از کُستی (Kustī (Sacred Girdle چه میدانید؟
ردنا (ادیان نیوز)/ آیینﻫای گذر و ورود به دورهﻯ بلوغ، نزد اقوام و ادیان مختلف به اشکال گوناگون جلوهﮔر بوده و همواره این آیینﻫا با یکسری رمز و راز و رفتارهای اسرارآمیز و نمادین همراه میﺑاشند و برپایهﻯ همین آیینﻫاست که فرد به عنوان عضوی مسئول در جمع بالغان پذیرفته میﺷود. در سنت مزدیسنان نیز کُستیﺑستن از جملهﻯ این آیینﻫا به شمار میﺭود.[۱]
واژهﻯ «کُستی» که کُشتی هم گفته میﺷود، در زبان فارسی میانه به صورت کُستیگ (kustīg) به معنی «کمربند مقدس» آمده است. این واژه خود مشتقی است از کلمهﻯ کُست (kust) به معنی «سوی، کنار، پهلو» و قرینهﻯ کلماتی چون Costa در لاتینی، Coast در انگلیسی، Küste در آلمانی و Côte در فرانسه است. در زبان اوستایی برای کُستی از واژهﻯ اَئیویاُنگهنه (aiwyånghana-) به معنی «کمربند» از ریشهﻯ yāh- بستن استفاده شد که واژهﻯ اِبیانگهن (ēbyānghan) در فارسی میانه به معنی «کمربند مقدس» خود بازماندهﻯ صورت اوستایی است.[۲]
کُستی که آنرا «بنددین» نیز میﮔویند، عبارت از بند سفید و باریک و بلندی بوده از هفتاد و دو نخ از پشم سفید گوسفند که آن را زنی از خانوادهﻯ موبدان در شش رشتهﻯ دوازده نخی میﺑافته و هر فرد زرتشتی پس از سن پانزده سالگی ناگزیر بوده آن را به دور کمر ببندد.[۳]
همﭼنین بندی که در مراسم دینی به دور شاخهﻫای برسُم[۴] بسته میﺷود، در اوستا ایویاُنگهنه نامیده میﺷود و امروزه آن را نیز کُستی گویند و به همان ترتیبی که بهدینان کُستی بر میان میﺑندند، به همانگونه این بند به دور برسمﻫا بسته میﺷود.[۵]
از متون اوستایی چنین استنباط میﺷود که هر فرد زرتشتی پس از پانزده سالگی موظف به بستن کُستی است در فرگرد هجده «وندیداد»، آمده که کسی که پس از پانزده سالگی کُستی نبندد، گناهکار و از یاران دیوان است. در برخی متون فارسی میانه از قبیل «شایست و ناشایست»، فصل دهم بند سیزده و فصل چهار بند نُه، پانزده سالگی سرآغاز کُستیﺑستن دانسته شده و پس از این سن بی کُستی بدون گناهی بزرگ شمرده شده است.[۶] در برخی از متون زردشتی از قبیل «صد در»، چهارده سالگی سن شروع کُستیﺑستن گفته شده، چه نویسندهﻯ آن معتقد است که آن نُه ماه را که آدمیان در شکم مادرند را نیز بایستی در شمار آورد. در دورهﻫای اخیر، آیین کُستیﺑستن را در هفت سالگی و در مواردی میان هفت تا پانزده سالگی برگذار میﻛنند، ولی در هر حال از پانزده سالگی فراتر نمیﺭوند.[۷]
بنابر کتاب «نیرنگستان»، کُستی را میﺗوان از پشم گوسفند و موی بز و یا شتر بافت. سوشانس (یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان) از پنبه بافتن آن را نیز جایز دانسته است. در شایست و ناشایست آمده کُستی نباید از جنس ابریشم باشد، چه آن را از فضولات کرم ابریشم میﺩانستند و بنابراین ناپاک بوده است، بلکه باید از پشم گوسفند و یا از موی بز و شتر یا موی یکی از چارپایان نیک دیگر باشد. امروزه اما معمولاً کستی از پشم سفید گوسفند است. در متون زرتشتی آمده که پهنای کُستی نیز نباید بیش از چهار انگشت باشد.[۸]
