به گزارش ادیاننیوز؛ سیدیحیی یثربی، مترجم قرآن و قرآنپژوه برجسته کشور
در یادداشتی به مناسبت برگزاری همایش اصحاب چاپ و نشر قرآن کریم که در شهر قم برگزار
شد، نگاهی به ترجمههای قرآن کریم داشته و ترجمه خود از قرآن را تلاشی برای برگرداندن
پیام قرآن به زبان مردم دانسته است. در ادامه مشروح این یادداشت از نظر مخاطبان میگذرد.
ترجمه من ترجمه آزاد نیست، بلکه تلاشی است برای برگرداندن پیام قرآن به زبان
مردم، بدون هیچگونه توضیح یا کلمات اضافی، خواه این اضافات درون پرانتز و کروشه باشد
یا نباشد. آنچه در ترجمه من آمده، متن قرآن است، اما به زبان امروز مردم.
بیشتر ترجمهها با به کار بردن زبان قرن ششمی و افزودن پرانتزها و کروشهها
و کلمات و نیز برخی بیتوجهیها به پیام قرآن، به صورتی هستند که مردم با آنها انس
نگرفته و پیام قرآن را به آسانی دریافت نمیکنند. هدف من آن است که ترجمهای از قرآن
به دست مردم بدهیم که با شوق و ذوق آن را خوانده و از کلام الهی چیزی بیاموزند، نه
اینکه تنها به تلاوت خالی از معنا و آراسته به تجوید و انواع صوت و صدا قناعت کنند.
خلاصه کلام آنکه، همانطور که قرآن به زبان قوم است، ترجمهها نیز باید به زبان مردم
هر عصر باشند، یعنی همان زبانی که مردم در زندگی عادی خود به کار میبرند.
ما بر آن کوشیدهایم تا با تقدیم ترجمه مطلوبی از قرآن، مردم را با این کتاب
الهی بیشتر ارتباط دهیم. در این مدت با اینکه چاپ محدودی از این ترجمه انجام گرفته،
به فروش گذاشته نشده، و تنها میان برخی افراد توزیع شده است، بارها اشخاص مختلفی با
من تماس گرفته، به خاطر این ترجمه مرا تشویق کرده و مورد لطف خود قرار دادند. اما،
این اول کار است و ما باید بیش از این تلاش کنیم تا مردم و جوانان با قرآن انس بگیرند
و در گفتگوهای خود به جای مثال آوردن از فردوسی و سعدی و حتی از ملانصرالدین، آیههای
کلام الهی را به زبان فارسی برای یکدیگر بخوانند. اصولاً زیباترین تعالی روحی انسان
با توجه به رهنمودهای وحی، یعنی معنای قرآن فراهم میآید، نه تلاوت آیینی و بدون توجه
به معنا که نتیجهاش را در جامعه میبینیم.
در اینجا یادآوری چند نکته را لازم میدانم.
یک – جاودانگی قرآن: دین اسلام، دین جاودانه تاریخ آینده بشریت است. پیامبر
دیگری پس از محمد بن عبدالله (ص) مبعوث نشده و نخواهد شد. بنابراین، قرآن آخرین پیام
آسمانی است که برای همیشه پاسخگوی نیازهای هدایتی انسانها در زمینههای فردی و اجتماعی
است. جاودانه بودن دین به این معناست که انسانهای هر دورهای از تاریخ میتوانند با
عقل و اندیشه خود به قرآن کریم مراجعه کرده، بر اساس پرسشها و زمینهها و میزان آگاهی
خویش پاسخ لازم را به دست آورند.
دو – معجزه جاویدان قرآن: چون دین اسلام، دینی جاوید و همیشگی است، پس به
همه نسلها و همه دورانهای تاریخ تعلق دارد. بنابراین، اعجاز آن نیز باید به همه دورهها
تعلق داشته باشد. از آنجا که انسان عملاً در حال تکامل و ترقی است و دانش و تخصص و
شرایط زندگیاش در دورههای مختلف فرق میکند، پس دین اسلام باید با اعجازی همراه باشد
که در همیشه تاریخ کارایی داشته باشد. این معجزه جاوید، خودِ قرآن است، یعنی خودِ قرآن
که به عنوان پیام آسمانی در همیشه تاریخ در دست مردم است.
