ادیان نیوز(ردنا): سادهترین وابتداییترین معنای جهل، نادانی است. عقل موهبتی الهی برای برونرفت از نادانی و یا همان جهل است. از دستاوردهای عقل، علم است که در سطوح و زمینههای مختلف معنا پیدا میکند. جهل در هر امر و زمینهای مذموم شناخته شده و مورد مذمت قرار گرفته است، ولی بیش از هر چیز جهل مذهبی و یا به تعبیری جهل مقدس مورد مذمت واقع شده، چرا که آمیختهشدن جهل و خرافات با تعصبات مذهبی خسارتها و پیامدهای جبران ناپذیری را برای دین و جامعه دینی رقم میزند. در همین رابطه گفتوگویی با حجتالاسلام حمیدرضا شریعتمداری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب داشته ایم که متن آن را در ادامه میخوانید:
جهل در معنای دقیق به معنای نابخردی است
جاهل کسی است که رفتار نابخردانهای دارد
تقوا معادل عقل و علم در ادبیات دینی است
دوره جاهلیت به معنای بیسوادی و عدم آگاهی مردم آن زمان نیست
مشکل اعراب جاهلی رفتارهای نابخردانه بود
بحرانهای امروز جهان حاصل رفتارهای نابخردانه است
منظور از «جهل» چیست و چه پیامدهایی برای جامعه دینی به همراه دارد؟
تعبیر جهل، امروزه بیشتر در مقابل علم به کار میرود، یعنی ندانستن یا نادانی. ما کسی را جاهل میدانیم که در زمینهای خاص اطلاعات کافی نداشته باشد. در ادبیات دینی و عربی قدیم و اصیل حتی قبل از دوره اسلام، جهل معنای دقیقتر و عمیقتری دارد و در مقابل «عقل» یا «حلم» قرار میگیرد. به تعبیر دیگر در یک طرف ماجرا عقل و حلم قرار دارد و در طرف دیگر آن جهل یا «سفه» و «سفاهت». جهل در معنای دقیق به معنای «نابخردی» است و بیش از آنکه به نداشتن دانایی و آگاهی اشاره کند، معطوف به رفتار است. در واقع جاهل کسی است که رفتار نابخردانهای دارد و عاقل کسی است که از روی خرد عمل میکند و این خرد هم بیش از اینکه به عقل نظری اشاره کند، ناظر به عقل عملی یا خود عمل است. یعنی ما یک فرد عاقل را از نوع رفتارش تشخیص میدهیم.
اگر کنش فرد از روی سنجیدگی و خویشتنداری باشد، عاقل است. معادل عقل و حلم در ادبیات دینی تعبیر «تقوا» است. مثلاً در قرآن روزه برای کسانی است که تقوا پیشه میکنند و یا خود قرآن هدایتی است برای افراد باتقوا و این به معنای عقل و حلم تقوا اشاره میکند. تقوا یک پایگاه دینی و یک پایگاه توحیدی دارد، اما عقل و حلم در جایی که حرفی از دین و توحید هم زده نشود مطرح میشود. پس در یک جمعبندی در یک طرف تعبیر عقل، حلم و تقوا آمده و در طرف دیگر تعبیر جهل و سفاهت و یا «هوی». هوای نفس در ادبیات دینی همان مسیری است که با جهل پیموده میشود. ممکن است کسی به جای رعایت تقوا به سمت هوی حرکت کند. هوی انسان را متمایل به سقوط میکند. در ادبیات عرب نیز هوی به معنای متمایل شدن است. اینکه شما در یک نقطه محکم بایستید و عکسالعمل خوبی انجام دهید، اگر با تأمل، خویشتنداری، آگاهی، کظم غیظ و بردباری همراه باشد، مصداق یک فرد عاقل و باتقوا و حلیم را نشان میدهد، اما اگر انسان اینگونه نباشد جاهل، سفیه و پیرو هوی نفس است.
