به گزارش ادیان نیوز، آیت الله سبحانی در نوشتاری با عنوان نشانه های حق و باطل به تبیین دو واژه مذکور از نگاه منابع دینی پرداخته است که متن کامل آن در ادامه می آید:
نشانه هاى حق و باطل
«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَه أَوْ مَتَاع زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الارْضِ کَذلِکَ یَضْرُبُ اللّهُ الأَمْثَالَ». (۱)
خداوند از آسمان آبى فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد؛ سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد؛ و از آن چه (در کوره ها،) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مى کنند نیز کف هایى مانند آن به وجود مى آید-خداوند، حق و باطل را چنین مثل مى زند!- امّا کف ها به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آن چه به مردم سود مى رساند [آب یا فلز خالص] در زمین مى ماند؛ خداوند این چنین مثال مى زند! (مقام حق و باطل را روشن مى نماید)».
یکى از امتیازات برجسته قرآن این است که عالى ترین و عمیق ترین معانى را با جمله هایى ظریف و زیبا بیان مى کند؛ این کتاب آسمانى، تنها در بند ظرافت و زیبایى الفاظ و جمله ها نیست تا فکر سخن پردازى و آرایش الفاظ و جمله بندى ها، آن را از طرح معانى عمیق و بزرگ فلسفى و اجتماعى باز دارد؛ همان طور که عظمت معنا و بیان ریزه کارى هاى آن، این کتاب آسمانى را از به کار بردن الفاظ جالب، زیبا، موزون و آهنگ دار، باز نداشته است.
در میان نویسندگان و سرایندگان، کمتر کسى مى تواند هر دو جنبه را مراعات کند و سخن او هر دو امتیاز را داشته باشد.
قرآن به تصدیق استادان فن و پایه گذاران علم فصاحت و بلاغت کاملاً از زیبایى ظاهر و عمق معنا برخوردار است و حکیم و سخن ساز جامعۀ عرب ولید بن مغیره پس از شنیدن قسمتى از آیات قرآن به این حقیقت اعتراف کرد و گفت (به قول برخى از دانشمندان بزرگ، این سخن تقریظى است که از طرف دشمنان درباره قرآن گفته شده است): «قرآن از ظاهرى زیبا و دلارا و حقایقى عمیق و ریشه دار، برخوردار است».
خود پیامبر اسلام این حقیقت را با عبارت روشن ترى بیان کرده است آن جا که مى فرماید: «ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ … لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ» (۲) ظاهر آن زیبا و معانى آن عمیق است. شگفتى هاى آن به پایان نمى رسد».
آیه مورد بحث، گواه زنده گفتار ماست. در این آیه منظره اى از مبارزه حق و باطل با طرح مثالى جالب ترسیم شده است و در آن یک سلسله حقایق فلسفى و اجتماعى و نکات شایان توجه، نهفته است که به قسمتى از آن اشاره مى شود:
در این آیه، حق به آب هایى که در زمین مى ماند و یا فلزاتى که مردم از آنها استفاده مى کنند و باطل به کف هاى روى سیلاب ها و یا روى فلزات مذاب، تشبیه شده است. اکنون به نکات این تشبیه توجه کنیم:
معناى تحت اللفظى حق و باطل و ملاک هر دو چیست؟
«حق» در لغت به معناى ثابت و استوار و پاى برجاست و «باطل» در نقطه مقابل آن قرار دارد.
هر فکر و اندیشه و طرح علمى، فلسفى و اخلاقى که با خارج از اندیشه وفق دهد و از یک واقعیت خارج از محیط فکر حکایت کند، طبعاً چنین اندیشه اى حق و استوار خواهد بود؛ چون این فکر از واقعیت ثابت و استوار حکایت مى کند، از این نظر بر اثر حقانیت و ثبات واقعیت خود، فکر نیز ثابت و پاى بر جا خواهد بود؛ ولى هر نوع اندیشه و طرحى که به واقعیتى منهاى محیط اندیشه متکى نباشد بر اثر نداشتن تکیه گاهى ثابت و استوار، خود به خود باطل و پوچ و غیر پایدار خواهد بود.
