گذشته پانصدمین سالگرد اصلاحات پروتستان بود؛ اتفاقی که تأثیرات و نتایج
عمیقی برای دین و سیاست در سراسر جهان داشت. الک رایری تاریخشناس در کتاب
خود “پروتستانتیسم: ایمانی که جهان مدرن را ساخت” این چالش مهم را مطرح
میکند که چگونه میتوان تاریخ و اهمیت سنتهای مذهبی جهانی را که در طول
قرنها شکلگرفتهاند بررسی کرد. رایری استاد دپارتمان الهیات و مذهب
دانشگاه دورهام انگلیس و همچنین نماینده منصوب در کلیسای آنگلیکن است. اریک
میلر در این مصاحبه از او درباره سنتهای پروتستان میپرسد.
پروتستانتیسم نقش بسیار بزرگی برجهان مدرن داشته است اما من در کتاب خود
به سه مورد اصلی اشاره میکنم که اگر پروتستانتیسم اتفاق نمیافتاد ما شاهد
این سه مورد نیز نبودیم. مورد اول پرسش است. منظور از این مورد آزادی بیان
نیست بلکه بیشتر بدین معناست که کسی نمیتواند شما را مجبور کند که به
موضوع خاصی فکر کند. هیچ قدرتی نمیتواند شما را وادار کند که اشتباه
بیندیشید. دیگر هیچکس اقتدارمندانه نمیتواند بین شما بهعنوان انسان و
خدا قرار گیرد. مورد دوم را من دموکراسی میدانم. این بدین معنا نیست که
لوتر یا دیگر پروتستانهای اولیه دموکرات بودهاند، بلکه بدین معناست که
این اعتقاد که افراد معتقد، حق یا وظیفه دارند که در مقابل قانونگذاران
مستبد یا ضد مسیحی بایستند از آغاز امری واضح در پروتستانتیسم بوده است.
مورد سوم حکومت محدود است. این عقیده بر این اساس است که قانونگذار هرچقدر
هم که مشروع باشد فقط برای موارد خارجی و بر بدنها قدرت دارد نه بر روان
انسانها. بسیاری از جهات هستند که اقتدار حکومت نمیتواند بر آنها سایه
بیفکند. به نظر من این سه مورد پرسش، دموکراسی و حکومت محدود، مواردی
هستند که دمکراسیهای لیبرال را ساختهاند.
وقتی مارتین لوتر کلیسا را به چالش کشید، شاید ناخواسته نوعی سنت
به چالش کشیدن اقتدار را آغاز کرد، چگونه چنین چیزی ایمان را شکل داد؟
دقیقاً ناخواسته بود. او نمیخواست مردم آزاد باشند تا به هر چه میخواهند
اعتقاد داشته باشند بلکه میخواست مردم آزاد باشند تا به حقیقت اعتقاد
داشته باشند. او بر این فرض بود که حقیقت بهصورت شخصی بر هرکس که انجیل
بخواند آشکار است. یکی از نمونههای آشکار اعتراضاتی که درنتیجه عقاید لوتر
شکل گرفت در زمان خود او بود که به جنگهای دهقانی معروف بودند و در
سالهای ۱۵۲۴ و ۱۵۲۵ در آلمان ظهور پیدا کردند و بزرگترین شورش توده در
اروپا قبل از انقلاب فرانسه بودند.
موضوعات فاسد و نفرتانگیز شامل بردهداری در جنوب آمریکا و نازیسم در
آلمان مورداستفاده قرارگرفته است، آیا پروتستانتیسم به سنت ایمانی بینهایت
انعطافپذیر است؟
من فکر نمیکنم که کاملاً انعطافپذیر باشد بلکه نسبتاً انعطافپذیر
است. من در کتاب خود سعی کردم هر دو جهت را در نظر بگیرم، یکجهت از
پروتستانتیسم که به نظرمان قهرمانانه میآید و یکجهت دیگر نفرتانگیز است
که شامل نازیسم و بردهداری میشود. همواره پروتستانها در این اختلاف
درگیر بودند و به نظر من ما باید این دوگانگی را بشناسیم. درواقع میتوان
گفت همینکه پروتستانتیسم این ایده کلاهبردارانه را نمیپذیرد که قدرت
مذهبی میتواند به مردم بگوید خوانش آنها از انجیل نادرست است، خود به این
سنت دینی نوعی انعطافپذیری میبخشد و همین موضوع باعث میشود که مثلاً
نازیها در تلاش باشند دین مسیحیت را با عقاید و خوانش خود از دنیای مدرن
تطابق دهند.
پروتستانتیسم با گذراندن دوران خود در غرب در حال گسترش به نقاط دیگر جهان است. آیا شما نوعی پروتستانتیسم جهانی در آینده میبینید؟
به نظر من قرن ۲۱، قرن پروتستانتیسم در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین است و
نکته مهم دیگر این است که آیا سکولاریسم که در اروپا تا قدر زیادی و در
امریکا به میزان کمتر نسبت به اروپا، قدرت یافته است، بر کشورهای آسیایی،
آفریقایی و آمریکایی تأثیر خواهد گذاشت؟ به نظر من این سؤال مهم قرن آینده
است.
شما هم بک پژوهشگر و هم یک معتقد به ایمان پروتستان هستید؛ آیا
خواندن درباره تاریخ این عقیده ایمان شما را قوی کرده یا اینکه شما را دچار
شک ساخته است؟
حقیقتاً نوعی شک به درست بودن فرآیند آن برای من به وجود آمده است. خیلی
سخت است که به مطالعه دقیق تاریخ بپردازی و پسازآن به این نتیجه برسی که
همهچیز در یک سنت دینی درست است. مثلاً من نماینده منتخب در کلیسای
انگلیکن انگلیس هستم و خواندن تاریخ به من آموخته که این کلیسا در اثر
تصمیم یک شاه مستبد که قصد طلاق گرفتن داشت شکل گرفته نه درنتیجه عمل
خداوند. اما در کنار این موضوعات با خواندن تاریخ موارد و افراد بسیاری را
میبینم که دارِای بینش عمیق معنوی در شرایط پیچیده بودهاند؛ همان چیزی که
خواندن تاریخ میآموزد؛ اینکه باوجود قابل تحسین نبودن کلیت مجموعه سنت
دینی، اموری در آن وجود دارد که شامل یک قدرت معنوی حقیقی است.