به گزارش ادیان نیوز، حجت الاسلام قرائتی سالهاست که با برپاکردن کلاس درسهایی از قرآن میهمان خانه های ماست. این مفسر قرآن کریم در یکی از مباحث خود به موضوع برخورد قرآن با مدعیان دروغگو پرداخته است که در ادامه میخوانیم:
آدمهایی هستند که میآیند میگویند: ما با امام زمان ملاقات داریم، به من الهام شده است، به من وحی شده است، نوری در قلب من چنین گفته است، از این حقهبازها! قرآن با این مدعیان دروغگو چه میکند. چون هر چیزی حق بود، باطلش هم پیدا میشود. وقتی پول ارزش داشت، پول قلابی هم پیدا میشود. هرچیزی که حقیقت بود، کنارش یک طلای بدلی هم درست میشود. موضوع بحث این است.
بسم الله الرحمن الرحیم
برخورد قرآن با مدعیان درغگو! سورهی انعام آیه ۹۳، میگوید: افرادی هستند، میگویند: «أُوحِیَ إِلَی وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه»، افرادی هستند میگویند: به من وحی میشود. در حالی که دروغ میگویند «وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه شَیْء». هیچ چیزی به او وحی نمیشود. یا میگوید: «سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه» (انعام/۹۳) من نازل میکنم، «مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه» همانطور که خدا وحی میکند، من هم میتوانم قرآن را نازل کنم. خدا به اینها چه میگوید. سورهی انعام آیه ۹۳ میگوید: «إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْت» اینها ستمگرانی هستند که در لحظه جان دادن، «وَ الْمَلائِکَهُ باسِطُوا أَیْدیهِم» فرشتهها بالای سرشان میآیند، میگویند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُم ُالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» اول اسم ظالم روی اینها گذاشته است. دوم گفته اینها بسیار بد جان میدهند. سوم میگوید: عذاب اینها عذاب هون است، یعنی عذاب خوار کننده است.
خواری و رسوایی، در انتظار مدعیان دروغگو
گاهی وقتها عذاب شدید است. مثل اینکه مثلاً جایی را بمباران میکنند. یکوقت عذاب شدید نیست، درد دارد. مثل کسی که یک سنجاق در بدن آدم فرو میکند. تق و توق و سر و صدا ندارد، اما این سنجاق در استخوان فرو میرود و درد میآید. بعضی وقتها نه بمب میاندازد، نه سنجاق فرو میکند. تف میاندازد. تف نه سر و صدا دارد، نه درد دارد ولی به آدم اهانت میشود. «عَذابَ الْهُون» یعنی یک عذاب اهانت کنندهای به اینهایی که دکان دین باز میکنند، و میگویند: «أُوحِیَ إِلَی» به من وحی شده است، «وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه شَیْء» در حالی که دروغ دروغ دروغ است.
در شأن نزول امده: شخصی به نام عبدالله بن سعد که نویسنده وحی بوده است، خیانتی کرد، حضرت او را طرد کرد، او گفت: من هم میتوانم مثل آیات قرآن بیاورم. بعضی از افراد هستند که اول مرید هستند، بعد جابهجا که شدند، ضد انقلاب میشوند. قبلاً انقلابی بود، یک پستی داشت. از او گرفتند، این سابقه دارد. بازوی پیغمبر بود، از اصحاب پیغمبر بود، کاتب وحی بود، پیغمبر به خاطر یک خلاف جابهجایش کرد. چون او را طرد کرد، او هم مردم را دور خودش جمع کرد، گفت: من هم میتوانم مثل قرآن بیاورم. مثلاً در هیأت حسینی است، با رئیس هیأت دعوایشان میشود، میرود انصار الحسین درست میکند. با یک گروهی کار میکنند اختلاف نظر پیدا میکنند، خودش برای خودش یک مؤسسه مستقل درست میکند. از این آقا و مسجد و هیأت امنا ناراحت میشود، بیرون مسجد میرود و یک تشکیلاتی راه میاندازد.
