ازدواج با نزدیکان در منابع سدههای نخستین اسلامی: خاستگاه، اهداف و میزان گستردگی آن
بررسیهای موجود در بیان زرتشتیان راجع به پیشینه و اجرای آیین ازدواج با نزدیکان یا خویدوده و انگیزههای پایبندی به آن، عموماً بر شواهدی از آثار تاریخنگاریهای یونانی و نوشتههایی از قلم غیرایرانیان و بر پایه مفاهیم بهکاررفته در متون فقهی بازمانده به زبان پهلوی اتکا دارد. افزون بر منابع مزبور، سنت یادشده در منابع اسلامی نیز گزارش شده، اما تاکنون بررسی دقیقی از میزان همسانی در محتوا بین آثار این اندیشمندان با موضوعیت تاریخی و دینی در مقایسه با منابع زرتشتی انجام نشده است. این مقاله درصدد دریافت سه موضوع اساسی در دو گروه منابع برآمده است: ۱. خاستگاه اولیه رسم دیرین ازدواج با نزدیکان در تاریخ ایران؛ ۲. میزان گستردگی و نمودار فراوانی این آیین؛ ۳. اهداف و انگیزههای استمرار چنین خویشاوندیهایی در میان زرتشتیان. یادکرد این نکته ضروری است که با توجه به پیشینه اسطورهای و تأکید متون فقهی زرتشتی و نمونههای گزارششده از رواج اینگونه خویشاوندی در منابع مختلف اسلامی اظهارنظر قطعی درباره شیوع گسترده و همگانیبودن چنین آیینی بهآسانی میسر نیست.
ردنا (ادیان نیوز): سالها است بسیاری از پژوهشگران ایرانی و غربی درباره خاستگاه و میزان گستردگی آیین زرتشتی ازدواج با نزدیکان با اصطلاح خاص پهلوی آن، «خویدوده» (Xvaetvadaθa اوستایی؛ xwēdōdah پهلوی)، بر مبنای شواهد تاریخی مرتبط با موضوع و معنای آن در منابع پهلوی و متون فقهی تألیفشده در سدههای پایانی عصر ساسانی و اوایل دوران اسلامی به جستارهای موشکافانه و قابل استنادی پرداختهاند؛ چنانکه آدلف راپ (Rapp, 1866: 110-113) و فردریک اشپیگل (Spiegel, 1878: 3/678) در تعبیر اینگونه ازدواجها، موضوع را رسماً در میان نجبا و پادشاهان ایرانی به منظور حفظ پاکی خون و نگهداری میراث خانواده و با زیربنایی اساساً غیرآریایی و مرسوم در میان مغان تلقی کردهاند. در جبهه مقابل، دانشمندانی از بین پارسیان هند مانند دستور داراب پشوتن سنجانا (Sanjana, 1988) و جمشید کاوسجی کاتراک (Katrak, 1965) قرار دارند که با دیدگاههای جدلی و با انتشار ردیههای مستدل، تلاش خود را به انکار زناشویی با محارم معطوف کردهاند.
با وجود این مساعیِ متکی بر تعالیم مذهبی و به شیوهای دینمنشانه، پژوهشهای ایرانشناسانی چون امیل بنونیست (Benvenist, 1932: 117-134)، بارتولومه (بارتولومه، ۱۳۳۷: ۳۲-۳۳)، کریستنسن (کریستنسن، ۱۳۶۸: ۴۳۳-۴۳۵) و وست (West, 1882: 389-430)، پذیرش ازدواج با نزدیکان را به صورت هنجاری شایع، قطعیتر کرد. در ایران نیز، پژوهشگران مخالف با رواج همگانی چنین آیینی کمشمار نبودهاند. از این گروه، نظریههای افرادی مانند علیاکبر مظاهری (۱۳۷۳: ۱۴۳-۱۱۸) و علیرضا شاپور شهبازی (۱۳۷۹-۱۳۸۰: ۱۵/۹-۲۹) بیشتر در خور اعتنا و بررسی است.[۱]
با وجود پیدایی آرای گوناگون در این باره که مبتنی بر شواهد تاریخنوشتههای غیرایرانی و متون مزدایی است، ضرورت بررسی جایگاه منابع اسلامی شامل کتابهای تاریخی و آثار دینی متنوع اندیشمندان مسلمان و متکی بر احادیث و روایات مذهبی که بعضاً به سبک ملل و نحل نوشته شدهاند، میتواند به تبیین بیشتر موضوع کمک کند. بنابراین، پاسخ به دو پرسش بنیادی همچنان در جای خود باقی است: ۱. چه نوع همنوایی و شباهتی در بیان پیشینه و انگیزههای برقراری آیین ازدواج با محارم در منابع مختلف اسلامی و زرتشتی وجود دارد؟ ۲. با پذیرش شواهد موجود در آثار تاریخی و دینی پیشگفته، موضوع استمرار و فراگیربودن چنین سنتی در گذشته ایرانیان، به چه میزان قابل تأیید و بررسی است؟
نگارنده معتقد است به دلیل آمیختگی محتوای منابع اسلامی با ارزشهای اجتماعی و دینی جامعۀ همزمانِ آنها و بعضاً به سبب همسانی با برخی مطالب کتاب مقدس و اسرائیلیات شایع در تاریخنگاری، اتخاذ دیدگاه نسبی و پرهیز از جزماندیشی به هنگام داوری در درستی دادهها، بایسته و شایان توجه به نظر میرسد.
