به گزارش ادیان نیوز(ردنا)؛ در راستای سلسله گفت و گوها با چهره های ادیانی و مذاهبی در حوزه علمیّه، با حجّت الاسلام والمسلمین محمدحسن زمانی، مسئول دفتر اجتماعی-سیاسی حوزه های علمیه به گفتگو نشستیم و آنچه می خوانید، قسمت اول از گفتگوی دفتر ادیان و مذاهب حوزه های علمیه با این استاد حوزه است.
· دیدگاه قرآن کریم نسبت به گفتگوی ادیان چگونه است؟
موضوع گفتگوی ادیان برنامه جدیدی است که در دهه های اخیر در حوزه های علمیه رسما مطرح شد و بناست مرکز مدیریت و بزرگان حوزه برنامه های خاصی را داشته باشند.
در آغاز لازم است ببینیم آیا این موضوع برگرفته از رسالت دینی و متون ماست یا خیر. اگر واجب دینی باشد طبعاً باید مورد اهتمام جدی علما و اساتید و طلاب قرار گیرد. در مهمترین منبع ما یعنی قرآن کریم آیات متعددی داریم که ما را به طرف گفتگوی ادیان سوق می دهد.
بارزترین آیه نسبت به این موضوع آیه شریفه “قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ” میباشد. با الهام گیری از این آیه شریفه چند نکته قابل توجه است. نکته اول؛ این آیه شریفه پیامبر اکرم(ص) را به گفتگوی با اهلکتاب امر می کند. امر هم ظهور در وجوب دارد. یعنی تا قرینه ای نباشد ما شرعاً امر را دالّ بر وجوب می دانیم و اینجا نه تنها قرینه صارفه از وجوب نداریم بلکه مؤید داریم؛ لذا مدلول این آیه کریمه وجوب دعوت اهل کتاب و گفتگوی با آنها بر پیامبر(ص) است.
دعوت اهل کتاب به گفتگوی دینی بر پیامبر مستحب نبوده، بلکه واجب بوده است. نکته دوم اینکه اگرچه مخاطب این آیه پیامبر بزرگوار اسلام بوده است اما قطعاً شخص ایشان موضوعیتی در این تکلیف نداشته اند بلکه بهعنوان اینکه پیشوای دین اسلام بودهاند این حکم روی عنوان پیشوایی و عالم بودن به اسلام آمده است. بعد از ایشان ائمه معصومین(ع) مخاطب “قل” هستند. بر ایشان نیز ارتباط با ادیان، تکلیف شرعی بوده و آن بزرگواران اقدامات فراوانی در دعوت و هدایت پیروان دیگر ادیان انجام دادند. بعد از شهادت ائمه(ع) و شروع دوران غیبت، مخاطب “قل” میشوند وارثان انبیاء یعنی علمای دینی. پس تمام علمای دینی که توان این کار را دارند مخاطب این “قل” هستند. به نظر من دعوت مسیحیان و یهودیان و پیروان ادیان گوناگون به اسلام و گفتگوی دینی با آنها یک واجب شرعی است. سخت است اظهار این جمله که تعدادی از ما علماء و روحانیون حوزه که توانمندی اینکار را داشتهایم و انجام ندادیم باید در پیشگاه خداوند عذرخواهی کنیم.
