آشنایی با کتاب «همسفر با یک عابر؛ رازهای زندگی یوسف پیامبر(ع)»
به گزارش ادیان نیوز (ردنا)، چگونه زیستن و نحوۀ بهرهمندی از ظرفیتهای عمر، دغدغه همیشگی انسان در طول تاریخ بهویژه در جامعه امروزی بوده و هست. غلبه نگاه ظاهرگروانه به زندگی، عرصه زندگی را بر بشر سخت و جانکاه کرده و او را در چالش جدی با هر آنچه غیر «خود» اوست، مشغول و سرگشته کرده است.
بیتوجهی به واقعیتها، ناآگاهی از پشتصحنههای رخدادهای زندگی و بیمیلی نسبت به دانایی به لطافتهای رخدادها، انسان را سخت شکننده و افسرده کرده است بهگونهای که با گذشت سالهای متمادی از تولد یک انسان، هنوز که هنوز است بهصورت سطحی با اتفاقات و حوادث مواجه میشود و از آن هیچ بهرهای نمیبرد.
انسان امروزی، عمدتاً با دلخوش کردن به دیدهها و شنیدهها و بهطورکلی محسوسات و اشتغال عمیق به آنها، خود را از ادراک نادیدهها، ناشنیدهها و عالم غیب محروم نگاه داشته است. روزمرگی، نداشتن امید به آینده، افسردگی، اضطراب، تنش، درگیری و دیگرآزاری، خودتخریبی، خودمحوری، فرافکنی همه و همه از پیامدهای نامبارک محو شدن در پوسته ظاهری زندگی و «توقف» در زندگی است.
آنچه در ادامه میآید متن گفتوگوی با حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدتقی فعالی است که به بهانه انتشار دفتر اول از مجموعه «همسفر با یک عابر؛ رازهای زندگی یوسف پیامبر (ع)» صورت گرفته است.
حجتالاسلاموالمسلمین دکتر فعالی، علاوه بر دروس حوزوی، تحصیلات دانشگاهی را در مقطع کارشناسی ارشد در رشته الهیات و معارف اسلامی از دانشگاه تربیت مدرس قم، و دکترای عرفان اسلامی از دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات گذرانده و علاوه بر آن دوره فلسفه تطبیقی را (در حد فوق دکتری) در دانشگاه مک گیل کانادا زیر نظر اساتید برجستهای همچون پروفسور لکی، پروفسور ابیلسون، پروفسور لندورت و پرفسور معین گذرانده است. از ایشان بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب و مقاله در موضوعات فلسفه و عرفان اسلامی، عرفانهای کاذب و سبک زندگی به چاپ رسیده است.
در ابتدا از اینکه وقت خود را برای انجام این گفتوگو در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنم.
*انگیزه شما از تألیف این اثر چه بوده و آیا پیش از این آثار دیگری درباره قصه حضرت یوسف(ع) و ابعاد گوناگون آن نگاشته شده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. قرآن کریم در مسیر هدایت معنوی و الهی، برای ابلاغ پیام خویش، در کاملترین وجه خود از شیوه داستانسرایی بهره برده است. اساساً، سوژههای داستانی و قصّههای قرآن بهخصوص زیباترین داستان آن، از ظرفیتهای معرفتی قرآن است. از سوی دیگر، تمام قصههای قرآن، پشتوانهها، پشتصحنهها، مکملها و متممهایی دارد. در برخی از منابع روایی از جمله بحارالانوار مرحوم علامه مجلسی موارد زیادی از این پشتصحنهها بهصورت پراکنده آمده است، اما کتابی نداریم که به شکل منسجم و منقح و با زبان و قلم فارسی شیوا و شیرین پشتصحنههای داستانهای قرآن را ارائه کرده باشد. بعلاوه اینکه، آشنایی با پشتصحنهها و فهم علل و ابعاد دیگر داستان، طبعاً فهم و دریافت ما را از داستان را، جامعتر و عمیقتر میکند. برایناساس، تصمیم بر این شد با هدف انتقال مفاهیم ناب آخرین کتاب آسمانی و تبیین زندگی معنوی بر اساس آیات شریفه از طریق قصه، در قالب تألیف اثری منقح به بیان پشتصحنهها و رازهای نهفته زندگی یوسف پیامبر (ع) پرداخته شود.
