ادیان نیوز/ حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدحسن اسلامی در راستای پژوهشهای پیشین خود تازگی کتابی را با عنوان «سودای تفکیک» منتشر کرده است. خبرگزاری ایکنا درباره این کتاب و محتوایش با ایشان +مصاحبهای کرد که در سایت دانشگاه بازنشر شد. در پی بازنشر این مصاحبه، حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی از اساتید مدعو دانشگاه در یادداشتی که در اختیار سایت دانشگاه قرار گرفته به نقد محتوای آن مصاحبه پرداخته است:
مکتب معارفی خراسان که به نام دیگرش «مکتب تفکیک» مشهورتر است، از جمله جریانهای فکری اخیر و معاصر در تشیع امامی است که مؤسس آن مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی است. این مکتب به سبب رویکردها و اندیشههای ویژهای که در حوزه معارف شیعی ـ اسلامی دارد، از قبیل توجه و اهتمام خاص به روایات اهلبیت(ع)، و نیز به جهت مخالفتهایی که با برخی جریانهای فکری مثل فلسفه و تصوف شناخته شده در جهان اسلام دارد، مورد اقبال یا ادبار و انکار متفکران و جریانهای فکری واقع شده است.
جناب حجتالاسلام والمسلمین دکتر اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، از جمله محققان بهنامی است که تاکنون آثاری از جمله دو کتاب «رؤیای خلوص» و اخیراً «سودای تفکیک» را در نقد این مکتب نگاشته است. اخیراً ایشان در مصاحبهای، ملاحظات انتقادی خود را درباره این مکتب بیان کردند. این مصاحبه بهتازگی در سایت دانشگاه ادیان و مذاهب بازنشر شده بود.
جناب حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی، از اساتید بهنام کلام شیعه در قم، و از نزدیکان به اندیشه این مکتب، در پاسخ به نقطهنظرات انتقادی جناب دکتر اسلامی مطالبی نگاشتهاند که بنا به درخواست ایشان در سایت دانشگاه منتشر میگردد. دانشگاه ادیان و مذاهب، از این گفتوگوی علمی استقبال کرده و آماده است به استمرار این گفتوگوی انتقادی و انتشار آن یاری رساند و زمینه گفتوگوهای بیشتر و جامعتری را فراهم سازد.
معاونت پژوهش دانشگاه ادیان و مذاهب
………………………………….
دوست عزیزم جناب دکتر سید حسن اسلامی که خود معلم اخلاق نقد است، در این مصاحبه مطالبی گفته که به گمانم به هیچ روی با ضوابط اخلاق نقد هماهنگی ندارد:
۱. ایشان استاد حکیمی را به عنوان همه هویت تفکیک گرفته و به جای نقد اندیشه تفکیک به نقد شخصیت و آثار استاد حکیمی پرداخته است، حال آنکه نه خود حکیمی چنین ادعایی دارد و نه اصحاب معارف خراسان ایشان را نماینده نوع نمون اندیشه مدرسه خراسان میدانند. روشن است که از منظر روش نقد، یک مکتب را از دریچه آرای اساطین آن میشناسند.
۲. جناب اسلامی ادعا میکند که «این جریان پروای حقیقت و درست و نادرست را ندارد. به همین دلیل هر نسبتی را به هرکسی میدهند».
نمیدانم که این حکم کلی، با کدام ضابطه اخلاقی سازگار است؟! مثلاً کسی که بزرگانی نظیر حضرات آقایان میرزا جواد تهرانی، شیخ حسنعلی مروارید، شیخ علی نمازی شاهرودی، سید کاظم مهدوی دامغانی و… و از گذشتگان کسانی چون میرزا مهدی اصفهانی، شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی و از موجودین آیتالله سید جعفر سیدان و استاد حکیمی را اندک آشنایی داشته باشد، آیا میتواند به این کلام تفوه کند؟!
۳. همچنین فرمودهاند: «هدف سلبی مکتب تفکیک آن است که نشان دهد سه راه برای معرفت وجود دارد: یکی راه دل است که سر از عرفان درمیآورد؛ یکی راه تعقل است که سر از فلسفه درمیآورد؛ یکی هم راه وحی است که سر از قرآن درمیآورد».
