ولادت:
حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
نام، لقب و کنیه آن حضرت:
نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقه الصغرى، عصمه الصغرى، ولیه اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکه الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و …
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.
فرزندان حضرت زینب (س)
سبط بن جوزى درتذکره الخواص گوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (س) بوده است.
پرستارى مادر
روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود۹۰ روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن ۵ سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.
القاب حضرت زینب (س)
عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته
فهمه غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار
کعبه الرزایا: قبله رنجها.
نائبه الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س)
نائبه الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع)
ملیکه الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى
عقیله النساء: خردمند بانوان .
عدیله الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.
شریکه الشهید: انباز شهید.
کفیله السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .
سیه العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابیها: راز پدرش على (ع)
سلاله الولایه : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .
و لیده الفصاحه : زاده شیوا سخنى .
شقیقه الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).
عقیلى خدر الرساله : خردمند پرده نشینان رسالت .
رضیعه ثدى الولایه : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .
بلیغه: سخنور رسا.
فصیحه : سخنور گویا.
صدیقه الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).
الموثقه : بانوى مورد اطمینان .
عقیله الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).
الفاضله : بانوى با فضیلت .
الکامله : بانوى تام و کامل .
عابده آل على : پارساى خاندان على
عقلیه الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسه قلاده الجلاله : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .
نجمه سماء النباله : ستاره آسمان شرف و کرامت .
المعصومه الصغرى : پاک و مطهره کوچک .
قرینه النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبه المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).
قره عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).
صابره محتسبه : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقیله النبوه : بانوى خردمند پیامبرى .
ربه خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .
قبله البرایا: کعبه آفریدگان .
رضیعه الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .
باب حطه الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .
حفره على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).
ربیعه الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .
بطله کربلاء: قهرمان کربلا.
عظیمه بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقلیه القریش : بانوى خردمند از قریش .
الباکیه : بانوى گریان .
سلیله الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امنیه الله : امانت دار الهى .
آیه من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومه و حیده : ستمدیده بى کس .
هوش و ذکاوت
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:
در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»
دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .
فصاحت و بلاغت
کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى که از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه» یعنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».
در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىکنیم:
«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.
اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: ۱۶۹
و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
کرامات
به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته هاى خویش نائل گردیدهاند.
حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:
«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دچار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:
آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء
و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.
زینب عالمه بود
امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب کبرى (س) مى فرمایند:
(( یا عمه انت بحمد الله عالمه غیر معلمه ، و فهمه غیر مفهمه )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.
زینب محدثه بود
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال ۱۲۸۶ هجرى ) و جز او از عالمان دیگر – رحمهم الله – ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع) به او:
(( یا عمه انت بحمد الله عالمه غیر معلمه ، و فهمه غیر مفهمه )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانایى هستى که کسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .
دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچنین علم و دانش او از علوم لدنیه (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .
عقیله بنى هاشم
در برخى روایات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حدیث کند و گوید: (( عقیله ما، زینب دختر على (ع) حدیث کرد… و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند. ))
ازدواج با عبدالله بن جعفر
وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافت خانوادگى شایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى هاشم و قریش براى زینب مى آمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنى هاشم، عبدالله بن جعفر از همه شایسته تر بود.
پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مىگوید:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب کسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشه هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:
«نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر».
و نیز از رسول خدا شنیده شد که مىفرمود:
«مردم از ریشه هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم».
جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مىرفت، عازم جهاد بارومیان شد.
رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (۱) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابىطالب خواهد بود. (۲) .
سپاهیان اسلام رفتند، تا بهحدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبهروشدند.
مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مىکرد، رومیان او را بانیزههاى خودشان قطعه قطعه کردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم را بهدست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.
مادر عبدالله بن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه امالمؤمنینو سلمى همسر حمزهبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (۳) .
جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، علىبن ابىطالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تاریخش مىگوید که عون و یحیى را بیاورد.
شوهر زینب، عبدالله بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.
ابن حجر در اصابه (۴) نقل مىکند که رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان».
این جمله را سه بار مکرر مىکند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاکدامن، و مرکز جود و سخا نامیده شد; احسان فروشى نمىکرد و نیکى را نمى فروخت و هیچ مستمندى را از درخان اش ناامید بر نمى گردانید. محمدبن سیرین مىگوید:
بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیشکارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
این شعر عبداللهبن قیس رقیات است که مىگوید:
من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست که مال باقى نخواهد ماند، به مستمندان و بىچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.
