ادیان نیوز: “پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «لَوْ کانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکانَ عَلِیاً »، اگر حلم را به عنوان یک انسان بگیریم، او، علی است. «وَ لَوْ کانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکانَ الْحَسَنَ»، اگر فضل و تمام فضیلتها را یک شخص بگیریم، او، حسن است. «وَ لَوْ کانَ السخاءُ صُورَهً لَکانَ الْحُسَینَ»، اگر حیا را بخواهی به تصویر درآوری، آن، حسین میشود. «وَ لَوْ کانَ الْحُسْنُ(هَیئَهً لَکانَتْ) فَاطِمَهَ»، و اگر بخواهی نیکی (که اسّ و اساس حلم، فضل، سخاء و همه خوبیها در حُسن است) در هیئتی درآوری – هیئت مافوق رجل و شخص و صورت است، هیئت یعنی تشکیل ذره ذره و موجودیت جزءاً و کلّاً. در باب هیئت، ملّاصدرای عظیمالشّأن نکاتی را در مباحث فلسفه تبیین میکند – آن هم فاطمه زهراست، «بل هی أعظم»، بلکه او خیلی برتر است. یعنی پیامبر میفرماید: اشتباه بیان شد، بلکه او، عظیمترین است (اعظم از باب افعل التّفضیل است). بعد فرمودند: «إنّ فاطمه إبنتی خیر اهل الأرض عنصراً و شرفاً و کرماً» فاطمه صلوات اللّه و سلامه علیها، بهترین اهل زمین از باب عنصر وجودی است. عنصر وجودی هیچ کسی مثل او نیست. یعنی حتّی انبیاء و حتّی خاتم و اشرف آنها هم مانند او نیست. حالا شاید برخی به این صحبتهای ما اعتراض کنند که ایرادی ندارد و حد درک و فهمشان، همانقدر است. ما این مطالب را از روایات داریم بیان میکنیم. لذا فرمودند: حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها، بهترین اهل زمین، از لحاظ عنصر وجودی – که همه چیز از این عنصر است – و شرافت و کرامت است.”
همزمان با ایام شهادت جانسوز أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا علیها الصلّوه و السّلام آیت الله روح الله قرهی در سخنانی در جمع عزاداران به تبیین شخصیت و جایگاه رفیع بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) پرداخت. آنچه در ادامه می آید گزیده ای از بخش اول این سخنرانی است که در ادامه می آید.
عجز از درک معرفت بیبیدوعالم حتّی قبل از خلقت جسمانی!
لذا برای درک بیشتر این مطلب، میخواهم با این روایت شروع کنم که در جلد ۴۳ بحارالانوار است، حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه علیه میفرمایند: «فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلَامُ … وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى »- ما معرفت به خدا که نداریم، معرفت به اینها هم نداریم. یعنی معرفتمان هم باز نسبی میشود – حضرت فرمودند: او، صدیقه کبری است. اوّلاً صدیقه یعنی چه؟ کبری یعنی چه؟ إنشاءالله به فضل الهی بعد از ترجمه تحتاللّفظی، توضیح میدهیم. بعد فرمودند: «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُوَلُ »، او صدیقه کبریای است که بر محور شناخت او، قرنهای گذشته دور زده شده است. یعنی چه؟
اوّل همین مطلبی را که بیان کردم، ابتدا باز معنای تحتاللّفظیاش را بگویم تا به مطالب دیگر برسیم. معنای تحتاللّفظی آن، این است: در مورد شناخت به او در قرون گذشتهها (نه گذشتهی خلقت انسانی، بلکه قبل از خلقت انسانی) هم دور زده شده تا ببینند چیست و چه شده است. «و لا معرفتها إلّا باللّه» و هیچ کسی به معرفت او، راه پیدا نکرد، إلّا به این که معرفت فاطمه را خود خدا میداند.
لذا در مرحله نخست میخواهد بیان بفرماید که معرفت بیبیدو عالم حتّی مافوق معرفت انبیاء و خلفاء آنها بوده است. دیگر این که معرفت فاطمه زهرا باعث معرفت انبیاء و خلفاء شده است؛ یعنی خلقت از این طریق ورود پیدا کردهاند. سوم این که آیا معرفت او، معرفت بیست سال، سی سال، هشتاد سال، پانصد سال پیش است؟! خیر، قرون گذشته در معرفت او ماندهاند. یعنی حتّی انبیاء هم!