حوزویان باید از امروز به جبران تقصیر یا قصور خودشان بپردازند و فعالانه وارد گفتگوی ادیان بشوند. نکته سوم این آیه شریفه این است که موضوع و محور دعوت باید مشترکات باشد. این شیوه گفتگوی بین ادیانی است که خداوند به ما آموزش می دهد. در آغاز گفتگو نباید وارد اختلافات شد. چون موارد اختلافی ناسازگاری ایجاد میکند و مخاطب آمادگی برای پذیرش ندارد. به این نحو او احساس میکند میتواند به ما دل بدهد و در کنار ما بنشیند و گفتگو بکند و خوشبین باشد که ما مشترکاتی داریم و حرفهای او را تا حدی قبول داریم و او را باطل مطلق نمیدانیم. نکته چهارم این است که مشترکات، آغاز گفتگوهای بین ادیانی است اما سپس باید مسائلی که پیروان ادیان به مرور زمان از حقایق فاصله گرفته اند و جزء تفاوتهای آنان با ما است را یادآوری کرد و آنها را متذکر شد. چرا؟ الَّا نَعْبُدَ إِلَّا الله و وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ. به نظر ما در مسیحیت به مرور زمان اتخاذ ارباب من دون الله انجام گرفت. هدف ما از گفتگوی بینادیانی علاوه بر تاکید و تقویت مشترکات، آرام آرام تبیین اختلافات و اطلاع رسانی واقعیات است. این آیه یکی از دهها آیه است که نسبت به گفتگوی ادیان وجود دارد. پیشنهاد من به پژوهشگران حوزوی تحقیق و جمع آوری و تحلیل مجموعه آیات مرتبط به گفتگوی ادیان و ارائه آثاری درباره دیدگاه قرآن کریم به گفتگوی با ادیان است. آیاتی که حضرت ابراهیم(ع) وارد گفتگو با پادشاه زمان خودش می شود، آیاتی که حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) با دیگران گفتگو میکنند و گزارش هایی که قرآن کریم از گفتگوی انبیای الهی یا پیروانشان با پیروان سایر ادیان میدهند بخشی از این مجموعه است.
· آیه شریفه ای که اشاره فرمودید شامل گفتگو با اهل کتاب میشود. دیدگاه قرآن کریم به گفتگو با ادیان غیرکتابی و ادیان شرقی چگونه است؟
آیه اولی که اشاره کردم به اهل کتاب اشاره دارد اما آیاتی که در بخش دوم اشاره کردم سخنان حضرت موسی(ع) با پادشاه زمان خودش صحبت میکرد اینها مربوط به ادیان شرک آمیز است و اهل کتاب نبودند. گفتگوی حضرت ابراهیم(ع) با نمرود درباره کیستی خدا یک گفتگوی ادیانی با مشرکان است. دیالوگ حضرت موسی(ع) با فرعون و فرعونیان یک دیالوگ ادیانی با ادیان غیر ابراهیمی است. قرآن کریم هر دو مورد را گزارش می کند.
علاوه بر اینها، قرآن کریم در آیاتی نحوه گفتگو با پیروان ادیان غیرآسمانی و مشرکان را نیز آموزش میدهد. “وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ”. یعنی ای بت پرستها چرا به جای خدا ارباب دیگری گرفته اید. بنابراین مشرکان، مخاطب بسیاری از گفتگوهای دینی در قرآن بودند. و پیامبر اکرم(ص) در عمل با هر دو گروه اهل کتاب و غیر اهل کتاب گفتگو داشتند.