برخورد قاطع حضرت موسی با سامری
امام باقر (ع) فرمود: کسی که ادعای امامت کند، از مصادیق این آیه است. یادتان هست کدام سوره بود؟ سوره انعام! قرآن در آیهی دیگری میگوید: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ» (طه/۸۸) سامری یک مجسمه ساز هنرمندی بود، زر و زیور و طلا از مردم گرفت، با این طلاها و زر و زیورها یک گوساله درست کرد، این گوساله طوری بود که باد که وارد معدهاش میشد، مثل زمین ورزش که سوت میکشند، وقتی هوا در این سوت میرود، صدا میکند. ما قبلاً بچه که بودیم این سوتها گلی بود. الآن فلزی است. با طلاها یک گوسالهای درست کرد که وقتی هوا وارد آن میشد، صدا میکرد. «عِجْلاً جَسَداً» یک لاشهی گوساله بود، «لَهُ خُوارٌ» بعد گفت: «هذا إِلهُکُمْ» خدای شما این است. نه خدای شما، «وَ إِلهُ مُوسى» خود موسی هم همین را میپرستد. چون میگویند: اگر خواستید مردم را منحرف کنید، اول سران را ضایع کنید، مثلاً میگویند: این غذا را بخور، میگوید: نمیخورم. میگوید: بابا فلانی هم از این غذا میخورد. که راه را برای دیگران باز کند. «هذا إِلهُکُمْ» خدای شما همین گوساله است. بعد میگوید: «وَ إِلهُ مُوسى» نه، بدتر! چطور شد مردم سراغ گوساله رفتند؟ قرآن چه برخوردی کرد؟ اولاً اینکه چند برخورد کرد. خواست این مجسمهساز را بکشد، مجسمه سازی هنر است. ولی این هنر اگر در راه حق باشد، خوب است. اگر در راه باطل باشد، هنرش منفی است. خواست او را بکشد، به او وحی شد این چون ادم سخاوتمندی است، از قتل او صرف نظر کن. یک بیماری گرفت که میگفت: «لا مِساس» (طه/۹۷) یعنی کسی با من تماس نگیرد. حالا بد بو شد، کج و کور شد، بیماری واگیر گرفت، شعارش «َلا مِساس» بود. «لا مِساس» یعنی کسی با من تماس نگیرد. یعنی از بشر فرار میکرد. این یک برخورد بود. بعد هم فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّه» من این گوسالهی تو را آتش میزنم. حیف نیست آدم طلا را آتش بزند.گفت: خاکسترش را هم بر باد میریزم. حیف نیست این همه طلا آتش بگیرد. حفظ فکر مردم از حفظ طلای مردم مهمتر است. درست است این گوساله طلایی بود، ولی حضرت موسی فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّهُ» من این گوساله را آتش میزنم. «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» آتش میزنم خاکسترش را هم به دریا میریزم. این برخورد با…
تازه تهدید هم کرد. فرمود: «لَکَ مَوْعِدا» (طه/۹۷) این که تو بیماری پیدا میکنی که به همه میگویی: دست نزن و دور من نیا، این بیماری همراه با «فَاذْهَب» برو گمشو، «لا مِساس»، «لَکَ مَوْعِداً»، «لَنُحَرِّقَنَّه» چهار برخورد کرد. حضرت موسی ۱- سامری را طرد کرد، ۲- «لا مِساس» ۳- قهر خدا در قیامت ۴- آتش زدن گوساله و به دریا ریختن خاکسترش.
غیرت دینی در برابر ادعاهای ناروا
غیرت دینی به ما میگوید: اگر دیدید یک کسی مدعی دروغ هست، با این برخورد کنید. نگویید: چه کار دارید؟ بگذارید چهار نفر هم مرید این باشند. غیرت دینی لازم است. غیرت دینی در بعضی کمرنگ شده است. میگوید: حالا به ما چه ربطی دارد؟ من و او را در یک قبر نمیگذارند. حضرت امیر گاهی به خاطر غیرت دینیاش به خودش میزد. «فضرب علی خده» در گوش خودش زد. به حضرت امیر گفتند: یک زنی هست مسلمان هم نیست، اما طلاهایش را گرفتند. فرمود: اگر انسان از غصه دق کند، عیب ندارد. ولو زن یهودی است ولی در کشور اسلامی یک مسیحی و یک یهودی باید بتواند راحت زندگی کند. حقوق زندگی کاری به دین ندارد.
