ردنا (ادیان نیوز)/ پلورالیسم (تکثرگرایی) به معنی پذیرش کثرت و تعدّد دین، فرهنگ، اخلاق و … است؛ بنابراین پلورالیسم دینی به معنی پذیرش کثرت و تعدد دینهاست. درباره پلورالیسم دینی سه دیدگاه وجود دارد: یکی از این دیدگاهها دین را در حقیقت و واقعیت متعدّد میداند. از نظر معتقدان به این دیدگاه، خداوند خود ادیان متعدّد و متفاوت را که همگی حقاند، نازل کرده است؛ دسته دوم دین را واقعیت واحدی میشمارند، اما معتقدند از آن، فهمها و معرفتهای گوناگون و مختلفی به دست میآید؛ دسته سوم محور بحث خود را کارکرد ادیان قرار میدهند. از نظر آنها همۀ ادیان، با وجود تنوع و تعدّد واقعی یا معرفتی، هدف و کارکرد یکسانی دارند؛ زیرا همگی به نجات بشریت میاندیشند.
این نظریه پلورالیسم دینی با وجود مبانی و دیدگاههای متفاوتش، با پرسشها و نقدهای بسیاری روبهروست. این مقاله ضمن تبیین تعریفهای پلورالیسم دینی و تقسیمبندی آن، بعضی از نواقص اساسی تکثرگرایی دینی را مطرح کرده است. شایان ذکر است مقاله زیر در مرحله نیمه نهایی جشنواره جوان خوارزمی پذیرفتهشده است.
دربارۀ «مسئلۀ دیگر ادیان» یا تعدّد ادیان چهار دیدگاه مطرح است: ۱٫ انحصارگرایی (Exclusivism)؛۲٫ شمولگرایی (Inclusivism)؛ ۳٫ کثرتگرایی (Pluralism)؛ ۴٫ طبیعتگرایی (Naturalism).
در این زمینه که چرا چندین دین وجود دارد، و نسبت دینهای متعدد با یکدیگر چیست؟ آیا همه باطلاند (طبیعتگرایی) یا همه حقاند؟ اگر همگی باطل نباشند، آیا برخی از آنها حقاند و برخی دیگر باطل (انحصارگرایی) یا همگی حقاند؟ و در این صورت، آیا هریک از ادیان از حقانیت بهرۀ برابر دارند؟ (حتی اگر حق و باطل با هم آمیخته باشد و تمام حقیقت در میان ادیان توزیع شده باشد) (تکثرگرایی) یا تنها یکی از آنها واجد حقانیت کامل است و دیگر ادیان بهرۀ کمتری از حقانیت دارند؟ و دین حق مطلق و کامل شامل همۀ حقانیتی است که در دیگر ادیان یافت میشود (شمولگرایی)؟پس بنابراین پلورالیسم دینی یکی از آن چهار نظریهای است که در مقابل پرسش از ادیان و «راز تعدد آن»، و «نسبت آنها با یکدیگر» مطرح شده است.
معنای پلورالیسم دینی
پلورالیسم، از واژه یونانی به معنی قبول کثرت و تعدّد، گرفته شده است. پلورالیسم میتواند در زمینههای گوناگون مطرح شود: دین، فرهنگ، سیاست، اخلاق و … . پلورالیسم دینی را ــ که یکی از انواع پلورالیسم است ــ اهل نظر به گونههای متفاوتی تعریف کردهاند:پروفسور جان هیک، که نظریۀ تکثرگرایی دینی منسوب به اوست، پلورالیسم را عبارت دانسته است از: «قبول و پذیرش این دیدگاه که تحویل و تبدیل وجود انسانی از حالت خودمحوری به خدا (حقیقت)محوری به طرق گوناگون در درون همۀ سنّتهای دینی بزرگ عالم صورت میگیرد».
همچنین او در جای دیگر اظهار کرده است: «سنن دینی بزرگ جهان بنیانگر تصورات و ادراکات متفاوت بشری از واقعیت الهی نامتناهی و پاسخ آنها به آن هستند».استاد محمدتقی مصباح یزدی، فیلسوف ایرانی معاصر، نیز پلورالیسم را چنین تعریف کرده است: «امروزه در عرصۀ فرهنگی و مذهبی بدین معناست که عقاید و روشهای گوناگون مورد قبول باشد».