از سوی دیگر، چون مردم همیشه برای قبول یک دین و آیین نیازمند معجزه هستند،
پس باید خودِ قرآن معجزه همیشگی پیامبر خاتم (ص) باشد. قرآن هم سند هدایت و هم معجزه
است.
معجزه این کتاب آسمانی، تنها فصاحت و بلاغت آن نیست؛ زیرا زبانآوران عرب
در زمان پیامبر، آشنای رموز فصاحت و بلاغت بودند و نیز بر فصاحت و بلاغت سخن حساسیت
داشتند. به همین دلیل، فصاحت و بلاغت قرآن در آن زمان به عنوان معجزه مطرح شد، زیرا
اعجاز انبیا در هر دورهای بر اساس حساسیت مردم آن دوره است. در زمان حضرت موسی (ع)
جادوگران در صحنه بودند و مردم نسبت به جادوگری و تواناییهای جادوگران حساس بودند.
به همین دلیل، معجزه موسی (ع) به گونهای بود که جادوگران را شکست دهد. در زمان حضرت
عیسی (ع) پزشکان و مهارتهای پزشکی مورد توجه مردم بودند، از این رو عیسی (ع) باید
عملاً کاری را انجام میداد که هیچکدام از پزشکان از عهده این کار برنمیآمدند.
به همین دلیل، در دورانی که نبوت ختم نشده بود، معجزه هر پیامبر در مقطع محدودی
از تاریخ با ملاحظه مخاطبان ویژهاش مطرح میشد. اما چون پیامبر جدیدی در شرایط زمانی
و مکانی دیگری میآمد، غالباً حساسیتهای مردم با نسلهای گذشته فرق میکرد. بنابراین،
این پیامبر جدید معجزهای دیگر میآورد که مطابق حساسیت زمانش باشد.
اما از آنجا که دین اسلام، آخرین دین است و برای همیشه تاریخ آمده است، به
دو دلیل باید معجزههای متعدد داشته باشد؛ یکی اینکه با گسترش اسلام و مسلمان شدن اقوام
و ملل مختلف، بقا و گسترش اسلام نیازمند معجزهای است که مخاطب آن، به صورت همزمان
همه مردم دنیا باشند. مثلاً برای مردم افریقا یا اروپا، فصاحت و بلاغت قرآن به سادگی
قابل درک نیست تا به برتریهای آن پی برده، دین اسلام را بپذیرند، چه رسد به اینکه
به مقام مبارزه برآمده و بر آن کوشند که همانند قرآن، آیاتی بسازند و عرضه کنند.
دیگر آنکه، معجزه اسلام در هر دوره، باید در زمینه مسائلی باشد که انسان آن
دوره نسبت به آنها حساسیت داشته باشد، مانند امروز ما که انسانها دیگر، نه به جادوگری
حساسیت دارند و نه به فصاحت و بلاغت؛ بلکه حساسیت آنان به مسائلی از قبیل اصالت انسان،
آزادی، برابری، نظام عادلانه سیاسی و اقتصادی و … است.
در اینجا، برای نمونه تنها به یکی از معجزههای اسلام در یکی از مسائل حساس
روزگارمان اشاره میکنم و آن، اعجاز قرآن در ارتباط با معرفتشناسی است. نخست، برای
روشن شدن اهمیت مطلب چند نکته را یادآور میشوم:
یک – فلسفه مادر همه دانشهاست، لذا تمام تحولات جهان با تحول در فلسفه انجام
پذیرفته است. تاریخ علم و تمدن گواه روشن این ادعا هستند که هرگونه پیشرفتی در علوم
و هر تحول و تکاملی در تمدن به پیشگامی و پیشوایی فلاسفه انجام پذیرفته است.
دو – فیلسوفان جدید غرب، برخلاف فیلسوفان سنتی شرق و غرب، معرفتشناسی را
بیشتر مورد توجه قرار دادهاند تا جایی که گویی فلسفه جز معرفتشناسی نیست. در بحثهای
معرفتشناختی، از توان ذهن در ارتباط با جهان واقعی و روش به کار بردن اندیشه و منابع
درست کسب دانش سخن گفته میشود. اگر کسی در اینگونه موارد دقت لازم را به کار نبرد،
به گونهای از حرکت بازمانده، یا به خطا میرود.