در یک نگاه کلی، کتابهایی که درباره قصّههای قرآن ازجمله قصۀ یوسف(ع) نگاشته شده است، به پنج دسته قابل تقسیماند:
دستۀ اول: آثاری است که صریحاً درباره قصّههای قرآن سخن گفتهاند و در بیشتر موارد با عناوین قصص القرآن، آیات القصص، داستانهای قرآن، داستانهای شگفتانگیز قرآنی نامگذاری شدهاند. «قصص یا داستانهای شگفتانگیز قرآن مجید» اثر علی قاضی زاهدی گلپایگانی، «قصصالانبیاء» اثر ابواسحاق نیشابوری و «قصصالانبیاء» اثر سعید بن هبه الله قطب راوندی از این دسته است.
دستۀ دوم: آثاری هستند که به تحلیل داستانهای قرآنی پرداخته و داستانها را به لحاظ ادبی یا ساختاری یا هنری نگریستهاند. «تحلیل عناصر ادبی و هنری داستانهای قرآن» خلیل پروینی، «ریختشناسی قصّههای قرآن» محمد حسینی، «قصّه و نکات تربیتی آن در قرآن» سید سعید مهدوی، «تحلیل نو از قصص قرآن» محمدتقی مَلبُوبی و «پژوهشی از جلوههای هنری قرآن» محمود بستان از این قبیلاند.
دستۀ سوم: آثاری هستند که اندیشمندان عرب آنها را نگاشتهاند. کتاب «مدخل الـی القـرآن الکـریم» اثر محمد عابد الجابری از جمله آنها است.
دستۀ چهارم: آثار نگاشته شده توسط مستشرقان است. و دستۀ پنجم: آثار منظوم ناظر به قصص قرآنی است. «مثنوی معنوی» اثر جلالالدین محمد بلخی، «یوسف و زلیخا» اثر نورالدین احمد جامی و «مثنوی یوسف و زلیخا» منسوب به حکیم ابوالقاسم فردوسی از این دسته شده است.
* ممکن است قدری پیرامون جایگاه و اهمیت قصّه در سامانه تربیتی قرآن برایمان بگویید؟
قصّه، در عرصه فرهنگ و انتقال مفاهیم انسانی قدمتی کهن دارد و سازگارترین فرم کلامی با ذهن بشر است. از همین روی دامنه مخاطبانش وسیعتر و قدرت نفوذش بیشتر است. گرچه زبان اصلی قرآن، زبان دین و هدایت معنوی است، امّا این کتاب آسمانی در کاملترین وجه خود از شیوه داستانسرایی برای ابلاغ پیام خویش بهره برده است.
سوژههای داستانی و قصّههای قرآن، یکی از ظرفیتهای معرفتی قرآن است که پس از گذشت چهارده قرن از حیات قرآن و اسلام، علیرغم جایگاه منحصربهفرد آن در ادبیات قرآن، مورد بیمهری رنجآوری قرار گرفته است که بیتردید از مصادیق کمکاری اندیشمندان، ادیبان و فرهیختگان به شمار میآید.
آیات القصص در قرآن کریم حجم قابلتوجهی از آیات را به خود اختصاص دادهاند. خداوند حکیم در بیش از هزار آیه از آیات آخرین کتاب آسمانی با انگیزه و هدفی خاص، به بیان قصّه پرداخته است. آیات القصص قرآن که عمدتاً بر مباحث اعتقادی تکیه دارند، تأثیرات چشمگیری بر فرهنگ و تمدن بزرگ اسلامی بهویژه خلق آثار فاخری همچون کلیله و دمنه، مثنوی، منطقالطیر، بوستان، گلستان، غزلیات حافظ شیرازی و سنایی غزنوی داشته است.
۲۰۸ قطعه داستانی در قرآن مجید آمده است که برخی ادامه برخی دیگر میباشند و بعضی از آنها نیز کامل و مستقل میباشند. ۶۳ سوره از ۱۱۴ سوره قرآن کریم، حاوی قصّه و حکایت است و این بدین معناست که بیش از نیمی از سورههای قرآن، با هنر قصهپردازی به انتقال پیام خود پرداختهاند.