پیوندهای نخستین
فراوانی نمونهها از پیوند زناشویی به شیوه ازدواج با محارم در منابع اسلامی، انگاره ذاتیبودن این آیین را در دین زرتشتی به ذهن خواننده القا میکند. اگرچه بیشتر خبرهای مربوط به این موضوع در پاره باستانی تاریخ ایران، وابسته به خاندانهای سلطنتی و نجبای ایرانی است اما بعضاً به رواج عمومی چنین رسمی در لایههای میانی یا طبقات فرودست جامعه ایران کهن نیز پرداخته شده است. درک دیرینگی این رخداد به پویش در گذشته اسطورهای تاریخ ایران بستگی دارد. زیرا پایهگذار آغازین این آیین، کیومرث، نمونه مینوی انسان در تاریخ هستی، است. به نوشته طبری، کیومرث، برابر با حضرت آدم (ع) در ادیان سامی، نخستین بار چنین پیوندی را بین فرزندان خود، از برادر و خواهری موسوم به میشی و میشانه برقرار کرده است تا زنجیره حیات انسانی را تداوم بخشد (طبری، ۱۳۸۷: ۱/۱۵۳). بلعمی، مکان رویداد را سرزمین بلخ، نشیمنگاه کیومرث، با ازدواج فرزندانش ماری و ماریه، گزارش کرده است (بلعمی، ۱۳۷۳-۱۳۷۸: ۱/۸۳).
ساختار کلی روایت یادشده، در بندهش نیز آمده است. با این تفاوت که، آفرینش مشی و مشیانه، پدر و مادر جهانیان، چهل سال پس از درگذشت کیومرث به گونه گیاهپیکری و روییده از ریباسی برآمده از زمین و با تغییری به شیوه مردمپیکری، اتفاق افتاده و آمیزش جنسی و فرزندآوری آنان، که به اولین خویدوده منجر شده، در پایان دورهای پنجاهساله، با آموختن تجربههای زندگی در زمین و گذراندن مراحل گوناگون گیاهخواری و تغییر شیوه تغذیه آنان به گوشتخواری در کنار بداندیشیهای چندگانه اهریمن و دیوان وابسته به او تا زادن دو فرزندشان، که از شدت شیرینی، پدر و مادرشان آنها را نها آنها جویدند، رخ نموده است (بندهش، ۱۳۸۰: ۱۰۱-۱۰۵).
در بین تاریخنویسان اسلامی، از تکرار اینگونه پیوندها تا روزگار فریدون و کشتهشدن نیای ایرانیان، ایرج، کوچکترین پسر او از کردار ناجوانمردانه برادرانش، سلم و تور، خبری نیست. گویا به منظور تداوم نسل وی، فریدون با دختر ایرج موسوم به کوشک (طبری، ۱۳۸۷: ۳۷۷) یا کوشکره (بلعمی، ۱۳۷۳-۱۳۷۸: ۲۵۲) ازدواج میکند. بلعمی چنین ازدواجهایی را رسم مغان میداند و برای نمونه از ازدواج منوچهر با دختر ایرج، و ازدواج پسر او، طهماسب با دختر خود خبر میدهد. به نوشته او، پرستش آتش و پیوند با خواهر و دختر در دین مغان روا بود. او بهمن، پسر اسفندیار را پادشاهی آتشپرست، مغ و شوهر دختر خویش، همای معرفی کرده است (بلعمی، ۱۳۷۳-۱۳۷۸: ۱/۴۸۲؛ حسینی علوی، ۱۳۷۶: ۳۳).
توجیه تاریخی این مطلب، بدینگونه امکانپذیر است که مغان به عنوان روحانیان محافظ آیینهای دیرین آریایی و در جایگاه طبقه اجتماعی شاخص در زمانی پیش از به قدرت رسیدن مادها، که سرسختانه سعی در نگهداری معارف دینی و مقام روحانیت خود داشتند و به گرامیداشت و پرستش آتش و پیوندهای خویشاوندی از نوع ازدواج با خواهر و دختر میپرداختند، در سیر تاریخ حیات دینی خود، با پذیرش اصلاحات زرتشت، چنین عناصری را در جامعه ایران تداوم بخشیده و گسترش دادهاند (Strabo, 1969: 7/15, 3; Gnoli, 1987: 9/79-81). یادآوری این نکته نیز ضروری است که همواره نوعی آمیختگی در معرفی باورها و مراسم مغان و فرقه مجوس و نوآوریهای زرتشت در منابع اسلامی وجود دارد و پژوهنده را در یقینپنداشتن شناخت دقیق مورخان و ملل و نحلنویسان مسلمان از آیینها و عقاید ایرانیان باستان به تردید میاندازد. از باب نمونه میتوان به قول یعقوبی و مقدسی در البدأ والتاریخ اشاره کرد که در ذکر آیینهای پارسیان، ازدواج با نزدیکان و اعضای خانواده مانند مادر و خواهر را از سنتهای ایرانی و موجب پیوند و ایجاد نیکی و سبب نزدیکی به خدا میدانند (یعقوبی، ۱۳۷۸: ۱/۲۱۶؛ مقدسی، ۱۳۸۶: ۱-۳/۵۰۷).