اگر قواعد ریاضى و اصول هندسى و بسیارى از علوم طبیعى حق و پایدارند، روى ملاکى است که گفته شد؛ زیرا همگى با واقعیت خارج از محیط اندیشه وفق مى دهند و داراى واقعیتى ثابت و پایدارند و بر اثر پایدارى آن، خود اصول نیز رنگ ابدیت و قیافه جاودانى به خود گرفته اند، ولى بر عکس سلسله نظریاتى که بر مشتى تخیّلات و اوهام استوار باشند، با یک چشم زدن پوچ و نابود مى شوند.
این نه تنها اندیشه هاى علمى و فلسفى است که به دو جناح مختلف تقسیم مى شوند، بلکه دعوت هاى اجتماعى و مکتب هاى سیاسى و اخلاقى نیز از این تقسیم برکنار نیستند؛ هر نوع دعوت اصلاحى و قوانین اجتماعى و اخلاقى که بر اساس فطرت انسانى و اصول عدل و انصاف و رعایت حقوق بشرى استوار باشد، طبعاً حق و پایدار بوده و قیافه ابدى به خود خواهد گرفت و مبارزه با آن به سان شنا بر خلاف مسیر آب خواهد بود و شخص مبارز پس از اندکى، خسته و ناتوان شده و مانند شناگر مزبور که پس از مدتى خود را در مسیر طبیعى جریان آب قرار مى دهد این شخص نیز سرانجام مجبور مى شود از اصول فطرت انسانى و قوانین عدل و انصاف پیروى نماید.
برخى از احزاب سیاسى که داراى منویات ناسالم و غیر صحیح هستند، براى جلب افکار عمومى مى کوشند اهداف و منویات خود را در قالب اصول انسانى و درخواست هاى فطرى جلوه دهند از این رو، از یک سلسله ماسک ها و نقاب ها استفاده مى کنند؛ ولى پس از مدتى ماسک کنار رفته و خود حزب با تمام منویات و اهداف خود، به دست فراموشى سپرده مى شود.
قرآن براى ترسیم این حقیقت، که ثبات و پایدارى از آثار حق و بى ثباتى و فروکش کردن از علایم باطل است، حق را به سان آب و فلز مصفایى مى داند که در مسیر خود در روى زمین باقى مى ماند و پس از اندکى به صورت چشمه و چاه ظاهر مى گردد و یا به صورت ابزار و آلات زندگى، در دست مردم مورد استفاده قرار مى گیرد؛ ولى باطل به سان کف هاى روى آب و یا فلزات ذوب شده است که هیچ ثباتى ندارد و پس از لحظاتى خاموش مى شود.(۳)
در این جا از پایدارى و ناپایدارى حق و باطل سخن گفته شد و هدف از تشبیه، پایدارى حق و ناپایدارى باطل است.
طرفداران باطل به سان خود آن، ظاهرى فریبنده و توخالى دارند و در عین حال به سان کف هاى روى آب و یا روى فلزات ذوب شده، خودخواه و بلند پرواز هستند؛ ولى طرفداران حق مانند خود آن، از هر نوع فریبندگى و تظاهرات توخالى، دور هستند و همواره متواضع بوده و از کبر و بلندپروازى پیراسته اند.
قرآن براى اشاره به این نکته، «زبد» یعنى «کف» را با لفظ «رابیاً» به معناى بالا رونده، شرح داده است.
حق و باطل را با این نشانه ها بشناسید
در میان تمام اقوام و ملل جهان ضرب المثل هایى وجود دارد که گویندگان و نویسندگان در روشن کردن مقاصد و آرمان هاى خود، به آنها استشهاد مى جویند. از آن جا که نوع مثل هاى رایج، از واقعیتى مسلّم و آزمایش شده حکایت مى کنند و در شنونده تأثیر خاصى از خود به یادگار مى گذارند و به سخن گوینده رنگ دلیل و برهان مى بخشند، چه بسا یک مثل کوتاه، در روح و روان جوان، شور و انقلابى پدید مى آورد او را متوجه سرانجام شوم عمل خود مى سازد که دلیل و برهان نمى تواند آن کار را انجام دهد؛ مثلاً براى جوان بیکار و بى عارى که عمر خود را با بطالت و ولگردى مى گذراند وقتى این شعر معروف خوانده شود:
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کاى نور چشم من جز از کشته ندروى (۴)
بى اختیار در خود احساس شرمندگى کرده و جرقه امیدوار کننده اى در محیط فکر او روشن مى گردد.
