ادیان نیوز(ردنا)؛ علی هراتی: استاد بزرگوار، مصطفی ملکیان در سخنرانی اخیرشان در کردستان، پروژه عقلانیت و معنویتی را که مطمح نظر دارند به طور خلاصه و مختصر معرفی کردند. رئوس مطالب ایشان عبارت اند از: ۱. انسان در نیاز های مادی و فیزیولوژیک منحصر نمی شود. / ۲. نیاز های معنوی انسان را، بنیان گزاران ادیان و عارفان و فرزانگان به طور صددرصد و فیلسوفان و روشنفکران غالبا تأکید کرده اند و به رسمیت شناخته اند.
۳. مهمترین نیاز معنوی، احساس یکپارچگی و وحدت در شخصیت انسان است. میان باور های گوناگون با یکدیگر و میان احساس گوناگون با یکدیگر و میان باور ها با احساسات با یکدیگر
۴. اما باید محتاط و هوشیار باشیم نیاز ها و خواسته های معنوی، دستمایه سوء استفاده و کلاهبرداری فکری مکاتب از ما نشود. آرزوهای معنوی فقط آرزو های معنوی هستند و به هیچ وجه به صرف ادعای برآورده سازی و پاسخ گویی در رمان های کیهانی، دلیل واقعیت و حقانیت موضوع آرزومندی نیست. بنابراین به یک فیلتر عقلانیت برای تحلیل و جداسازی آرزوهای راستین و آرزوهای دروغین احتیاج داریم.
۵. موضوع های آرزومندی معنوی انسان_مانند وجود خداوند و عالم و قادرخیرخواه متعال _ به طور کلی به سه دسته تقسیم بندی می شود: عقل ستیز و عقل پذیر و علی السویه برای عقل. البته انسان دو عقل و خرد دارد. در اینجا منظور عقل نظری است. عقل ستیز ها را که باید تکذیب کرد و عقل پذیر ها را هم باید تصدیق کرد. اما متعلق امور علی السویه که عقل نسبت به آنها سکوت مطلق می کند؛ ساحت راز و رازها هستند.
۶. ایمان به خداوند از سنخ رازها است که راز یعنی عقل نسبت به موضوع آن به طور مطلق و صددرصد ساکت و خنثی باشد. خوب، در این مرحله پای عقل عملی به میدان می آید که برای حفظ آرامش و شادی و امید، می توان به موضوع هایی متوسل شد که عقل نظری نسبت به آنها بی تفاوت و یکسان است. ایمان به خدا داشتن یعنی طوری زندگی کردن که گویا و چه بسا خدایی وجود داشته باشد. و به این خاطر این فرض و لحاظ را می کنیم که به فواید روانشناسانه آن و آرامش نائل شویم.
انتقادات بنده به صحبت های ایشان عبارت است از اینکه: به رغم اینکه ایشان، یکپارچگی را از مهم ترین مؤلفه های شخص معنوی می دانند، پروژه عقلانیت و معنویتی که ایشان معرفی می کند همواره از یک (خود درگیری) و (خبط دماغ) رنج می برد. اولین شکاف و فاصله بسیار مهم در نظریات ایشان، دوگانگی عقل نظری و عقل عملی از یکدیگر است. این دوگانگی؛ ظاهرا و در ابتدا چنین می نمایاند که خیلی حاد و شدید و رادیکال نمی باشد؛ چرا که عقل عملی به چیزی ایمان می آورد که عقل نظری به طور مطلق نه می تواند آن را تصدیق کند و نه می تواند آن را تکذیب کند، اما به خاطر مصلحت های پراگماتیکی عقل عملی یه گوشه چشم به آنها می تواند داشته باشد. اما آیا آرزوی وجود داشتن خداوند و حقیقت متعال و مطلق را، این چنین دیدگاه (گوئیا و چه بسا) برآورده می کند؟ به هیچ وجه.
جناب ملکیان بسیار بسیار بسیار آرزوی وجود داشتن خداوند را ولرم و خنک و بی مزه و سطحی تلقی می کنند و البته این چنین طلب و خواست فرومایه ای می تواند با شاید و امای عقل نظری سازگاری داشته باشد. از سوی دیگر؛ جالب توجه است هر چند ایشان در ابتدا آرزو اندیشی را دلیل واقعیت و حقانیت نمی داند؛ اما در انتهای بحث دوباره با آرزو اندیشی و البته این بار به اسم عقل عملی و عناصر روانشاسانه آرامش و شادی و امید، همان موضوع آرزو را نصفه نیمه تصدیق می کند. ایمان می آورد، اما ایمان تصدیق کردن که نیست، تکذیب کردن هم که نیست، پس چه چیزی به غیر از همان آرزوی نخستین است. انتقاد من به ایشان این است، چرا اول، مقوله های آرزو و طلب را اینقدر امور ساده و مبتذل معرفی می کنید و در آخر چرا اینقدر مقوله های آرامش و امید را امور با اهمیت و تعیین کننده تلقی می کنید. البته با تفکر متافیزیکی است که این چنین میان نظر و عمل و دانستن و خواستن تفکیک رادیکال می شود و بعد مجبور می شوند چیزی را که از در جلوی بیرون کردند، دوباره از در عقبی به صحن خانه دعوت کنند.