در این میان، منابع متعددی نیز وجود دارد که زرتشت را اولین قانونگذار و نخستین مبلّغ ازدواج با محارم معرفی میکند که به هنگام عرضه دین خود در نزد گشتاسب کیانی بر انجامدادن چنین خویشاوندیهایی تأکید کرده است (تجارب الأمم فی اخبار ملوک العرب والعجم، ۱۳۷۳: ۱۳۲؛ نهایه الأرب فی اخبار الفرس والعرب، ۱۳۷۵: ۸۲؛ جاحظ بصری، ۱۴۲۴: ۵/۱۷۴).[۲] البته بر مبنای متن بندهش، سابقه ازدواج با اقارب خانواده به نخستین وارثان کیومرث، مشی و مشیانه میرسد. شاید بتوان گوناگونی پیشینه ازدواج با محارم را در منابع اسلامی به ناهماهنگی مطالب در منابع کهنی که استفاده کردهاند مربوط دانست. بعضی شباهتها نیز اتفاقی نیست. مانند اینکه خویدوده در متنهای دینیِ بهیادگارمانده از عصر متأخر ساسانی که به کار زرتشتیان میآمده است موجب نزدیکی به اورمزد میشود (روایت پهلوی، فصلهای ۸، ۵۶؛ شایست و ناشایست، فصل ۱۸)، همچون نوشتههایی از مورخان مسلمان که ازدواج با محارم را سبب تقرب به خدا میدانند.
باری، اگر تمامی نمونههای موجود در اسطوره ایرانی را زیربنایی برای تبیین ریشه عمیق و بیان ماندگاری و استحکام رسم ازدواج با محارم درگذشته باستانی ایران به حساب آوریم، باید تعداد و چگونگی این پدیده اجتماعی را در میان نمونههای عینی تاریخی، بهویژه در روزگار ساسانیان که در منابع اسلامی بر آن تأکید شده، بررسی کنیم.
ساسانیان و ازدواج با محارم
«ای مسلمانان! شما امروز با جماعتی میجنگید که با محارم خود، نکاح را جایز میدانند و بر فواحش و کبایر اصرار میورزند» (ابناعثم کوفی، ۱۳۷۲: ۲۴۱). این سخن نعمان بن مقرّن است که در جنگ نهاوند در زمانه فتوحات صدر اسلام و در هنگام رویارویی با سپاهیان ساسانی ایراد شده است. گویا آوازه چنین پیوندهایی به گوش مهاجمان عرب نیز رسیده بود. از سوی دیگر، میدانیم که در عصر جاهلیت، دین زرتشتی در میان برخی قبایل عرب نیز پیروانی داشته و چنین ازدواجهایی در بین ساکنان جزیرهالعرب رایج بوده و برخی افراد قبیلههای عرب، زرتشتی بودهاند. به نوشته ابنقتیبه دینوری، نویسنده المعارف، شخصی به نام زراره بن عُدس و پسرش حاجب از بنیتمیم مجوسی بودهاند و حاجب بنا بر تعالیم زرتشتی با دخترش ازدواج کرده بود، اگرچه بعدها پشیمان شده و از کار خود اظهار شرمساری میکرد. چنین خبری را ابنرسته نیز در اثرش اعلاق النفیسه تأیید و تکرار کرده است (ابنقتیبه دینوری، ۱۳۹۲: ۶۲۱؛ ابنرسته، ۱۳۶۵: ۲۶۳). از درون جامعه ایرانی در روزگار ساسانیان، چند نمونه شاخص، اگرچه به شکل اشرافی و غیرتودهپسند، ازدواج میانخانوادگی در خاطره تاریخ به یادگار مانده است. بارزترین آنها که بسیار بر آن تأکید شده، پیوند بهرام چوبین، فرمانده سپاه هرمزد چهارم، در برابر ترکان با خواهر خود، گردیه، بود که همانند برادرش در میدان جنگ، مردانه شمشیر میزد و قابلیتی برجسته در هدایت نیروها و نبرد تن به تن داشت (طبری، ۱۳۸۷: ۲/۱۷۸؛ بلعمی، ۱۳۷۳-۱۳۷۸: ۲/۸۰۵؛ ثعالبی، ۱۳۶۸: ۱/۴۳۴).
سرنوشت ناگوار بهرام، پس از فرار از ایران و پناهندگی به دربار خاقان ترک که سرانجام با کشتن او خاتمه یافت و سیر تدریجی حوادث با حرکت همراهان بهرام به سوی خراسان و رویارویی با نیروهای خسرو پرویز، زندگی گردیه را به ازدواج با یکی از شورشیان دربار ساسانی به نام بسطام کشانید، اما دوامی نداشت و با قتل او به پایان رسید و گردیه را به تسلیم در برابر کسرای ایران و ورود به حرمسرای او ناگزیر کرد (یعقوبی، ۱۳۷۸: ۱/۲۱۳؛ دینوری، ۱۳۶۸: ۱۳۲ و ۱۳۵).
موضوع دیگر اینکه، تاریخنگارانی مانند طبری و دینوری برای برخی از شاهنشاهان ساسانی، ازدواج با زنان متعدد و حتی غیرهمدین و از قومیتهای دیگر را یادآور شدهاند. از اینگونه ازدواجها که بعضاً دردسرساز نیز میشد، پیوند انوشیروان با زنی مسیحی بود که فرزندی به نام انوشزاد آورد که در پایان عمر شاه، شورشی در خوزستان به پا کرد، و نتوانست به همراهی مسیحیان هوادار خود پیروزی چشمگیری به دست آورد و با اسارت و اعدام او به دست فرماندار تیسفون، آرامش به کشور بازگشت (دینوری، ۱۳۶۸: ۹۸-۹۹).
بر مبنای همین اخبار و ابراز مبالغههایی در عدد زنان، آنگونه که طبری از کنیزان، نغمهسرایان و همخوابههای پادشاهی مانند خسرو پرویز مینویسد و آن را به سه هزار و به بیانی باورنکردنی به دوازده هزار میرساند (طبری، ۱۳۸۷: ۲/۲۱۵)، پس از مرگ شاه، گذران زندگی و قید ازدواج و همسری آنان به چه شکلی ممکن بود استمرار یابد؟
در پاسخ به این پرسش میتوانیم به خبر یعقوبی از عملکرد شیرویه در آغاز سلطنت استناد کنیم که زنان پدر خود، خسرو پرویز را به عنوان همسر برگزید (یعقوبی، ۱۳۷۸: ۱/۲۱۳). چنانچه از متن تاریخ ثعالبی برمیآید، شیرین از پیشنهاد شیرویه بهظاهر استقبال کرد و برای حضور در جایگاه دخمه پرویز سود برد و با خوردن زهر به زندگی خود پایان داد (ثعالبی، ۱۳۶۸: ۱/۴۶۴).