خداوند، نیّره را به حبیب خود هبه کرد
یعنی خدا آن نیّره را قبل از این که به صورت انسیّه در بیاید، نشان داده بود. پروردگار عالم از بس حبیبش را دوست دارد و به او عشق میورزد، نیّره خود را به او هبه میکند، «إنّا أعطیناک الکوثر» ما به تو عطا کردیم. عطا با جزا فرق میکند. یک موقع کسی کاری انجام میدهد و مزدش این است.
میدانید انبیاء مزدی از مردم نمیخواهند و خود پروردگار عالم هم فرمود که بگو من از شما مزدی نمیخواهم. امّا در آخر آنچه را که از باب مزد از خلقش خواست، فقط مودّت بود. این هم نبود که بگوید: فاطمه را بشناسید. «قل لا اسئلکم علیه اجراً إلّا الموده فی القربی». همه انبیاء هم گفتند: ما از شما مزدی نمیخواهیم إلّا از خود خدا. ما انبیاء آمدیم، از شما یک قران هم نمیخواهیم، کتک هم به ما زدید، فحش هم به ما دادید، ما را درک نکردیم، منکرمان هم شدید، ما برای هدایت شما آمدیم، مزدی هم از شما نخواستیم، حتّی زندگیمان هم خرج شما کردیم که معرفت پیدا کنید، شما را به خدا دعوت کردیم و مزدی نخواستیم. لذا عطای کوثر به عنوان مزد و اجر هم نیست. عطا به دلیل حبّ است.
عطا، هدیه بدون انتظار است
به عنوان مثال شما وقتی به سفر میروید، کسی هم هست که او را خیلی دوست دارید، برایش چیزی هدیه میآورید، او هم به سفر میرود و یک موقع برای شما چیزی نمیآورد. دومین بار به سفر میروی، برایش هدیه میآوری، امّا او هم دوباره به سفر میرود و برای شما هدیه نمیآورد. سومین بار به سفر میروی و باز برای او هدیه میآوری، از بس او را دوست داری. یک موقع کسی، دوستی، رفیقی، مادری، همسری، میگوید: چند مرتبه برای او هدیه آوردی، امّا او بیمعرفت است و هر بار به سفر میرود برای تو چیزی نمیآورد، شما میگویی: من اصلاً دوستش دارم که برایش هدیه میآورم. من برایش هدیه نمیآورم که او هم برایم چیزی بیاورد. به این عطا میگویند. لذا عطا حتّی اینطور نیست که شما منتظر برگشت آن باشید.
پروردگار عالم فرمود: حبیب من! اینقدر تو را دوست دارم (چون گفتم: «لو لاک لما خلقت الافلاک») که میخواهم چیزی به تو بدهم که مختصّ خودم است و آن، کوثرم است.
کوثر هم فقط به این معنا نیست که سادات زیاد میشوند، البته این هم یک شمّه از آن است. امّا در اصل معنای کوثر به تعبیر عامیانه یعنی هر چه در بساط دارم (البته خزائن خدا هیچوقت کاسته نمیشود «و لا تنقص من خزائنه») و اسرار همه مطالب در این نیّره من است و همه چیز از او به وجود آمده است. حالا این را میخواهم هدیه کنم و اعجاز بزرگ دیگر من، این است که این را بیاورم و در قالب جسمانی قرار بدهم.
آفرینش حضرت فاطمه (س) با تشریفات خاصی بود
لذا بیان کردیم: همه انبیاء و همه خلقت، جز حضرت مسیح – که آن هم باز نکتهای دارد که درست است از انسان نبود، ولی به نوعی از ملک بود که قبلاً آن بحث را بیان کردم و دیگر ورود به آن، پیدا نمیکنیم و بدین ترتیب در مریم، آن قدّیسه عالم قرار گرفت – در صلب آباء و اجداد خود بودهاند و بعد در رحم مادرانشان قرار گرفتهاند. امّا پروردگار عالم وقتی میخواهد این هبهی خود را به کسی که اشرف مخلوقات است (نه فقط اشرف انبیاء)، در طهارت و عصمت بینظیر است و غوغاست، عطا کند؛ دستور میدهد که چهل شبانهروز از خدیجه کبری جدا باشد و بعد آن نطفه را در یک میوه بهشتی قرار میدهد، به او میگوید: امشب دیگر شب آخر است، بعد از این که این میوه را خوردی، بلافاصله برو و با خدیجه کبری همبستر شو (معلوم میشود وقت معیّنی هم داشته است) تا این انعقاد نطفه به وجود آید. تمام شد. حالا من این را به صورت فیزیک انسانی در آوردم.