برخی از مسائل حساس معرفتشناسی امروز عبارتند از:
۱. انسان معلومات
فطری ندارد
اندیشمندان گذشته، مخصوصاً متفکران غرب به ادراکات فطری عقل معتقد بودند و
این یکی از لغزشگاههای این متفکران بود. قرآن کریم این دیدگاه را نپذیرفته و انسان
را دارای معلومات فطری نمیداند. از نظر قرآن، انسان با ذهن خالی از هرگونه معلومات
متولد میشود: «خدا شما را از شکم مادرانتان در حالی بیرون آورد که چیزی نمیدانستید
و به شما چشم و گوش و عقل داد تا حقشناس باشید»؛ بنابراین انسان با ذهن خالی از هرگونه
معلومات متولد میشود، آنگاه با حواس خود، با جهان ارتباط مییابد و با عقل و هوش خود،
یافتههای این ارتباط را سامان میبخشد.
۲. توجه به
واقعیت
متفکران، مخصوصاً در قرون وسطای مغرب زمین و در قرون اخیر جهان اسلام، بیشتر
با مفاهیم و اصطلاحات انتزاعی سر و کار داشتند و کمتر به مشاهده و تجربه واقعیتهای
جهان میپرداختند. دانشمندان غرب در دوران روشناندیشی به وسیله افرادی، چون فرانسیس
بیکن و هیوم متوجه شدند که علت عقبماندگی و عدم حرکت فکریشان چیزی نیست، جز آن که
بیست قرن است به گرد مفاهیم و اصطلاحات چرخیده، غرق جمود و جزمیت شدهاند. این متفکران
بر آن شدند که به جای تکیه بر مفاهیم ذهنی، به واقعیتهای بیرون از ذهن بپردازند. اما
قرآن، از همان ابتدا انسان را با آیات و نشانههای خداوند در آسمان و زمین روبرو ساخته
و همیشه از او خواسته است براساس مشاهده این نشانهها، به سامانبخشی فکر و ذهن خود
بپردازد تا جهان را بهتر بشناسد:
«نشانههای خود را در آفاق جهان و در خودشان، به ایشان نشان
خواهیم داد تا بر آنان به خوبی روشن گردد که خدا حق است.» اگرچه مسلمانان هنوز هم عمق
این آموزه را درنیافته و غرق در مفاهیم و اصطلاحات و نفوذ شخصیتها درجا میزنند. یکی
از مهمترین عوامل خطای انسان در نظام فکری خود و فهم جهان، رویگردانیدن از این آیات
و نشانههاست؛ یعنی اینکه انسان به جای توجه به واقعیت، براساس وهم و خیال، ذهن خود
را سامان بخشد. قرآن کریم انسان را به خاطر نداشتن ارتباط درست با واقعیت (علم) و تکیه
بر گمان و پندار سرزنش میکند.
قرآنکریم این هشدار ظریف را با رد و تحقیر اعتبار دادن به «نام» مطرح کرده
و درباره خدایان خیالی انسانها، چنین میگوید: «اینها نامها و عنوانهایی هستند
که شما و پدرانتان برساختهاید که خدا هیچ دلیلی بر درستی آنها نفرستاده است. آنان
با اینکه رهنمود پروردگارشان را در دست دارند، بازهم تنها از پندار و هوا و هوس خود
پیروی میکنند!»
قرآن کریم بر دو عنصر اساسی در تکوین باورهای نادرست و خرافی انسان تأکید
میورزد؛ یکی پندار انسان که تنظیم اینگونه باورها را برعهده دارد و دیگری هوای نفس
بشر که به پاسداری از آن خرافه و باورهای نادرست میپردازد. این خرافه را هوا و هوس
انسان آراسته و بهصورت یک نظام مقبول و احیاناً مقدس درمیآورد و انسانها را به داشتن
چنین نظام ذهنی، دلخوش میکند. چنانکه عملاً میبینیم انسانها در گذشته و اکنون و
در همهجای دنیا با یک واقعیت تلخ و اسفانگیز درگیرند. قرآن کریم این واقعیت تلخ را
چنین بیان میکند: «هر گروهی به آنچه دارند، دلخوشند».
همین دلخوشی ناشی از هوای نفس، بزرگترین عامل پاسداری از فکر و فرهنگ نادرست
است، زیرا این دلخوشی، انسان را در غفلت نگه داشته و راه هرگونه نقد و بررسی را میبندد.