یکبار حضرت ابراهیم گفت: خدایا به مؤمنین بده بخورند. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَن» (بقره/۱۲۶) هرکس ایمان دارد بخورد. فرمود: نه، من به کفار هم رزق میدهم. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُه» من اگر کافر شود به او میدهم بخورد. حساب قیامت جداست، حساب دنیا هم جداست.
بدعاقبتی بلعم باعورا
آیهی دیگر سورهی اعراف آیه ۱۷۵ است. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا» پیغمبر برای مردم بگو. یک کسی بود که «آتَیْناهُ آیاتِنا» ما آیاتمان را به او دادیم. آیات الهی نزد او بود. آیت الله بود. یعنی آیات الهی نزد او بود. بلعم بعورا دانشمند بود. اسم اعظم بلد بود. دعایش مستجاب میشد. از مبلغین دین حضرت موسی بود، ولی بعدش علیه حضرت موسی قیام کرد. اول مرید بود، بعد مخالف شد. چرا بلعم نگفته است؟ «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ بلعم» امام فرمود: مخصوصاً بلعم را نگفته که فکر نکنید برای یک فرد خاصی است. هرکسی که «آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» انسلخ به معنی کندن است. سلّاخ که میگویند، چون سلّاخ پوست را از گوشت جدا میکند. میگوید: «آتَیْناهُ آیاتِنا» ما اول یک اسم اعظم به او دادیم، دعایش مستجاب شد، از علما بود. یاران موسی بود. اول در بورس بود. خیلی هم دانه درشت بود. اما «فَانْسَلَخَ مِنْها» خودش به بخت خودش پا زد. دست از آیات الهی کشید، جذب فرعون شد. امام باقر فرمود: اسم ایشان را نبردند، تا هرکس که اینطور باشد، شامل او هم شود. اختصاص به زمان و شخص خاصی ندارد. اینکه میگوید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ» یعنی تلاوت کن، ای پیغمبر برای مردم این آیات را تلاوت کن. بخوان که شخصی در تاریخی بوده که عالم بوده، دعایش مستجاب شده، اسم اعظم بلد بوده ولی بد عاقبت شد. این از آیات بد عاقبتی است. در قرآن حدود ۵۰ آیه داریم که راجع به بدعاقبتی است. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/۱۳۷) مؤمن بود، کافر شد. «آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» اسم اعظم بلد بود، بد عاقبت شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْل» (بقره/۵۱) خداپرست بود، گوساله پرست شد. «ثُمَّ تَوَلَّیْتُم» (بقره/۶۴) در راه بود، بعد کج شد.
اینجا مسجد جمکران است. منسوب به امام زمان است. یک دعا میکنم، آنهایی که پای تلویزیون هستند، آمین بگویند. خدایا به آبروی همه آبرومندان درگاهت عاقبت همه ما را ختم بخیر بفرما. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ» یعنی رهبر باید مردم را نسبت به خطرهای آینده که پیشبینی میکند، هشدار بدهد. گاهی طاغوتها، ممکن است علما را گول بزنند. چطور شد بد عاقبت شد؟ یک چکی، پولی، حوالهای، یک وعدهای، در غرب هم همینطور است. متخصص است ولی تخصصاش را به جنایتکاری میفروشد. این هم یک مسأله است.