خداوند در آخرین کتاب آسمانیاش، در موارد بسیاری، هرگاه خواسته به مخاطبانش که تمام انسانها تا قیام قیامت هستند، دین و اعتقادات را بیاموزد، از روش هنری مخصوصاً زبان داستان و قصهگویی استفاده کرده است. هیچ پدیده ارزشمند اعتقادی، اخلاقی و تربیتی نیست که برای کل بشریت بتواند مفید باشد، مگر اینکه خداوند آن را در خلال قصّههای قرآنی آورده است.
یکی از مهمترین، جذابترین و عمومیترین زبانهای تأثیرگذار در جهان امروز، زبان هنر است. مهمترین عنصر قدرتمند زبان هنر، داستان است. رویّۀ قرآن نیز در حدود یکسوم آیاتش، بهرهمندی از این عنصر مهم است. اگر به این رویّه و رویکرد قرآن توجه میشد، شاید بتوان گفت که هماکنون چندین هالیوود در اختیار جهان اسلام بود و فیلمهایی که در جهان اسلام ساخته میشد، قدرتهای برتر سینمای جهان بودند و میتوانست بسیار تأثیر گزار باشد.
اگر روزی زبان هنر، زبان اول جهان اسلام بشود، دین کارکرد اصلی خود را پیدا خواهد کرد. اساساً همگانیترین، ماندگارترین و کارآمدترین زبان برای آموزش دین و انتقال دین، «زبان هنر» است. محدود کردن دین به یکی دو زبان (زبان استدلالی و عقلی یا زبان معنویت)، محصور کردن دین و در نتیجه دور ماندن از متدولوژی قرآن در انتقال اطلاعات و آموزههای ناب دینی است.
* آیا قصّه از منظر قرآن کریم معنا و مفهوم خاصی را در برمیگیرد؟
«قصّه» به لحاظ لغت، در معانی داستان، سخن، حال، روایت و مکتوب به کار رفته است، ولی اصلیترین معنای لغوی آن، چیزی را پیگیری و دنبال کردن است. قصّه از نظر مفهوم و معنا در لغت به معنای «سلسله حوادث متوالی» است که در مخاطب ایجاد حالت انتظار برای ادامه آن میکند. مشتقات واژه «قصّه» در قرآن به دو صورت فعلی و اسمی آمده است که بیشترین کاربردش در قالب کلمه «قَصَص» است.
مفهوم «حوادث متوالی» در قرآن با چند واژه دیگر غیر از قَصص ازجمله نبأ (خبری سودمند و آسمانی که بهصورت متوالی پیگیری میشود و به انسان یقین میدهد)، حدیث (روایت تازه و نو به نو و متوالی)، مَثَل (به معنای تشبیه، ضربالمثل و داستانهای گذشتگان) و اسطوره (داستانهای خرافی یا داستانهای واقعی نمادین) آمده است. لذا، مفهوم قصّه در قرآن؛ یعنی روایت حوادث متوالیِ مفید و واقعی که بهصورت نمادین، پیامی درون خود داشته باشد.
* به نظر شما مهمترین ویژگیهای قصه یوسف (ع) کدماند؟
«قصّه» همانند غذایی است که اندک آن، مقوی و مغذّی است و نیازهای گوناگون چسمی و روانی خواننده را تأمین میکند. رتبه زیباییشناختی و اثرگذاری یک قصّه، بسته به کیفیت آن و وابسته بهاندازه تأثیر آن بر اندیشه، احساس، ارزشها و کنشهای فرد و جامعه و سامانبخشی ابعاد گوناگون زندگی بشر است. قصّه یوسف(ع) بهصورت انحصاری، ویژگیها و مؤلفههایی دارد. برخی از آنها عبارتاند از:
– همه آیات سوره یوسف(ع) مکی است.
– این سوره ۱۱۱ آیه دارد که سه آیه اول زمینهساز و آماده کننده ذهن مخاطب است و نُه آیه پایانی، نتیجهگیری و جمعبندی است. ۹۹ آیه دیگر، داستان حضرت یوسف(ع) است.
– در داستان یوسف(ع) بیشتر به شخصیت خود او در گذر از کوران حوادث میپردازد، درحالیکه در داستان پیامبران دیگر، بیشتر به سرنوشت مخالفان و لجاجت و هلاکت آنان اشاره نموده است.
– قصّه یوسف(ع) برخلاف قصص تمام انبیای دیگر، فقط در همین سوره و بهصورت یکجا آمده است.
