پرسش: سلام؛ در کتاب عشق «باربارا دی آنجلیس» خواندم. عشق صرفاً یک احساس یا رفتار میان دو نفر نیست، بلکه میدانی بیحد و حصر از انرژی الهی است. و در واقع طبیعت واقعی ما است؛ عشق یک میدان ارتعاشی و نور خیره کننده و بیحرکتی است که انرژی الهی بینهایتی دارد.
باربارا شما را به سفری مقدس به سمت وجود کل دعوت میکند. قطع رابطه از عشق حیات ما را به خطر میاندازد؛ تداوم نگرانی و بیان درد و رنج تنها ما را به سمت نابودی سوق میدهد.
حدس بزنید که این وضعیت چه بلایی به سر ما خواهد آورد و چون ما با چنان ناامیدی در حال ارتعاش هستیم که ظرفیت ما را برای چیزهای خوب محدود میکند. این متن مرا دچار استرس کرده که ارتعاش یعنی چه و انرژی الهی یعنی چه و … میتوانید این متن را توضیح دهید؟
پاسخ: صرف نظر از تحلیل تمام آنچه در نوشتههای مؤلف یاد شده در پرسش وجود دارد که بسیاری از آنها در حیطه پاسخگویی این پایگاه نیست، اما بخشی از آن که در پرسش بالا مطرح شده را میتوان تحلیلی از حقیقت عشق دانست که با آنچیزی که عارفان و حکیمان اسلامی در مورد عشق بیان داشتند، تا حدودی مشابه است:[۱]
عشق قهارست و من مقهور عشق
چون شکر شیرین شدم از شور عشق
عاشقان در سیل تند افتادهاند
بر قضای عشق دل بنهادهاند
همچو سنگ آسیا اندر مدار
روز و شب گردان و نالان بیقرار[۲]
بر این اساس، این تعبیر که عشق میدانی بیحد و حصر از انرژی الهی است مشکلی ندارد؛ زیرا بین اینکه کسی خدا را همان انرژی بداند و بین اینکه نیروهای این جهان را انرژی الهی بنامد تفاوت وجود دارد؛ زیرا اولی شرک و انکار توحید است،[۳] اما دومی میتواند یک تعبیر کنایی و عرفی از قدرت الهی باشد.
از طرفی، گفته میشود که «باربارا» در کتاب خود، مخاطب را به سفری مقدس به سمت وجود کل دعوت میکند و گشایشی را نوید میدهد که به واسطه آن میتوان به سوی اقیانوس پرشکوه و بیکران عشق هدایت شد.
شاید این همان واقعیتی باشد که در سخن عارفان به تصویر کشیده شده که عشقهای کوچک و عشقهای مجاز میتواند انسان را به عشق واقعی و حقیقی رهنمون شود:[۴]
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان سر رهبر است.[۵]
………………………….
[۱]. ر. ک: ۸۸۲ و ۱۷۵٫
[۲]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم.
[۳]. ر. ک: ۱۱۵۳٫
[۴]. ر. ک: (عشق مجازى و رسیدن به حقیقت)، ۱۳۳٫
[۵]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ششم.