از نظر تاریخ، چه تاریخ شیعه و چه تاریخ سنّی و حتی از نظر تاریخ
غیرمسلمانها، از ابهت خاصی برخوردار بودند؛ اظهار داشت: اهلبیت
«سلاماللهعلیهم» شخصیت اجتماعی داشتند و این ابهت در دل دشمن بیشتر بوده
است تا در دل دوست. همه روی این شخصیت حساب میکردند و ما باید از شخصیت
آنها، شخصیتدار شویم و اگر بخواهیم شخصیتدار شویم، امام
دوم«سلاماللهعلیه» دم مرگ به جناده و به عبارت دیگر حساسترین وقایع که
باید حساسترین چیزها گفته شود، این جمله را فرموده است که: اگر میخواهی
در میان مردم عزیز باشی و ابهت اجتماعی و شخصیت اجتماعی داشته باشی باید
متّقی باشی.
او با بیان اینکه داشتن شخصیت اجتماعی مطلوب همه افراد و امری غریزی و
فطری است است، گفت: رابطه با خدا، به انسان شخصیت اجتماعی میدهد. از همین
جا پی میبریم که اهلبیت«سلاماللهعلیهم» به خاطر رابطه با خدایشان و به
خاطر تقوای عصمتشان، از ابهت و شخصیت اجتماعی برخوردار بودهاند.
آیت الله مظاهری با بیان اینکه قُتاده یک سنی است و از علمای بزرگ حنفی
است، به داستانی از وی اشاره کرد و بیان داشت: روزی به مسجدالنّبی رفت و
منتظر دیدار امام باقر(ع) شد. هنگامی که امام باقر وارد شدند، عدّهای دور
حضرت بودند و سؤالاتی از ایشان میپرسیدند. وقتی خلوت شد، قتاده با امام
باقر(ع) گفتگوهایی کرد و از جمله با ترس و لرز گفت: یابن رسول الله! پنیر
خوردن چگونه است؟ حضرت تبسّمی کردند و فرمودند: خوردن پنیر حلال است. بعد
امام باقر(ع) فرمودند: سؤالت همین بود؟! گفت نه، من سؤالات مشکلی تهیه کرده
بودم که از شما بپرسم، ولی تمام آنها یادم رفت و ابهّت شما مرا گرفته و
نمیتوانم حرف بزنم. مرادم اینجاست که آقا امام باقر(ع) فرمودند: میدانی
کجا نشستهای؟! تو جایی هستی که خداوند دربارۀ آن فرموده است: «فی بُیُوتٍ
أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ
فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ، رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا
بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» قتاده یک جمله دارد که جملۀ شیرینی است. گفت
یابن رسول الله چنین است؛ مراد از آیۀ شریفه مسجدها نیست ـ ولو مسجد دارای
ابهت و شخصیت است و باید احترام مسجد را نگاه داریم و بیاحترامی به مسجد
نشود ـ اما مراد آیۀ شریفه مسجدها و خانههای خاکی و گلی نیست، بلکه ابدان
مطهّر شماست که ارواح مطهر شما، یکی پس از دیگری در ابدان مطهر شما آمده
است.
او با بیان اینکه همۀ اهلبیت«سلاماللهعلیهم» ابهت اجتماعی را داشتند،
گفت: مأمون با آن خباثتش میگوید: اول شبی پیش هارون آمدم و دیدم آقایی در
پیش هارون است و هارون خیلی به این آقا احترام میگذارد و وقتی آقا
میخواستند از جلسه بیرون روند، به من گفت اسب مخصوص مرا بیاور و آقا را
سوار کن و همراه آقا برو و آقا را برسان و برگرد. میگوید من چنین کردم و
برگشتم و به هارون گفتم آقا این کیست؟ فرمودند کسی است که حق حکومت دارد و
من حق حکومت او را غصب کردم. این موسی بن جعفر«سلاماللهعلیه» است. مأمون
میگوید گفتم اگر چنین است، چرا حقّ او را نمیدهی؟ هارون جملۀ خباثتآمیز
اما به راستی واقع گفت که حبّ ریاست نمیگذارد و حبّ ریاست به گونهای است
که اگر بفهمم تو میخواهی با آن بازی کنی، چشمهایت را درمیآورم. نگویید چه
شد که موسی بن جعفر و امام رضا را شهید کردند، همۀ مقاتل مینویسند که
وقتی امام حسین روی خاک افتاده بود، ابهت عجیبی در قتلگاه حکمفرما شده بود و
جرأت نمیکردند آقا را شهید کنند. همه چنین بودند و من جمله حضرت
رضا«سلاماللهعلیه»، و این ابهت و شخصیت حضرت رضا خیلی برای تشیع کار کرد.