ما در ادبیات دینی از دوره پیش از اسلام به عنوان دوره جاهلیت تعبیر میکنیم؛ دوره جاهلیت برخلاف تصور عموم به معنای بیسوادی و عدم آگاهی مردم آن زمان نیست. البته درست است که یادگیری خواندن و نوشتن میان مردم شبه جزیره چندان رواج نداشته، اما مردم بیسواد نبودند و ما اوج شعر عربی را در دوران جاهلیت شاهد هستیم. نبوغ در شعر بدون سواد و آگاهی به دست نمیآید. مردم شبه جزیره قبل از اسلام نسبت به تعالیم مسیحیت و یهودیت آگاهی داشتند و اغلب اصطلاحات اسلامی نیز مانند تعبیر «الله»، «کتاب» یا «صلاه» در زبان عربی و عبری وجود داشته و اعراب جاهلی به آن آگاه بودند. پس مشکل اعراب جاهلی در بیسوادی و کمسوادی نبود، مشکل آنها در رفتارهای نابخردانه بود. ممکن است فردی عالم و آگاه باشد، اما به آن علم عمل نکرده و تصمیماتی شتابزده و عجولانه بگیرد و جاهل باشد. در روایات آمده است که چه بسیار انسانهایی که عالم هستند ولی جهلشان بلای جانشان باشد. چنین فردی ممکن است عالم باشد، اما عاقل نیست. جاهلیتی که قبل از اسلام مطرح بوده به همین رفتارها معطوف بوده است. وقتی کسی به خاطر داستان جنگ با نعمان ابن منذر و به اسارت گرفته شدن زنان و به نکاح درآمدن آنها تصمیم میگیرد دختر بیگناه خودش را زنده به گور کند، مشکلش نادانی نیست، بلکه مشکلش نابخردی است.
خشونتها و شهوتپرستیهایی که در دوران جاهلیت رواج داشته و جنگهای قبیلهای که در اثر کشته شدن یک نفر و به جای انجام قصاص که به گفته قرآن «مایه حیات» است در میگرفته، همه رفتارهایی نابخردانه هستند. در دنیای امروز هم چه در جهان اسلام و چه در جهان غرب به واسطه پیشرفت علم، مشکل ندانستن نداریم، بلکه مشکل ما همان رفتارهای نابخردانه است، مثلاً با دنبال کردن جنگهای جهانی یا دیگر نزاعها میبینیم که تهاجم به دیگران یا عدم صلح برای اتمام جنگ، همه رفتارهای نابخردانهای هستند که در دنیای امروز صورت میگیرد و به همان جهل به معنای نابخردی باز میگردد، نه به جهل به معنای ندانستن.
البته جهل به معنای ندانستن هم یک عیب است، ما هم باید علم را گسترش داده و با جهل ناشی از عدم وجود آن مقابله کنیم و هم باید برای عقل اهمیت قائل شویم، اما به تعبیری عقل مهمتر از علم است. البته انسان عاقل هرگز بدون آگاهی قدمی برنمیدارد، ولی کسانی نیز هستند که علم ندارند ولی عاقلانه رفتار میکنند. انسان عاقل حتی در عین بیسوادی به تجربههای خودش و دیگران توجه کرده و در مقابل چیزی که به آن آگاهی ندارد با احتیاط رفتار میکند. بنابراین انسان عاقل خودش را مدیریت میکند. اگر انسان عاقل نباشد بدترین بلاها را بر سر خود و اطرافیانش میآورد.
آیا انسان ذاتاً جاهل آفریده شده و باید تلاش کند تا آگاهی و علم به دست بیاورد یا اینکه بر اساس نوعی از شرایط و عوامل به سمت جهل کشیده میشود؟
جهل اگر به معنای عدم علم باشد، از ظاهر آیات و روایات نیز معلوم است که انسان در زمان تولد چیزی نمیداند. البته در تعریف فطرت آمده است که خصلتی در انسان وجود دارد که به نظر برخی به معنای گرایشهای فطری است که در این صورت به معنای علم، معرفت و شناخت نیست، اما اگر فطرت به معنای شناختهای فکری هم باشد، میتوانیم بگوییم انسان در زمان تولد یکسری شناختهای فطری هم دارد. عقل هم چه به معنای عقل عملی و چه به معنای عقل نظری اگر به معنای متانت و شخصیت و خویشتنداری باشد، قابل بحث است که آیا همزاد انسان است یا نه. بنا بر روایات در مراحل مختلف تکامل، ممکن است به یک نفر زودتر و به یک نفر دیرتر عقل داده شود و در هر مرحله هم ممکن است فرآیند آن متفاوت باشد. اما آنچه که تعیینکننده است، مسائل فطری و غریزی انسان نیست، بلکه آنچه که نجاتبخش ما خواهد بود، چیزهایی است که کسب میکنیم، حال چه عمل باشد و چه علم. عقل به هرحال در مرحلهای به ما داده میشود، اما مهم است که ما چقدر علم و مهارت و خویشتنداری کسب میکنیم. پس زمام کار در همه اتفاقاتی که در زندگی برای ما میافتد در گرو خود ما است. اگر هم هدایت و ضلالت را به دست خدا میسپاریم، باز همه به این باز میگردد که واکنش ما در قبال اتفاقات متفاوت چیست و آیا در جهت کسب علم در خصوص مسئلهای که نمیدانیم اقدام میکنیم یا نه.