دکتر عبدالکریم سروش نیز، که از طرفداران ایرانی پلورالیسم دینی است، از پلورالیسم چنین تعبیر میکند: «تکثّر و تنّوع را به رسمیت شناختن و به تباین فروناکاستنی و قیاسناپذیری فرهنگها و دینها و زبانها و تجربههای آدمیان فتوا دادن». پس پلورالیسم دینی، به معنی پذیرش کثرت ادیان در عرض همدیگر، و قبول برابری ادیان متعدّد و متفاوت است.
تاریخچه و پیشینۀ پلورالیسم دینی
نظریۀ پلورالیسم دینی را عدهای نظریهای قدیمی معرفی میکنند؛ برای نمونه جان هیک نظریۀ پلورالیسم دینی را به مولانا نسبت داده است، اما به نظر میرسد این دیدگاه خطاست؛ زیرا اولاً مولانا، اسلام را دین حق و تنها دین حق، میدانست و در آثار خود حتی دینهایی چون یهودیت و مسیحیت را که ادیان توحیدی و وحدانی بودهاند و یادگار پیامبران اولوالعزم و ابراهیمی، باطل اعلام کرده بود و آنها را به نقد میکشید؛ ثانیاً: از بعضی از اشعار او به وضوح برمیآید که او به انحصارگرایی دینی اعتقاد داشت:
از درمها نام شاهان برکنند نام احمد تا ابد برمیزنند
نام احمد نام جملۀ انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست
معنای این دو بیت آن است که اسلام حقانیت و همۀ حقهای موجود را در بر میگیرد؛ همین عبارات شمولگرا بودن مولانا ــ و نه تکثرگرایی او ــ را نشان میدهد. گواه دیگر بر خطا بودن نسبت پلورالیسم دینی به مولوی، گزارش خود جان هیک درباره چگونگی شکلگیری پلورالیسم در فکر اوست؛ همچنین پلورالیسم دینی مبتنی بر مبانی فلسفی و معرفتی خاصی است که در دورۀ جدید پدید آمده است؛ خود جان هیک نیز اذعان کرده که نظریهاش مبتنی بر معرفتشناسی کانت، فیلسوف قرن هفدهم، است. پس بنابراین پلورالیسم دینی نظریهای مدرن و مربوط به دورۀ جدید است.
دیدگاههای متفاوت در تبیین پلورالیسم دینی
پلورالیسم دینی به چند گونه تبیین شده است:
۱٫ گاه گفته میشود دین حق در حقیقت و واقع متعدد است. خداوند متعال خود ادیان متعدّد و متفاوت را، که همگی حقاند، نازل کرده است. در همین باره عبدالکریم سروش بیان کرده است: «اولین کسی که بذر پلورالیسم دینی را در جهان کاشت خود خداوند بود که پیامبران مختلف را فرستاد. بر هر کدام ظهوری کرد و هریک را در جامعه مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هر کدام تفسیری نهاد و چنین بود که کورۀ پلورالیسم گرم شد». این دیدگاه ادیان حق را درواقع متعدد میداند.
۲٫ دیدگاه دوم دین را واقعیت واحدی میشمارد، اما معتقد است از آن، فهمها و معرفتهای گوناگون و مختلف به دست میآید. دین درواقع یکی بیش نیست و حق و حقیقت چندگانه نیست، بلکه فهمها و معرفتهای ما از حق و دین متعدد است و همۀ این فهمها هم به یک اندازه، حق و ارزشمندند.
۳٫ دیدگاه سوم پلورالیسم دینی را از زاویۀ کارکرد ادیان تفسیر میکند. به نظر معتقدان به این دیدگاه همۀ ادیان هدف و کارکرد یکسانی دارند؛ آنها همگی به نجات بشر میاندیشند و همه نیز به نتیجۀ یکسانی دست مییابند.