تکذیب مدعیان ارتباط با امام زمان علیهالسلام
موضوع چیست؟ قرآن با آدمهایی که دین ساز هستند، دین تراش و دین فروش هستند، و مردم را اغفال میکنند، میگویند: من دیشب خدمت امام زمان بودم. بعد از انقلاب بارها افرادی را گرفتند و زندان کردند که سید در آنها بوده، آخوند در آنها بوده، زن در آنها بوده، مرد در آنها بوده، همینطور ادعا میکنند که من با امام زمان رابطه دارم. یکی از آنها میگفت که مریدانش نزد او رفتند و گفتند: نظر آقا چیست؟ ایشان از بس حقهباز بود، یک خرده گردنش را چنین کرد… اجازه بدهید من با امام زمان تماس بگیرم! آقا چه فرمودند؟ فکر میکند امام زمان استکان نلبکی است که دست کند و بردارد. اینها امام زمان را نمیشناختند. هرکس ادعا کند که من رابطه با امام زمان دارم به او دروغگو بگویید. هستند افرادی که رابطه دارند. آنهایی که رابطه دارند، نمیگویند. آنهایی که میگوید، معلوم میشود رابطه ندارد. آنهایی که رابطه دارند مثل اسکناس هستند، سر و صدا ندارند. اینها که پول خرد هستند، جرق جرق میکنند. اسکناس صدا ندارد. پول خرد سر و صدا میکند. بعضیها هم دیگر از بس که ساده هستند، این سادگیشان را لو میدهند. مثلاً همه چادر مشکی هستند، یک نفر چادر سبز سرش میکند و در مسجد میآید. همه که نشستند، این بلند میشود میایستد. همه دارند نماز میخوانند، این وقتی نماز میخواند گردنش را کج میکند. اینها خودشان هم لو میدهند، بعضیهایشان خل هستند. یعنی اینقدر عقل ندارند که لااقل مثل باقی افراد باشد. اصلاً دست به کارهای خل بازی میزند.
من یکوقت یکی از این خلها را در تلویزیون دیدم، آمده بود صحبت میکرد. به صدا و سیما گفتم: آقا این خل است. چه کسی او را آورده است؟ البته در تلویزیون خلیاش را نشان نداده بود. بعد نشان داد. من این را یکبار دیگر هم گفتم. چند موبایل خریده بود و بین مردم پخش کرده بود. اینکه میگویم تکراری است ولی خیلیها نشنیدند. موبایلهایش را به خصوص بین زنها تقسیم کرده بود. میگفت: استخاره تلفنی کن. دختر من برای اینکه امتحانش کند گفت: آقا یک استخاره کن. گفت: لای قرآن را باز کن. گفت: آیهی اول سطر اول دست راست را بخوان. گفت: حالا سمت چپ برو و آیه آخر را بخوان. صفحه راست آیه اول، صفحه چپ آیه آخر را بخوان. گفت: شما ازدواجت عقب میافتد. ناراحت نباش! بعد هم که ازدواج کنی، چند سالی بچهدار نمیشوی. در حالی که دختر من هم عروس دارد و هم داماد دارد. ۲۴ سال پیش ازدواج کرده است. بچههایش از دانشگاه فارغ التحصیل شدند، بچههایش هم ازدواج کردند. من این را کربلا دیدم. دیدم یک عده مرد مرید او شدند. دیگر مرد و زن فرق ندارد، همه گول میخورند. به او گفتم: آقا تو برای نان این کار را میکنی؟ قرآن میگوید: همه این حقهبازیها برای این نان است. «ثَمَناً قَلیلا» (بقره/۴۱) گفتم: خدا به سگهای ولگرد روزی نمیدهد؟ خداوند به سوسکهای سوراخها روزی نمیدهد؟ آنوقت تو میخواهی یک لقمه نان بخوری، باید بگویی: من با چه و چه رابطه دارم. گفت: آقای قرائتی خدا میداند افراد زیادی را در فرانسه و بلژیک مسلمان کردم. گفتم: خوب، آن دینی که از راه باطل مسلمان شود، اصلاً این دین نباشد بهتر است. ما حق نداریم که با الاغ دزدی مکه برویم. یک ماشین را غصب کنیم، ماشین و هواپیما دزدی باشد، بعد بگوییم: ای بابا، مکه رفتم. باسمه تعالی مکهات هم غلط است.
