سال ۱۹۸۲ بود زمانی که یک مسلمان عراقی به نام عبدالرزاق _ که دوست همسرم بود _ به همسرم تلفن زد و گفت می خواهند یک مسجد جدیدی بسازند. پسر کوچک مان – علی – سه ساله بود و زمانی که علی می خواست تعلیمات رسمی دینی را شروع کند. همسرم از من پرسید که آیا دوست دارم به مسجد بیایم و من هم بسیار خوش حال شدم. بعد از رفتن به مسجد – که محل تحولات است – من علاقمند شدم که با مردم نماز بخوانم وزبان عربی یاد بگیرم. برای اولین بار ترجمه انگلیسی قرآن را به من دادند. بدون این که چیزی از اسلام بدانم شروع به مطالعه قرآن کردم و احساس کردم که قرآن کلام خداوند است. قرآن تنها عامل مسلمان شدن من بود.
مهم ترین اعتمادی که اسلام برای زندگی من به ارمغان آورد این بود که من خود مسئول رستگاری خویش شدم. متوجه شدم که نه فقط اعتقاد نظری به خداوند و این که او رحیم است ، ضروری است بلکه باید اعمال و کردارم این را نشان دهد. خداوند با بندگانش قرار داد می بندد که اگر از او پیروی کنند، به آنها زندگی جاوید و زیبایی می بخشد. هم چنین خداوند بسیار بخشنده و مهربان است که اگر ما دچار گناه شویم و یا از راهش منحرف شویم و دوباره به او بازگردیم ، ما را خواهد بخشید.
تنها مشکل من مشکل زبان بود. خیلی برایم مشکل بود که با زبان بیگانه ای باید نماز می خواندم چون بان عربی را نمی دانستم. نماز هایم را با زبان انگلیسی می خواندم البته بعد از این که عربی یاد گرفتم ، نماز هایم را با زبان عربی خواندم. فرهنگهای گوناگون اسلامی را آموختم و فهمیدم که خداوند پاداش عظیمی به من عطا فرموده اند.
بعد از این که کاملاً اسلام را پذیرفتم با مادرم گاهی اوقات در مورد اسلام و مسیحیت صحبت می کردیم تا امروز ما با هم در دین توافق داریم و مادرم اسلام را می ستاید. در تمام زندگی اش به خداوند اعتقاد داشته است. و من هیچ وقت او را مجبور نمی کنم که مسلمان شود.
می خواهم در این جا داستانی بگویم: همیشه در این فکر بودم که چگونه مادرم را به مسجد که در یک محل قدیمی در «لامیتا» بود دعوت کنم یک روز با تعجب مادرم را در آن مسجد دیدم. بین کلاس های «مدرسه ساندی» در بیرون ، کنار راه خروجی ماشین ها ایستاده بودم. وقتی بیرون را نگاه کردم که مادرم را ببینم ؛ دیدم که از در خروجی بیرون می آید خدا را شکر، دیگر در مورد مادرم نگران نبودم(چون بعد از مدتی مسلمان شد).
به مسلمانان آمریکا و تمام مسلمانان جهان توصیه می کنم که همیشه قرآن را مطالعه کنند و یاد بگیرند که خداوند به این ها چه دستوراتی داده است. کوکورانه از اسلام پیروی نکنند. علم و آگاهی باعث می شود که ما اشتباهی را که نسل گذشته مان انجام داده اند ، انجام ندهیم. برای معرفی اسلام به دیگران و تبلیغ آن لازم است که فرد مسلمان بداند از چه چیزی صحبت می کند و رسومات فرهنگی را از دین جدا کند. من طبق فرهنگ کشور همسرم یعنی عراق رفتار نمی کنم اما واقعاً از غذا و برخی از آداب و رسومشان لذت میبرم.
هنوز هم برای یادگیری زبان عربی در کشمکش هستم اما خیلی از موانع را برداشته ام. پسرم باید یک زبان خارجی در مدرسه مطالعه کند. با مدیران مدرسه اش (مدرسه وردس پالوس و تورانس )صحبت کردم که کلاس خصوصی آموزش زبان عربی داشته باشد. پاسخ های مثبتی از طرف مسلمانان دریافت داشتم اما التزام عملی به اجرای آن بسیار ضعیف بود. تا آنجا که اطلاع دارم فقط فرزندم و یک بچه دیگر حدود بیست واحد آموزش زبان عربی داشتند. در دوره اجرای این برنامه ما از قرآن، ویدئو و کتاب های بیشماری استفاده کردیم. امیدوارم که مسلمانان این نظر را بپذیرند و نوجوانان مسلمانی را که می خواهند زبان قرآن را یاد بگیرند حمایت نمایند، تا همزمان این جوانان بتوانند واحد های بهتر مدرسه را نیز دریافت کنند.
منبع : رهیافته