این مرجع تقلید تصریح کرد: شهادت امام حسین (ع) تشیع مرده را زنده کرد.
با آن پنجاه سال حکومت معاویه و آن پنجاه ساله مردم بی وفا و پولپرست، از
تشیع خبری نبود. آقا امام حسین دیدند که باید شهید شوند تا تشیع زنده شود.
بالاخره شهید شدند اما اسارت عیال که آن هم ابهت زینب و شخصیت بچهها و
اهلبیت، تشیع را زنده کرد.
او ادامه داد: این تشیع بیفرهنگ بود و تشیع بی فرهنگ، آنگاه از آن
سنّیگری بیرون میآید. الحمدلله خدا امام صادق «سلاماللهعلیه» را
برانگیخت و ابهت و شخصیت امام صادق هم خیلی کار کرد و فعالیت و فداکاریهای
طلبههای امام صادق تشیع را فرهنگدار کرد و الحمدلله ما الان تقریباً یک
میلیون روایت در تشیع داریم. هم راجع به اعتقادات خیلی بالاست و هم راجع به
فقه و احکام بیش از آنست و هم راجع به اخلاق بیش از هر دو است و الان چیزی
نداریم که مرجع تقلید در آن چیز بماند و بگوید نمیدانم. این کار و فرهنگ
را امام صادق«سلاماللهعلیه» کرد و این فرهنگ را طلبههای امام صادق
«سلاماللهعلیه» به شیعه دادند، اما محدود بود.
آیت الله مظاهری ادامه داد: حضرت رضا «سلاماللهعلیه» به طوس آمدند،
یعنی آقا را به زور آوردند و حضرت رضا مخصوصاً با این ابهت و شخصیّت
اجتماعیشان توانستند این محدود را در عالم اسلام نامحدود کنند و توانستند
شهرت عجیب و به سزایی به تشیع بدهند.
او یادآور شد: زنده شدن تشیع مرهون امام حسین و عیال و مخصوصاً زینب
است. فرهنگدار شدن تشیع مرهون امام باقر و مخصوصاً امام صادق است و البته
کمک طلبهها و سرتاسری کردن این فرهنگ مرهون حضرت رضا «سلاماللهعلیه»
است. لذا شهادت امام حسین و فرهنگ امام صادق و شهرت بسزا دادن به تشیع،
خیلی مهم بود. فرهنگدار شدن تشیع بهتر از آنست و شهرت اجتماعی بهتر از
آنست و به عبارت دیگر این ترکیب سهگانه اگر نبود، تشیع سر و صدایی نداشت.
این سر و صدای تشیع مرهون شهادت امام حسین و مرهون فرهنگ امام باقر و
مخصوصاً امام صادق و شهرت تشیع مرهون امام هشتم حضرت رضا«سلاماللهعلیه»
است و این از اختصاصهای امام هشتم است.
استاد حوزه علمیه اصفهان با اشاره به حدیث سلسله الذهب گفت: دستور داده
بودند آقا را با زور اما با احترام از بیراهه و بیابانها بیاورند که مردم
را نشناسند و شب حرکت کنند و روز حرکت نداشته باشند، آقا را از این بیابان
به آن بیابان و از این ده به آن ده و بالاخره از مدینه به نیشابور آوردند
اما برای رد شدن از نیشابور مجبور بودند و چارۀ دیگری نبود و آن قضیه
سلسلهالذهب جلو آمد. استقبال عجیبی در آنجا از امام هشتم شد، در حالی که
مردم در تقیه بودند و در حالی که دستور داده بودند آقا را با بیاحترامی و
مخفیانه و شبها بیاورند، اما نیشابور شخصیت امام هشتم را نمایان کرد. همه
آمده بودند و بعضی گفتند مثلاً سی هزار جمعیت آمده بود و بالاخره جمعیت
بالایی بود، آقا سوار هودج بودند و در هودج افتاده بود و آقا پیدا نبود و
دشمن این کار را کرده بود و اسمش را احترام و امنیّت گذاشته بود. مردم هم
شعار میدادند و میخواستند امامشان را ببینند. آقا وقتی وسط جمعیت رسیدند،
سر از هودج بیرون آوردند و آن روایت عجیب را خواندند. به روایت، روایت
سلسلهالذهب میگویند یعنی سند خیلی بالاست و اینطور سندی در روایات ما کم
است. حضرت رضا فرمودند من از پدرم و پدرم از پدرش و پدرش از پدرش تا از
رسول اکرم و رسول اکرم از جبرئیل و جبرئیل از خدا فرموده است و اینکه
میگویند سلسله الذهب، یعنی سند از حضرت رضا به توسط ائمه طاهرین و حضرت