– داستان یوسف(ع) در ذهن ایرانیان بهعنوان بخشی از فرهنگ ارزشمند آنان به یادگار مانده است. در این میان دو اثر «منظومه یوسف و زلیخا» اثر نظامی گنجوی و منظومه منسوب به حکیم ابوالقاسم فردوسی از جایگاه ویژهای برخوردار است.
* تفاوت قصّههای قرآنی و داستانها و رمانهای امروزی را در چه محورهایی میدانید؟
قصص قرآنی و داستانهای امروزی تفاوتهای بارزی با یکدیگر دارند. برخی از آنها عبارت است از:
– در تمام قصّههای قرآنی، قصهگو خداست، اما در تمام داستانها و رمانهای امروزی، ذهن آشفته بشر، قصهگو است.
– همه قصّههای قرآنی هدفمند هستند؛ یعنی خدا قصّهها را برای نیل به آثار و اهداف معقول بیان کرده است نه برای پر کردن وقت و بهعنوان یک ابزار فراغتی یا سرگرمی. مهمترین هدف قصص قرآن، عبرتآموزی است.
– تمام قصّههای قرآن بنیادش حق است و بر اساس حق و حقیقت نازل شده است، درحالیکه همه رمانهای امروزی بر پایه تخیل نگاشته شده است.
– مبنای قصّههای قرآن علم خداست، ولی مبنای رمانها و داستانهای امروزی، علم یقینی خدا نیست، بلکه گمانهزنیهای بشر است.
– داستانهای قرآنی وسیله تفکرند، ولی مهمترین کارکرد و اثری که رمانهای امروزی این است که وسیله سرگرمی مخاطبین هستند.
* چرا از میان بیش از ۱۰۰ قصه قرآنی، خداوند ویژگی «زیباترین بودن» را به قصّه یوسف(ع) بخشیده است؟
خداوند در آیات ابتدایی سوره یوسف(ع)، این داستان را «أحسن القصص؛ زیباترین داستان» معرفی میکند. جالب اینکه در بین بیش از صد قصّه قرآنی که در قرآن بیان شده است، ۲۷ داستان آن مربوط به پیامبرانی است که حتی برخی از آنها همچون پیامبر خاتم۹، ابراهیم۷ رتبه و منزلتشان برتر و والاتر از یوسف(ع) است، اما خداوند داستانهای آنها را زیباترین ننامیده است. دلایل زیباترین بودن قصّه یوسف(ع) را در چند نکته میتوان برشمرد:
– همه قصّه در یک جا و در سورهای با نام یوسف(ع) گرد آمده است، برخلاف داستان پیامبران دیگر که در سورههایی که با نام همان پیامبر نیست، پراکنده است.
– روایتگر داستان زندگی یوسف(ع) خداست.
– این قصّه از ابتدا تا انتهای آن، تمام، حق و واقعیت است.
– تمام عناصر و ویژگیهای زیباییشناختی قصّه از قبیل مقدمهچینی (توطئه) برای آمادهسازی ذهن مخاطب، گرهافکنی و گرهگشایی، شخصیتسازی، بیان حوادث جالب و جذاب داستان، استفاده بهینه از عنصر زمان و مکان، دیالوگها و گفتگوها، اوجها و فرودها، آغاز و انجام داشتن، عبرتآموزی و توالی حوادث را در خود جمع کرده است.
– این داستان از خردسالی تا لحظات اوج زندگی یوسف(ع) را در برمیگیرد.
– در این داستان هیچ رد پایی از جنگ و جدال و فرعون و نمرود و آل ثمود نیست.
– تمام چهرههای این قصّه خوشعاقبتاند؛ یوسف(ع) به حکومت میرسد. قحطی، به پُر محصولی تبدیل میشود، برادران پشیمان میشوند، یعقوب(ع) بینا میشود و در نهایت، فراق به وصال تبدیل میشود.
– بهکارگیری عناصر متضاد در این داستان، بهگونهای که در هیچ داستان دیگری در قرآن و حتی داستان انبیا(ع) اینگونه جمع اضداد صورت نگرفته است. غم و شادی، تلخی و شیرینی، قحطی و پر محصولی، وفاداری و جفاکاری، خوبی کردن و بدی کردن، مالک و مملوک، چاه و کاخ، از قعر چاه تا اوج کاخ، فقر و غنا، بردگی و پادشاهی، کوری و بینایی، عفت و بیحیایی، پاکی و ناپاکی، فریب و صداقت، جفا و گذشت، توکل و بیتوکّلی نمونهای از عناصر متضاد در این قصّه است.
