بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
به گزارش ادیان نیوز، حمیده امیریزدانی؛ دکترای مطالعات تطبیقی ادیان و کارشناس مدیریت جهانگردی، در بیست و نهمین یادداشت چمدانی چنین نوشت:
این جمله را زیاد شنیدهایم که اگر یک زبانه باشی، قادرى یک زندگی را تجربه کنی و اگر چند زبان فرا گیرى، گویی فرصت زیستن در جهانهای مختلف را از آن خود کردهای. چیزی مشابه این عبارت را در علم گردشگری هم داریم با این مضمون: آن کس که در خانه بماند، تنها یک برگ از کتابِ زندگی را خوانده و آن که پا به جهان بگذارد و به سیر و گشت همت گمارد، برگهای بیشتری از آن را خواهد خواند. سیر و سفر بسان یک کاتالیزور مى تواند فهم انسان را از جهان پیرامونش عمیق و عیار وجودى او را افزون کند.
در عین حال سفر همواره ابزار مناسبی برای پختگی و ورزیدگی اهلِ سلوک و جویندگان حقیقت بوده است. در میان شاعران ایرانی شاید بیش از هر کسی سعدی در بوستان و گلستان خود درباره این تجربه منحصر به فرد سخن رانده است. این شیخ شیرازی که خود بیش از سیسال عمرش را در سفر بوده و در حال گذر از شهری به شهر دیگر، هر جا خواسته نشانههای یک انسان نیکسیرت را توصیف کند، از انسانهای جهاندیده مثال زده است. برای نمونه در بوستان مینویسد:
شنیدم که مردی مبارکحضور به نزدیک شاه آمد از راه دور
حقایقشناسی جهاندیدهای هنرمندی آفاق گردیدهای
سعدی در مقام یک مصلح اجتماعی دغدغه اخلاق و فهم منطق رفتاری انسانها را داشته است. به این منظور در سفرهای گوناگون خود هر جا که با مردان دینی روبه رو شده خود را به ایشان نزدیک کرده تا به فهمِ عمیقتری از آداب و اعتقادات ایشان برسد. در سفر به روم او می شنود که مردی صافی ضمیر در این دیار است پس با چند درویش دیگر برای دیدار وی راهی می شود، عارف از سعدی و یاران وی استقبال گرمی می کند در سخن و کلام بسیار مایه می گذارد، ولی بخل عجیبی دارد، همه شب به نیاز و نیایش مشغول است و سعدی و یاران گرسنه اند، بامدادان باز هم پیر کلام گرم نثار مهمانان میکند که جوانی از آن گروه به پیر میگوید:
به خدمت منه دست بر کفش من مرا نان ده و کفش بر سر بزن
کرامت، جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده طبل تهی است
حکیم شیرازى در هندوستان می بیند بت سومنات هر روز بامدادان دست خود را برای پرستندگان بالا می آورد و مردم آن را نشان قدرت آسمانی بت می دانند. سعدی کنجکاو میشود و تصمیم میگیرد پشت پرده این ماجرا را آشکار کند. از این روی از درِ دوستی با برهمن وارد می شود و خود را شیفته بت نشان میدهد، تا جایى که اجازه می یابد شب را در بتکده بماند. آنجاست که میفهمد طنابی داخل دستان بت است که برهمن در اتاقی مخفی دور از چشم مردم آن را میکشد و به این ترتیب بت به نشان لطف دست خود را بالا می آورد.
او که پس از بازگشت از سفرهای طولانی به شیراز و پس از نوشتن بوستان، گرفتار افسردگی بوده به پیشنهاد دوستان و با این نهیب که “اى که پنجاه رفت و در خوابى مگر این پنج روزه دریابى”، شروع به نوشتن گلستان می کند و درین کتاب شریف، می کوشد حاصل تجربیات سه دهه سفر خود را به نگارش در آورده و پند و اندرزمان دهد. و با تشویقِ انسان ها به پا نهادن در دل جاده ها، تماشاى زندگىِ دیگران و سپس اندیشیدن درباره مشاهداتِ خود، راه درست زیستن را بیاموزد.
پ.ن: مطالب نقل شده درباره سعدی نقل به مضمون از: گلستان، غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷، ۱۷۹ و بوستان، غلامحسین یوسفی، تهران، نشر خوارزمی، ۱۳۷۹، ۸۹.