معلوم نیست که مستند ایشان در این قول کدامیک از عبارات اصحاب معارف است؟ آیا کسی از آنها بر لب رانده است که «راه دل به عرفان است» و «راه تعقل به فلسفه»؟! اگر چنین بود که آنان خود بارها از عقل و تعقل نمیگفتند و راه دل یا فطرت را در کنار عقل، یکی از راههای رسیدن به شناخت حق تعالی نمیخواندند! واقعاً تفکیکیان ندیدهاند که قرآن به تعقل فرامیخواند و کتاب نخست از اصول کافی در باب عقل است؟ آیا جناب اسلامی به عنوان نویسنده صدها صفحه در نقد بر تفکیک نخوانده است که آنان بارها گفتهاند که بدون تمسک به عقل، استناد به قرآن دَور میشود و باطل است؟ هرکس که اندک اطلاعی از تفکیک دارد، میداند که آنها اصلاً فلسفه موجود را تعقل نمیدانند و راه عارفان را به این دلیل باطل میشمارند که آنها در مسیر دل و فطرت نیستند.
۴. از خطاهای تاریخی استاد اسلامی نظیر این سخن که «این سه راه (فلسفه، عرفان و وحی) در طول تاریخ کمابیش با هم مرتبط بودهاند» میگذرم که اساساً شغل ایشان تاریخ نیست و نیز این گفته را به فیلسوفان خطه خراسان وامینهم که داد دهها فیلسوف خراسانی را از ایشان بگیرند که گفتهاند «از دیرباز در خراسان نوعی تفکر ظاهرگرایی و اخباریگری وجود داشته است. غزالی از آن خطه است، خواجه عبدالله انصاری از آن خطه است، خواجه نظامالملک طوسی از آن خطه است؛ لذا یک سنت تاریخی فلسفهستیزانه در خراسان وجود داشته است» و به این نکته هم کاری ندارم که اگر خطه خراسان در تاریخ، فلسفهستیز بوده است و اتفاقاً اینها عارف و یا اخباری هم از کار درآمدهاند، پس چگونه «در طول تاریخ این سه رویکرد با یکدیگر مرتبط بوده است»؟ و تعجب هم نمیکنم که این «ویروس ضد فلسفه» منحصراً در خراسان شیوع داشته و علمای اسلام در جای دیگر مثل بغداد، بصره، کوفه و مصر و… از این بیماری مهلک جان سالم به در بردهاند؟! و البته به اقتضای مسئولیت انسانی و تمدنی خودم لازم است به ایشان که خالصانه به دنبال ریشهکنی این ویروس خطرناک هستند، هشدار دهم که میرزای اصفهانی این ویروس را از اصفهان و یا نجف آورده است وگرنه خراسان در آن زمان مهد فلسفه و عرفان بوده است.
آری، از همه اینها میگذرم و فراموش میکنمکه یک محقق فلسفه حتی اگر تاریخ تفکر نمیداند، دستکم باید دقیق سخن بگوید، اما این نکته اصلی مصاحبه را نمیتوانم بگذرم که میفرمایند: «اگر پروژه مکتب تفکیک به سرانجام برسد و موفق شود که نمیشود، اسلام و تشیعی عرضه خواهد شد که در آن نه عرفان است و نه فلسفه. یعنی یک نوع تفکر شبیه به وهابیت ترویج میشود». جالب است که ایشان فرمودهاند «رویکردی که نقطه عزیمت من در نقد مکتب تفکیک است، رویکرد اخلاقی و معرفتشناختی است». واقعاً نمیدانم کجای این سخن، اخلاقی و کجایش معرفتشناختی است؟! زیرا:
اولاً اینکه مکتب تفکیک موفق شود یا نشود، با هیچ معیار معرفتشناختی قابل اثبات نیست. مگر وهابیت و سلفیگری در عمق دنیای مدرن موفق نشده است و مگر شما این تفکیکیان ملعون را وهابیصفت نمیدانید؟ پس چرا اینان توفیق نیابند؟!
