به گزارش ادیان نیوز(ردنا)؛ تقریب مذاهب اسلامی و یگانه شدن صفوف مسلمانان در برابر دشمنان اسلام، آرزوی دیرینه شخصیتهای منصف و دلسوز جهان اسلام و یکی از بزرگترین هدفهای نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است. عدهای گمان کردهاند که هدف از تقریب مذاهب اسلامی، ترویج اباحهگری اعتقادی و علمی و پوشش حقایق تاریخی و روایی است، درحالیکه هدف اصلی دعوت تقریب، ایجاد اتحاد بین جوامع و فرق اسلامی است. در این برهه که ملتهای مسلمان، در پرتو حرکت بیداری اسلامی به وجود دشمن مشترک و نیات شوم آن پی بردهاند لازم است برای خنثی کردن ترفندهای تفرقهافکنانه دشمنان و ارجاع عظمت اسلام و در رأس آن عظمت معنوی آن فداکاری و مجاهدت کرد و با توحید کلمه به سوی کلمه توحید که مقصد بزرگ الهی وعظیم عقلانی است، راه پیمود. در این میان همواره علمایی از اهل تسنن بوده که گرایش به تقریب داشته اما بعداً از آن دوری جستهاند. لذا با توجه به این مسئله و اهمیت بحث تقریب در وحدت میان شیعه و سنی، مناسب دیدیم گفتگویی را با حجتالاسلام دکتر حمیدرضا شریعتمداری عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب داشته باشیم. به گفته وی، عوامل مدیریتی، سیاسی و اجتماعی، مجمع تقریب را به یک مجموعه بیاثر در جهان اسلام تبدیل کرده است.
آیا در طول تاریخ، فقهایی از اهل سنت بودهاند که علیرغم قول بهتقریب، پس از چندی، از این نظریه فاصله گرفته باشند؟ نام آنها و علت جدایی آنها از تقریب چه بوده است؟
پاسخ به این مسئله نیازمند مطالعه و بررسی است. در روزگار فعلی اشخاصی مثل یوسف قرضاوی، مرحوم شیخ سعید شعبان و…چهرههای شاخص تقریب در اهل سنت بودند که از تقریب فاصله گرفتند و علت آن عموماً به خاطر نوع رفتارهایی بود که از طرف شیعی صورت گرفته بود. فرزند قرضاوی هم بود که تمایلاتی به شیعه پیدا کرد و از طرف دیگر برجسته کردن این تمایلات توسط محافل شیعی، ایشان را به موضع انداخت و مسائل دیگر هم در این زمینه دخالت داشت. شیخ سعید شعبان در آخرین سخنرانی که در تهران نمود، از اینکه در محافل شیعی گفته میشود ایشان شیعه شده است بهشدت انتقاد کرد.
بحث تقریب درست است که مسئله ریشهداری است، اما بیشتر از مسائل و رویکردهای معاصر نشأت میگیرد. ما در اول تاریخ و مناسبات شیعی میتوانیم از عالمان سنی صحبت کنیم که گرایش اعتدالی داشتهاند؛ اما اینکه مشخصاً بخواهیم نشان بدهیم کسانی رویکرد تقریبی داشتهاند و در پی تفاهم بین شیعه و سنی بودهاند چنین چیزی را نمیبینم. اساساً تقریب از ناحیه شیعه مطرح شده است چرا که شیعه در اقلیت بوده است و مایل به این بوده است که در مقابل اکثریت تکلیف خود را مشخص کند؛ اما از موضع اهل سنت اگر در طول تاریخ نگاه کنیم چون آنها اکثریت بودهاند و هم دولتها و خلافتهای زیادی داشته و در قدرت بودهاند چندان از ناحیه آنها این مورد مطرح نشده است. به همین خاطر نباید بحث تقریب را اینقدر بسط بدهیم و آن را به دورانهای گذشته ببریم. اگر در دورانهای گذشته بخواهیم مفهومی را تعبیر کنیم آن مفهوم یک نگرش اعتدالی است که در جامعه حکمفرما بوده است. مثلاً در مورد اهل سنت از قرن هفتم تا نهم و تا قبل از ظهور صفویان، تسننی که در ایران بوده است یک جریان تسنن اعتدالی بوده است که برخی از آن تعبیر به تسنن دوازدهامامی میکنند. در همان دوران میبینیم کتابهای زیادی در وصف اهلبیت توسط اهل سنت نوشته میشود. البته در آن دورهها شیعه هم رویکرد اعتدالی دارد و نظر بنده این است که اگر صفویان نبودند ما به نقاط مشترک زیادی در فضای اسلامی ایران میرسیدیم که شیعه و سنی در آنهم سو و همراه بودهاند. لذا مفهوم تشیع و تسنن اعتدالی را در طول تاریخ میتوان مطرح کرد؛ اما در موردبحث تقریب از زمان سید جمالالدین اسدآبادی تا یک قرن اخیر میتوان از علمای اهل تسنن بحث کرد که گرایش تقریبی داشته و بعد از آن دوری گزیده اند.
آیا جدایی این فقها از نظریه تقریب، تأثیر روشنی در جهان اهل تسنن و رابطه علمای سنی با شیعه گذاشته است؟
پاسخ به این سؤال مثبت است. اکنون مناسبات شیعه و سنی در بدترین حالت خود قرار دارد؛ یعنی اگر در آستانه انقلاب اسلامی و سپس پیروزی آن مناسبات شیعه و سنی به بهترین دوران خود رسیده بود، اما اکنون عوامل مختلف سیاسی که خارج از اراده علمای شیعه و سنی بوده است و همچنین بحث اقتدارگرایی و قدرت محوری و قدرت مداری تبدیل به مسئله جدی اهل تسنن و تشیع تبدیلشده است و بدینجهت مناسبات شیعه و سنی به بدترین موقعیت خود رسیده است. همچنان که یوسف قرضاوی یک چهره تقریبی است که از تقریب فاصله میگیرد و کارش بهجایی میرسد که برای صدام، نماز میت غائب میخواند. وی برجستهترین عالم جریان سلفی انقلابی است و وقتی از تقریب فاصله میگیرد تأثیرات آن را در مصر و… مشاهده میکنیم.