اکنون به داستان رفتار زنی میپردازیم که با ترفند خود، جان شاهنشاهی چون قباد را نجات داد؛ آنگونه که در چند تاریخنگاری عصر اسلامی آمده است، با گرایش قباد به سوی مزدک و جانبداری از آن مصلح دینی، کار بر بزرگان کشور و موبدان گران آمد و توطئهای طراحی شد که منجر به زندانیشدن قباد و برکناری او از سلطنت گردید، اما اندکی پس از جانشینی برادرش جاماسب، خواهر قباد که از زیبایی او در منابع سخن به میان آمده است، ضمن دوستی با زندانبان و قول ازدواج با او، موجبات آزادی قباد را فراهم کرد (تجارب الامم فی اخبار ملوک العجم والعرب، ۱۳۷۳: ۲۷۰؛ دینوری، ۱۳۶۸: ۹۴؛ طبری، ۱۳۸۷: ۹۳). بلعمی مینویسد: «قباد را خواهری بود که اندر پادشاهی عجم از وی نیکورویتر نبود و قباد را از وی فرزندی آمده بود. این خواهر آگاه شد، به زندان رفت تا وی را ببیند. موکل زندان این خواهر قباد را به دل خوش آمد» (بلعمی، ۱۳۷۳-۱۳۷۸: ۱/۶۷۷). با زیرکی این زن درباری، قباد از زندان گریخت و راهی سرزمین هپتالیان شد و به نیروی صحراگردان آسیای میانه که در منابع اسلامی به هیاطله موسوم گشتهاند، به ایران بازگشت و مرحله دوم پادشاهی خود را از سر گرفت و در سیاست خود در خصوص مزدک و مزدکیان بازنگری کرد که با انهدام و کشتار طرفداران اصلاحات دینی رهبر آن نهضت، پایان یافت (دینوری، ۱۳۶۸: ۹۴؛ طبری، ۱۳۸۷: ۲/۹۳).
ازدواج بهرام چوبین در جایگاه اشرافیزادهای نظامی با گردیه و قباد شاهنشاه و خواهر ناجی خود، به عنوان آیینی دینی با کرفه وزین و بازتابی از رفتار اسطورهای بزرگانی بود که نامشان جاودانه مانده است. چه، جم نورانی و جمک خواهرش خویدوده کردند و با این کار بسیاری از دیوان کشته شدند یا به دوزخ افتادند (روایت پهلوی، فصل ۸۰؛ بندهش، ۱۳۸۰: ۲۲۸). شاهدی مشهورتر اینکه، پادشاهی دینپناه و مزداپرست مانند گشتاسب، که یاور زرتشت پیامبر و از مؤمنان نخستین بود، شاهدخت هوتس را هم خواهر و هم زن خود میخواند (متون پهلوی، یادگار زریران، ۱۳۷۱: ۶۸). جواز چنین پیوندهایی از نزدیکان دستِ اول خانواده در فقه ساسانی و نیز در روایات افسانهای به فراوانی دیده شده است. اما حکم ازدواج با همسر یا همسران پدر درگذشته، چنانچه شیرویه پیشنهاد کرده بود، در منابع دینی بهروشنی دیده نمیشود و میتوان رواداری آن را از دیدگاه خویشاوندی سببی شخص برآورد کرد که منعی برای آن قائل نشده بودند.
بیان چند استثنا
به نوشته مسعودی در مروج الذهب، اردشیر بابکان به خواص رعیت و عُمّال خود سفارش کرده بود: «زن از خویشاوندان گیرید که خاندان و نسبتان محفوظ ماند و به دنیا اعتماد مکنید که به هیچ کس پایدار نماند» (مسعودی، ۱۳۷۴: ۱/۲۴۳). اما به رغم اینگونه سفارشها و تأکیدی که مراجع دینی راجع به ازدواج درونخاندانی میکردند گاه امتناع از متن دربار نیز حادث میشد و شاهانی چون بهرام دوم را از مراعات چنین سنتی به سرپیچی وامیداشت. آیا گرایش به دیانت مسیح و پذیرش حرمت ازدواج با نزدیکان نسبی چنانکه از متن نهایه الأرب برمیآید، سبب گریز از چنین آیینی شده بود؟ (نهایه الأرب، ۱۳۷۵: ۲۱۴؛ تجارب الامم، ۱۳۷۳: ۲۰۱). برای درک چرایی این پدیده باید دو مؤلفه دینی برجسته عصر بهرام دوم را بررسی کرد:
الف. شخصیت کرتیر و تلاشهای او برای تحکیم دین زرتشتی
ب. دامنه فعالیت مسیحیان و چگونگی مواجهه کلیسا با باورهای نهادینه جامعه ایرانی