* مهمترین و اصلیترین کارکرد قصههای قرآن را چه چیزی میدانید؟
قصص آیات قرآن کریم، کارکردها و آثار متعددی دارد. بر اساس نص آیات قرآن کریم، یکی از مهمترین کارکردهای قصص قرآنی، کارکرد «عبرت» است. قصّههای قرآنی آمدهاند تا به انسانها عبرت بدهند. «عبرت» از اصلیترین کلیدواژههای قرآنی است و در ادبیات قرآن، مفهوم عمیقی دارد.
«عَبْر» در اصل به معنای گذشتن از حالی به حال دیگر است. «عبرت» وضعیتی است که انسان با آن از آگاهی به امور قابل مشاهده به شناخت نامحسوسها دست مییابد. کلمه عبرت به دو شکل اسم و فعل در قرآن آمده است. از میان مشتقات این کلمه (عابر، معبر، اعتبار و تعبیر)، دقیقترین و مهمترین آنها، کلمه «عبور» است. کسی که اهل عبرت باشد، در منطق قرآن، «عابر» نامیده میشود. عابر کسی است که نگاه و بینش بسیار عمیقی دارد، نگاهش همیشه خیره به هدفش است و دائماً برای رسیدن به حقیقت، میکوشد و از هر چیزی بهجز معشوقش «عبور» میکند. عابر کسی است که دائماً در اندیشه ابدیت خویش است، اما درعینحال، بهرهاش از زیباییها و لذتهای دنیا را نیز فراموش نمیکند. عابر در مواجهه با دنیا، متعادل است نه چسبنده و نه راهب.
واژه عبرت نُه بار در قرآن به کار رفته است. اگرچه هر چیزی که در قرآن آمده است، مهم است، ولی این تعداد از تکرار بر اهمیت آن افزوده است. بهطورکلی واژه عبرت در قرآن دو نوع کاربرد دارد. کاربرد اول آن، در مواجهه با دنیا و پدیدههای دنیوی است و گستره و مفهوم دوم آن، مربوط به تاریخ گذشتگان و امتهای پیشین و حکایت زندگی پیامبران(ع) است.
* به نظر میآید نوع رفتار انسانها در رویارویی با دنیا و زینتهای دنیا یکسان نباشند. لطفاً از نظرگاه قرآن بیان بفرمایید.
از نگاه قرآن، انسانها در مواجهه با دنیا و پدیدهها و زینتهای دنیوی از سه دسته خارج نیستند. قرآن دسته اول و دوم را سرزنش میکند و دسته سوم را میستاید.
دستۀ اول: دنیاگرایان افراطی؛ گروهی که شدت وابستگی آنها به دنیا، آنان را چنان سنگین و زمینگیر کرده است که پذیرش فرمان پروردگار و حرکت در مسیر خوشبختی را برای آنها سخت و طاقتفرسا نموده، روزمرگی و بیتوجهی به کمال و توسعه را نرخ رایج زندگی آنها کرده است. این دسته از افراد، به پستیها و امور کمارزش قانع میشوند و از رسیدن به رستگاری و حقایق بلند انسانی پرهیز میکنند.
اینان با دنیا حس خوش پیدا میکنند. از دنیا که بگذریم، هیچ حسی برای آنها نیست. حسشان فقط روزهاست، شب بیحساند. کلاً با دنیا سر میکنند و به جهان دیگر و جهانهای دیگر، آخرت و معنویت، آسمان و خدا و حقیقت هیچ التفاتی ندارند. متأسفانه همه انسانها بهجز استثنا این گونهاند. دنیا و پدیدههای دنیوی برایشان مهم است و تمام کنش و واکنششان معطوف به آن است. خودبینی، زیادهخواهی، دشمنی، انتقامجویی، حسدورزی، کامجویی، شهرتطلبی و شهوترانی رویّۀ دائمی زندگی آنها است. این دسته، به همین چیز عشق میورزند جز به حقیقت عالَم.