البته عدهای دیدگاه چهارمی از پلورالیسم دینی نیز مطرح میکنند که درباره مدارا و مماشات پیروان ادیان متفاوت، در کنار پذیرش تفاوت ادیان و وجود دینهای متعدّد است. براساس این دیدگاه پیروان ادیان مختلف؛ با وجود اعتقاد به ادیان متفاوت و حتی متعارض، بهتر است زندگی مسالمتآمیزی با هم در پیش گیرند. البته این به معنای دقیق تکثر ادیان نیست؛ زیرا تکثر ادیان پذیرش همسانی و برابری ادیان معنا میدهد نه پذیرش برابری پیروان ادیان متفاوت.
از آنچه دربارۀ انواع پلورالیسم دینی گفته شد بهدست میآید که این نظریه، دارای مبانی گوناگونی است. همانگونه که گفته شد، گفتیم ممکن است به وجود دینهای متعدّد که همگی در عرض هم حقاند قائل باشیم، به این ترتیب «حقیقت دین» و «دین حق» کثیر خواهد بود و پلورالیسم دینی بر تکثر هستی دین مبتنی خواهد شد.اگر منشاء تکثر ادیان را کثرت معرفتهای دینی که به صورت سنّتهای دینی در زندگی انسانها بروز کرده است، بدانیم، تکثر دینها معرفتشناختی میشود، و در صورتی که پلورالیسم دینی را براساس یکسانی اهداف یا کارکرد ادیان توجیه کنیم، پلورالیسم دینی را مبتنی بر کارکردهای دین پذیرفتهایم.
مبانی تکثرگرایی دینی
بیشتر تکثرگراها پلورالیسم را براساس تکثر معرفت و فهم، یا وحدت و کارکرد ادیان توجیه میکنند. جان هیک از سویی نظریۀ خود را بر نظریۀ معرفتشناختی ایمانوئل کانت بنا کرده و از سوی دیگر بر یکسانی کارکرد سنتهای دینی مبتنی ساخته است.کانت بین «نومِن» و «فِنومِن»، بود و نمود، و عین و ذهن، تفاوت قائل است و معرفت را حاصل آمیزش و تلفیق عین و ذهن قلمداد کرد.از نظر او واقعیّتها، دستنخورده به ذهن ما منتقل نمیشوند، بلکه عناصری (مقولاتی) در ذهن ما هستند که بر آنچه از خارج وارد ذهن ما میشود اثر میگذارند و به همین دلیل علم و معرفت ما آمیختهای از صورت واقعیّت خارجی با این عناصر است و درواقع همان واقعیّت خارجی نیستند.
جان هیک نیز چنین ادعا کرده که سنتهای دینی گوناگون انعکاس یک حقیقتاند. حقیقت واحد را هر یک از انسانها و اقوام با توجه به شرایط زیستی و فرهنگی گوناگون و متفاوت آنها، به یک شکل درک میکنند. دین خالص وجود ندارد یا به عبارتی دین همان حقیقتهای الهی است که هر قومی آن را با ذهنیت خودش فهمیده است. بدینترتیب سنّتهای متفاوت دینی پدید آمده است. ازآنجا که حقیقت دین یکی است، امّا صورتهای آن متفاوت است، باید همۀ این صورتها را یکسان بدانیم.
جانهیک همچنین از سوی دیگر گفته است: همۀ ادیان در تربیت انسانها و تحول آنان از خودمحوری به خدامحوری به طور یکسان موفق بوده، و در همۀ ادیان قدیسان و اولیای بسیاری پرورش یافتهاند، پس همۀ ادیان از نظر نجاتبخشی انسان، که یگانه کارکرد اصلی دین است، یکساناند، و بنابراین همگی به یک اندازه از حقانیت برخوردارند.
نقد پلورالیسم دینی
نقدهای بسیاری بر نظریه پلورالیسم دینی وارد شده که در اینجا به بخشی از آنها اشاره گردیده است:
۱٫ نظریۀ پلورالیسم دینی مبتنی بر معرفتشناسی کانت است و معرفتشناسی او به شدّت محل نقد است. نظریۀ کانت اصولاً علم و معرفت را ناممکن و بیارزش میسازد؛ زیرا اگر پیرایش همۀ علمها و معرفتها بدون استثنا در چهارچوب و فرآیند مطرحشده از سوی کانت انجام شود، هیچوقت ما به حقیقت آنگونه که هست پی نمیبریم و هرچه تلاش کنیم به آن دست پیدا نمیکنیم. افزون بر این، نظریۀ کانت نیز خود یک علم و معرفت است؛ بنابراین باید در همان چهارچوب و فرآیند پدید آمده باشد. در نتیجه نظریۀ معرفتشناسی کانت هم حاکی از واقع نیست؛ یعنی حقیقت را نشان نمیدهد.