دانستنیهای ما درباره هویت و مقام و مراتب دینی کرتیر از لابهلای چهار کتیبهای به دست میآید که در استان فارس و در نقاطی چون نقش رستم، نقش رجب، سر مشهد و کعبه زرتشت واقع شده است. او تنها روحانی بلندپایه و مقتدری بود که مانند شاهان ساسانی از خود سنگنبشتههای بزرگی هرچند با محتوایی بعضاً یکسان و تکراری به جای گذاشته است (رجبی، ۱۳۸۷: ۵/۸۵؛ دریایی و ملکزاده، ۱۳۹۴: ۲/۳۰، ۲۸۰). لوکونین نگارش همه کتیبههای کرتیر را به روزگار بهرام دوم میرساند. به نظر او، اوج قدرتیابی کرتیر در عصر همین پادشاه بوده است که وی را به مرتبه نگهبان روان شاه جوان و عالیترین مقام دینی کشور ارتقا داد (لوکونین، ۱۳۷۲: ۱۷۵). با صرف نظر از محتوای رنگارنگ این سنگنبشتهها، سه فقره از اندیشهها و اقدامات کرتیر نمایان و اساسی به نظر میرسد:
۱. بنیادنهادن شمار فراوانی آتش و رهرام در ایران و مرمت آتشگاههایی موافق با دیانت رسمی (دوشن گیمن، ۱۳۷۵: ۳۳۹-۳۴۰)؛ ۲. سرکوب پیروان ادیان رقیب دین زرتشتی مانند مسیحیان، مانویها، بوداییمذهبان، یهود و … (یارشاطر و دیگران، ۱۳۶۸: ۱/۳، ۳۷؛ ویسهوفر، ۱۳۷۸: ۲۴۵)؛ ۳. تلاش برای ترویج خویدوده (رجبی، ۱۳۸۷: ۱۴۳؛ دریایی، ۱۳۸۳: ۱۷۷؛ Skjaervo, 2012) که با راستپنداری گفتار عالیترین مقام دینی ایران و هماهنگ با سیاستهای دربار، امتناع شاه ساسانی از پذیرش چنین شیوه خویشاوندی بسیار بعید به نظر میرسد. بهناچار باید به عامل تعیینکننده دیگری که فعالیتهای تبلیغی کلیسای ایران در رویارویی با تعالیم زرتشتی است توجه کرد و آن را مهم دانست.
نظام سیاسی ساسانیان همواره از همدلیهای عقیدتی اقلیت مسیحی با امپراتوری روم احساس واهمه میکرد. به چشم حکمرانان زرتشتی ایران، مسیحیان تهدیدی بالقوه در داخل کشور محسوب میشدند. برای مقامات متعصبی چون کرتیر، ایرانیان مسیحی، خطری جدی از نوع رقیب دینی و دگراندیشانی خواهان نابودی عقیده مزدیسنی به شمار میرفتند. از اینرو باید آنان را همواره تفتیش کرد و در معرض تنگنا قرار داد (یارشاطر و دیگران، ۱۳۸۰: ۲/۳، ۳۷۲). برای اعمال فشارها و ابراز سختگیریها البته انگیزههای مختلفی وجود داشت. نخست اینکه، روحانیان زرتشتی، عقاید مسیحیان را مغایر با اصول دینی خود میدانستند. این برداشت، اغلب در محاکمه پیروان دین مسیحیت که بیشباهت با دادگاههای تفتیش عقاید قرون وسطایی به نظر نمیرسد، رخ مینمود (ویدنگرن، ۱۳۷۷: ۳۸۵). تعارض دوم به تمایل روحانیان زرتشتی برای برپایی دیانتی ملی و متناسب با جغرافیای فرهنگی ایران و در مقابل، نگاه جهانشمول مسیحیان برای تبلیغ همه اقوام و ملتها به منظور پذیرش تعالیم مسیح مربوط میشد (ویسهوفر، ۱۳۷۸: ۲۶۱).
بهکارگیری همین رویه از جانب متولیان کلیسا، همگام با فعالیت مانویان، خطری جدی در جذب و گرایش افراد خاندانهای ممتاز در کنار توده مردم به سوی باورهای دگراندیش، برابر چشم موبدان فراهم میکرد (دریایی، ۱۳۸۳: ۷۱-۷۲). چنین احساس مخاطرههایی بود که بهویژه در روزگار بهرام دوم، در جریان پیگرد مانویها، کلیساهای بینالنهرین را دستخوش ویرانی کرد (پیگولوسکایا، ۱۳۷۷: ۴۷۵). این تنشهای عقیدتی میان پیروان ادیان چندگانه برای کشوری مانند ایران که همواره از جانب غرب مسیحی یا شرق بودایی در معرض ورود فرهنگ غیربومی قرار داشت، البته طبیعی مینمود. به این دلیل که یکسانی باورها در داخل به وجه تحکمآمیز و در طولانیمدت میتوانست معضلاتی را برای اندیشههای دینی بیگانه از سوی بزرگان دینی زرتشتی تولید کند، امّا پذیرش آرای نوظهور مانند آموزههای مسیحی را در متن جامعه آسان سازد. بیان و باور این مطلب که بهرام شاهنشاه بنا بر قول نهایه الأرب به دیانت مسیح گرایش یافت و آنچنان متأثر شد که آیینی کهن چون خویدوده را منکر شد بهسادگی پذیرفتنی نیست. اما میتوان به طور نسبی از شدت موج تبلیغات کلیسا در مواجهه با باورهای رسمی جامعه ایران و نفوذ برخی محرمات ادیان غیرایرانی برای ابطال آرمانهای زندگی سنتی ایرانیان حتی در سطح طبقات بالای جامعه ساسانی نشانههایی را دریافت کرد.