و این سخن عبدالله بن ضرار است که در ستایش عبدالله مى گوید:
اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانهات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.
میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویى هایى از تو بدیدند.
ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىکند (۵) که هنگامىکه معاویه از مکه باز مىگشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد.
به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مىکنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:
اگر بخواهید، به شما مىگویم که هر کس با هدیه اش چه خواهد کرد.
اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کسکه نزد او بود، مىبخشد.
اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شده اند، شروع مىکند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى کند و شیر تهیه کرده به مردم مى دهد.
اما عبدالله بن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعده هایى که به مردم داده ام انجام بده.
و اما فلان…تا آخر.
فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود که معاویه گفته بود.
عبدالله در بخشش هاى خود اسراف مىکرد، و از آن که مالش از میان برود و یابه دشمنانش برسد ابایى نداشت.
اگر در کفش به جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداىبپرهیزد که آن را تقاضا نکند.
زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دو امکلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مىخواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنى هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به دست خالوى او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسمبن محمدبن جعفربن ابىطالب تزویج کرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على به دختر و برادر زادهاش به اندازه اى بود که آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمامدار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى زیستند.
در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مىکردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.
مردم که مىدانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیلهاى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مىدادند; چون کهخواهش او رد نمىشد و امیدش ناامید نمىگردید.
در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىکند که یکى از دهقانان اراضى سواد (۶) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیکوکارى را نمىفروشیم. (۷) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (۸) نقل مىکند:
وقتى که حسن بن على از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسن نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به خاک سپارند،بنى امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مىگفت:
چه جنگهایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد.
حسین نپذیرفت و گفت: چاره اى نیست جز آن که برادرش در کنار جدش به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان نمى گذاشت.
او به پسر عمویش حسین عرض کرد:
تو را به حق من که کلمه اى برزبان نیاورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش زهرا به خاک سپرده شده بود (۹) دفن گردید (۱۰) و مروان حکم بازگشت.
زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مىکنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مىکرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.
ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مىآید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان مىدهد و کسى که او را به چشم دیده براى ما وصفش مى کند و چنین مىگوید – چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مىبینم زنى را که مانندخورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمه گاه بیرون مىآمد. (۱۱) .
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على است.
هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مىرود، عبدالله بن ایوب انصارى در وصفش مىگوید:
…به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پارهاى از ماه بود.
در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام داغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است که – در این جا نیز – منتظر شویم تا این که حوادثاز دلیرى و پاىدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشکار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىکند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (۱۲) .
و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلس یزیدبن معاویه سخنانى از زینب مىشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب مى کند، به همان اندازهاى که امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مىدهند.
جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مىکند:
پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطقتر و گوینده تر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على بن ابىطالب سخن مىگفت.
این شمایل زینب است به طورى که او را در کربلا دیده ایم، و چنان که در زمان جوانى اش نمونه اى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مى شنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان که بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهکه زنانى که مىخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و کسبدانش مىکردهاند.
صفات برجستهاى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست که «بانوى خردمند بنىهاشم» گردید. ابنعباس که از او روایت مىکند،مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند،زینب فهیمده مىشد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىکردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
پی نوشتها:
1) از تحقیق در تواریخ بهدست مىآید که فرماندهاول جعفر بوده و سپس زید.(مترجم).
2) بعضى از مورخان معتبر نقل کردهاند که نخستین فرماندهىکه از طرف پیغمبر تعیین شدهبود، جعفر بودو زیدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرثیه آن ها گفته و سیره ابن هشام، نقلمىکند نیز، چنین مستفاد مىشود. (مترجم).
3) الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۳۰-۲۳۱.
4) ج ۳، ص ۴۹.
5) ج ۳، ص ۴۰.
6) زمینهاى سبز و خرم را سواد گویند که بیشتر در عراق عرب بود. دهقان یعنى ارباب ملک. (مترجم).
7) الاصابه ، ج ۲، ص ۲۸۱.
8) ص ۷۴.
9) قبلا تذکر داده شد که بودن قبر زهرا در بقیع کاملا موردتردید است.(مترجم).
10) بردن جنازه امام حسن به بقیع وسکوت حسین (ع) دراثروصیت امام حسن (ع) بوده. کاملابناثیر، ج۳،ص ۲۲۸. (مترجم).
11) تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۴۰-۳۴۱.
12) الاصابه، ج ۴، ص ۳۱۴ و ۳۱۵ و ۵۱۰
منبع: آوینی