به گزارش ادیان نیوز (ردنا)، عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: در نظر داشتم که یادداشتی درباره مناسک عزاداریهای محرم بنویسم و از زاویه خاصی آن را تحلیل کنم. مناسکی که بخش مهمی از آن مبتنی بر تحریفهای تاریخی است. ولی بهتر دانستم که این را بعد از عزاداریها بنویسم.
در این فاصله سخنرانی یکی از فضلای حوزه را در این باره شنیدم که ایشان تحریفات را در ۳ سطح توضیح داده بود که شنیدنی است و پس از آن به این نتیجه رسیدم برخلاف برخی از برداشتها، این تحریفها لزوما از روی بدخواهی و خباثت نیست، چه بسا با هدف خیرخواهی و از روی حسن نیت؟! آگاهانه یا ناآگاهانه دروغ بستهایم! گزارههای به ظاهر مثبتی مثل صدور حکم قتل امام حسین (ع) از طرف اشعری، جمله زندگی عقیده است و جهاد،ای شمشیرها مرا دریابید! نیز فاقد اعتبار و جعلی است، چه رسد به جزییات دیگری که از این واقعه نقل میشود که هیچکدام آنها در کتابهای مقاتل دیده نمیشود.
به قول یکی دیگر از مورخان روحانی عموم این اخبار در کتاب متاخر روضهالشهدا آمده و کمتر مسبوق به گذشته تاریخی است؛ و روضهخوانی هم از روی نام همین کتاب برداشته شده است. با توجه به مجموعه تحریفات به نظرم دو انگیزه و یک عامل موجب چنین تحریفهایی میشوند که البته یک نتیجه مهم هم دارد که باید این ۴ نکته را شرح داد:
انگیزه اول در این تحریفات، محصول مناسکی شدن دین و پیدا کردن متولیان اقتصادی برای این مناسک است. مناسک رکن مهمی از هر دین است. مذهب و دین بدون مناسک یا به وجود نمیآید یا به مرور به حاشیه رفته و محو میشود. این طبیعت جامعه بشری است که بخش مهمی از انسجام و همبستگی آن از خلال آیینها و مراسم و مناسک شکل میگیرد و اهمیت این مناسک و… حتی متولیان رسمی برای آن بسیار زیاد است. نه فقط در دین که در سایر امور نیز شاهد این مناسک هستیم. تولد، مرگ و ازدواج در همه جوامع با مراسم و آیینهایی همراه است که موجب همبستگی اعضای آن جامعه میشود. در سیاست نیز با مناسک گوناگونی که هدفش تقویت همبستگی و انسجام ملی است، مواجه هستیم. شکلگیری نهاد روحانیت در همه ادیان نیز متاثر از ادامه دادن و متولی داشتن این وجه از ویژگی و مناسکی شدن دین است. وجود این نهاد چنان طبیعی است که رکن مهم همه ادیان و حتی گرایشهای درون یک دین نیز است.
ولی همیشه این خطر وجود دارد که مناسکگرایی بر هدف اصلی و محتوای دین که رستگاری است، غلبه کند. مثل ظرف و مظروف. ما از لیوان برای خوردن آب استفاده میکنیم. اصل بر وجود آب و سالم بودن آن برای نوشیدن است و لیوان فقط یک وسیله و ظرف است. ولی ممکن است به عللی توجه به لیوان و کیفیت و ویژگیهای آن چنان اهمیت و غلبه پیدا کند که کیفیت و کمیت و نوع مظروف به حاشیه برود. در این شرایط نوشیدن مثلا آب فرع بر نوشیدن از لیوان معینی میشود. اصل شدن لیوان به منزله آن است که درون آن هر چیزی را میتوان ریخت و نوشید یا حتی چیزی نریخت و استفاده نکرد و فقط لیوان اصالتا مهم باشد.
حالا فرض کنیم که بازاری برای مبادله تولید و عرضه لیوان شکل بگیرد و توجه اصلی تولیدکنندگان و خریداران معطوف به ویژگیهای لیوان شود و آب فراموش شود. در این صورت لیوانی را باید خرید که با مبلمان و رنگ خانه ست شوند! بدون اینکه کارکرد اصلی آن یعنی نوشیدن آب منظور شود. طبیعی است که عرضهکننده این نوع لیوان را برای ما تولید و تامین میکنند. در چنین فضایی جزییات لیوان مهم میشود، آنقدر مهم که تبدیل به اصل میشوند.