شما اگر یک خودکار و خودنویس دزدی، آیهی قرآن را بنویسی، هرچه آیه بنویسی گناهت بیشتر میشود. چون هر مقداری از این خودنویس جوهر بیرون میآید بر گناه تو اضافه میشود. مگر میشود آدم بگوید: چون من قرآن مینویسم کارم درست است. خودکار این بانک را بانک دیگر ببری، جرم است. مهر این مسجد را مسجد دیگری ببری، نمازت گیر دارد. شکری که برای تاسوعا است، روز عاشورا شربت بدهی، حرام است. این وقف تاسوعا است، مرتب بگو: امام حسین مهمتر از ابالفضل است، بله! عاشورا مهمتر از تاسوعا است و امام حسین هم از ابالفضل مهمتر است. اما این وقف تاسوعا است، شما حق نداری.
علی ای حال به این بنده خدا همد دکتر میکفتند. حالا نمیدانم دکتر هست یا نه؟ حالا شما بگو پروفسور باشد. امام صادق(ع) فرمود: حتی حرفهای مرا با قرآن متر کنید. اگر امام صادق هم یک چیزی گفت که ضد قرآن بود به دیوار بزن. من یک چیزی برای شما بگویم که همه ما چطور گول خوردیم؟ خیلی از ما گول خوردیم.
پیغمبر اسلام روزهای آخر عمرش به مردم گفت: ای مردم! من چند روز دیگر از دنیا میروم. هرکس طلب دارد، بلند شود طلبش را از من بگیرد که این دِینم را بدهم و به قیامت نخورد. یک نفر بلند شد، گفت: یا رسول الله! یک روز … باقیاش را شما بگویید… یک روز چوب شما به خطا به من خورد. حضرت فرمود: برو خانه چوب را بیاور تا من قصاص کنم. برادرها و خواهرها! حضرت عباسی هرکس این حدیث را شنیده است، دست پیدا کند. اکثر شما شنیدهاید. حالا اگر بعضی هم بگویند: روی منبر هم گفتید. دیگر این بدتر است. این حدیث از دروغهاست. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه قرآن میگوید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَه» (انعام/۱۴۹) یعنی خداوند برای مردم حجت که میفرستد نباید جای شک در این حجت باشد. اگر پیغمبر دستش خطا کند آدم شک میکند. پیغمبر دستش خطا کرد! من از کجا بفهمم زبانش خطا نکرده است؟ من از کجا بفهمم فکرش خطا نکرده است؟ اگر یک لاستیک ماشین پنچر شد، مسافر دیگر شک میکند. می گوید: لاستیک دومش پنچر نشود. خدا گفته: من حجت که میفرستم یک حجتی میفرستم که یک هزارم در این شک نباشد. اگر دستش خطا میکند یک جوان میگوید: عجب! دستش خطا کرد من از کجا بفهمم فکرش خطا کرده یا نه؟ پیغمبر عضو عضوش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/۱۷) زبان پیغمبر معصوم است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/۳) قلب پیغمبر معصوم است. «ما کَذَبَ الْفُؤادُ» (نجم/۱۱) همه اعضا پیغمبر معصوم است. مگر میشود دستش خطا کند. شما اگر یک شیر از یک لبنیاتی خریدی، بعد دیدی این شیر هنگام جوشیدن فتیله، فتیله میشود، فاسد است. شما هر روز که میروی شیر بخری، میگویی: آقا، ببخشید سالم است. شک پیدا میکنید.حدیث با عصمت و عقاید ما نمیسازد. از نظر فقهی هم این گیر دارد.
در دنیا فقه میگویند: کاری که عمدی باشد، قصاص دارد. اگر دست خطا کند، کار خطایی قصاص ندارد. قصاص برای کاری است که با عنایت باشد. اگر کسی دستش خطا کند که خطا قصاص ندارد. هم گیر فقهی دارد، هم گیر اعتقادی دارد. خواهرها و برادرها! ما یک مشکل بیشتر نداریم و آن این است که به قرآن مراجعه نمیکنیم. هرچه میخواهیم بگوییم، بنویسیم به هر عقیدهای باید به عقل و وحی تکیه کنیم. اگر عقلی و وحیای نبود، حالا وحی که میگویم چه حرف خدا، چه اولیای خدا، منتهی روایات معتبر.