کسانی که با تاریخ فلسفه آشنایی اجمالی داشته باشند متوجه می شوند این چارچوب بندی و تقسیم بندی که درباره پروژه عقلانیت و معنویت ارائه می شود کاملا به فلسفه کانت منطبق است و دقیقا همه انتقادهای بنیادی که به فلسفه کانت می شود داشت، می توان همه آنها را هم به پروژه عقلانیت و معنویت ملکیان کرد. همان طور که فلسفه های ایدآلیست مانند هگل نشان دادند، به هیچ وجه نومن قابل تعلیق نیست، اگرچه هگل با فروکاست صددرصد ساحت نومن و ناپدیدار به ساحت فنومن و پدیدار به خطا رفت. از سوی دیگر، اگر چه درباره استعلا و فرابودگی امر رازورانه و استعلایی حق با جناب کی یرکگور است اما با قول به ضد عقلی بودن و عقل ستیز بودن این ساحت، ایشان نیز به خطا رفت. تاریخ فلسفه مابعد کانتی چه ایدآلیست و چه اگزیستانسیالیست، متأسفانه هر کدام دچار زیاده روی و افراط شدند. عقل انسان همواره نقطه مطلق و لابشرط را جستجو می کند اما نه می تواند آن نقطه را به تصاحب و تملک خود در بیاورد و نه می تواند بی تفاوت و علی السویه نسبت به آن باشد. روی هم رفته، فلسفه و جهان بینی کانت، نسبت به فلسفه هگل و الاهیات کی یرکگور حقانیت و سازگاری بیشتری دارد، اما نمی شود از ایرادهای اساسی آن هم چشم پوشی کرد که مهم ترین آنها عبارت اند از جدایی ناروای عقل نظری و عملی از یکدیگر و قابل تعلیق نبودن ساحت نومن و امر رازورانه.
چنان که ادیان و سنت های عرفانی و معنوی نشان می دهند جایگاه انسان نسبت به حقیقت، نه (پرسپکتیو و منظر) نیچه و کرکگور است و نه (حلول و اتحاد) هگل، بلکه بهترین تمثیل برای نشان دادن این موضع، تمثیل (راه و طریق) است. جناب ملکیان بسیار کلیشه و تصنعی، جایگاه و حد و مرز امور رازورانه را نشان می دهند. می توان پرسید، آیا مثلا درباره امور خرد پذیر و معقول، همه چیز شناخته شده و برملا شده است و یا اینکه اتفاقا در همین اموری که خیال می کنیم عقل توانایی شناسایی آنها را دارد، هم بسیار ساحت فراعقلی و گریزان از تور شناخت مفهومی وجود دارد. آیا درخت رو به روی ما و اصلا نفس خویشتن ما سراسر از راز نیست و اصلا کجاست که خبری از راز نیست. از سوی دیگر، ایشان ادعا می کنند ساحت راز صددرصد پوشیده و مستور از عقل و شناسایی انسان می باشد. اما از ایشان می توان پرسید، اگر به طور مطلق این چنین ساحتی پنهان از معرفت و شناسایی است از کجا اسمی بر روی آنها گذاشته اید و احکام ی بر آنها حمل می کنید مثل نام خداوند. اینکه خداوند یک امر معنوی فرامادی است و چه بسا وجود داشته باشد، هم یک نوع معرفت و شناسایی است. در حقیقت؛ چنان که جناب هایدگر می گوید هستی قابل تعلیق و پرانتز گذاشتن نیست اگر چه ما جز فهمکی از آن نداشته باشیم. طلب مجهول مطلق محال است و راز نه مجهول مطلق بلکه محاق پنهانی و پیدایی است. اینکه سنت عرفانی بزرگ ما و کتاب مقدس، میان شناخت ضروری وجود و جهالت به حقیقت وجود خداوند تفکیک می کردند را شوخی تلقی نکنیم و بدانیم پشت این رویکرد بصیرت بزرگی نهفته است. خداوند هستی استعلایی و مطلق است که وجود داشتن و در کار بودن او قابل تعلیق و تردید نیست، اگر چه حقیقت هستی خداوند فراسوی عقل و خیال ما است. ایمان نه فرض و گوئیا بلکه یکجور تصدیق عملی و هماهنگی وجودی است به آنچه که اجمالا پذیرفته ایم. به قول قرآن از مشرکان هم بپرسی چه کسی جهان را خلق کرده است می گویند خداوند، اما عتاب و سرزنش قرآن آنجاست که زندگی و رفتار آنها با این اقرار هماهنگ نیست.