چگونه صاحبِ «زمان» شویم؟
به گزارش ادیان نیوز – ردنا، عافیتاندیشی از رشادت، از یکگی، از الهامگرفتن از رشادتهای پیشینیان و از دلسوزی برای آیندگان محروم است. میتوان لذت برد و لحظهلحظههای حال را چشید، اما در عین حال صرفاً در زمان بیرونی و روزمرگی نبود و زمان حال را بیحال نکرد. ما به نگریستنی به آینده نیاز داریم، اما نه نگریستن عافیتطلبانه. نگریستنِ عافیتطلبانه به آینده، حال را از دست ما خواهد گرفت و آن را مملوء از نگرانی و تشویش خواهد کرد و آرامش را مسلوب و مصلوب خواهد ساخت.
ارتباط زمان حال و آینده، موضوعی غامض است. در خصوص زمان به راحتی نمیتوان سخن گفت. آگوستینوس چه زیبا گفت تا وقتی (زمانی) که از ما نپرسیدهاند زمان چیست، میدانیم چیست اما وقتی میپرسند، به کلی آشفته و گیج میشویم (نقل به مضمون). ادموند هوسرل همین گفته آگوستینوس را میآورد و بسیار شیفته این گفته اوست. البته هوسرل هم درصدد تعریف زمان نیست و صرفاً میخواهد آن را توصیف کند.
موریس مترلینگ در کتاب «میزبان ناشناس» میگوید «زمان» شبیهترین مفهوم به خداست (مایستر اکهارت سکوت را شبیهترین مفهوم به خدا میداند).
در خصوص ارتباط آینده و حال باید گفت ما الگویی تحت عنوان «موجود موعود» داریم (نخستین بار این تعبیر را از آیتالله جوادی آملی خواندم). بر این اساس، مهدی را به منزله اکنون و امید در اکنون و آرمانشهری در اکنون و اینجا (here and now) میتوان تحلیل کرد. مهدی، زندگی است. مهدی، امید است و گذشته و حال و آینده را به هم متصل میکند. علاوه بر این تصور اتصال زمان ـ که در افواه عامه هم هست و آن را طبیعی و عینی میدانند ـ حتی با تعلیق هوسرلی، مهدی میتواند زمان درونی باشد.
باید توجه داشت مهدی آن لنگرگاه و یا نقطه دوختی نیست که مثلاً در خصوص کلیسای کلاسیک میبینیم. پس از پنداره مصلوب شدن مسیح (ع)، کلیسا نقش واسطه میان زمین و آسمان را بازی کرد و بدینترتیب از منظر ادبیات لاکانی نقش ساحت نمادین یا نقطه دوخت لحاف ایدئولوژی را ایفا ساخت، اما در اسلام، نبی و امام واسطه نیست، بلکه همآغوشی و حتی ترکیب شیمیایی و روحی دنیا و آخرت است.
مهدی، هم کشتی است و هم لنگرگاه. اگر صرفاً لنگرگاه بود، جمعهها کارکرد جدی مییافت. فقط در ساحل خیلی اهمیت پیدا میکرد؛ ساحل که همچون آخرین روز هفته بر لب و مرز ایستاده است. اگرچه در کوتاهترین سایه (اشاره به کوتاهترین سایه نیچه و اینکه خاموشترین کلمات طوفان میزایند) حقیقت بیش از هر جا خود را مینمایاند، اما نه فقط کوتاهترین سایه که بلندترین نور و کشتی نجات است در جهانی و دریایی طوفانی. راه از قبل هموار نیست و نجات پدیدهای مبهم و رازناک است و حتی اگر چنین نباشد، دمدستی و پیشِ بینی نیست و چندان هم قابل پیشبینی نیست. افسوس از کسی که جهانبینی او در حد جهانِ بینی است!
در این دریای نارام و ناآرام، جهانی که شبیه جهان حماسی فردوسی است، تنها کشتی مهدی میتواند تو را نجات دهد و او بیش از آنکه هدایت کند همچون ستاره قطبی، منجی است. شناکنان خود را به کشتی مهدی میرسانیم.
مهدی کلمه خاموش اما طربناک است؛ امر مکتوم اما نور جوشان است. او سخنِ پُر و پَر سخن است. او تظاهر به فریبخوردن میکند، اما فریب نمیخورَد. به راستی تنها فریبکاراناند که فریب میخورند! مهدی نمیبخشد بلکه فراموش میکند. این فراموشی را نباید به معنای ساده آن تقلیل داد. وضعیتی را تصور کنید که من خطای کسی را به یاد او نیاورم و دیگر این خطا مدام به ذهن من خطور نکند. در این وضعیت من نمیبخشم ـ بخشیدن به معنایی که در تداول اکثریت قابل فهم است ـ بلکه فراموش میکنم. در بخشیدن صِرف، منتگذاشتنی هست که مدام عمل بخشیدن و خطای فرد بخشودهشده را به یاد او میآوَرَد. پس مهدی انتقام نمیگیرد و حتی مجازات هم نمیکند. او فراموش میکند و به حافظه خدا میسپارد.
او میداند که حافظه دقیق، دشمن آینده است و او قرار است در آینده ظهور کند. نیک میداند حافظه جامع و دقیق و گذشتهگرایی، دشمن خلاقیّت است. او قلبی گشوده و دستی گشاده دارد. او میگشاید چون میگشاید. همچنان که به قول هایدگر گُل میشکفد، چون میشکفد. او همواره در راه است. او تمام نمیشود. به قول نیچه، افکاری که با پای کبوتران پیش میآیند، جهان را تسخیر میکنند. آرام، خاموش، پنهان، شاید بیاهمیت برای هرروزگی و هرزگی، اما با پای کبوتران خواهد آمد.
درخصوص زمان، آنچه از افلاطون و ارسطو به فلسفه اسلامی رسیده این است: «زمان عدد حرکت است از حیث پیش و پس». اما ما به زمانی درونی نیاز داریم. با الهام از مترلینگ و اکهارت و تلفیق آن دو باید گفت «زمان سکوت فرارسیده است». ما به تعلیق و سکوت نیاز داریم. این سکوت طوفان میزاید و بالاترین صداست.
امام زمان، تعلیق زمان و باور روزمره به زمان است. همان لحظهای که انسان مالک زمان میشود و دیگر، «زمان» مالک او نیست. همان لحظهای که انسان صاحب زمان میشود. باور به امامی که متفاوت از همه انسانها زیسته است، نوعی تمایز و تعلیق است؛ نوعی شکستن روزمرگی، رخگشایی آرمان و موعود موجود است؛ هم تعلیق است و هم ترکیب؛ ترکیبی شهودی از زمان را مقابل ما میگذارد.
تفکر آیندهگرا، برخلاف نگاه گذشتهگرای سلفی که امروز را به گذشته میبرد، با خلاقیّت عجین است. اینجا باید یادآوری کنم هانری برگسون مفهوم «دیمومت» را طرح کرد. مقصود او آوردن گذشته به حال بود که بیانگر تفکر آیندهگرا و خلاق است. ژاک دریدا نیز آیندهگرایی را آبستن تخیّل میداند و خلاقیّت، متناظر با این تخیّل و امکان تصور چیزی است که نیست.