یک حدیث داریم معروف است، میگوید: اگر یک چیزی از ما شنیدید که دیدید صد در صد ضد قرآن است، «اضْرِبُوه» یعنی بزن. «اضربوه علی الجدار» بزن یعنی برخورد انقلابی کن. وگرنه میگفت: «فَاتْرُکُوه» اگر حدیثی ضد قرآن بود، میگفت: رهایش کنید. اسلام نمیگوید: رها کن، میگوید: بزن. یعنی برخورد انقلابی کن. بعد هم نگوید: «فاضربوه علی الارض» نمیگوید: به زمین بزن. چون زمین ممکن است شل باشد، شن باشد، خیس باشد، دیوار باید سفت باشد، چون اگر دیوار شل باشد، پایین میافتد. دیوار سفت است. میگوید: بزن، این را هم به دیوار بزن.
کوبیدن باطل با سخنان حق
قرآن میگوید: با باطل برخورد انقلابی کنید. حالا ولش کن، یک چیزی گفت که گفت! این حرفها نیست. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ» (انبیاء/۱۸) موضوع بحث چیست؟ برخورد داغ و انقلابی با دین فروشان و مدعیان دروغ! «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ» قذف یعنی پرتاب کن. حق را پرتاب کن، «عَلَى الْباطِلِ» یعنی حق را چنان بردار و در سر باطل بزن، «فَیَدْمَغُهُ» همان که در فارسی میگوییم دَمَغ شد. یعنی چنان پتک حق را بر سر باطل بکوب، که باطل دمغ شود. برخورد با دین فروشان! مگر میشود هرکسی بگوید: من با امام زمان رابطه دارم؟ ما مشکلمان این است که هرچه میخواهیم قبول کنیم باید با قرآن تطبیق کنیم. حتی امام صادق فرمود: حرفهای مرا نپذیرید، اگر دیدید که ضد قرآن است.
از این معلوم میشود علم به تنهایی نجات نمیدهد. فکر نکن اگر باسواد شویم، بیمه هستیم. بلعم بعورا دانشمند درجه یک بود اما با ریال و دلار خودش را فروخت. علم آدم را نجات نمیدهد. شما الآن جرأت داری این کلمه را بگویی؟ گچ را من به تو میدهم بیا پای تخته بنویس. بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم، هر کشوری با سوادتر هستند، آمار جنایتش کمتر است. هیچکس نمیتواند این را بنویسد. هیچ استاد دانشگاهی نمیتواند این را بنویسد. علم کافی نیست. ایمان هم کافی نیست. لذا در کنار «آمَنُوا» میگوید: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» (بقره/۲۵) «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» ایمان و عمل! علم و عمل!
آیهی دیگر سورهی انفال آیهی ۳۱ است. «وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا» آیات الهی را که برای آنها تلاوت میکنیم، میگویند: «سَمِعْنا» شنیدیم. «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» ما هم بخواهیم مثل آن میبافیم. «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ» اینها اسطوره و افسانههای پیشینیان هستند. شخصی به نام نضر بن حارث بود. یک سفر به ایران آمد و قصهی رستم و اسفندیار را شنید، رفت و برگشت، گفت: من هم اگر بخواهم همینطور که پیغمبر قصهی عاد و ثمود را میگوید، من هم قصهی رستم و اسفندیار را برای شما میگویم. اینکه انسان احساس کند این هم مثل او شده است.
خدایا همه ما را از مدعیان دروغگو حفظ بفرما. مدعیان دروغگو هم اگر قابل هستند هدایت کن. اگر قابل نیستند شرشان را از سر مردم کم کن. این را من در مسجد جمکران گفتم. چون مدعی دروغگو برای امام زمان و رابط امام زمان زیاد است.
منبع: فرقه نیوز