به گزارش ادیان نیوز، یک نمونه از این نسبتهای ناروا در بستر و محمل جنگهای
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) وارد میشود؛ به طور نمونه به ماجرای «بنی
قریظه» و قتل عام فجیع آن! استناد میکنند. این ماجرا در برخی منابع این
گروه چنین تشریح شده است:
در سال پنجم هجری، به دنبال جنگهای بدر و احد، ابوسفیان سردستهی قریش به
همراهی و کمک بنی نضیر و بنی قینقاع، شهر مدینه را به محاصره در میآورد.
لشکر مسلمانان به پیشنهاد جناب سلمان فارسی برای مقابله با مشرکین، خندقی
در شمال و غرب مدینه حفر میکنند. در طی حدود دو هفتهای که شهر مدینه در
محاصره قرار دارد، قریش با قبله بنیقریظه که در جنوب مدینه ساکن بودند،
وارد مذاکره شده و بنی قریظه بر خلاف عهد و پیمانشان به پشتیبانی از
مشرکین روی آوردند. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نیز افرادی را برای صحبت
با آنها فرستاد؛ اما نتیجهی گفتوگوها خوشایند نبود. نهایت آنکه با
پایان جنگ، مسلمانان به قلعههای آنان حمله کردند، قبیله بنیقریظه به مدت
۲۵ روز مقاومت کرد، ولی در نهایت تسلیم مسلمانان شدند.
یهودیان خواهان مذاکره بودند، آنان ابتدا نمایندهای فرستاده و اظهار
آمادگی میکنند که چون قبیلهی بنی نظیر و با همان شرایط از شهر مدینه خارج
شوند؛ اما پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نمیپذیرند، در نهایت قبیلهی اوس
از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) میخواهد که به خاطر آنان از گناه
بنیقریظه بگذرد. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) حکمیت «سعد بن معاذ» را
میپذیرند. سعد بن معاذ حکم کرد قبیله بنیقریظه تسلیم شده، همهی مبارزین
اعدام شوند و زنان و فرزندانشان به عنوان اسیر جنگی به بردگی گرفته شوند.
پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) نیز حکم سعد را مطابق حکم خداوند اعلان
میکنند.[۱]
همانگونه که روشن است، این شکل داستانپردازی و سرانجام آن، چیزی جز
خشونت و قساوت، بیرحمی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و اسلام القا نمیکند و
هلوکاستی دروغین را برای بنیقریظه ثابت میسازد؛ اما آیا قصه همین است؟
در رد این مدعا دلایلی ذکر شده است:
یکی از دلایلی که در رد این مدعا(کشتار عظیم بنی قریظه) آورده شده این است
که در قرآن کریم در سورهی مبارک احزاب به این واقعه اشارهای موجز و مختصر
صورت گرفته است: «وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَبِ
مِن صیَاصِیهِمْ وَ قَذَف فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ
تَأْسِرُونَ فَرِیقاً[احزاب/۲۶] خداوند گروهی از اهل کتاب را که از
آنها(مشرکان عرب) حمایت کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید، و در
دلهای آنها رعب افکند؛ پس گروهی را به قتل میرسانید و گروهی را اسیر
میکنید». همانگونه که از ظاهر آیه برداشت میشود، تنها گروهی از
پشتیبانان قریش کشته شدهاند، نه همهی آنها، به دلیل قید «فریقا» که گروه
را بیان کند؛ و اشارهای به انبوه کشته شدگان ادعایی(۶۰۰-۹۰۰ نفر!) نشده
در حالیکه اگر این ادعا واقعیت میداشت، میبایست به صورت صریح و روشن به
آن اشاره میشد، چون حادثه مهمی بود.
دلیل دیگری که در رد این مدعا ذکر شده این است که یهودیان با علاقهی
فراوان به تاریخ و سرگذشت اقوامشان و نیز طرح و برجستهسازی مصائب و
آوارگیهایشان، در هیچ یک از منابع خود به این کشتار عظیم! اشارهای
نکردهاند.
دلیل دیگر بر رد این مدعا، رفتار متفاوت و در واقع متضاد رسول
الله(صلیاللهعلیهوآله) است که به قبایل یهودی که پیش و پس از قبیلهی
بنیقریظه بودند، اجازه کوچ داد؛ اما در مورد این قبیله چنین حکم سنگینی را
به اجرا در آورد.
دلیل دیگر در رد مدعای کشتار تمام مردان بنی قریظه آن که «ابن اسحاق«
مدعی است که، پس از قضاوت سعد بن معاذ، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) دستور
کندن خندق در بازار مدینه را برای گردن زدن مردان بنی قریظه صادر کرد،
اشکال این کار در آنجاست که این رفتار با خلق و خوی مهربان پیامبری که
قرآن کریم در مقامش میفرماید: «وَ مَا اَرسَلناکَ اِلّارَحمَهً
لِلعَالَمِین[انبیاء، ۱۰۷] و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادهایم»
و خود حتی در حق دشمنانش دعا میکند و مانع عذاب شدنشان میگرد[۲]
نمیسازد.
از بُعد بهداشتی نیز آنقدر آلودگی و بیماری را با خود به همراه میآورد که
یک حاکم عادی هم به خاطر حفظ سلامت و توان نیروهای نظامی و مردمش این کار
را نمیکند.
از سویی دیگر، چنان حادثهی عظیمی میبایست بعد از آن در اشعار عرب، خاطرات
و داستانهای مردم دهان به دهان و سینه به سینه منتقل میشد؛ اما رد پایی
از آن در این تراث دیده نمیشود.
آخرین نکته آنکه: «ابن اسحاق» یکی از اصلیترین راویان داستان کشتار
عظیم بنیقریظه است و کتابش به عنوان قدیمیترین منبع، محل رجوع بیشتر
مورخین بعدی است؛ او از کارنامهی روشن و قابل اعتمادی برخوردار نیست و
مورد طعن برخی قرار گرفته است[۳].
—————————————————————-
پینوشت:
[۱]. موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا، از او که
فرمود «حکم الاهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده است، (http://www.hawzah.net/fa/Question/View/64047).
[۲]. «پس از آنکه بت پرستان مکه، آزار فراوانی به پیامبر رسانده و
سنگبارانشان کردند تا جایی که خون از بدن مطهرشان جاری شد، از جانب خداوند
فرشتهای به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: این کوهها که دور
تا دور مکه را گرفته است به فرمان من هستند؛ اگر اجازه بفرمایید آنها را
چنان به هم نزدیک کنم تا اهل مکه را در میان خود فشرده و از بین ببرند.
پیامبر در پاسخ فرمود: إنَمّا بُعِثتُ رَحمَهً، رَبِّ اِهدِ اُمَّتِی
فَإنَّهُم لا یَعلَمُونَ؛ همانا من برای رحمت مبعوث شدم (نه نقمت و عذاب)،
بار خدایا، قوم مرا هدایت فرما که نادان اند»، (مجلسی، محمد باقر،
بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۷۶).
[۳]. به طور نمونه: مالک بن انس، ابن اسحاق را دجال مینامد، (تهذیب، ج۹، ص
۳۶)؛ نیز نک: الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، ص۱۵۸-۱۵۷.
منبع : رهروان ولایت