· پاسخ حضرتعالی به این شبهه چیست که قرآن کریم در اوائل ظهور اسلام لحن نرمتری در اینخصوص دارد اما پس از دستیابی به قدرت از لحن شدیدتر و سخت تری استفاده میکند تا جایی که میفرماید وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ؟ این دست از آیات که لحن خشنی دارد با دسته دیگر آیات که دعوت به گفتگو میکند را چگونه جمع میکنید؟
فرق بین دوران مکّه و مدینه سخن حقّی است اما یک سخن باطلی مستشرقان گفته اند که از این جداست. پیامبر اکرم(ص) در دوران مکّه جنگی نداشت و در تنهایی و نبود قدرت و حکومت بود و لذا آیات جنگ را آنجا نداریم. مطلب درستی است. آیات جنگ و جهاد در دوران مدینه نازل شد. چرا؟ چون در مدینه بود که مسلمانان قدرت و حکومت داشتند و وقتی دشمنان به آنها حمله کردند قدرت و توان و امکان دفاع و مقابله داشتند. اما برخی مستشرقان می خواهند بگویند اسلام چون در آغاز زور نداشت دین سلم و صلح و مسالمت آمیزی بود اما قدرت که پیدا کرد دین خشونت آمیزی شد. می گویند در آغاز، دین دعوت و تربیت بود اما سپس به خشونت و تحمیل دین بر دیگران منتهی شد. ما این را قبول نداریم. چون اساس شریعت اسلامی بر تعلیم و تربیت و تبلیغ و صلح گذاشته شده است. “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً” فرمان عمومی است. آیاتی که در مدینه نازل شده هر دو گروه آیات دعوت و جهاد را دارد. سازگاری این دو چگونه است؟ آیا دین اسلام در مدینه دین تبلیغ و محبت و مودت بود یا دین جهاد و کشتار و قساوت؟ پاسخ ما این است که کشتار و قساوت هرگز نبوده است. اما دین تربیت و جهاد با هم بوده است. جمعش اینگونه است که اصل روش تعامل اسلام با پیروان ادیان کتابی و غیرکتابی بر تبلیغ و دعوت است. “کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ. وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ”. امت اسلامی دعوت به خیر میکند.
· اگر پاسخ مثبت ندادند؟
اگر پاسخ مثبت دادند می شوند برادران و خواهران ما در ایمان. اگر پاسخ مثبت ندادند در صورتی که اهل کتاب باشند و به جای جنگ، همزیستی در داخل سرزمین های اسلامی را بپذیرند اهل ذمه خواهند شد و تحت حمایت و محبت حکومت اسلامی قرار میگیرند و در صورتی که مشرک و غیرکتابی باشند حداقل این است که باید مصالحه و همزیستی مسالمت آمیز با امت اسلامی داشته باشند. بر دین خودشان باقی بمانند اما زندگی مسالمت آمیز داشته باشند و تهاجمی علیه مسلمانان نداشته باشند. اگر تعدی نداشته باشند مسلمانان با آنان قرارداد صلح میبندند. اگر خارج از کشور اسلامی هستند معاهده صلح و عهد دوستی می بندند و میشوند کافر معاهد. کافر معاهد محترم است.
قرآن کریم نسبت به مشرکانی که پیمان مسالمت آمیز میبندند می فرماید “فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ”. البته اهل کتاب داخل کشور اسلامی نیز قرارداد جزیه میبندند إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ و بهجای زکاتی که مسلمانان پرداخت میکنند، جزیه میدهند و حکومت اسلامی نیز موظف است جان و مال و آبرو و ناموس آنها را حفظ کند. وظیفه دارد حفظ کند تا حدی که پلیس کشور اسلامی باید سپر بلای حفظ اموال و آبروی آنان باشد. چنانکه الان پلیس و پاسدار جمهوری اسلامی ایران جانش را تقدیم میکند تا جان و مال و آبروی شهروندان مسیحی، یهودی و … که جزء کفار هستند نجات دهد. ما اهل جنگ و خشونت مستقیم نیستیم اما اهل دفاع هستیم. اگر متجاوزی حمله کند وظیفه ما دفاع است. “فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ”. نسبت به متعدی و متجاوز ما باید دفاع کنیم. این دفاع یک امر واجب است. افتخار میکنیم که جامعه اسلامی یک جامعه ظلم پذیر و ذلت پذیر نیست. دفاع یک اصل عقلانی است. بشر و هیچ انسان عاقلی پیدا نمیشود بگوید من معتقد به تسلیم در برابر ظلم و تجاوز هستم. وجوب دفاع در اسلام با اصل گفتگو و سلم و حفظ پیمانهای دوستی با کفار کتابی و غیرکتابی تعارضی ندارد.