بیان دو نمونه دیگر که بر اجرای رسم خویدوده در موقعیتهایی خاص دلالت دارد و چنین رسمی را از ابداعات شخص زرتشت میداند خالی از لطف نیست؛ بر مبنای متن تاریخ سیستان، ازدواج با دختر، خواهر و مادر در عهد گشتاسب و بازماندگان او تا زمان فرامرز، پسر رستم، معمول نبود و با ظهور زرتشت و پیدایی دین مزدیسنان این آیین رایج شد. مؤلف، متابعتنکردن رستم از نودینی گشتاسب و تمکین از سیاست دینی جدید را به دلیل پایبندی به میراث کهن و سببی برای پیکار وی با اسفندیار میداند (تاریخ سیستان، ۱۳۸۱: ۷۳-۷۴). محتوای فصل هشتم آثار الباقیه ابوریحان بیرونی نیز بیانگر این مطلب است که عمل به ازدواج با فردی مانند مادر به امر زرتشت منحصراً به هنگام قطع نسل و فقدان وارث امکانپذیر بوده است. بیرونی از قول سپهبد مرزبان بن رستم مینویسد که زرتشت این عمل را تشریع نکرده و جواز چنین ازدواجی را صرفاً در مواقعی مانند انقطاع نسل و دسترسینداشتن فرد به زن دیگری جز مادر در صورت دورافتادگی از میان توده مردم و زندگی در جامعه، جایز شمرده است (بیرونی، ۱۳۹۰: ۲۵۸).
داوری منابع دینی شیعی
تعیین نخستین نمونه ازدواج با محارم در گذشته ایرانیان، متکی بر روایتی منقول از امام اول شیعیان، حضرت علی (ع)، است. بنا بر مطالبِ ذیل حدیث ذعلب و در پاسخ آن حضرت به پرسش اشعث بن قیس در چرایی اخذ جزیه از مجوس، به داستانی اشاره شده است که مبدأ زمانی آن نامعلوم است. رواج اینگونه وصلت در میان مجوس از زنای یکی از پادشاهان پارس با دختر خود در شبی به حالت مستی و با تأسی به سیره حضرت آدم (ع)، پدر آدمیان، در آغاز کار توارث نسل از طریق پیوند دخترانش با فرزندان ذکور خود، رقم میخورد. با استدلال هوشمندانه و سفسطهآمیز شاه پارسی، قوم او از اجرای حد به موجب عمل زنا منصرف میشوند و چنین رفتاری اشاعه ازدواج با محارم را در درازای تاریخ آنان در پی میآورد. به حکم خداوند در نتیجه این کردار ناشایست، مجوسان از کتاب خدا محروم میشوند و علم از سینه آنان بیرون میرود و ایشان را مستوجب دخول در نار جهنم میکند (صدوق، ۱۳۸۹: ۳۰۶؛ همو، بیتا: ۳۴۳؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲۳۶-۲۳۷).
محتوای این روایت با وجود ابهاماتی چون نداشتن زمانشمار دقیق رخداد تاریخی و اختلاط با عناصر تاریخنویسی اسلامی و بهکارگیری قهرمانانی مانند حضرت آدم (ع) و شیوه مشابه با جزای اقوامی همچون بنیاسرائیل از سوی یهوه، نوعی همانندی را با داستان موجود در کتاب تواریخ هرودوت، مورخ یونانی، به ذهن تداعی میکند. مطابق بند ۳۱ کتاب سوم هرودوت، کمبوجیه پارسی، بدون سابقه تاریخی از امکان تزویج با اعضای طبقه اول خانواده و ضمن استبداد رأی، خواهران خود را به همسری اختیار کرده بود. مشروعیت این کار را داوران سلطنتی با بیان حدود اقتدار شاه و میزان نامحدود قدرت او در انجامدادن منویات ذهنی وی امکانپذیر میکنند. اگرچه وجود چنین ازدواجهایی در میان ساکنان ایلام یا مصر به تصریح اسناد و منابع تاریخی بدون پیشینه نبوده، اما به روایت هرودوت در گذشته پارسیان رواج نداشته است (Herodotus, 1890: 3/31).
بیان این اصل که پادشاه میتواند هر کاری را که لازم بداند بدون در نظر گرفتن قانون کشور یا امتناع موجود در جامعه، فقط با خواست و اراده خود انجام دهد، سیر ازدواج کمبوجیه پسر کوروش را ممکن میکند.
یکسانانگاری نوشته هرودوت و مطلب یادشده در منابع دینی اسلامی بر اساس گفتار حضرت علی (ع)، هدف استنتاجی این مقاله نیست. اگرچه نوعی ارتباط ذهنی را برای اتصال موضوعات و روایات تاریخی با یکدیگر و توجیه برخی حوادث موجب میشود. تأکید بر رایجبودن چنین ازدواجهایی در منابع روایی شیعه و با تکیه بر گفتار ائمه دین بیانگر این مسئله است که احیاناً همزمان با عصر زندگی آنان یا به هنگام گردآوری چنین روایتهایی، قرائنی بر اجرای اینگونه پیوندهای نسبی موجود بوده است. مثلاً میتوان به کتاب الاحتجاج طبرسی، عالم شیعیمذهب سده ششم هجری اشاره کرد که به نقل از ابوحمزه ثمالی، روایتی را از امام سجاد (ع) ذکر میکند که حضرت آدم (ع) پس از ضرورت اولیه ازدواجهای بین خانوادگی از فرزندان خود، با تحریم الاهی و استمرارنبخشیدن به چنین عملی روبهرو شده است اما قوم مجوس تا به امروز آن عمل را انجام دادهاند (طبرسی، ۱۴۰۳: ۲/۳۱۵؛ طوسی، ۱۴۲۵: ۳۷۹). همسان با این روایت، گفتاری از امام جعفر صادق (ع) به شیوه مذاکره با فردی زندیقی در مذمت کار مجوس و برتری قوم عرب در دوره جاهلیت موجود است که آشنایی ایشان با این نحوه ازدواج و رساندن سابقه آن به زمان آدم (ع) را گواهی میدهد. به تصریح پیشوای ششم شیعه، تمامی انبیای الاهی از آدم (ع) تا خاتم (ص)، چنین وصلتی را تحریم کردهاند و حتی در روزگار جاهلیت نیز عرب از ارتکاب این کردار ناشایست طفره میرفت، در حالی که مجوس آن را جایز میدانست (طبرسی، ۱۴۰۳: ۳۴۶).