درست است که امروز بیداری اسلامی پدید آمده و بنده از آن تعبیر به بیداری سلفی میکنم و رویکرد سیاسی و انقلابی در اهل سنت پا گرفته است و از طرفی دیگر در واکنش از جریانهای شیعی در منطقه مثل علویها در سوریه دفاع کرده و توفیقات زیادی در عرصههای سیاسی و مقاومت پیدا کردهایم، اما به لحاظ مناسبات شیعی و سنی به بدترین موقعیت رسیدهایم؛ یعنی الآن ارتباطات بین شیعه و سنی در اغلب مناطق جهان اسلام و جایی که این منازعات مطرح نبود، به کمترین حد خود رسیده است. حوزههای علمیه باید بررسی نماید که چرا وضعیت به اینجا رسیده است. اکنون شعار تقریب در اهل سنت طرفدار جدی ندارد همچنان که در محیط شیعی هم پرچم تقریب برافراشته نیست.
آیا فعالیتهای مجمع تقریب، تأثیری در گرویدن علمای اهل سنت به نظریه تقریب داشته است یا آنکه تمرکز آن بیشتر بر ارتباط با علمای قائل بهتقریب بوده است؟
مجمع تقریب که از افتخارات مقام معظم رهبری بوده است، طبیعتاً یک گام بسیار بلند و یک اتفاق ارزشمندی بوده است. این مجمع در دورهای توفیقات زیادی داشته است. بیشترین تأثیری که داشت در فضای علمای قائل بهتقریب و در ارتباط میان علمای شیعه و اهل سنت بوده است. البته این تأثیر میان فارغالتحصیلان دانشگاهی که مطالعات دینی هم داشتند را شامل میشد. ولی این رونق و اوج عمدتاً مربوط به دوران آیتالله واعظ زاده خراسانی و آیتالله تسخیری است؛ زیرا اینها خودشان فراتر از یک مجمع، نهاد و موسسه بودهاند؛ یعنی ارتباطات و نگاهشان بهتقریب بسیار مؤثر بوده است. بعد از ایشان مجمع تقریب هیچ تأثیری در جهان اسلام ندارد. طبیعتاً بخشی از این عامل به مدیریت جدید مجمع و بخشی هم به اتفاقاتی که در جهان اسلام مثل بیداری اسلامی اتفاق افتاده است برمیگردد. اکنون عوامل مدیریتی، سیاسی و اجتماعی مجمع تقریب را به یک مجموعه بیاثر در جهان اسلام تبدیل کرده است. کنفرانسهای وحدت اسلامی هم عمدتاً در سالهای اخیر سیاسی بوده است؛ چراکه چهرههای سیاسی در آن حضور یافتهاند تا چهرههای علمی. لذا کنفرانسهای اخیر وحدت اسلامی بیخاصیتترین نشستهای وحدت اسلامی در طول تاریخ بوده است. در حال حاضر هیچ حسابی برای مجمع تقریب در هیچ جای جهان اسلام باز نکردهاند.
نقدهایی که بر مجمع تقریب از زمان تأسیس آن وارد است این است که بیشتر نگاه علمایی داشته و اگر فراتر از نگاه علمایی را دنبال میکرده صرفاً جنبه سیاسی داشته است. اساساً نگاه تودهای و اجتماعی و توجه به طبقات مختلف علیالخصوص دانشگاهی، مسئله این کنفرانسها نبوده است. این اشتباه راهبردی بوده که از اول داشتهایم. تصور ما این بوده است که با تفاهم با یکسری از علما که هیچ موقع فراگیر هم نبوده است، تقریب به معنای کامل آن اتفاق افتاده است، در حالی که تقریب باید در سطوح مختلف دنبال شود. اگر در سطوح میانی جوامع این مسئله دنبال شود چالشها و حساسیتهای اعتقادی و فقهی هم کمتر مطرح میشود و تعامل مهمتر خواهد بود تا بحث و اختلاف درزمینه های فقهی. درمجموع میتوان گفت در بسط تقریب از محیطهای علمایی به بقیه محیطها توفیقی حاصل نشده است و این اشکال در همه دورهها وجود داشته است.
وقتی ما محدود میشویم به مناسبات یکسری از علما به همدیگر و از حکومتها، رسانهها، محیطهای علمی و دانشگاهی و متن جامعه غافل میشویم، طبیعی است که نمیتوانیم به نتیجه برسیم. وقتی در قالب کاروانهای راهیان نور، فرهنگ دفاع مقدس در مردم بسط داده میشود، اگر میخواهیم وحدت شیعه و سنی رخ دهد، یکی از راهکارها این است که کاروانهایی راه افتد که گروهی از شیعیان، از مناطق سنی و گروهی از سنیان، از مناطق شیعه بازدید کرده و در این راستا با همدیگر تعامل نمایند. درحالیکه این تلاقی فقط در حج صورت میگیرد درعینحال که دو طیف نسبت به هم در درون بدبین هستند.
در پایان گفتنی است درصورتیکه بخواهیم حرکت تقریب را پیش ببریم، لازم است آن را از سطح نظری و علمی به سطح عملی و میدانی و از بحثهای علمی به بحثهای اجتماعی بسط دهیم تا نتیجه لازم و مؤثر را در این راستا بگیریم.