· چرا قرآن امر به قتل همه مشرکان نموده و فرموده است وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً؟
شما بخشی از آیه شریفه را خواندید و البته غرضتان نقل اشکال غربیان است. کسانی که آیات قرآن را تجزیه کردند و بخشی از آیه را میگیرند و ادعا می کنند قرآن دستور به قتل همه کفار داده است توجه به بخش های دیگر آیه و آیات دیگر ندارند. این جمله ای که قرائت کردید بخشی از آیه ۳۴ توبه است که کاملش این است وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّهً. ملاحظه می فرمایید این فرمان مربوط به مشرکانی است که با تمام وجود به مقاتله و کشتار مسلمانان پرداخته اند. مستشرقان از این جمله های بریده از آیات قرآن متعدد پیدا کرده و تبلیغ کرده اند مانند وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم … یعنی هر کجا مشرکی پیدا کردید بکشید. آنها شاید عمدا یا سهوا توجه به ادامه آیه نکردند که مربوط به مشرکانی است که با مسلمانان مقاتله می کنند و مسلمانان را از سرزمین و خانه و کاشانه شان اخراج کرده اند. متن کامل آیه شریفه ۱۹۱ سوره بقره چنین است: وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّی یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ شأن نزولش زمانی است که مشرکان به مسلمانان حمله کردند و ولکن قصه هم نبودند. خداوند دستور داد با این متجاوزین بجنگید و بکشید آنان را چون دارند شما را میکشند. اما نسبت به کفاری که ما را نمی کشند چه؟ همه آیات قرآن را باید با هم دید. برای جمع بندی موضع قرآن کریم در برابر کافران دو آیه ذکر میکنم که دو نوع تعامل را نشان می دهد و باید با هم باشند. لایَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. ممتحنه ۸.
این آیه می فرماید نسبت به کفاری که شما را نمی کشند و از سرزمینتان اخراجتان نکرده اند و تجاوزی به سرزمین شما نکرده اند، خداوند شما را نهی نمی کند از اینکه با آنها بِرّ و نیکی کنید و قسط و عدالت بورزید. آیه بعدی نسبت به محاربین میفرماید: إِنَّمَا یَنْهَاکُمُاللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِیالدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. مثل یهودیهای سرزمین اسرائیل که فلسطینیها را بیرون کردند. خداوند میفرماید با اینها حق دوستی و رابطه مسالمت آمیز ندارید. باید از خودتان دفاع کنید و آنها را از سرزمین اسلامی بیرون کنید. پس نسبت به کفار و مشرکان دنیا اگر به ما حمله نکنند ما به نیکی و عدالت با آنها رابطه خواهیم داشت. بِرّ و نیکی یعنی اگر فقیری داشتند ما از بیت المال خودمان به فقیر کافر کمک کنیم.
· برمی گردیم به موضوع گفتگوی ادیان. ظاهرا مراکز گفتگوی ادیان فقط تعارفات دوستانه دارند و احیانا پیرامون مشترکات صحبت می کنند اما دعوت پیروان ادیان به اسلام موضوع دیگری است. اکنون این بحث ها این سوال را به وجود می آورد که فرق بین گفتگوی ادیان با تبلیغ و دعوت چیست؟