اساساً کسانی که در عامل با دنیا، افراطگونه رفتار کنند، چسبندگی روحی زمین، دل او را میفریبد و جذب خود میکند. آری، زمین به میزانی که جسم انسان را به سمت خود میکشد، روح انسان را بیشتر به سمت خود جذب میکند. نیروی جاذبه زمین، جسم را بهگونهای جذب میکند و روح به شکلهای دیگر. این رسالت زمین و مأموریتی است که خداوند به آن واگذار کرده است تا انسانها آزموده شوند. اگر کسی بتواند نیروی جاذبه زمین را از روحش کم کند، جسمش تابع روحش میشود و همانند روح، سبُک میشود و میتواند بر نیروی جاذبه زمین غلبه کند.
نقطه مقابلِ چسبندگی، «رهایی» است. «بخشندگی»، مهمترین آغاز رهایی از دست چسبندگی زمین است. کسی که نگاهش فقط معطوف به هدف است، دلش برای خدا میتپد و عشق به خداوند رحمان در او زاده شده باشد، مدل ارتباطیاش با تمام موجودات، اعم از انسانها، جانداران، گیاهان و حتی غیر جانداران دگرگون میشود و گذشت از مال و عفو و صفح بر خطا و ظلم دیگران برایش بسیار آسان است. فرد بخشنده، همهکس و همهچیز را در دایره «ارتباط با خدا» میبیند و جز به رابطه رضایتمندانه به خالق هستی به چیز دیگری نمیاندیشد.
دستۀ دوم: آخرتگرایان افراطی؛ این دسته، درست در نقطه مقابل دنیاگرایان افراطی هستند. ویژگی بارز این دسته این است که آنچنان به آخرت و جهان دیگر چسبیدهاند که هیچ ارتباطی بین خود و دنیا برقرار نمیکنند.
دستۀ سوم: عبرتآموزان؛ الگوی حاکم بر زندگی این دسته، الگوی قرآنی اعتدال است. قرآن میگوید آخرت خانه ابدی شماست به فکر آن باشید، اما بهره اتان را از دنیا از یاد نبرید. بهره بردن از دنیا با دو چیز محقق میشود: شادی و آرامش. برایناساس، عابران درعینحال که نگاهشان فقط و فقط معطوف به یک هدف است و تنها بر رسیدن با آن کوشش میکنند، شادی و آرامش وصفناشدنی خاصی را در دنیا تجربه میکنند. همان شادی و آرامشی که دیگران در چسبندگی و گریز، میجویند و هرگز به آن دست نمییابند.
* به نظر میآید انسانها هنگام مواجهه با گذشته و آینده نیز، رفتار یکسانی نداشته باشند.
کاملاً درست است. قرآن انسانها را نسبت به گذشته و آینده به سه دسته تقسیم میکند: دسته اول، گذشتهگرای افراطی هستند. این افراد در گذشتهها محو شدهاند، هیچ نگاهی به آینده ندارند، دچار وسواس فکری میباشند و اساساً برای خودشان آیندهای نمیبینند. دسته دوم، آیندهگرای افراطی هستند که از آنچه بر آنها و دیگران گذشته هیچ توشهای برنمیچینند. دسته سوم، اهل اعتدالاند. با یک چشمشان گذشتهها را مینگرند و با چشم دیگر، آینده را. از گذشته برای آینده استفاده میکنند. ویژگی این دسته این است که دنیا و گذشته را میبینند، اما در آن متوقف نمیشوند، از آن برای ساخت آیندهای پرشکوه بهره میبرند.
قرآن گاهی با بیان تاریخ گذشتگان و قصّههای مربوط به رخدادها و فراز و نشیب حوادث زندگی پیشینان، آن ما را به عبرتآموزی وامیدارد. داستان پر فراز و نشیب زندگی حضرت یوسف(ع) یکی از این داستانها است. خداوند در آیات پایانی سوره یوسف(ع)، با اشاره به نقش روشنگرانه این قصّه، هدف از بیان آن را عبرتآموزی خردمندان معرفی میکند.
