به گزارش ادیان نیوز، یکم دی ماه سال جاری همایش بررسی تحجر گرایی دینی در جهان اسلام توسط مرکز مطالعات و تحقیقات نستوه در تالار بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی برگزار شد. در این همایش حجت الاسلام و المسلمین کاشانی به مدنظر بودن جریان تحجرگرایی در اسلام، شباهت ها و تفاوت های این جریان را در تشیع و اهل سنت پرداخت. که در ادامه متن این سخنرانی ارائه می شود.
آنچه مسلم است جریان های تکفیری اهل سنت تنها با شیعه دشمن نیستند بلکه با اهل سنت هم این دشمنی وجود دارد اما به گفته ابن عثیمین یکی از مفتیان بزرگ وهابیت این دشمنی ها درجه بندی دارد که البته دشمن درجه اول این تکفیری ها شیعیان می باشند.
ما در بررسی این جریان ها به بازگویی چند ویژگی مشترک در میان افراطی های شیعه و اهل سنت خواهیم پرداخت و در ضمن این موارد به تمایزات نیز اشاره ای می کنیم.
۱- ضعف در اصول فقه، سطحی نگری و ساده انگاری
علم اصول فقه در میان جریان تکفیری اهل سنت کاملا از بین رفته به گونه ای که در منابع درسی در دانشگاه بن سعود عربستان تنها کتاب صد صفحه ای بن عثیمین خوانده می شود. وقتی اصول فقه خوانده نشود برداشت عقلی، حقیقت و مجاز، عام و خاص، روش برداشت از متن و… دچار سطحی نگری می شود.
سطحی نگری یکی از ویژگی های مشترک است که در برخورد با احادیث توسط ااین جریان دیده می شود. به عنوان مثال این جریان حدیث رفع را به دلیل عدم تطابق با خارج مردود دانسته و آن را تضعیف می نماید!
این سطحی نگری در بهره گیری از منابع دینی نیز کاملا مشهود است. تکفیری های اهل سنت می گویند کتاب و سنت دو منبع مستقل از هم هستند و تعارض کتاب و سنت معنا ندارد در صورتی که باید به آنها گفت محکی از معصوم با سنت تفاوت دارد. جریان “حسبنا کتاب الله” به “حسبنا سنه رسول الله” در جهان امروز جریان های تکفیری تبدیل شده است.
در جریان های تکفیری اهل سنت اصول فقه خلاصه در اصول فقه فتوایی شده است. مانند کتاب دکتر ابراهیم النمله در اصول فقه که برای اثبات قیاس استدلال به آیه ” فاعتبروا یا اولی الابصار” می کند!
این ساده انگاری در اصول فقه در شیعه هم موجود است. یکی از این آقایان در اثباتمرگ خلیفه دوم در روز ۹ ربیع الاول می گوید علامه مجلسی فرموده است در زمان ما روز مرگ خلیفه دوم ۹ ربیع الاول مشهور است. این آقا می گوید از این نتیجه میگیرم که زمان مرگ خلیفه دوم در ۹ ربیع الاول بوده است. اولا علامه فرموده در زمان ما مشهور است چطور می شود از مناسک اعتباری به واقعیات تاریخی رسید؟ علاوه بر این می گوید که برخی قائل به تسامح در ادله سنن هستند و چون روایت احمدبن اسحاق ضعیف است من تسامح می کنم حال که تسامح می کنیم و عمل به روایت میکنیم حجت است پس روایت می شود صحیحه احمدبن اسحاق! این حاصل سهل اندیشی و عدم دقت در بحث است.
۲- حدیث گرایی و پرهیز از بهره گیری از عقل
در جریان های تکفیری غیر شیعه، حدیث گرایی به جایی رسیده است که تعقل در آن جایز نمی باشد. به عنوان مثال اوصاف حضرت باری تعالی که در قرآن کریم ذکر شده است متشابه نبوده و در واقع همگی محکم هستند. “یدالله مغلوله” یعنی خدا دست دارد “بل یداه مبسوطتان” معلوم می کند که خداوند دو دست دارد و در نهایت به دلیل “قلب المومن بین الاصبعین من اصابع الرحمن” مشخص می شود که دستان خداوند متعال دارای انگشت نیز می باشد. بنابراین از این جهت نتیجه می گیرند که خداوند چون دست و پا دارد از یک جهت محدود است. اینها چون مجاز عقلی را قبول ندارند و قائل به مجاز لفظی هستند و در متن قرینه ای بر غیر حقیقی بودن پیدا نکرده اند قائل به جسمانیت خداوند متعال می باشند. بنابر این کسی که بگوید خداوند جسم نیست قرآن را قبول ندارد چون در جای دیگر قرینه ای بر خلاف این مطلب نیاورده است وقتی قرآن را انکار کنید تکذیب نبی کرده اید چون پیامبر آیه را آورده است و در نتیجه کافر شده اید!