در نتیجه، انسان، جز داشته خودش، به هیچ فکر و فرهنگ دیگری اعتنا نمیکند و حتی به
تحقیر و تخریب آنها نیز میپردازد.
۳. لزوم نقد
پیشنهاد قرآن برای رهایی از قیدوبند باورهای خرافی و دلخوشیهای غیرمنطقی
به این باورها، آن است که هر انسانی به فکر و فرهنگ خود و دیگران نگرش انتقادی داشته
باشد: «تو نیز به آن بندگانم مژده بده که سخنان را میشنوند، اما از بهترین آنها پیروی
میکنند.»
این نقد و ارزیابی، و به عبارت دیگر این نگرش انتقادی، وقتی به نتیجه میرسد
که اساس مطالعه ما واقعیت باشد، نه عناوین و مفاهیم ذهنی.
۴. تکمیل معرفت
از طریق آزمون و خطا
در ادامهی این رهنمودها، قرآن کریم ما را با روش تکمیل معرفت آشنا میسازد
که همان روش ابراهیمی است. ابراهیم (ع) برای ما مسلمانان بهعنوان اسوه و الگو معرفی
شده است، بههمیندلیل رفتار او از نظر منطق و معرفتشناسی نیز، برای ما سرمشق و الگو
میباشد، باید به راه و رسم او توجه داشته باشیم و نکتههای منطقی و روشی را از او
بیاموزیم.
الف ـ ابراهیم (ع) بر آیین و عقاید حاکم بر خانواده و محیط، نگرش انتقادی
دارد و در حقانیت باورهای خانواده و محیط خود شک و تردید کرده و سرانجام آنها را نمیپذیرد.
ما از اینجا باید این درس را بیاموزیم که به عقاید محیط با دیده نقد بنگریم. اینکه
اصول دین، تقلیدی نیست، یعنی هرکسی باید ذهن خود را از باورهای تقلیدی پاک ساخته، سپس
به ساماندهی آن براساس تحقیق اقدام کند. ما از ابراهیم (ع) میآموزیم که نسبت به محتوای
ذهن خود که حاصل تربیت و تقلید محیط است، با دیده شک و نقد بنگریم.
ب ـ ابراهیم (ع) پس از این شک و تردید، به مشاهده واقعیت و بررسی اوصاف و
آثار این واقعیتها میپردازد.
ج ـ براساس این مشاهدات به نتیجهای میرسد و آن اینکه فلان ستاره، پروردگار
من است.
د ـ ابراهیم (ع) یافته خود را مطلق نمیداند، بلکه بازهم به نقد و ارزیابی
آن میپردازد.
ه ـ ابراهیم (ع) با بررسی آگاهی و معرفت خود، به کاستی آن و خطای خود پی
میبرد؛ و سپس این بررسی و آزمون را در جهت تکمیل علم و آگاهی خود و کاستن از خطا و
نقصان معرفت خویش ادامه میدهد. به خدایی ماه و سپس به خداوند بودن خورشید ایمان میآورد.
ز ـ سرانجام به باور عقلانی قابل توجیهی دست یافته و از شرک و بتپرستی رها
شده و به توحید میرسد.
ح ـ آنگاه حضرت ابراهیم (ع) در برابر مخالفان حق و حقیقت ایستادگی کرده و
بر راه درستی که در پیش گرفته، و نتیجهی درستی که به دست آورده است، پای میفشارد.
ط ـ ابراهیم (ع) در راستای گسترش نتیجه تحقیق خود همچنان تلاش میکند. دانش
هیچ انسانی در هیچ مرحلهای بینیاز از اصلاح و تکمیل نیست، از این رو حضرت ابراهیم
(ع) نیز در تکمیل دانایی خود میکوشد؛ از جمله اینکه از خداوند میخواهد که چگونگی
زنده کردن مردگان را به او نشان دهد. آنگاه به یاری خداوند زنده شدن مردگان را با کشتن
چهار پرنده و دوباره زنده شدن آنها آزمایش میکند.