هنگامى که به افراد ستمگر و مردم آزار که از نتیجه اعمال خویش غافلند گفته مى شود: «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ»؛ مطابق کردار خود پاداش مى گیرى» و یا شعر مولوى:
این جهان کوه است و فعل ما ندا بـاز گــردد ایـن نـداهـا را صـدا
که مفاد آن با مضمون آن مثل، یکى است، خوانده شود چه بسا آثار عمیقى از خود در دل و روان او مى گذارد.
ملل مسلمان جهان که از چهارده قرن پیش با کلام الهى و سخنان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان گرامى او آشنا شده اند؛ قسمتى از آیات قرآن، آن چنان در میان آنان رواج پیدا کرده که حکم امثال را پیدا کرده است؛ مانند:
«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ…».(۵) آیا مردم را به نیکى دعوت مى کنید و خود به آن عمل نمى کنید؟.
«هَلْ جَزاءُ الإِحْسَانِ إِلاَّ الإِحْسانُ».(۶) آیا پاداش نیکى جز نیکى چیز دیگرى هست؟.
این نوع از آیات که بر اثر دقت و بلندى معنا، حکم امثال را پیدا کرده اند، بهترین وسیله براى گویندگان و نویسندگان در جهت رساندن مقاصد اجتماعى و اخلاقى شان است.
برخى از دانشمندان که درباره این نوع از آیات دقت بیشترى نموده اند از میان آیات قرآن، ۲۴۵ آیه استخراج نموده اند که در میان گویندگان و نویسندگان دانشمند، حکم مثل را پیدا کرده است.(۷)
قرآن مجید علاوه بر این نوع آیات، خود مبتکر و پایه گذار یک رشته از امثال است(۸) که هر کدام را باید شاهکارى در جهان سخن و فن و بلاغت دانست. این نوع امثال مى تواند گروه هاى غافل و منحرف را، که به طور اجمال در صدد اصلاح خود برآمده اند، بیدار و متوجه سازد و خود قرآن هدف خویش را از طرح این مثل ها با جمله کوتاهى بیان مى کند آن جا که مى فرماید: «…وَتِلْکَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرونَ».(۹) این مثل ها را از آن جهت مى زنیم که مردم درباره آنها به تفکر بپردازند.
روى اهمیت فراوانى که امثال قرآن داشت دانشمندان اسلام درباره توضیح این امثال، کتاب ها و رساله هایى نوشتند.(۱۰)
یکى از مثل هاى پر مغز و پرمعناى قرآن، مثلى است که در آیه مورد بحث وارد شده است. در این آیه، ترسیمى دقیق و پرنکته از مبارزه حق و باطل و موقعیت و نتایج آن دو به عمل آمده است. در این مثل، حق به آب و فلزات تشبیه شده و باطل به سان کف روى آب و یا فلزات ذوب شده تلقى گردیده است.
بیان نکات دیگر در این مَثَل
۱. گاهى مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ایمان به خدا و کفر به او درمى آید در این صورت، تشبیه حق (ایمان) به آب، تجلى خاصى پیدا مى کند؛ زیرا همان طور که آب، مایۀ حیات بلکه آغاز حیات جانداران و گیاهان است و قرآن مجید درباره آن مى فرماید: «…وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَىْء حَىّ…»(۱۱)؛ هر موجود زنده اى را از آب آفریدیم. هم چنین ایمان به خدا و روز رستاخیز مایۀ حیات اجتماعى مى باشد و در پرتو ایمان به خدا، عدل اجتماعى که در حقیقت مایه زندگى اجتماعى است، زنده مى گردد و عواطف انسانى و احساسات پاک بشرى، تجلى خاصى پیدا مى کنند، در صورتى که ملت فاقد ایمان،. هیچ انگیزه اى براى مراعات حقوق افتادگان و اجراى عدالت اجتماعى ندارد و همواره در لب پرتگاه فاصله طبقاتى قرار گرفته و با جنگ هاى کوچک و بزرگ دست به گریبان است.