همچنین این افراد در در آیاتی که خداوند فرموده است که «من فوق هر چیزی هستم» استفاده می کنند که زمین مسطح است نه کروی! بنابراین قائل به کروی بودن زمین را تکفیر می کنند چون از فوقیت بر می آید که زمین نباید کروی باشد.
سوال می شود که نحن اقرب الیه من حبل الورید را چطور تفسیر می کنید؟ خدایی که جسم است چطور به ما نزدیک می شود؟ در جواب می گویند این مجاز لفظی است. در این جا قائل به مجاز می شوند چون الفاظ کتاب را با ظاهری که خودش خیال کرده سنجیده است چون حدیث گراست.
در صحیح بخاری آمده است که در قیامت وقتی که حسابرسی تمام می شود عزیری ها و مسیحی ها را به جهنم می اندازند بعد به مسلمان ها می گویند به بهشت بروید این ها در جواب می گویند ” إناننتظر ربنا” چون قرار بوده است خداوند ما را به بهشت ببرد. حضرت حق می آید و می گوید “انا ربکم”؛ می گویند ما تو را نمی شناسیم! “و کشف عن ساقه” خداوند نعوذ بالله پاچه شلوارش را بالا می زند و همه سجده می کنند و او را می شناسند. حدیث گرایی بدون تعقل افتادن در ورطه گمراهی است.
این آقایان مبانی کلامی ندارند. سخنان فتوایی محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه را حفظ کردند و عمل می کنند.
امروز وهابیت کاری کرده است که شما به آثاری مانند عبقات و الغدیر نمی توانید استناد کنید. وهابیت صدها سال پیش وقتی با شیعیان بحث می کردند باذکر نمودن کتب متعدد از کتاب های خودشان و احتجاج با آنها پیروز می شدند و این امر دلیل بر حقانیت حرف شیعه بود، مانند فرمایشات مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در شبهای پیشاور که استناد به کتب آنها می کند. منابع قدیمی عمدتا به این صورت است. این ها امروز آمده اند مبانی رجالی قرار داده اند. یک کار عظیمی کرده اند به این صورت که تمام کتب حدیثی خود را بررسی سندی نموده اند و روایاتی که شیعه به آنها استناد می نمود را تضعیف نمودند. مسند ۶ جلدی احمد بن حنبل ۵۰ جلد شد شرح مشکل الاثار ۲ جلدی ۱۴ جلد شد سیر اعلام النبلاء ۴ جلدی ۲۳ جلد شد.
تک تک روایات را در پاورقی بحث کردند و روایات مستند ما را تضعیف کردند. دست شما خالی خواهد بود و صرف نقل کفایت نمی کند و باید با اسنادی که آنها قبول دارند بحث کنید. عمده کسانی که فضائل امیرالمومنین را بیان کردند صوفی بودند و از نظر وهابیت صوفیه کافرند و نمی شود به اقوال آنها استناد کرد.
حدیث گرایی این ها را به ورطه تکفیر انداخت و برای مقابله با شیعه علم رجال را علم کردند.
در جریان شیعه افراطی حدیث گرایی هست ولی دقت در سند نیست یعنی با حدیث گرایی بی ضابطه مواجهیم.
به عنوان مثال از اقبال سید بن طاووس روایتی که در اقبال نیامده است و خود او گفته چون ضعیف بوده نیاوردم میگویند چون سید در کتاب دیگرش این را ذکر کرده است پس معتبر است. شما یک جریان اخباری هایی را میبینید که مثل شیخ یوسف بحرانی وقتی به حدیث “ان الله یبغض کل مطلاق” می رسد و گفته شده این در مورد امام مجتبی (ع) است شیخ با توجه به مبنای خود در عصمت اهل بیت و همچنین معتبر دانستن کتب اربعه می گوید: “و حبس القلم هنا اولی بالادب”. چون در مبنا گیر کرده سکوت می کند.