کسانیکه با مسائل منطق و معرفتشناسی و روش اندیشه آشنا هستند، از دقت در
همین بحث کوتاهی که داشتیم، درمییابند که آموزههای قرآن در این موارد تا چه میزان
دقیق و راهگشایند. این آموزهها بارها و بارها پیشرفتهتر از دستاوردهای تلاش چند صدساله
روشنفکران جدید غربند، اما دریغا که ما مسلمانان نتوانستهایم از آنها بهره گیریم
و از منطق و روش ارسطویی دست برداریم تا بهعنوان پیشگامان یک فکر پیشرفته، راهنما
و راهگشای دیگران هم باشیم. دریغا که ما با داشتن چنین آموزههایی از روشهای عقلانی
دست برداشته و به روشهای غیرعقلانی، همانند اشعریت و تصوف روی آوردهایم؛ درحالیکه
متفکران مغرب زمین با تحمل انواع مختلف تعقیب و آزار، از آموزههای غلط دین تحریف شده
مسیحیت و میراث تقدیس شده ارسطو دست برداشته و برای خود راه و رسم جدیدی ایجاد کردهاند.
ما از نظام عقلانی اسلام به نظامهای غیرعقلانی رفتهایم، درحالیکه متفکران مغربزمین
از دین غیرعقلانی خود دست برداشته و به عقلانیت روی آوردهاند.
اینها که گفتیم، فقط نمونهای بود از معجزه قرآن که در زمان ما بهتر فهمیده
میشود، اگرچه جامعه ما هنوز به اینگونه مسائل حساس نیست. همینطور هستند دهها معجزه
دیگر در ارتباط با مشکلات و مسائل روزگار ما که در قرآن کریم آمده است و ما از آنها
غافلیم؛ همانند حقوق انسان، آزادی، عدالت اجتماعی، اصالت و اعتبار انسان و غیره. بنابراین،
اعتبار ترجمه و تفسیر قرآن کریم همیشه با توسعه ذهن و فکر بشریت ارتباط مستقیم داشته
و خواهد داشت و تنها دانستن زبان عربی و قواعد صرفی و نحوی و بلاغی آن، کارساز نیست.
مترجم باید با مسائل و نیازهای روز و نیز با زبان روزگار خود آشنا باشد. تنگ نظریها
و کوته بینیها و اسارت در چارچوبهای پنداری و خیالی، فقط مانع بهرهبرداری کامل از
قرآن میشوند. اما قرآن مال همه انسانها و چراغ هدایت همگان است.
ما نباید از فهم قرآن بترسیم، بلکه باید بر آن بکوشیم که مردم هرچه بیشتر
با معنی آن آشنا شوند تا ارتباط آنان با قرآن کریم منحصر به زمزمهی تلاوت نباشد که
در این روزگار چنین ارتباطی، نه پسندیده است و نه کارآمد. تنها با عربی دانستن نمیتوان
فهمید که چگونه انجیلها دشمن دانایی انسان هستند، اما قرآن دشمن جهل و غفلت انسانهاست؛
با عربی دانستن نمیتوان فهمید که چگونه ادیان تحریف شده به مسئولان خود اجازه اجبار
و حتی شکنجه مردم را میدادند، در حالی که قرآن به مخاطب خود اعتباری میبخشد که هرگز
نمیتوان با زور و اجبار، آن را پایمال کرد؛ با عربی دانستن، هرگز به راز این معجزهی
بزرگ پی نخواهیم برد که در حالی که در مسیحیت تنها عدهای خاص مخاطب کتب مقدس هستند
و یا مثلاً در میان هندیان طبقاتی از جامعه حتی حق شنیدن متون مقدس را ندارند، مخاطبین
اصلی و واقعی قرآن کریم، این کتاب آسمانی، همه مردم در همه سطوح جامعه و در هرجای جهان
هستند؛ و هزاران نکتهی باریکتر از مو که درک آنها نیازمند نگرش جدید و اندیشه و
خردورزی نوین است.
سه – زبان قرآن: زبان وحی بر «مبین»، یعنی روشن بودن خود و نیز اینکه خداوند،
پیامبران خود را تنها به زبان قومشان برمیانگیزد تا بتوانند پیام وحی را به طور روشن
با قوم خود در میان بگذارند، تأکید کرده است. انتخاب زبان عربی برای قرآن و انتخاب
پیامبر از میان عربها، به خاطر آن بود که مخاطبان نخستین آن، یعنی مردم عربستان، پیام
وحی را دریابند.