واژه دعوت و گفتگو به ظاهر متفاوت هستند. مفهوم متبادر ابتدایی از دعوت این است که ما به غیرمسلمانان بگوییم بیایید مسلمان شوید. معارف اسلام را عرضه کنیم و بخواهیم که بیندیشند و اگر صحیح یافتند مسلمان بشوند. مفهوم اولیه گفتگو این است که ما با یک عالم از دینی دیگر بنشینیم، تعارفاتی داشته باشیم، دشمنی و نفرت را کنار بگذاریم، مقداری ما معارف اسلام را ارائه دهیم، او نیز مقداری از معارف دینش را ارائه دهد، مشترکات و اختلافات بین یکدیگر را بدانیم، با اندیشه های یکدیگر آشنا بشویم. تعارف و آشنایی متقابل حاصل شود. اما دیدگاه من این است که مفهوم حقیقی این دو یکی است. در مفهوم بسیط و اولیه گفتگو، دعوت نخوابیده است. بعضیها خیال میکنند گفتگو یعنی فقط شناخت متقابل از یکدیگر و هدفی جز دانش افزایی ندارد. شاید بعضی مراکز گفتگوی ادیان هم به همین مقدار بسنده میکنند. خب اینجور گفتگویی نافع هست ولی کم فایده است. در مفهوم بسیط دعوت نیز برخی خیال میکنند دعوت به خیر در قرآن کریم، باید یک طرفه حرف زد و اندیشه خود را بهگونهای به پیروان سایر ادیان عرضه کند که بالاخره تحت تاثیر قرار بگیرند و بپذیرند و اصلا در مفهوم دعوت این را دخیل نمیدانند که باید به دیگری اجازه حرف زدن داد. به اندازهای که شما حرف میزنید اجازه بدهید او نیز حرفهایش را بگوید. او نیز دین و عقایدش را معرفی کند. میگویند دعوت فقط یکطرفه است. من نقد دارم به این دو مفهوم. معتقدم باید این دو را ادغام کرد و مفهوم مشترک هر دو را گرفت. هم گفتگو باید هدفمند باشد و به معرفت دوطرفه صرف اکتفا نشود بلکه معرفت متقابل باید با یک جهتگیری و رویکرد مشخص باشد. رویکرد و هدف مشخص این است که مخاطب ما از پیروان سایر ادیان با اندیشههای صحیح و تابناک اسلام که فراتر و برتر از اندیشه های سایر ادیان است آشنا بشود و به حقانیت آنها پی ببرد و آنها را بپذیرد و به ضعف برخی اندیشههای خودش واقف شود و آنها را رها کند. اعتقاد و تعریف بنده از گفتگو این است یعنی تصحیح و تکمیل و غنیسازی دیدگاه طرف مقابل. چنانکه من معتقدم اگر مبلغان دین اسلام بخواهند در تبلیغ اسلام برای دیگران و دعوت آنان موفق شوند نباید مستقیم و صریح آنان را به مطالعه قرآن و احادیث و کتب اسلامی و معارف اسلام و پذیرش اسلام دعوت کنند. چون آنها هم به حقانیت دین و آیین خود یقین دارند و اسلام را باطل میدانند و هیچ انگیزه ای برای یافتن حقیقت در دین دیگری ندارند. چنانکه هیچ انگیزه ندارند که ساعت ها وقت خودشان را صرف شنیدن سخنرانی های من مسلمان کنند. جز برخی افراد محقق و کنجکاو. لذا باید روش جذابی انتخاب کرد. مثلا اول حرف های مخاطب را بشنویم و مطالب صحیحش را تایید کنیم و مشترکات فراوان را بیان کنیم تا احساس خودی بودن را پیدا کند و بعد به مرور وارد مسائل اختلافی شویم.
· این جعل اصطلاح نمی شود؟ چون تعریف گفتگو این نیست. با این پیش فرض که من درست هستم تو اشتباه می توان وارد گفتگو شد؟
پیش فرض قطعی است. هرکسی که وارد گفتگو میشود این پیش فرض را دارد. اختصاصی به ما مسلمانها ندارد. وقتی یک مسیحی با یک یهودی گفتگو می کند هردوشان این پیش فرض را دارند و خودشان را حق و دیگری را باطل میدانند. بین دو حزب و گروه و مکتب که با یکدیگر گفتگو می کنند نیز این پیش فرض را دارند که هر کدام معتقد است اندیشه من درست است و اندیشه تو خطاست و من باید زیباییها و صحت اندیشهام را برای او بیان کنم. آنهایی که میگویند نباید با پیشفرض وارد گفتگو شد نمیگویند پیش فرضی وجود