راوی میگوید: یک شوخی هم کردند که هنوز آن شوخیشان به یادم مانده. قبل از اینکه ایشان تشریف بیاورند، من رفته بودم و برای همراهان ایشان که زودتر آمده بودند و برای خودمان، چای ریخته بودم. خب فکر کرده بودم مهمانها، همینهایی هستند که آمدهاند و وقتی حاجآقا آمدند، اصلاً یادمان رفت پذیرایی کنیم!
پدرم، اواسط دیدار، وقتی حاجآقا با مادرم حرف میزدند، چای خودش را آرام کشید طرف حاجآقا. ایشان هم بعدازاینکه حرفشان با مادرم تمام شد، نگاهی به این استکان چای کردند و گفتند: اولاً این چای سرد شده! ثانیاً این چای من نیست؛ مال هرکسی هست، بخورد! ثالثاً این استکان بزرگ است؛ اگر استکان کوچک دارید، یک استکان کوچک بیاورید و گرنه، این را نصفه کنید بیاورید. [۱]
…………………….
پی نوشت:
[۱] – مسیح در شب قدر (روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای ارمنی و آشوری)، مؤسسه جهادی صهبا، تهران، ۱۳۹۳، صص ۲۵۹-۲۶۰
منبع : مشرق