بنابراین نجات انسان در گرو چیزی است که کسب میکند. در آیه ۳۹ سوره النجم آمده است: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی؛ براى انسان جز آنچه براى به دست آوردنش تلاش کرده است چیزى نیست». حتی عنایت ویژهای که پیامبر(ص) و ائمه(ع) از آن برخوردار هستند به خاطر استعدادها، شایستگیها، تلاشها و عبادت خود آنها است.
منظور از جهل مقدس چیست و چه پیامدهایی برای جامعه دینی به همراه دارد؟
آیتالله محققداماد، اخیراً کتابی در این خصوص منتشر کردهاند و نوشتهاند کلمه جهل میتواند به معنای ندانستن یا رفتارهای نابخردانه باشد، اما وقتی مقدس در کنار آن اضافه میشود به معنای این است که شخصی نادانی خود را به پای دین میگذارد و در حالی که کار نادرستی انجام میدهد احساس میکند که بهترین کار را انجام میدهد. مثلاً جان انسانها را در یک عملیات انتحاری میگیرد و تصور میکند که با این کار به خدا تقرب پیدا کرده است. در واقع جهل مقدس جهلی است که در یک هاله دینی و قداست وجود دارد و حتی ممکن است در بین غیرمتدینین نیز دیده شود. قرآن میفرماید کسانی که زیانبارترین کارها را انجام میدهند کسانی هستند که عملی خلاف انجام دهند و گمان کنند کار خوبی میکنند. البته اینکه انسان به چنین نقطهای میرسد هم ریشه در مقوله جهل دارد. اگر انسان علمش را به حد مطلوب نرساند و از آن به خوبی استفاده نکند در محیط دینی دچار این توهم میشود که دین این را از او میخواهد. در واقع هر دوی این عوامل پدیدهای به نام داعش را به وجود میآورند. اینها کسانی هستند که به منابع اصلی علم مراجعه نکردهاند. داعش در میان اهل سنت شکل گرفت، ولی نمیتوانید داعش را دستپرورده عالمان اهل سنت بدانید. علمای اهل سنت داعش را قبول ندارند. داعشیها اصلاً درس نخواندهاند. اغلب افراد داعش ممکن است حتی تحصیلات دانشگاهی داشته باشند، اما تحصیلات دینی ندارند و حتی در میانشان عالمی سنی و شناخته شده وجود ندارد. اینها اصلًا مشکل نابخردی دارند. با کدام منطق و براساس چه مجوزی انسان میتواند خودش را در میان گروهی را منفجر کند؟
هیچ عقلانیتی انسان را به این نقطه هدایت نمیکند. اگر کسی مطلقاً هم نادان باشد و از حکم خداوند اطلاعی نداشته باشد، اگر عاقل باشد میتواند بفهمد این کار درست نیست. انسان عاقل برآورد میکند که ثمر کارش چیست؟ حتی در منابع دینی آمده است که اگر شما بدانید امر به معروف و نهی از منکر تأثیری ندارد، نباید این کار را انجام دهید. حال ثمره کشتن چیست؟ آنها همه حکومتهای اسلامی را حکومت کفر میدانند. اصلاً خودشان میتوانند با در دست گرفتن حکومت اسلام واقعی را پیاده کنند؟ این مسئله هم مشکل نادانی است و هم مشکل نابخردی و این دو اگر در محیط دینی رخ دهد نام «جهل مقدس» میگیرد.
در جوامع غیردیندار نیز با مجموعهای از رفتارها مواجه هستیم که هالهای از اعتبار یا قداست غیردینی دارد. مثلاً فرد فکر میکند به اقتضای لیبرالیسم یا حقوق بشر هر کاری میتواند انجام دهد و اگر کسی مخالف قواعد او عمل کند مخالف حقوق بشر یا آزادی است. پس هالهای از قداست در جوامع غیردینی و پیشرفته نیز وجود دارد که فردی در اروپا یا آمریکا نشسته فکر میکند سبک زندگی خودش را به عنوان جهان اول میتواند به دیگران تحمیل کند و کار خوبی هم میکند. این همه جنایت در افغانستان، یمن و دیگر جاها رخ میدهد که نوعی از جهل مقدس است که در جوامع پیشرفته و غربی رخ میدهد. مفاهیمی مانند دموکراسی، لیبرالیسم به معنای آزادیخواهی و یا حقوق بشر برای ما نیز حائز ارزش است، ولی آنها چون میخواهند مدل دلخواهش را به دیگران تحمیل کنند به خودش اجازه میدهند به فجیعترین وجه با دیگران رفتار کنند.