روزى آقاى فروید، روانکاو معروف تصور مى کرد روزگار دین سپرى گردیده و نظامات مدنى و تربیت هاى اجتماعى، جاى گزین دین شده است، ولى تلفات وحشت آور جنگ اوّل جهانى، که آمار تلفات از ده میلیون تجاوز کرد، او را مجبور کرد که فرضیۀ خود را پس بگیرد و جنگ دوم جهانى روشن ساخت که اروپاى ماشینى فاقد حیات انسانى است و هنوز به صورت درّندگان باقى است.
اگر ایمان، به فلزات تشبیه شده است، آن نیز براى این است که برخى از آنها مایۀ حیات انسان است و قرآن درباره یکى از آن ها چنین مى فرماید: «…وَأَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ».(۱۲) آهن را آفریدیم در آن قدرت عظیم و سودهایى براى مردم است.
اگر این فلز از بین برود زندگى انسان دچار اختلال مى گردد.
۲. کف هاى روى سیل یا فلزات ذوب شده به سان حجابى است که تا مدتى چهره آب و فلز را مى گیرد، ولى طولى نمى کشد که تمام کف ها نابود شده و سیماى شفاف آب، چشم ها را خیره مى سازد؛ هم چنین چهره حقیقت گاهى با نقاب باطل پوشیده مى شود؛ امّا سرانجام نقاب باطل برکنار رفته، سیماى حق با درخشندگى خاصى خودنمایى مى کند.
گاهى افکار شیطانى و آراى باطل تا مدتى آفتابِ حق را به سان ابرهاى تیره بهار مى پوشانند، ولى این پرده پوشى همیشگى نیست و قرآن این حقیقت را به زبان دیگر نیز بیان کرده است آن جا که مى فرماید: «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً».(۱۳) بگو حق آمد و باطل نابود گردید و باطل از میان رفتنى است.
و در جاى دیگر مى فرماید: «وَیَمْحُ اللّهُ الْبَاطِلَ وَیُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ…».(۱۴) خداوند باطل را نابود مى سازد و حق را با سخنان خود پایدار مى دارد.
۳. باطل خاصیت و فایده اى ندارد؛ ولى حق، منبع انواع برکات است؛ از کف هاى روى آب، گُلى رشد نمى کند و درختى سبز، و تشنه اى سیراب نمى شود، ولى آب، سرچشمۀ هزاران جلوه حیات و زندگى در جانداران و گیاهان است.
۴. همان طور که باران از آسمان مى بارد و هر نقطه اى به اندازه لیاقت و شایستگى خود از آن بهره مند مى گردد و به اصطلاح «در باغ لاله روید و در شوره زار خس» و به علاوه ظرفیت دره ها و نهرها و مسیل ها هم یک سان نیست و هریک به اندازه گنجایش خود آب برمى دارد؛ هم چنین روح و روان افراد بشر از نظر گنجایش یکسان نیست و هر کدام به اندازه شایستگى خود، از معارف و تعالیم آسمانى بهره مى گیرند؛ به عبارت دیگر قلوب و ارواح از نظر گنجایش با هم اختلاف دارند، برخى به اندازه یک سبو و گاهى به اندازه یک دریا، و هرکدام به نسبت گنجایش خود، از تعالیم آسمانى بهره مند مى گردند. قرآن براى رسانیدن این نکته لفظ «بِقَدَرِها» را آورده است.
اختلاف در مسأله آفرینش به قدرى مهم است که قرآن روى آن تکیه کرده مى فرماید: «وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً».(۱۵) شماها را مختلف آفریده است.