از سوی دیگر چون به نظر کانت، علم و معرفت خالص نیست، بلکه تحت تأثیر متغیرها و عوامل گوناگون به وجود میآید، و چون خصوصیات ذهنی، استعدادها و معلومات هرکسی با دیگری متفاوت است، علم و معرفت هرکسی با دیگران متفاوت میشود؛ در نتیجه علم و معرفتی که کسی به دست آورده است، برای دیگری بیارزش خواهد بود.
۲٫ چگونه ممکن است از حقیقت واحد (مثلاً دین واقعی و حقیقتنما) «برداشتهای ضد و نقیض» به دست آید؟ همانگونه که میبینیم، برخی سنتهای دینی به وجود خدا اعتقاد ندارند یا مسئلۀ خدا در آنها مسکوت مانده و مطرح نشده است؛ مانند بودیسم، و بعضی دیگر به خدای یگانه معتقدند؛ مانند اسلام و یهودیت؛ برخی دیگر قائل به دو خدا هستند؛ مانند آنچه به دین زرتشت در مورد یزدان و اهریمن نسبت داده میشود، بعضی به سه خدا اعتقاد دارند؛ مانند آنچه در مسیحیت مطرح است.برخی دیگر به خدایان بیشمار معتقدند مانند ادیان قدیمی و باستانی. اکنون میپرسیم: این چه حقیقت واحدی است که از آن برداشتهای ضد و نقیض این چنینی به دست میآید؟
۳٫ تکثرگرایان میگویند سنتهای دینی گوناگون همگی حقاند یا به یک اندازه از حقانیت برخوردارند؛ یعنی اگر آمیزهای از حق و باطل هستند به یک اندازه از حقانیّت بهره دارند. حال اگر فرض کرد که در مقام برداشت و فهم به دلیل جهت خطا یا هر دلیل دیگری ممکن است معرفتهای متناقض دربارۀ حقیقت واحد شکل گیرد، چگونه ممکن است همۀ این معرفتها به یکسان حق باشند؟ مگر ممکن است هم نبود خدا، هم یگانه بودن او، هم دوگانه، سهگانه و هزارگانه بودن خدا حق و درست باشد؟ مگر میشود هم خدا باشد، هم نباشد، هم یکی باشد هم دو، هم سه، و هم بیشمار!
۴٫ از اشکالات معرفتشناسی کانت که صرف نظر کنیم، تکثرگراها میگویند کارکرد اصلی ادیان یکی و برابر است. چه کسی گفته است که تنها یا اصلیترین کارکرد دین تربیت قدیّسان است؟ دین دارای هدف بلکه هدفها و کارکردهای بسیاری است که یکی از موارد مهم آن ادارۀ امور دنیوی انسان است و چنین کارکردی از عهدۀ همۀ دینهای موجود خارج است؛ زیرا بسیاری از ادیان موجود از دستورهای کافی برای ادارۀ امور بشر بیبهرهاند.