* جمعبندی شما در خصوص جایگاه قصههای قرآنی، کارکردها و ویژگیهای آنها چیست؟
حاصل سخن اینکه، عبرت، یک نگاه و نوعی از بینش است. اهل عبرت، برای رسیدن به هدف و حقیقت دائم در تلاشاند و در طول مسیر رسیدن تا هدف، از همهچیز میگذرند تا زودتر به عشقشان دست پیدا کنند. این افراد، در مواجهه با موانع، توقف نمیکنند و محو در مانع نمیشوند؛ چراکه خوب میدانند یک دقیقه ایستادن، یعنی باختن و ضایع کردن عمر.
نکته حائز اهمیت این است که تمام قصّههای قرآن، پشتوانهها، پشتصحنهها، مکملها و متممهایی دارند؛ یعنی اتفاقاتی مقارن این داستان افتاده است که منجر به این داستان شده است. وقتی به متممها و پشتصحنههای آنها بنگریم، فهم آن داستان برای ما جالبتر و جذابتر میشود. زمانی که پشتصحنهها و علل و ابعاد دیگر داستان آشکار شود، طبعاً فهم و دریافت ما از آن داستان، جامعنگرانه و عمیقتر میشود و به ابعاد مختلف داستان پی خواهیم برد.
* لطفاً قدری از دفتر نخست مجموعه «همسفر با یک عابر» بگویید.
مجموعه «همسفر با یک عابر» که دفتر نخست آن اخیراً منتشر شده است، رسالتش بیان رازها و پشتصحنههای زندگی یوسف پیامبر(ع) است.
شیوه ارائه مطالب در این مجموعه به این منوال است که در ابتدا، هر آیه به همراه مضمون آن ذکر شده است. سپس ذیل هر آیه، عبرتها، مثالها و تمرینهایی که راهنمای مخاطبان برای عینیتبخشی به یک زندگی زیبا و نیل به آرامش و پیروزی حقیقی است، بیان گردیده است.
دفتر نخست «مجموعه همسفر با یک عابر»، مشتمل بر ۲۰ آیه آغازین سوره یوسف (ع) است که در هر آیه پس از اشاره به مضمون کلی آن، عبرتها و رازهای مرتبط با آن آیه بیان شده است. بهعنوان نمونه به یکی از نکات قرآنی زیبای این داستان اشاره میکنم.
با یک نگاه دقیق و قرآنی، بیماریها، تصادفها، ورشکستگیهای اقتصادی و شکستهای اجتماعی همه و همه توقفاند؛ همگی حاصل از حد گذراندن در یک چیز اعم از بیشازحد کار کشیدن از جسم، توجه نکردن به اصول رانندگی، نبود مدیریت مالی یا بیتوجهی به وظایف و شرایط اجتماعی است. کسانی که در وضعیتهای گوناگون زندگی، اهل اعتدال باشند، توقف نخواهند داشت.
قرآن میگوید تمام توقفهای زندگی، یک نشانه است. پیامش این است که در «جایی از حد گذراندهاید و در چیزی زیادهروی کردهاید». اگر اندکی اندیشه کنید و آنجا را بیایید و سعی کنید به نقطه تعادل بازگردید، مسیر زندگیتان باز میشود. آرام باشید؛ نه با کسی دعوا کنید و نه با دیگری دست به یقه شوید. فرافکنی نکنید و با دیگران چالش نداشته باشید. تردید نکنید اگر تصمیم گرفتهاید مورد افراط یا تفریطتان را بیابید، کائنات نهتنها ذهنتان را به سمت آن میبرند و آن را به شما نشان میدهند، بلکه در برگشتن به نقطه تعادل نیز شما را یاری میکنند. فقط کافی است بپذیرید اشتباه کردهاید و اراده کنید به حد تعادل برگردید. در این صورت است که مسیر زندگی، به رویتان گشوده میشود و راحتی و آرامش را تجربه میکنید. اساساً، تمام رخدادهای زندگی، پیامرسان خداوند برای هشدار به انسانهاست تا به خودمان بازگردیم و متعادل زندگی کنیم.
* از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم.
بنده خودم شخصاً کتاب را بهدقت مطالعه کردم، مباحث مطرحشده در آن، بسیار شیرین و کاربردی است. امیدوارم علاقهمندان به معارف ناب قرآنی با مطالعه و تعمق در مطالب بیانشده در این مجموعه، گامهای بلندی برای رسیدن به زندگی سرشار از آرامش و شادی بردارند و به زیباییهای زندگی نائل شوند.
بنده نیز از زحمات حضرتعالی قدردانی میکنم.