این در حالی است که خود پیامبر فرمودند: من و علی صلب دیدیم، ما در اصلاب شامخه بودیم، از صلبی به صلبی دیگر رفتیم. آمدیم در عبدالمطلّب دو نیم شدیم، من در عبدالله قرار گرفتم، او در ابیطالب. امّا بیبیدوعالم اصلاً صلب ندیده است! «إنّا أعطیناک الکوثر» پروردگار عالم هر چه را داشت، به صورت آن میوه بهشتی به حبیبش که بسیار او را دوست دارد و به او عشق میورزد، هبه و عطا میکند.
این هبه و عطا هم به دلیل مزد نبوّت و … نیست. خداوند میفرماید: من تو را دوست دارم و حبیب من و عشق من هستی، لذا میخواهم به تو یک چیزی بدهم که همه انبیاء در قرون گذشته، در معرفت او، عاجز بودند، «فَاطِمَهَ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) … وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُوَلُ ». همه در معرفت او مانده بودند که چیست و همه تا آن نیّره را در مافوق عرش میدیدند و خدا آن نور را به آنها نشان میداد، همه مبهوت و محو آن میشدند و همهی انبیاء، همان موقع که آن نور را دیدند، بیان کردند: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض».
خداوند هم میفرماید: اتّفاقاً از آن نیّره، شما نورها هم درست شدید. حالا آمدم آن نیّرهام را در قالب جسم قرار دادم و به تو ای حبیبم عطا کردم.
چه بگویم؟! این تازه آغاز بحث است! وقتی انبیائش در معرفتش ماندند، ما میتوانیم چیزی بگوییم؟! فقط همین است – که بیان کردم: گاهی پروردگار عالم به شعرا لطف میکند و برخی اشعار، الهامات الهی به شعراست – که بیان میکند: عالم، صـــدف است و فاطــمه، گوهر او گیتی، عرض است و این گوهر، جوهر او
در باب عرض و جوهر بیان میشود: جوهر، حقیقت الشّیء است که اگر او نباشد، موجودیّتی نیست.
همه خوبیها در هیئت فاطمه زهرا است
این بحث، آغاز مطلب من بود تا از جلسه آینده بیان کنم که ببینیم چیست. برای این که از این ابتدا خوب متوجّه شوید، روایت دیگری را بیان کنم که در کتاب «مائهُ مَنقَبَه مِن مَناقِب امیرالمؤمنین وَ الأئمه مِن وُلده(ع)» ابن شاذان آمده که خیلی عجیب است. پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند:
«لَوْ کانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکانَ عَلِیاً »، اگر حلم را به عنوان یک انسان بگیریم، او، علی است. «وَ لَوْ کانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکانَ الْحَسَنَ»، اگر فضل و تمام فضیلتها را یک شخص بگیریم، او، حسن است. «وَ لَوْ کانَ السخاءُ صُورَهً لَکانَ الْحُسَینَ»، اگر حیا را بخواهی به تصویر درآوری، آن، حسین میشود. «وَ لَوْ کانَ الْحُسْنُ(هَیئَهً لَکانَتْ) فَاطِمَهَ»، و اگر بخواهی نیکی (که اسّ و اساس حلم، فضل، سخاء و همه خوبیها در حُسن است) در هیئتی درآوری – هیئت مافوق رجل و شخص و صورت است، هیئت یعنی تشکیل ذره ذره و موجودیت جزءاً و کلّاً. در باب هیئت، ملّاصدرای عظیمالشّأن نکاتی را در مباحث فلسفه تبیین میکند – آن هم فاطمه زهراست، «بل هی أعظم»، بلکه او خیلی برتر است. یعنی پیامبر میفرماید: اشتباه بیان شد، بلکه او، عظیمترین است (اعظم از باب افعل التّفضیل است).
بعد فرمودند: «إنّ فاطمه إبنتی خیر اهل الأرض عنصراً و شرفاً و کرماً» فاطمه(صلوات اللّه و سلامه علیها)، بهترین اهل زمین از باب عنصر وجودی است. عنصر وجودی هیچ کسی مثل او نیست. یعنی حتّی انبیاء و حتّی خاتم و اشرف آنها هم مانند او نیست. حالا شاید برخی به این صحبتهای ما اعتراض کنند که ایرادی ندارد و حد درک و فهمشان، همانقدر است. ما این مطالب را از روایات داریم بیان میکنیم.
