یهودیان را نجس میخواندند. شهادت آنان در محکمهها پذیرفتنی نبود. اگر روی
لباس یهودی باران بریزد و تن مسلمان به آن بخورد، مسلمان خود را نجس شده
میداند. اگر یهودی بخواهد از مسلمان خرید کند باید از دور جنس مورد تقاضای
خود را نشان دهد تا برخوردی بین او و شخص مسلمان صورت نگیرد! از همه اینها
عجیبتر آنکه تمامی جامعه یهود برای عمل یک نفر یهودی مجازات میشدند!
این
ظلم و ستمهای بیشمار نسبت به اقلیتهای مذهبی تنها محصول جهل و بیخردی
مردم نبود. بلکه بعضی از روحانینماهای مغرض و حکام سودجو و ستمکار نیز در
دامن زدن به این اختلافات سهمی بزرگ داشتند.
درسال
۱۲۴۷ خ به دلیل اینکه ماست یک ماستفروش با برخورد به یک نفر یهودی نجس
شده و به فتوای یک ملا “سیدی غریب” مردم به محله یهودیان ریخته و ۶۰ نفر را
کُشته و اموال بسیاری را غارت کردند.
دشمنان
مغرض حتی گاهی آب را هم برروی یهودیان میبستند. همین سبب شده بود تا عزرا
یعقوب تاجر پیر و ثروتمند یهودی در محله عودلاجان علاوه بر ساختن مدرسه و
بیمارستان اقدام به احداث آب انبار بزرگی نماید که مصرف آب شش ماه یهودیان
را تامین میکرد.
در اواخر سلطنت
ناصرالدین شاه قاجار، همین عزرا یعقوب که کسالت ریوی هم داشت از منزل عازم
بازار بود. نزدیک مدرسه مروی سیدریحان الله یک ملای مسلمان جلو خانه خود
منتظر برف پاروکن بود. چشمش به تاجر یهودی میافتد، او را احضار و مجبور به
برفروبی میکند!
عزرا
یعقوب هرچه اصرار و خواهش میکند که بیمار است و در عوض حاضر است چندین
برابر پول برفروبی را بپردازد، موثر واقع نمیشود. وی مشغول برفروبی میشود
و پس از مراجعت مدتی بستری و چندماه بعد فوت مینماید.
ظلم
و ستم و تنبیه و کتک و دست درازی گاه و بیگاه نسبت به اقلیتهای مذهبی
علیالخصوص یهودیان به جایی رسید که روزی ناصرالدین شاه با عمال و
خدمتکاران خود در حرکت بود. داوود هارون “تاجر یهودی” خود را به شاه
میرساند و میگوید:
تورات
موسی پشت و پناهت. قربان یهودی هستم و عرض دارم. من میدانم که رفع آزار
یهودیان میسر نیست. فقط استدعای ما یهودیان این است که یک روز در هفته را
مشخص نمایید تا ما یهودیان با زن و فرزند خود در میدان مشق حاضر شویم و
هرکس هم که مایل است یهودیان را بزند در میدان حضور یابد و هرقدر میل دارند
ما را بزنند! تا در دیگر ایام هفته آسوده باشیم. شاه وعده مساعدت داد ولی
ملانماها و افراد مغرض نمیگذاشتند.
……………………………………
منابع:
سفرنامه نیمرک
تاریخ اجتماعی ایران، جلد نهم، مرتضی راوندی
منبع: تاریخ ما