پیامبر اکرم استعداد و شایستگى افراد را به معادن زیرزمینى تشبیه کرده که برخى طلا و برخى دیگر نقره است: «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه».(۱۶)
امیرمؤمنان در سخن معروف خود به کمیل چنین فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا»؛ (۱۷) قلوب و ارواح مردم ظرف هایى هستند و بهترین آنها، روحى است که وسیع تر باشد.
خلاصه هر فردى به اندازه شایستگى خود از نعمت هاى معنوى و مادى بهره مى گیرد.
۵. رمز بقا و پیروزى در صحنه هاى مبارزه این است که وجود انسان براى مردم مفید و سودمند باشد و خداوند براى تفهیم این مطلب چنین فرموده است: «وَأَمّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الأَرْضِ». آن چه به حال مردم مفید است در زمین باقى مى ماند.
۶. باطل به شکل هاى گوناگون و چهره هاى مختلفى در صحنه هاى متعددى خودنمایى مى کند، همان طور که کف هم بر روى آب ها و هم بر روى فلزهاى ذوب شده، آشکار مى گردد چنان که مى فرماید: «وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِى النَّارِ». کف نه تنها بر روى آب ها، بلکه بر روى فلزات ذوب شده نیز ظاهر مى گردد.
۷. فروغ ناپایدار باطل، از فروغ پایدار و پیوسته حق است و باطل در خودنمایى موقتِ خود مدیون حق مى باشد و تا از حیثیت حق بهره نگیرد، نمى تواند خود را به جاى حق به دیگران بقبولاند. کف هاى باطل از موقعیت آب استفاده مى کنند و خود را نشان مى دهند و اگر آبى در کار نبود، کف را یاراى خودنمایى نبود. قرآن براى افهام این نکته، جمله «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً» را آورده است.
۸. باطل همواره از محیط هاى آشفته و پرهرج و مرج استفاده کرده و خود را نشان مى دهد و در محیط آرام و بى صدا، نمى تواند خود را بنمایاند. هم چنان که کف، موقعى ظاهر مى شود که سیلاب از سراشیبى تند کوه ها با هیجان و شور به پایین بریزد؛ امّا وقتى آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسید و شور و هیجان سپرى شد، به تدریج به خاموشى مى گراید.(۱۸)
پی نوشت ها:
۱ . تفسیر مفردات آیه: «اودیه» جمع وادى است؛ بیابانى که منتهى به کوه گردد و در دل آن دره ها و مجارى آب باشد. «زبد»: کف. «رابى»: بالا رونده و در حال هیجان. «جفاء»: کفى که از دیگ سر مى ریزد و یا بالا مى رود و بخار مى شود.
۲ . اصول کافى، ص ۵۹۹.
۳ . بر اساس این حقیقت، گفته شده است: «للحق دوله وللباطل جوله؛ حق همیشه ابدى و جاویدان است ولى باطل پس از جلوه گرى هاى فریبنده، خاموش مى شود».
۴ . این شعر مضمون مثل معروف عربى است که مى گوید:«کما تزرع تحصد».
۵ . بقره آیه ۴۴.
۶ . رحمن آیه۶۰.
۷ . امثال قرآن، ص ۶۸ـ ۷۹.
۸ . شماره این نوع مثل ها در حدود ۵۳ مثل است.
۹ . حشر آیه ۲۱.
۱۰ . براى اطلاع بییشتر ر.ک: کشف الظنون، ج۱، ص ۱۵۰.
۱۱ . انبیاء آیه ۳۰.
۱۲ . حدید آیه ۲۵.
۱۳ . اسراء آیه۸۱.
۱۴ . شورى آیه ۲۴.
۱۵ . نوح آیه ۱۴.
۱۶ . بحارالأنوار، ج۴، ص ۴۰۵.
۱۷ . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۴۷.
۱۸ . برخى از این وجوه در کتاب قرآن و آخرین پیامبر(ص ۹۱ـ ۹۳) آمده است.
ماخذ: کتاب قرآن واسرار آفرینش، آیت الله العظمی سبحانی
منبع: مشرق