مسائل متفرقه
در کنار نگاه کراهتآمیز ائمه شیعه به ازدواج با اعضای درجه اول خانواده از چگونگی تقسیم ارثیه میان مجوس، سخنی به میان آمده که متکی بر روایتی از حضرت علی (ع) است. بنا بر نظر ایشان، هر گاه مردی مجوس بمیرد، اموال او بر مبنای نسب تقسیم میگردد نه بر مبنای نکاح فاسد. یعنی چنانچه متوفا با مادر خود که پیش از این خواهرش بوده ازدواج کرده باشد، ترکه او به زنش که مادرش بوده تعلق میگیرد نه از حیث خواهری و همسری او (کلینی، ۱۴۰۷: ۷/۱۹۸؛ صدوق، ۱۴۱۳: ۳۴۳).
امتیازدهی به نسب نهتنها در ارثیه بلکه در اتصاف به شرف و فراست نیز مطرح بوده است. صاحب تبصره العوام، سید مرتضی داعی حسنی رازی به نقل از یکی از بزرگان مجوس، شرح این مطلب را اینگونه آورده است:
مذهب فلاسفه و مذهب مجوس همسانی بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. نمونه این قرابت، ازدواج با محارم است که مشترک فکری آن دو گروه به شمار میرود. به نوشته او مجوس معتقدند که درجه نزدیکی هر مولودی به نسبت نوع ازدواج پدر با یکی از اعضای خانوادهاش در شرافت و کیاست تفاوت ایجاد میکند. فرزندی که حاصل ازدواج فرد با مادرش باشد، شریفتر از ازدواج با دختر او است و به همین قیاس، متولد حاصل ازدواج دختر و پدر شریفتر از مولد زاییده از خواهر و برادر است و هر گاه مردی با جده خود ازدواج کند فرزند حاصل از این نکاح، شریفتر از همه فرزندان خواهد بود. چنانچه مادر این فرزند جده پدر باشد، میزان زیبایی، هوش و فراست او بسیار افزونتر از سایر موالید خانواده خواهد بود (حسنی رازی، ۱۳۶۴: ۱۶).
فضایل منقول از این بزرگ مجوس، استنباطهای هیربد، مدافع خویدوده، در کتاب سوم دینکرد را به خاطر میآورد. به عقیده وی، سرشت و کالبد و استعدادهای خدادادی هر شخص برآیندی از نزدیکی یا دوری با تخمه زایندگان او است. چنانچه فاصلهای کمتر طی شود، مانند اینکه فرزند، حاصل ازدواج برادر و خواهر باشد، صفات موروث درستینهتر از پیشینیان انتقال مییابد و پیوندهای دوستی و علایق تودرتو و به تمثیل او چهارلایه تشکیل میشود. این نزدیکی نسب با توانی چهار برابر بیشتر، در پرورش فرزند نیز تأثیر خود را بر جا خواهد گذاشت. در خویدوده پدر و دختر، و پسر و مادر نیز این مزایا و سودمندیها دیده میشود و هیچگاه زیان چنین خویشاوندیهایی افزون بر سودش نخواهد بود (کتاب سوم دینکرد، ۱۳۸۱: دفتر یکم، فصل ۸۰).
شیوه تقریر منابع اهل سنت
جستوجو برای یافتن اولین نمونه در ذکر سابقه ازدواج با محارم در میان ایرانیان، از متن آثار نویسندگان اهل سنت، همان مسیری را میگشاید که منابع شیعی در نقل داستان زنای پادشاه پارسی با دختر خود گفتهاند. البته میتوان نوعی تفکیک موضوعی بین نوشتههای با محتوای دینی صرف و کتابهایی به شیوه متون تاریخی قائل شد که هر دو به سبکی یکسان و روندی تکراری به تعریف موضوع پرداختهاند. از نویسندگان آغازین در بیان چنین پیشینهای ابویوسف انصاری، مؤلف الخراج در پایان قرن دوم هجری و ابنزنجویه، صاحب الاموال، در میانه سده سوم هستند. سایر نوشتهها در زمره منابع تفسیری است که در رأس آنها، تفسیر ابوجعفر طبری است و چنین سبک هماهنگ و بدون تغییری در گذر زمان حتی به هنگام زندگی فخرالدین رازی در آغاز قرن هفتم میرسد و خبر تازهای به همراه ندارد (ابویوسف انصاری، ۱۳۸۲: ۱۳۰؛ ابنزنجویه، ۱۴۰۶: ۱۴۸؛ طبری، ۱۴۲۰: ۲۴/۳۳۷؛ زمخشری، بیتا: ۴/۷۳۲؛ فخرالدین رازی، ۱۴۲۱: ۳۱/۱۰۷).
گوناگونی دیدگاهها
برخی از علمای اهل سنت از نسبتدادن ازدواج با محارم به مجوس کاربردهای خاصی را اراده کردهاند؛ مانند اینکه راهی مؤثر برای مخالفت با دشمنان و بستن افترایی در خور نکوهش در جامعه به آنان، تبلیغ بر اجرای چنین آیینی در میان فرقهها و مذاهب دگراندیش و مغایر با مذهب رسمی خلافت بوده است. چنانچه عبدالقاهر بغدادی، مؤلف کتاب الفرق بین الفرق، رواج و جواز ازدواج با محارم را به فرقههایی مانند عجارده و میمونیه از خوارج نسبت داده است. همین عالم سنیمذهب در معرفی شیعیان هفتامامی اسماعیلی آنان را متهم میکند که به قصد جایگزینی دین مجوس با اسلام و ایجاد انحراف در شریعت اسلامی از روی نیرنگ، تأویل احکام دین را پیشه خود ساخته و امور ناروایی مانند زناشویی با دختر و خواهر را جایز و روا شمردهاند (بغدادی، ۱۴۰۸: ۲۷۰ و ۲۶۴).
