به گزارش ادیان نیوز، “اوشو”سرکرده یکی از فرقههای نوظهور و دروغین شرقی بوده که درباره همه زمینهها سخنپراکنی کرده و در خصوص “وجود خدا” هم افکار و نظرات متشتت فراوانی دارد.
او گاهی منکر وجود خدا شده، زمانی خدا را روح میداند و در جایی دیگر، جستجو درباره آن را کاری عبث و بیهوده میداند.
“اوشو” خدا را بزرگترین دروغ دانسته و معتقد است علت اعتقاد بشر به خدا، ترس از مرگ و نداشتن یک مددرسان بوده است.
سرکرده فرقه دروغین “اوشو”، دین را ساخته فرصتطلبان و قدرتطلبان معرفی کرده و آن را موجب اختلاف بین انسانها و از بین رفتن یکپارچگی بشر معرفی میکند.
“اوشو” درباره نقش دین در پراکنده کردن انسانها گفته:” ادیان، انسان را شقهشقه کردهاند و نه تنها به قطعات مختلف که به قطعاتی مخالف با یکدیگر.”[۱]
او دینداری واقعی را بیدینی میداند و شریعت را لایه بیرونی، بیروح و مایه ایجاد اختلاف معرفی کرده و عمر آن را به اندازه زمان ماموریت پیامبر آن میداند و بعد از فوت پیامبر، آن را “نعشی بیخاصیت” معرفی میکند.
او میگوید:”در شریعت شما بیچاره میمانید، چون در کنار یک پیکر بیجان قرار میگیرید.”[۲] و راه اصلی رسیدن به حقیقت-که به اعتقاد اوشو همان لایه وسطی دین است- را “طریقت” در مقابل “شریعت” میداند.
خاطرنشان میکند، “شریعتستیزی” که اینچنین مورد توجه اوشو قرار میگیرد، اما درباره فرقه خود اعمال نمیشود. در این فرقه قوانین سخت و مراقبههایی وجود دارد که اعضای فرقه، ملزم به رعایت آنها هستند.
در اینباره، “اوشو” بزرگترین مراقبه را “مراقبه سکس” دانسته و میگوید:”سکس باید بزرگترین هنر مراقبه شود. این پیشکش تانترا به دنیاست. پیشکش تانترا از همه عالیتر است، زیرا کلیدهایی را در اختیارت قرار میدهد که از پستترین به والاترین استحاله پیدا کنی، کلیدهایی را در اختیارت قرار میدهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی.”[۳]
“اوشو” در کتابی دیگر، خدا را تنها یک تجربه معرفی میکند و میگوید:”خداوند یک شخص نیست، بلکه تنها تجربهای است که تمام هستی را به پدیدهای زنده مبدل میسازد؛ تنهایی او مطرح نیست.”[۴]
معرفی خدا بهعنوان یک “ذهنیت”، از دیگر انحرافات “اوشو” در بحث خداشناسی است. او میگوید:”خدای من حتی یک شخص نیست…خدای من همان ذهنیت است، اینجا.”[۵]
“اوشو” انسان را تحت شرایطی همان خدا میداند. او در یکی از کتابهایی که بهنام او به فارسی ترجمه شده میگوید:”هرگاه انسان به نقطهای برسد که خودش را کاملا خارج از ذهن ببیند، آن وقت انسان خدا شده است.”[۶]
بنا بر این گزارش، “اوشو” در سال ۱۹۳۱ میلادی در هند متولد شد و در سال ۱۹۹۰ در سن ۵۹ سالگی مرد. مرگی که حاشیههایی را به همراه خود داشت.
علت عنوان شده مرگ او، از “مسمومیت با گاز تالیوم” توسط نیروهای آمریکایی، “قرار گرفتن در معرض تشعشعات رادیواکتیو” در بازداشتگاه و “ابتلا به بیماری ایدز” بهعلت افراط در فسادهای جنسی، متفاوت بود.
“اوشو” با نامهای دیگری چون “راجا” در کودکی، “راجنیش”، “آچاریا راجنیش”، “باگوان شری راجنیش” نیز شناخته میشد.
ناگفته نماند، برخورد صوری کشور آمریکا با او در سال ۱۹۸۶ میلادی نباید این تصور را در ذهن بهوجود آورد که این کشور با او مخالف بود؛ چرا که “اوشو” همان عقاید مورد پسند غرب را با اسم “عرفان” ترویج میکرد.
اخراج “اوشو” در اواخر دهه هشتاد قرن بیستم میلادی، به این دلیل صورت گرفت که وی طرفدارانی در آمریکا پیدا کرده بود و این کشور برای رهایی از دست او و از طرفی جلب توجه مردم کشورهای شرقی به او، دست به اخراج اوشو زد؛ وگرنه سرکرده این فرقه جنسی، زیانی به منافع آمریکا وارد نمیکرد.
آزادی حداکثری جنسی که از ذهن “اوشو” تراوش کرد و به خورد پیروان فریبخورده خود داد، همان عقاید منحرف “فروید” بود که غرب را در منجلابی از فساد و تباهی فرو برده است.
گفتنی است، کتابهایی که بهنام “اوشو” به تعداد بیش از ششصد عنوان به بیش از سی زبان ترجمه شد، هیچکدام نوشتههای خود او نیستند؛ بلکه صحبتهای او است که به شکل کتاب در آمده و “هشتاد و پنج” کتاب او به زبان فارسی ترجمه شد.
با وجود ترویج بیبندوباری، ضدیت با خدا و هزاران انحراف دیگر که در محتوای تمامی کتابهای “اوشو” موج میزند، اعطای مجوز ترجمه و نشر این همه کتاب از این فرد منحرف، جای تعجب و البته سوال دارد و انسان را به فکر فرو میبرد که آیا انتشار این کتابها، در راستای ارشاد اسلامی است یا هل دادن افراد به سمت دره تباهی؟
[۱] آینده طلایی، اوشو، ترجمه مرجان فرجی، انتشارات فردوس، تهران، ۱۳۸۱، ص۳۷
[۲] آواز سکوت، اوشو، ترجمه جواد سیدحسینی، تهران، ۱۳۸۴، ص۸۰
[۳] الماسهای اوشو، ترجمه مرجان فرجی، چاپ دوم، انتشارات فردوس، تهران، ۱۳۸۴، ص۲۴۰
[۴] شورشی، اوشو، ترجمه عبدالعلی براتی، انتشارات نسیم دانش، تهران، ۱۳۸۳، ص ۲۰۰
[۵] کودک نوین، اوشو، ترجمه مرجان فرجی، انتشارات فردوس، تهران، ۱۳۸۰، ص ۶۴
[۶] راز بزرگ، اوشو، ترجمه روان کهریز، انتشارات باغ نو، تهران، ۱۳۸۲، صص۲۵۳-۲۵۱
منبع: انجمن رهپویان هدایت