این جریان انحرافی علاوه بر کتب اربعه بسیاری از روایات دیگر در کتب روایی مختلف را هم حجت می دانند و میگویند این مطلب را علامه مجلسی فرموده است و چون ایشان نقل کرده حجت است! علامه مجلسی روایت فحشاء عایشه را آورده و گفته این علما، عقلا و عرفا صحیح نیست ولی این ها فقط روایت را نقل می کنند و به اجتهاد علامه کاری ندارند. علامه مجلسی خودش در مقدمه بحار الانوار و ذیل روایات در صدد تصحیح نیست و هدف او جمع آوری آثار شیعه بوده است. کتابی را که خود نویسنده همه اش را صحیح نمی داند این ها می گویند صیح است. این جریان از اخباری گری جلو زده است.
یک وقتی بزرگ این ها گفته بود در این ۵۰ سالی که وحدت راه افتاده هیچ اتفاقی نیفتاده من پیغامی به ایشان دادم و گفتم ۵۰ سال نیست برادر من، این جریان تقریب بیش از ۱۰۰۰ سال سابقه دارد. چند مورد را بنده ذکر می کنم و ادب اختلاف میان علماء شیعه و سنی را ببینید.
علامه حلی می خواهد کتاب اصولی بنویسد، مختصر ابن حاجب را شرح می کند که غایه الوصول فی شرح الاصول نام دارد. این کتاب در حوزات علمیه اهل سنت رواج پیدا می کند. در زمان حیات علامه کتاب مشهور می شود. کار به جایی می رسد که بیضاوی عالم اهل سنت برای فهم مسأله ای از این کتاب از علامه سوال می کند. ببینید عبارت بیضاوی را در روضات الجنات آقا رضی. بیضاوی در مورد استصحاب سوال پیش آمده و به علامه نامه می نویسد و او را خطاب می کند و می گوید: “یا مولانا جمال الدین ادام الله فواضلک انت امام المجتهدین فی علم الاصول”. ببینید علامه حلی دین را صادر نموده است.
فرد دیگر شهید اول است در قریب به ۳۰سالگی استاد ۷۰ ساله او محمد بن قرشی شافعی که از اهل سنت است می خواهد به او اجازه اجتهاد بدهد این جا در اجازه نامه می نویسد: “اجزت المولی الاعظم المولی الاعلم امام الائمه صاحب الفضلین مجمع المناقب و الکمالات الفاخره جامع العلوم الدنیا و الاخره شمس المله و الدین محمد بن الشخ العالم ابن مکی …” به جلد ۱۰۴ بخش اجازات بحار الانوار مراجعه کنید و این اجازه نامه را ببینید. البته گاهی هم بین شیعه و سنی بی ادبی اتفاق افتاده ولی غالبا وحدت و تقریب وجود داشته است.
مورد دیگر شیخ مفید است که ابن کثیر می گوید خانه شیخ مفید مجمع علمای اهل سنت بوده است.
همچنین می توان به مرحوم طبرسی اشاره نمود. شما به مقدمه جوامع الجامع رجوع کنید و ببینید که مرحوم طبرسی در مورد کتاب جارالله زمخشری چه می گوید. کتاب کشاف را خلاصه می کند و می گوید وقتی کتاب جارالله العلامه را که عباراتی دقیق و معجزه گون دارد را دیدم دلم نیامد که در کتابم ذکر نکنم. تعاریفش در مورد زمخشری را در این کتاب ببینید.
این تقریب و ادب اختلاف برای ۵۰ سال نیست و این امر از هزاران سال پیش وجود داشته و امروز جریان تکفیری های اهل سنت و تشیع انگلیسی به دنبال نابودی این وحدت می باشند. جریان تشیع انگلیسی خنجر داعش را تیز می کند.
سوال: هدف تشیع انگلیس چیست و از ساخت این شبکه های مختلف به دنبال رسیدن به چیست؟
ایجاد این جریان حاصل ضعف علمی و نداشتن مبانی است. تندروهای تکفیری اهل سنت مبنا دارند که از شیعه دزدیده اند مثل مهدویت ، هجرت ولی این ها مبنا ندارند.
مرجع این جریان قائل به ولایت فقیه است ولی با انجمن حجتیه ائتلاف دارد. کتاب اصول دارد ولی با اخباری مسلک ها هم ائتلاف دارد. ا این یک ائتلاف سیاسی است و به دنبال آن هستند که مسلمانان و غیر مسلمانان هنگامی که از ماهواره به دنبال یافتن معارف شیعه می باشند این معارف را در ماهواره های تشیع انگلیسی ببینند.
منبع: اویس