در مساله عاشورا، این تحریف آگاهانه یا ناآگاهانه از سوی صنف مداحان رخ میدهد. به تعبیر دیگر مداحان حرفهای و صنفی این کار را انجام میدهند. چون باید مطابق سلیقه و اقتضائات روز، تولیدات خود را عرضه کنند. آنان محتوا هم ندارند که عرضه کنند. این جریان آرامآرام و خزنده است به طوری که هیچ تفاوتی میان امروز و دیروز نیست ولی هنگامی که ۱۰ سال و ۲۰ سال گذشته را مقایسه کنیم، تفاوتها زیاد است.
انگیزه دوم مطلوبیت داشتن تحریفهای مظروف است. به مثال آب و لیوان برگردیم. اگر قدری شکر به آب اضافه کنیم و شربت شود، خوردنش به ویژه از نظر کودکان گواراتر و دلچسبتر است! لذا قدری شکر به مظروف اضافه میکنیم. یا حتی نوع آن را برحسب سلیقه تغییر میدهیم تا جذابتر شود و مخاطب نیز به آن گرایش پیدا کند. بسیاری از جملات انقلابی که به امام حسین (ع) منسوب است ولی واقعیت ندارد از این نوع تحریفات است؛ و اتفاقا بیشتر آنها پیش از انقلاب رخ داده است که برخی از نمونههای مذکور در بالا از این دست تحریفات است.
در نهایت و پس از این دو انگیزه، عاملی که موجب میشود این تحریفات ریشه دوانده و کل ماجرا را دچار تحریف کند، غلبه مصلحتگرایی بر حقیقتگرایی است. ابتدا تاکید کنم که مصلحتگرایی رفتار، ایده و رویکرد قابل دفاع و مهمی است و باید مورد توجه و اجرا قرار داد ولی این رویکرد در اصل در حوزه سیاست و امور جاری مردم است که باید مورد توجه قرار گیرد. حتی در سیاست و اجرا نیز نباید در رد و یا تقابل با رویکرد حقیقتگرا باشد. مثل رابطه سیاست و دانش است که رویکرد دانش حقیقتگرایی است و رویکرد سیاست مصلحتگرایی است ولی سیاست نیز باید از دانش استفاده کند و در مواردی که تعارض پیش میآید، مصلحتگرایی را مبنای انتخاب راه قرار دهد. دو نهاد دانشگاه و سیاست مکمل یکدیگرند و وجود هر دو ضروری است هر چند رویکرد غالب آنها تا حدی با هم تفاوت دارد ولی لزوما در تقابل و تعارض نیست.
نهاد دین باید رویکرد حقیقتگرایی خود را حفظ کند. به ویژه در اخلاق و تاریخ. اتفاقا در فقه که مرتبط با زندگی روزمره مردم است و رعایت مصلحت مهم است، کمترین انعطاف نشان داده میشود و در برابر تغییرات و احیانا مصلحتها، مقاومت جدی میکنند ولی در اخلاق و تاریخ، حساسیتی دیده نمیشود. گویی که خود را متولی و پاسدار این بخش از دین نمیدانند.
نتیجهای که از این وضع آشفته گرفته میشود، شک کردن به اعتبار و اصالت هر چیزی خواهد بود. در بسیاری از موارد مصلحتگرایی در فقه نه تنها موجب بدبینی نمیشود که همدلی هم ایجاد میکند ولی حقیقت و تاریخ را به مذبح مصلحتگرایی بردن خطرناک است. در اینجا مرز میان حقیقت و دروغ از میان میرود. هر واقعیتی را که امروز با آن مواجه هستیم، برساخته افراد ذینفع و مصلحتهای موردی تلقی خواهیم کرد. مواجه شدن با وضعیتی که بتوان آن را «خلأ حقیقت» نامید برای روح و روان ما خطرناکتر از هر دشمن بالفعل و بالقوه دیگری است.