برخلاف متولیان ادیان دیگر که تنها خود را شایسته فهم متون مقدس میدانند،
نه توده مردم را؛ قرآن، بیواسطه با خود مردم سخن میگوید! با زبانی که همگان آن را
بفهمند! به همین دلیل است که باید قرآن را به همه زبانهای جهان به گونهای ترجمه کرد
که همگان آن را متوجه شوند و بفهمند.
آنچه میان مردم و متون دینی فاصله میاندازد، این است که مردم میپندارند
فهم زبان کتاب آسمانی یا متون مقدس به گروه خاصی اختصاص دارد و دیگران، یعنی عامه مردم
نباید با فهم و تفسیر متون مقدس کاری داشته باشند. این تفکر، میراث ادیان و مکاتب دوران
باستان است که در ادیان و مکاتب غیرعقلانی، هنوز هم یک اصل مسلم به شمار میرود. مسیحیان
و پیروان ادیان هندی و همه عرفای تاریخ، از جمله عرفای اسلام، بر این اصل تأکید میورزند
که درک حقایق کتابهای مقدس برای همگان امکانپذیر نیست.
با تمام تأکید قرآن بر روشن بودن و قابل فهم بودن زبانش، بازهم در میان برخی
از مسلمانان این باور پیدا شده است که هرکسی زبان قرآن را نمیفهمد. باطنیان و عرفا
و صوفیه اسلام در ترویج چنین باوری در میان مسلمانان نقش مهمی داشتهاند، زیرا این
دو گروه، قسمت عمده مطالب قرآن را از نوع معانی باطنی میدانستند که قابل فهم همگان
نیستند.
تلاش من در این ترجمه بر آن بوده است که از چهره زبان قرآن این پرده پنداری
ابهام و رازآلود بودن را کنار بزنم و بر آن کوشم تا در مردم اطمینان و اعتماد به نفس
ایجاد کنم که میتوانند به طور مستقیم از آموزههای قرآن بهره گیرند.
از آنجا که برای عامه مردم چنین باوری جا افتاده است که توان فهمیدن زبان
قرآن را ندارند، ادعای من درباره روشن بودن زبان قرآن و قابل فهم بودن آن برای همگان،
به سادگی پذیرفته نخواهد شد و حتماً اشکالها و ابهاماتی در میان خواهد بود. لذا، بر
آن میکوشم تا به تعدادی از این اشکالها و ابهامات پاسخ دهم و هدف خود را اندکی بیشتر
روشن کنم.
یکی از هدفهای اصلی قرآن، مبارزه با توطئه کسانی است که از دین به عنوان
یک ابزار برای تسلط بر مردم بهره گرفتهاند. یکی از این توطئهها همین است که متولیان
همه ادیان بر رازآلود بودن متون دینی و دشواری فهم این متون تأکید میورزیدند. این
مطلب چنان جا افتاده است که سادگی و روشنی لفظ و زبان یک متن، نشان آن است که محتوای
آن ضعیف، کمعمق و پیش پا افتاده است. بنابراین، همه متولیان ادیان از این دیدگاه بهره
گرفته و برای خود، به عنوان تنها کسانی که میتوانند متون دینی را بفهمند و آن را برای
مردم توضیح دهند، جایگاه والایی قائل بودند.
این توطئه تا دو سه قرن پیش در اروپا به حوزه فلسفه و دانش نیز راه یافته
بود، یعنی فیلسوفان نیز تفکر فلسفی را در انحصار یک طبقه خاص میدانستند. آنان فلسفه
را به زبان لاتین مینوشتند و از نوشتن آن به زبان مردم کشورهای خود پرهیز میکردند.
در این میان، این روشناندیشان جدید بودند که برای شکستن این سنت کوشیدند. آنان دانایی
و معرفت خود را با زبان روشن در اختیار مردم نهادند و به قول معروف، فلسفه را از برج
عاج پایین کشیده، با زبان مردم نوشتند و به میان مردم بردند.
با توجه به نکتهای که گفتیم، این یک معجزه است که چهارده قرن پیش، قرآن کریم
بر روشن و مردمی بودن زبان خود تأکید میورزد. نکتهای که روشناندیشان غرب، قرنها
بعد از نزول قرآن به آن پی بردند.
انتهای پیام/م
منبع: ایکنا