ندارد بلکه میگویند پیش فرضهایتان را در روند گفتگو دخالت ندهید. نگویید من حقم تو باطل و میخواهم تو را هدایت کنم چون طرف مقابل آمادگی ندارد و این تحکّم، زور و استبداد میشود. گفتگو را از حالت بیطرفی و اعتدال نباید خارج کرد. پس پیش فرضها را همه دارند اما نباید در ساختار گفتگو دخالت بدهند. ملاحظه کنید ما ساختار گفتگو را باید از قرآن درس بگیریم که خداوند در آیه ۲۴ سوره سبا به پیامبر اکرم(ص) تعلیم میدهد که با مشرکان اینچنین گفتگو کن و بگو” … وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدًی أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ”. بهنظر من رویکرد همه ادیان نه تنها من روحانی مسلمان این است که بتوانند حقانیت خودشان را بیان کنند و اشتباه بودن دیدگاههای طرف مقابل را برایش افشا کنند. اینکه برخی میگویند ما پیش فرض نداریم فریب می دهند مخاطب را. واقعا دارند. اگر ندارد پس چرا حرف میزند و تلاش می کند؟ چه انگیزهای دارد؟
· مراکز گفتگوی ادیان مدعی اند که خیلی اهداف دیگر غیر از اینکه کسی را به دین خودمان دربیاوریم مطرح است مثل افزایش انسجام اجتماعی، مبارزه با افراطگرایی خشونت آمیز دینی، جلوگیری از سوءتفاهم ها، پیشگیری از جنگ و مقابله ادیان با یکدیگر، استقرار صلح و … و لذا لازم نمی دانند که در گفتگوی ادیان به اثبات حقانیت اسلام وتشیع بپردازیم و بطلان عقاید آنها را اثبات کنیم.
بله، گفتگوی بین ادیان و مذاهب میتواند اهداف کوتاه مدتی داشته باشد مثل همین اهدافی که برشمردید. و در اینگونه شرائط نباید وارد اختلافات عقیدتی شد. اما واقع قضیه این است که در صورت رویکرد به همین اهداف کوتاه مدت نمی توان از بیان نظرات و آراء خود امساک کنیم. به این اهداف و تنش زدایی نخواهند رسید جز با داشتن این رویکرد. کدام رویکرد؟ اینکه صحّت حرف خودش را برای مخاطب بیان کند. اگر بیان نکند که تنش از بین نمیرود. میگویند جنگ مذهبی ودینی نداشته باشیم. دو رهبر از دو دین یا مذهب وارد گفتگو میشوند تا جنگ و تنش را متوقف کنند. خب چگونه میخواهد تنش را از بین ببرد؟ میخواهد برخی نکات و حقّانیت خودش را تبیین کند وگرنه متقاعد نمیشود و جنگ را ادامه میدهد. مثلا میگوید هدف ما تجاوز به حقوق و سرزمین و دین شما نبود. هدفما این بود گروگانی که از ما گرفتهاید را آزاد کنیم ولی نمی خواستیم از شما گروگانی بگیریم یا بمبی بر مردمتان بیندازیم. می خواستیم فقط بخشی از آن ساختمانی که گروگان ما را نگه داشته اید تخریب کنیم. میخواهد و تلاش می کند حقاّنیت خودش را ثابت کند. پس این رویکرد را دارد تا طرف مقابل را قانع کند و تنش را از بین ببرد. بالاخره میخواهد طرف مقابل چیزی را بپذیرد و اقناعش کند. این اقناع گاهی برای یک موضوع جزیی است گاهی یک موضوع کلی، گاهی سیاسی است گاهی عقیدتی، گاهی فقهی است گاهی فلسفی و … پس هیچکس نمیتواند بگوید من گفتگو میکنم بدون این رویکرد تبیین حقّانیت سخن خودم و خطای سخن مخاطب. مدّعیان گفتگوی بدون این رویکرد و بدون پیشفرض قصد فریب جامعه را دارند. باید با صراحت اعلام کنند. میگوییم هدف ما تببین صحّت ادعای خودمان و تبیین خطای دیدگاه شما از نظر خودمان است. این صراحت و صداقت در گفتگوی دینی لازم است.