۵٫ دینها آمدهاند تا همۀ بشریت را نجات دهند نه چند نفر محدود. با مقایسه آمار قدّیسان با جمعیّت همۀ پیروان ادیان، خواهیم دید که شمار قدّیسان بسیار ناچیز است. بر این اساس آنگاه میتوان پرسید که اگر هدف دین فقط تربیت چند قدیس است، پس تکلیف باقی پیروان ادیان چه میشود؟ آنها چه بهرهای از دین خویش میبرند؟ در این صورت دین به چه کار بشریت میآید؟ وقتی تقریباً همه از توفیق قدیس شدن محروم میمانند، دین چه خاصیتی خواهد داشت؟
۶٫ قدیس یعنی چه؟ در بعضی از ادیان به فرد ریاضتکش گوشهگیر و فاقد خاصیّت اجتماعی، قدیس گفته میشود، حال پرسش آن است که وجود چنین انسانهایی به چه کار بشریت میآید! در بعضی دیگر از ادیان اولیای الهی بیشترین مسئولیت را در مبارزه با ظلم، برقراری عدل و کمک به محرومان بر عهده میگیرند؛ اینها را هم قدیس مینامیم! چگونه میشود این دو گونۀ قدیس و نیز ادیان که دستاوردهای آنها تا این حد متفاوت است، همگی یکسان و برابر باشند؟
۷٫ طرفداران پلورالیسم دینی برای اثبات ادعای خود به انواع مبانی و دلایل چنگ میزنند؛ برای مثال هم میگویند در هستی و واقع، ادیان حق چند گونهاند و دین یکی نیست و خدا خود با فرستادن ادیان گوناگون تنور پلورالیسم را داغ کرد.
با توجه به این ادعا، خدا چندگونه و چندگانه است؛ خدا هم هست و هم نیست، و هم یگانه است و هم دوگانه و هم سهگانه! و همچنین آنگونهکه آقای جان هیک گفته است: آنها براساس نظریۀ کانت میگویند دین در حقیقت یکی است و فهم و معرفتها متفاوت است؛ و درواقع، خدا هم موجود و هم معدوم نیست؛ و هم یکی و هم دوتا و هم سه و هم بیشمار نیست،
اما واقعیت این است که نمیتوان برای توجیه و دفاع از پلورالیسم دینی از هر دو راه استفاده کرد، بلکه فقط یکی از این گزینهها و شیوهها میتواند صحیح باشد، بنابراین نمیتوان هم به کثرت دین یا حقیقت درواقع معتقد بود، و هم پیدایش کثرت را براساس نظریۀ معرفتشناسی کانتی توجیه کرد. اگر توجیه هستی شناختی درست باشد؛ یعنی خود هستی حق، و دین و حقیقت غایی درواقع متعدّد باشد، دیگر توجیه معرفتشناختی ادعا صحیح نیست.
از اصرار به هر دو شیوه برای اثبات نظریه، معلوم میشود طرفداران تکثّرگرایی دینی صرفنظر از درست و نادرست بودن مبانی، به هر قیمتی درصدد اثبات نظریه خود هستند و کاری به حق و باطل مدعا ندارند و گویی پیش از تحقیق تصمیم خود را گرفتهاند و باید حتماً همان تصمیم را سرانجام به کرسی بنشانند.
۸٫ تکثرگرایی دینی فقط یک عقیده دربارۀ ادیان نیست، بلکه یک عقیدۀ دینی است. از این نظر، تکثرگرایی خودش خودش را باطل میکند؛ یعنی پلورالیسم خویشبرانداز است؛ این نقد در ادامه با اندکی تغییر از مقالۀ «پیامدهای فلسفی کلام پلورالیسم دینی»، آورده شده است:
پلورالیسم، عقیده به اصالت، حقانیّت یا لااقل حقآمیز بودن و رسمیت داشتن مرامها و گرایشهای متضاد است. تکثرگرایی، یکی از سه گرایش مطرحشده (پلورالیسم، انحصارگرایی، و شمولگرایی) در مسئلۀ کثرت و وحدت ادیان و دینوارههاست، و بیشک داعیان و مدّعیان دو مرام رقیب صد چندان بیش از هواداران پلورالیسماند و برمدعای خود نیز چند برابر پلورالیستها طرح دلیل و عرض علت میکنند.اینک به مقتضای پلورالیسم، مدعیان آن نباید بر ابطال و امحای مرامهای رقیب و بدیل اصرار ورزند. پلورالیسم، متناقضنما و خودویرانساز است. پذیرش این مرام به اقتضای مبانی و دلایل آن، ملازم با حق انگاشتن یا حقآمیز دانستن مرامهای رقیب، که ناقص پلورالیتهاند است.
