت اسلامی با یک محدودیت بالایی اجازه دارند اعمال خودشان را انجام دهند. به همین سبب معبد داشتن یک جنبه خطیر در مباحث فقهی در نظر گرفته شده است. به همین خاطر علما در این زمینه تقریبا با هم مشترک هستند که ساختن معبد جدید در سرزمین مسلمانان را جایز نمی‌دانند و حتی اگر معابد قبلی در حال تخریب باشد، به سختی اجازه تعمیر آن را می‌دهند. البته فعالیت معبدهای موجود از قبل تا حدی پذیرفته شده است منتهی آن هم مشروط به اینکه آن معبد متعلق به دینی باشد که رسمیت داشته باشد. یکی از کارهایی که بنده کردم این بود که ادله هر یک از این سه دیدگاه را پیدا کنم و مورد بررسی قرار دهم. 

از ابتدای دوره اسلامی که پیامبر(ص) حکومت تشکیل دادند تا امروز خیلی حکومت‌ها هستند که ادعا دارند بر اساس شریعت کار می‌کنند ولی نکته جالبی که در تاریخ شاهد آن هستیم این است با اینکه در کنار خیلی از حکومت‌ها فقها حضور داشتند و حتی در حکومت جایگاه داشتند ولی رویکرد حکومت‌ها در مواجهه با غیر مسلمانان به فتواهای فقهی مرتبط نیست. مثلا در حکومت صفویه فقها جایگاه داشتند ولی در همان دوره شاهد هستیم که به برخی اقلیت‌های غیر مسلمان آزادی‌های بسیار جدی داده می‌شود و حتی اجازه ساخت معبد پیدا می‌کنند ولی از آن طرف در مورد برخی اقلیت‌ها همان حداقل‌هایی که در فقه وجود دارد رعایت نمی‌شود و حتی علما با این محدودیت‌هایی که از طرف حکومت برای آن اقلیت‌ها در نظر گرفته شده است همراهی می‌کنند.

اینها نکاتی بود که من سعی کردم استخراج کنم و در نهایت برداشتم این بود ادله ما در مباحث فقهی برای اثبات این محدودیت‌ها، رسا به این نتیجه‌ای که گرفته‌شده نیست. نهایت چیزی که از ادله به دست می‌آوریم این است که مصالح جامعه مسلمان باید در نظر گرفته شود و به اقتضای شرایط جامعه اسلامی تصمیم‌گیری شود.

شما اشاره کردید قائل به عدم محدودیت برای ادیان هستید و در حوزه نظری اثبات کردید این محدودیت‌ها دلیل محکمی ندارد ولی اگر در عمل تصور کنیم چنین آزادی‌هایی به پیروان ادیان در جامعه اسلامی داده شود، خصوصا با توجه به اینکه برخی از ادیان و مذاهب رویکرد تبشیری و تبلیغی دارند، نگرانی‌ها و تقابلات جدی در جامعه به وجود خواهد آمد. با توجه به حساسیت‌هایی که وجود دارد به نظر شما در عمل می‌شود این ایده نظری را محقق کرد؟

همانطور که گفتید در این مسئله دغدغه تبلیغ ادیان برای متدینان پررنگ و مهم است و به همین خاطر ما هم نمی‌خواهیم بگوییم به طور کلی باید به همه ادیان آزادی داد بلکه می‌خواهیم بگوییم مبنایی برای محدودیت نداریم. وقتی مبنا نداریم براساس مصلحت‌ها اجازه اعمال محدودیت داریم و مصلحت‌ها نیز به اقتضای شرایط زمانی و مکانی تغییر می‌کند. 

امروزه با پیشرفت‌هایی که در فضاهای ارتباطی و رسانه‌ای به وجود آمده است شما عملا نمی‌توانید جلوی تبلیغات ادیان را بگیرید و این مسئله قابل کنترل نیست. بنابراین امروز اگر می‌خواهیم تصمیم بگیریم باید براساس این اقتضائات تصمیم بگیریم و توجه داشته باشیم اگر مجموعه‌ای ظاهر باشد و فعالیت آنها را ببینیم و احیانا مدیرتی کنیم بهتر است یا اینکه آن را محدود کنیم تا به شکل پنهانی فعالیت کند و عملا نتوانیم آن را کنترل کنیم. این نکته‌ای است که ما باید جوانب آن را در نظر بگیریم و ببینیم مصلحت چه اقتضایی دارد.

سخنی که من در کتاب دنبالش بودم این بود؛ فقها در مبناهای فقهی‌شان یک حکم همه‌زمانی و همه‌مکانی اعلام کردند و انگار فرقی ندارد شما در چه شرایط و وضعیتی باشید. مثلا اگر امروز به هندوستان مسلط شدیم باید همه معابد را از بین ببریم؟ شما تصور کنید به جامعه‌ای می‌روید که مردم بودایی یا هندو هستند آیا باید با آنها برخورد کنید؟ این از مشکلاتی است که ما در تاریخ داشتیم. مثلا در دوره نادرشاه، وقتی به هندوستان حمله می‌شود معابد آنجا را از بین می‌برند. برای این عمل مبنای فقهی درست شده و تصور این بوده اگر بر جایی مسلط شدیم باید چنین برخوردی داشته باشیم. صحبت من برای چنین مواردی است. آیا واقعا خدا چنین چیزی را از ما خواسته؟ نتیجه بحث من این بوده که دلیلی موجهی برای این حکم نداریم و حکم کلی صادر کردن در این زمینه اشکالات بسیار زیادی دارد.

توضیحات شما کامل بود و به خوبی به محتوای اثر اشاره کردید. اگر در پایان اگر نکته‌ای دارید بفرمایید.

ما در تعامل با مذاهب و ادیان به شدت نیازمند بازخوانی جدی منابع هستیم. متاسفانه منابع ما به چارچوب‌های دیگری رانده شده و ما نیاز داریم از جنبه‌های دیگری آنها را مورد توجه قرار دهیم. تصور من براساس این تحقیق این است که جنبه‌هایی بر فکر علمای مسلمان سیطره پیدا کرده و این جنبه‌ها در مباحث اینچنینی خودش را نشان داده و حتی گاهی یک فتوا جایگاه شهرت و اجماع پیدا کرده است در حالی که وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم مستند جدی ندارد و خود فقها تصریح کردند فلان دیدگاه مستند جدی ندارد.

وقتی اجماع و شهرت‌ها را هم پیگیری می‌کنیم عملا انگار جنبه‌های قدرت و حکومت بر آنها تاثیرگذار بوده است. به همین خاطر است که من احساس می‌کنم نیاز به بازخوانی مطالب مختلف در این زمینه هستیم تا ببینیم چه میزان از نکاتی که در فقه و کلام و … مطرح شده قابل اثبات است و می‌توان آنها را به دین نسبت داد.

منبع ایکنا
به خواندن ادامه دهید
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.