ثانیاً اینکه موفقیت مکتب تفکیک به معنای نفی یا حذف مطلق فلسفه و عرفان است، با کدام مستند قابل اثبات است؟ از قضا بسیاری از منتقدان تفکیک، آن را یک عرفان یا فلسفه میدانند و آثار میرزای اصفهانی را شاهد میآورند.
ثالثاً، منظور شما از «تفکر شبیه به وهابیت» چیست؟ بیگمان منظورتان نفی توسل و زیارت قبور که نیست، و حتماً نمیخواهید بگویید که منظورتان از وهابی، اخباری است که بین این دو فاصله بسیار است، پس حتماً میخواهید بگویید که آنها اهل تکفیر هستند و جمود و تحجر را حاکم میکنند! میپرسم که شما این ادعا را از فقه آنان فهمیدید و یا از احکام کلامی آنها و یا سیره و حیات بزرگان این مکتب را بررسی کردهاید؟! سیره بزرگان تفکیک در عمل بر خلاف این گفتهها را اثبات میکند: میرزای اصفهانی هرگز کسی از معاصران خود را تکفیر نکرد و در تعطیلی درس فیلسوفان عصر خود نکوشید. او و شاگردانش چون شیخ مجتبی خود به تعلیم کتب یا آرای فیلسوفان و عارفان میپرداختند و زمانی که مرحوم میرزا مهدی آشتیانی به مشهد آمد، میرزای اصفهانی شاگردانش را به درس او دعوت کرد و با آنان در مجلس درس نشست؛ شیخ مجتبی قزوینی اولین کسی در مشهد بود که با روی گشاده به استقبال نهضت امام در پانزدهم خرداد رفت و او همان کسی است که مقام رهبری که او را از نزدیک میشناخت، به این عبارت ستود که «فلز او فلز امام بود و میشد بار اداره یک جامعه بزرگ را بر دوش او گذاشت»( نقل به مضمون). وانگهی، در زمانی که فتوای فیلسوفانی چون علامه طباطبایی علیه دکتر شریعتی در کشور پخش میشد و همفکران ایشان در مشهد علیه او مجالس لعن میگرفتند، نه تنها تفکیکیها با او از سر گفتوگو درآمدند، بلکه استاد حکیمی وصی او در بازبینی آثارش شد و… .
البته هیچکدام از اینها به معنای تقدیس این افراد نیست بلکه قطعاً اشتباهاتی نظیر دیگران داشتند، اما سخن در نقد تکفیری خواندن آنها است. اما اگر منظورتان از «شبیه وهابیت» این است که آنان مثل وهابیان، فلسفه و عرفان کنونی را رد میکنند اولاً این سخن توتولوژیک است چون از نظر شما تفکیک به معنای کسی است که فلسفه و عرفان کنونی را نمیپذیرد و ثانیاً در این اتهام که تفکیکیان، فلسفه و عرفان کنونی را نمیپذیرند، با بسیاری از فقیهان و متکلمان بزرگ نظیر شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه حلی و صدها فقیه و متکلم و حتی عارف دیگر شریک هستند و باید آنان را هم شبیه وهابیت بنامیم!
۵. اما این سخن که «تفکیکیان به صراحت میگویند ما عین اسلام هستیم و هرکس با ما مخالفت کند، در مسیر بنیامیه و بنیعباس قرار دارد، واقعاً از آن سخنان نغز اخلاقی و علمی است که تنها از یک معلم مبرز اخلاق علمی میتوان شنید! با این وصف، بسیاری از خوانندگان که به پوچی این ادعاها واقفاند، میپرسند پس چرا جناب آقای اسلامی چنین سخن میگوید و ریشه این ستیزهجویی با اهل تفکیک از سوی ایشان چیست؟ بنده میتوانم دو پاسخ بدهم: یکی اخلاقی و دیگری معرفتشناختی. جناب آقای اسلامی با استاد حکیمی یک مشکل اخلاقی دارد و اختلاف معرفتیاش با تفکیکیان در این است: «معارف وحیانی به دلیل گذر از کانال تفسیر من و شما آشفته میشود».