۹٫ اگر تکثرگرایی صحیح است و تکثرگرایان همۀ ادیان را حق و برابر میدانند، باید به سهولت از دین خود دست بردارند و به ادیان مخالف دین فعلی خود درآیند، اما چرا آنها بر دین و عقاید خاصّ خود اصرار میورزند و از دین خود دست نمیکشند؟ این نشان میدهد که آنها در حقیقت به تکثر تن نداده و به این دلیل است که نمیتوان پلورالیستی یافت که از دین خود دست برداشته و به دین دیگری در آمده باشد!
۱۰٫ اصولاً نمیتوان با فرض عقیده واقعی به یکسانی عقاید مختلف و متعارض، به یکی از آنها معتقد شد و باورداشت، امّا به دیگری معتقد نبود و ازاینرو ایمان آوردن ناممکن میشود؛ چون ایمان یعنی باور قلبی به درستی چیزی و طبعا ًبه نادرستی مدعای خلاف آن.
۱۱٫ پلورالیسم دینی با اعتقاد به جامع و کامل بودن دین اسلام سازگار نیست و اگر همه ادیان برابر بودند (یعنی همه کامل و جامع بودند) وقتی یکی از آنها نازل شد همان تا ابد برای بشریت کفایت میکرد و نیازی نبود که در هر عصری دین جدیدی از سوی خدا نازل شود.
۱۲٫ تکثرگرایی دینی با نسخ ادیان گذشته و خاتمیّت دین اسلام، که از عقاید قطعی دینی ما مسلمانهاست، سازگار نیست. براساس آیات قرآن، اسلام دین همۀ جهانیان است و باید همه به این دین بگروند: «و تو را جز برای همۀ مردم نفرستادیم، درحالیکه بشارتگر و هشدارگری؛ ولیکن بیشتر مردم نمیدانند» (سَبَأ/۲۸) و «او کسی است که فرستادهاش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ دین[ها] پیروز گرداند؛ وگرچه مشرکان ناخشنود باشند» (توبه/۳۳).
۱۳٫ بیشتر کسانی که پلورالیسم دینی را مطرح کردند با انگیزۀ ایجاد وحدت و علاقه بین پیروان ادیان و زمینهسازی برای زندگی مسالمتآمیز آنها با یکدیگر، از چنین مرامی دفاع میکنند، درحالیکه اولاً نظریه پلورالیسم دینی خود در حال تبدیل شدن به یک مذهب است و به این ترتیب نه تنها این نظریه سبب وحدت میان ادیان نشده، بلکه به پیدایش اختلاف در هریک از ادیان، بین طرفداران و مخالفان پلورالیسم منجر شده است، به گونهای که گفته میشود بیش از سیهزار مقاله در نقد یا در دفاع از پلورالیسم دینی نوشته شده و این آمار نشاندهندۀ اختلافانگیزی این نظریه است.
افزون بر این از هر حقیقتی میتوان سوء استفاده نمود و اختلاف و نزاع بین انسانها ایجاد کرد یا به آن دامن زد. جنگهایی که در تاریخ به نام عدالت، آزادی و حق در جهان در گرفت دلیلی است بر این مدعا. اما آیا به بهانۀ سوء استفاده کسانی از حقایق و ارزشها، باید از حقایق و ارزشها دست برداشت یا به دلیل اختلافی که بین طرفداران حق و باطل وجود دارد، باید حق و باطل را یکسان اعلام کرد یا باید از حقیقت دفاع کرد؟ اگر یک دین حق است و دیگری باطل، راه حل اختلاف بین طرفداران آن دو، برابر اعلام کردن حق و باطل نیست، بلکه کار درست، دعوت همگان به حق است.
۱۴٫ اشکال دیگر این است که در ادیان دستورهای صلحآمیز و دعوت به زندگی مسالمتآمیز خیلی بیشتر از دستورهایی است که ممکن است به ایجاد نزاع و اختلاف میان ملّتها و انسانها منجر شود. خوب است صلحطلبها به جای اینکه ادیان را از خاصیّت بیندازند از کارکردهای صلحآمیز و امنیتآفرین ادیان استفاده کنند و دینها را همچون اهرمهایی برای ایجاد و تقویت صلح و امنیت در جهان به کار برند.
پایان پیام/ص