· گفتگوی ادیان در سیره پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) چه جایگاهی دارد؟
سیره پیامبر(ص) ما و ائمه(ع) ما به گزارش تاریخ، سیره گفتگوی ادیانی با اهل کتاب و غیر اهل کتاب بوده است. عالمان و پیروان ادیان با پیامبر اکرم(ص) گفتگوی دینی داشتند. در مسجدالنبی(ص) یک اسطوانهالوفود هست که گروههای مختلف از مناطق مختلف برای دیدار با پیامبر اکرم(ص) می آمدند و کنار آن ستون خدمت حضرت می نشستند. آنجا از جایگاه های گفتگوی ادیانی است. اسلام آوردن بسیاری از آنها نیز از برکات و ثمرات این دیدارها بود. علاوه بر گفتگوهای آنجا، بخشی از مناظراتی که پیامبر اکرم(ص) داشتند مثل گفتگو با مسیحیان نجران نیز گفتگوی ادیانی است. گاهی در یک جلسه با علمای پنج دین به گفتگو می نشستند که گزارش مبسوط آن را می توانید در اولین حدیث احتجاج طبرسی ببینید. این قله گفتگوی ادیانی را می توان در سیره پیامبر اکرم(ص) دید.
· مناظره بود یا گفتگو؟
من فرقی بین مناظره و گفتگو نمی بینیم. مقصود از مناظره در اصطلاح پیشینیان همان معنای گفتگویی است که ما الان داریم. یعنی چی گفتگو؟ یعنی طرف مقابل نظرات و دلایل خودش را بیان میکند و پیامبر(ص) نظر آنها را می شنوند آنچه حق است را تایید می کنند و نسبت به آنچه باطل است نقد و نظر خودشان را وارد می کنند. بعد نظر و دلیل خودشان را بیان میکنند. ما الان به این گفتگو می گوییم اما در آن زمان به این مناظره میگفتند.
· آیا شما با مناظرات بین مذاهب و ادیان که الان در برخی کشورها انجام میشود موافقید؟
واژه مناظره در طول تاریخ تطوّر معنایی و مفهومی پیدا کرده است. معنای مناظره در گذشته همین معنا بود که عرض کردم. یعنی پیروان یا علمای ادیان مختلف با معصومین(ع) گفتگو میکردند و نظراتشان را بیان میکردند. مثلا ابن ابی العوجا چندین گفتگو با امام صادق(ع) دارند. این میشود گفتگوی ادیانی. او دلایلش را بیان میکند، حضرت نظراتشان را. گفتگوی ادیانی یعنی اظهار نظر طرفین از دو دین و مکتب و معرفی اندیشههای خودشان و نقد دلایل طرف دیگر در فضایی صمیمانه و دوستانه با هدف اثبات حقّانیت خود. این “فضای دوستانه” قید گفتگوی ادیانی است. به قصد تفاهم و فهم مشترک. مناظره در گذشته همین معنا را داشت. لذا در جلسات مناظره پیامبر اکرم(ص) با علمای ادیان دقیقا همین را میبینید. یعنی فضا فضای تفاهم بوده، صمیمیت و دوستی بوده و یک گفتگوی عالمانه دوستانه که طرف مقابل یا اسلام را میپذیرفت یا نمی پذیرفت. مناظرهای که با نصارای نجران داشتند آنها اسلام را نمیپذیرند اما فضا محترمانه است. پس مناظره در زمان معصومین(ع) دقیقا همان گفتگو است که امروز میگوییم. واژه مناظره با یک تطوّر معنایی تاریخی، امروز بار جدل و غلبه بر خصم را به خودش گرفته است. مناظره امروز یعنی مبارزطلبی فرهنگی و تبلیغی. یعنی دو نفر که دارای دو دین و مکتب و حزب سیاسی مختلف هستند در مناظره مثل دو کشتیگیر بنا دارند طرف مقابل را بر زمین بزنند. هدف این است. دو کشتی گیر که قرار گفتگو ندارند. یک نفر پیروز میشود و یک نفر شکست میخورد. مانند دو خروس جنگی که قرار است هر یکی و دیگری را حتما از پای درآورد تا پیروز شود.