نبود هیچگونه گزارش تاریخی از وقوع ازدواج با محارم در میان خوارج و پیروان اسماعیلیه، ابطال سخن بغدادی را آشکار میسازد. بهکارگیری چنین تبلیغاتی در برابر شیعه یا مخالفان خارجیمذهب صرفاً به قصد ایجاد نفرت در جامعه علیه دگراندیشان انجام میشده است. گویا همین کراهتها سبب شده بود همزمان با تکاپوهای ابومسلم خراسانی در روی کار آوردن خلافت عباسیان، اصلاحطلبی زرتشتی، به نام بهآفرید، که واضع قوانین جدیدی در مراعات بعضی رسوم منطبق با جامعه اسلامی بود، ازدواج با مادر و خواهر و دختر را از سوی زرتشتیان در خراسان حرام کند و حساسیتهایی را از جانب مجوس آن خطه برانگیزد (شهرستانی، ۱۳۹۵: ۱/۲۳۸).
با وجود این، جواز اقدام به چنین ازدواجهایی هیچگاه باطل نشد. زیرا به گفته یحیی بن بشیر نهاوندی، دانشمند کلامی نظامیه بغداد در سده پنجم هجری، اینگونه خویشاوندیها در میان مجوس در گذر زمان پایدار مانده بود. بنا بر قول او، در صورت مرگ شوهر هر زن زرتشتی، پسر خانواده میتوانست با مادر خود وصلت کند و هر گاه پسری در میان فرزندان وجود نداشت، مردی بیگانه به هزینه از مال متوفا اجیر میشد تا وظیفه سرپرستی و شوهری را ایفا کند (ابنالجوزی، ۱۴۰۵: ۷۹). این شرط، شباهتی بسیار با قانون سُتُری یا قیمومت در منابع فقهی زرتشتی دارد. در چنین حالتی سُتُر یا قیم میتوانست با تأیید دستوران و موبدان به هزینهکرد از دارایی فردِ درگذشته برای مخارج خانواده او و سرپرستی فرزندان و تملک در ماترک وی اقدام کند (روایت آذر فرنبغ فرخزادان، ۱۳۸۴، پرسش ۲۴، MHD: 1/23, 66-67).
نتیجه
مشاهده مظاهر بارزی از اجرای آیین زناشویی با خویشاوندان درجه اول خانواده یا خویدوده، در منابع تاریخی تألیفشده به دست تاریخنگاران مسلمان و نقل مذمت این موضوع در آثار دینی علمای اسلام، اعم از نوشتههای روایی یا ملل و نحل، نشان میدهد که اجرای چنین اندیشهای و پایبندی به آن در سدههای نخستین هجری نزد زرتشتیان، پابرجا و مرعی بوده است. چنانچه محتوای تاریخنوشتههای اسلامی را، انعکاسی از مطالب سیرالملوکها یا خداینامههای ترجمهشده به زبان عربی بدانیم، همنوایی خاصی با چنین آثار مفقود و نیز متون زرتشتی متأخر به زبان پهلوی را در استمرار و تداوم سنت پیوند با اقارب نزدیک شاهد خواهیم بود. اگرچه به طور پیوسته، موضوع گستردگی عام اجتماعی در گرایش به اینگونه ازدواجها در جامعه ایرانی همچنان پُرابهام باقی میماند.
از سوی دیگر، قرابت معنایی جالبی از حیث منشأ و نقطه آغازین اینگونه وصلتها و انگیزههای گوناگون مرتبط با آن در دو دسته از منابع استفادهشده دیده میشود؛ نقاط مشترکی مانند غیرعادیبودن جریان چنین خویشاوندیهایی در بادی امر و اظهار کراهت اجتماعی در خصوص آن و جنبه اختصاصیاش به طبقه ممتاز و خاندانهای سلطنتی و شیوع نادر آن تا پایان روزگار ساسانی در کنار اهدافی مانند تداوم نسل و عاملی برای پیوند میان انسانها و نزدیکی به خداوند به همراه آثار جسمانی و رفتاری مثبت در اجرای این فریضه شرعی که هماهنگی بسیاری با انبوه تصریحات متون مزدایی دارد. اما با توجه به رواداری چنین ازدواجهایی بر حسب ادوار مختلف تاریخی عمومیت چندانی نداشته و گستردگی آن در مقایسه با شمار زناشوییهای برونخاندانی ناچیز بوده است.
پینوشتها
[۱]. دیگر پژوهشگرانی که به موضوع مد نظر پرداختهاند: جعفری، ۱۳۷۸: ۱۶۲-۱۶۳، ۱۷۴-۱۷۹؛ کتابی، ۱۳۷۹: ۱۶/۱۶۲-۱۹۲؛ ویدنگرن، ۱۳۷۷؛ Brosius, 1996: 331-559.
[۲]. نیز نک.: بلعمی، ۱۳۷۳-۱۳۷۸: ۱/۴۶۹؛ ثعالبی، ۱۳۶۸: ۱/۱۶۹؛ بیرونی، ۱۳۹۰: ۲۵۸؛ ابنالجوزی، ۱۴۱۲: ۱/۴۱۳٫