رسول میرسد به خدا و خدا فرموده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی
فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» هرکه به راستی بگوید لا اله
الاّ الله، یعنی عقیده به لا اله الاّ الله داشته باشد و زبان بتواند بگوید
لا اله الاّ الله و عمل بر طبق لا اله الاّ الله باشد. این قلعۀ محکم
خداست و هرکه وارد این قلعه شد، بهشت بر او واجب است و آتش جهنم برای او
حرام است. حضرت سر را در هودج کردند و دوباره شعار دادند که میخواهیم آقا
را ببینیم. آقا بلند شدند و شاید از نظر روانشناسی آقا عمداً چنین کردند که
مهمتر یا در ردیف لا اله الاّ الله، جملهای بگویند. مردم تهیّأ پیدا
کردند و حضرت سر را از هودج بیرون آوردند و فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ
أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» لا اله الاّ الله تنها نمیشود، بلکه به ضمیمه باید
ولایت باشد. ولایت، لا اله الاّ الله و لا اله الاّ الله، ولایت. ولایت
منهای توحید نمیشود و توحید منهای ولایت نمیشود و شرط توحید اینست که ما
شیعه شویم.
او با مهم خواندن این روایت گفت: با آن خفقانها و با آن تقیهها، این
حکومت امام هشتم بر دلها بر نفع تشیّع چه کرد. همان جلسهای که دشمن
میخواست نشود، اما خدا خواست که بشود و شخصیت امام رضا خواست که بشود و
ابهت امام رضا خواست که بشود و این روایت آنوقت خیلی کار کرد. ریشه
بنیامیه کنده شده بود و تضعیف عجیبی در بنیالعباس جلو آمد. البته شهادت
موسی بن جعفر هم این تضعیف را برای بنیالعباس آورده بود و لذا بنیالعباس
خیلی اینطرف و آنطرف میزدند که دوباره آن حکومتی که دارند مستقر شود و این
روایت سلسلهالذهب و به عبارت دیگر این شخصیت امام رضا و این ابهت امام
رضا خیلی کار کرد. بعد حضرت رضا در طوس آمدند و از طرف مأمون اصرار زیاد به
ولایتعهدی شد.
آیت الله مظاهری ادامه داد: فرید وجدی یک غیرمسلمان است و یک دایره
المعارف نوشته است که پیش تاریخنویسان خیلی اهمیت دارد. او میگوید آقا که
به طوس آمدند، علما و بزرگان از اطراف به طوس آمدند برای دو کار. یکی برای
نصب حضرت رضا برای ولایت. یکی هم برای بیعت با حضرت رضا«سلاماللهعلیه» و
فرید وجدی میگوید سی و سه هزار نفر در طوس جمع شده بودند. جلسه گرفتند
یعنی مأمون خیلی بدجنس بود و عالم بیعمل بود و شیطنت معاویه را داشت و دید
که نمیتواند خلافت کند، لذا با اطرافیانش تصمیم گرفت که به حضرت
رضا«سلاماللهعلیه» ولایتعهدی بدهد. سی و سه هزار از علما و دانشمندان و
افراد سرشناس و مشهور در اجتماع بالاتفاق آمدند. ما هیچ در تاریخ سراغ
نداریم قضیه انتخابات بالاتفاق باشد، الاّ اینکه در جمهوری اسلامی واقع شد و
آن هم برمیگردد به شخصیت حضرت امام و محبت حضرت امام و حکومت حضرت امام
بر دلها بود و نود و نه درصد راجع به جمهوری اسلامی، آری گفتند. اما فرید
وجدی راجع به حضرت رضا«سلاماللهعلیه» میگوید بالاتفاق همه گفتند حضرت
رضا.
او تصریح کرد: از این جمله فهمیده میشود که حضرت رضا که جبراً این
ولایتعهدی را پذیرفتند و مأمون که جبراً این ولایتعهدی را به امام رضا داد،
به خاطر شخصیت حضرت رضا و برای حکومت بر دلها بود و برای اینکه حضرت
رضا«سلاماللهعلیه» یک ابهت و شخصیت اجتماعی داشت و کاری که حضرت رضا در
این دو سه ساله توانست بکند که مهم بوده است، اینکه از شخصیت اجتماعی
استفاده کند و بتواند تشیع را سرتاسری کند.
منبع : شفقنا