مناظره مفهومی سلبی پیدا کرده که در آن صمیمیتی نیست. اصلا تفاهم نیست. مناظرهکنندگان به هیچوجه بنا ندارند حتی اگر طرف مقابل سخن حقی داشت بپذیرند. مثل مناظرات مذهبی بین شیعه و سنی یا شیعه و وهابی که چند سال قبل در شبکه ماهوارهای “المستقله” انجام میگرفت. این را ما مضر میدانیم. جمهوری اسلامی مانع شد از برگزاری مناظره مذهبی و دینی که منع حکیمانهای بود. اما گفتگوی مذهبی آزاد است. در فضای صمیمی و اخلاقی، گفتگو پسندیده است. در مجمع تقریب چهل سال است علمای شیعه و سنی در موضوعات مختلف گفتگوی مذهبی دارند و در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی سی سال است که گفتگوهای دینی برگزار میشود. حتی یک مرکز مستقل به نام “مرکز گفتگوی ادیان” تاسیس کردهاند.
· بیان کردید به قصد تفاهم و فهم مشترک. دعوت و تبلیغ را نیز با گفتگو هم معنا دانستید. اما به نظر می رسد در دعوت و تبلیغ به دین، تفاهم، اهمیت چندانی ندارد. خودم نمیخواهم چیزی بفهمم و حقّانیتی بگیرم. میخواهم بفهمانم. مگر اینکه بگوییم میخواهیم طرف مقابل را بفهمیم که نقاط ضعفش چیست.
تفاهم یعنی فهم و شناخت بیشتر طرفین نسبت به واقعیّت اندیشه یکدیگر. تا با هم ننشستیم اطلاعات ما از باورهای یکدیگر اندک و احیانا دارای خطای در شناخت است. در گفتگو، تفاهم صورت می گیرد. یعنی شناخت بیشتر و واقع بینانه تر برای طرفین حاصل میشود. این مرحله اول است. مرحله غایی و پایانی همانی است که عرض کردم. یعنی من بتوانم حقّانیت اندیشههای خودم را برای او بهگونهای ترسیم کنم تا او بپسندد و برگزیند اما نه با اجبار. با اختیار خودش اندیشه من را انتخاب کند. چرا من اصرار بر این دارم که در دعوت و تبلیغ هم باید اجازه دهیم طرف مقابل نیز عقایدش را کامل بیان کند؟ زیرا از آیه شریفه قرآن الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ مژده باید داد به گروهی که سخنان یکدیگر را میشنوند تا درک کند کدام گزینه احسن است. ما هدف نهایی و هدف غایی گفتگوها را اتّباع احسن میدانیم. تحمیل ممنوع اما گزینش احسن آری.
یکی از اشتباهات مهم روشی که برخی مبلغان ما در عرضه معارف ناب اسلامی و شیعی به پیروان دیگر مذاهب و ادیان دارند و درنتیجه ناکام میشوند آن است که در اولین نشست وارد گفتگوی پیرامون مسائل اختلافی شده و بدون آنکه نظر مخاطب را به صورت کامل درخواست کند بشنود اقدام به عقیده خویش و ادله آن و انتقاد عقیده مخاطب می گردد. این شیوه در روانشناسی تبلیغ یک اقدام عقیم و ناکارآمد است و من شاهد اینگونه ناکامی تعدادی از مبلغان بوده ام اما وقتی خودم با شیوه گفتگوی طرفینی و شروع از مشترکات وارد شدهام و سپس نظرات اسلامی و شیعی خودم را ارائه کردهام در بسیاری موارد مواجه با استقبال عالم مذهب یا دین دیگر گشته ام که ان شاءالله در مصاحبه های بعدی اگر توفیقی باشد نمونه هایی را مطرح خواهم کرد.
ادامه دارد …