لذا فرمودند: حضرت فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها)، بهترین اهل زمین، از لحاظ عنصر وجودی – که همه چیز از این عنصر است – و شرافت و کرامت است.
حالا حساب کنید خدای متعال حبیبش را آنقدر دوست داشت که لطف کرد و آن نیّره خود را به صورت انسیّه قرار داد و در این دنیا آمد. به به! چه برکتی برای اهل دنیا به وجود آمده، اگر بدانند! حالا معلوم میشود که چرا قبرش پنهان است. چون این بشر نفهمید که فاطمه کیست! «عجزت العقول عن کنه معرفتها» عقول از این که بدانند او کیست، عاجز هستند، حتّی معرفت نسبی هم نداشتند. معرفت نسبی که هیچ، حتّی معرفت جزئی جزئی هم نداشتند که بگویند: بالاخره فاطمه، دختر رسول خداست. اصلاً این مطالبی که ما در این جلسه و سالهای پیش در باب فاطمیّه بیان کردیم – که هنوز هم قطرهای در برابر دریای بیکران معرفت ایشان نیست و هر چه هم باز بگوییم، کم است – هیچ، حتّی این را هم نفهمیدند که دختر رسول خداست!
وقتی به خواستگاری ایشان آمدند، پیامبر فرمودند: من نمیتوانم تعیین کنم. واقعاً هم همین طور بود و پیامبر نمیتوانستند تعیین کنند. او، متعلّق به خود خداست و خدا او را به صورت جسم انسانی درآورده است و خدا هم باید تعیین کند. روایتش را بیان کردیم که اگر خدا، امیرالمؤمنین را برای فاطمه خلق نمیکرد (یعنی امیرالمؤمنینی که ها علی بشر کیف بشر است برای فاطمه خلق شده است)، هیچ کفوی در آسمانها و زمین برای او وجود نداشت.
البته حضرت مریم، قدّیسه عالم هم در بین انسانها کفوی نداشت، امّا ملک آمد. ولی برای حضرت زهرا میفرمایند: در آسمانها و زمین کفوی برای ایشان نبود. امیرالمؤمنینی که روایت میگوید: اگر همه انبیاء، از جمله عیسیبنمریم، موسی کلیم، جدّ بزرگوارش ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیهم الصّلوه و السّلام) و …، از آدم تا خاتم، ولایت ایشان را نمیپذیرفتند، نبی و رسول نمیشدند. این امیرالمؤمنین، اگر نبود، فاطمه، کسی را نداشت و بیهمتای بیهمتا بود.
بیهوده نیست که پیامبر وقتی به سفر میرفتند، به درب خانه بیبیدوعالم میرفتند و از ایشان خداحافظی میکردند و وقتی هم برمیگشتند، ابتدا به خانه ایشان رفته و سلام میکردند.
پیامبر که لولاک لما خلقت الافلاک است، خم میشد و دست مبارک ایشان را بوسه میزد. البته این مطالب برای ما نیست، بچّه کوچک عیبی ندارد که دستش را ببوسیم، امّا وقتی دختر، بزرگ شد، دیگر باید بداند که به پدر و مادر احترام بگذارد و اشتباه است که پدر و مادر بخواهند دست او را ببوسند. امّا پیامبر خم میشود و دست فاطمه را میبوسد.
پیامبر میفرماید: «فداها ابوها» منِ پدر فدایت شوم، فاطمه!
درست نیست که انسان، کسی را شبیه مادرش کند. مادر، حرمت دارد. امّا میگوید: «امّ ابیها»، مادر پدرش! این، یعنی چه؟ یعنی معلوم است اگر فاطمه نبود، منِ پیامبر هم نبودم. فاطمه، امّ الخلقه است، امّا چه کردند؟! اصلاً میشود تصوّر کرد که با این درّ چه کردند؟! اصلاً از این مطالب بگذریم، دختر پیامبر بود یا نبود؟! همه به عظمت او مقرّ هستند – که حالا در جلسه آینده روایاتی را که از عایشه بیان شده، میگویم که چگونه به عظمت بیبی دو عالم اقرار میکند – بعد درب خانه را بسوزانند؟! آن هم در حالی که صدای فاطمه را میشنیدند. آخر یک کسی میگوید من نمیدانستم که چه کسی پشت درب است، آن یک بحث دیگری است. امّا حضرت پشت در آمده و فرموده: من فاطمه هستم، خجالت بکشید بروید، من دختر رسول خدا هستم. امّا در را آتش بزنند، در نیم سوخته بشود.