چنانکه ذکر شد کُستی از هفتاد و دو نخ تشکیل شده که آن را نماد هفتاد و دو فصل کتاب یسنا میﺩانند. در آخر آن (در هر طرف) سه منگوله است و هر کدام از این منگولهﻫا از بیست و چهار نخ تشکیل شده که میﮔویند نماد بیست و چهار فصل کتاب ویسپَرَد است که مشتمل بر دعاهایی است که در مراسم دینی خوانده میﺷوند. هفتاد و دو نخ را به صورت شش رشته میﺑافند که هرکدام از آنها نماد شش وظیفهﻯ دینی زرتشتیان است. دوازده نخ در هریک از رشتهﻫا نماد ماهﻫای سال و شش منگوله، نماد گاهنبارها یا همان جشنﻫای فصلی بزرگ است و فرورفتگی میان نخﻫا، نشانگر فضای میان این جهان و جهان دیگر؛ دولا بودن نخﻫا در سرکُستی نماد ارتباط جهان مادی کنونی و جهان مینویی آینده است، گشودن و بستن کُستی (در هنگام دعا) نماد انتقال روان از دنیای مادی به دنیای مینویی است و گره زدن نهایی همهﻯ نخﻫا به صورت یک نخ، نماد برادری یا اتحاد جهانی است.[۹]
کُستی را سه بار بر دور کمر میﺑندند به نشانهﻯ سه باور بنیادین دین زرتشتی یعنی اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک. در دور دوم، دو گره در پیش و در دور سوم، که آخرین دور است، دو گره دیگر در پشت میﺯنند. در کتاب صد در بندهش دربارهﻯ این چهار گره آمده که نخستین گره به هستی آفریدگار یگانه گواهی میﺩهد. دومین گره به راست بودن و اهورایی بودن دین مزداپرستی گواه است. سومین گره نشان خستویی به پیامبری زرتشت و چهارمین گره نماد باور به اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک است.[۱۰]
در گزیدهﻫای «زادسپرم»، کُستی را سپندارمذ پدید میﺁورد و چنین آمده که سپندارمذ برای بازآوردن آب به ایرانشهر به پیکر دوشیزهﺍی زیبا با کُستی زرین هویدا میﺷود و در ادامه آمده که این کُستی خود دین مزدیسنان بود، چه دین بندی است که بر آن سی و سه بند پیوسته است برای سی و سه گناه اصلی که همهﻯ گناهان دیگر از آنها منشعب شده است.[۱۱]در کتاب صد در نثر آمده، اول کس که این کُستی داشتن پدیدار کرد «جمشید» بود، و تمامی دیوانی را که نابود کرد به فَر داشتن کُستی بود.[۱۲]ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه»، دربارهﻯ جشن مهرگان بزرگ آورده که فریدون در این روز به مردم فرمود که کُستی به کمر بندند و زمزمه کنند برای سپاس خدای و این کار در ایشان سنت و عادت ماند.[۱۳]
برای بستن کُستی مراسم خاصی برپا میﺷود که آن را جشن کُستیﺑندی یا کُستیﺩادن میﮔویند. در روز کُستیﺑندی هر کس به فراخور خود جشنی برپاکرده و کسان و بستگان را در آن جشن دعوت میﻛند و موبدانی برای اجرای مراسم حضور میﻳابند. این جشن را زرتشتیان ایران نوزوت[۱۴] و پارسیان هند نوجوت[۱۵] میﮔویند و از آن زندگی نوینی که آن فرد آغاز کرده و به جمع بهدینان پیوسته اراده میﺷود. البته لازم به یادآوری است که زرتشتیان ایران، نوزوتی را نیز آداب و مراسمی میﺩانند که هیربدزادهﺍی به درجهﻯ هیربدی برسد.[۱۶]
کُستیﺑستن و سدره (پیراهن مقدس) پوشیدن، بر هر فرد زرتشتی پس از پانزده سالگی واجب است. کُستی، بنابر بندهش، «رَد» یعنی «سرور همۀ پوشیدنیﻫا» است و بدون آن، راه رفتن گناهی است که اصطلاحاً «وِشاد دِوارشنی»[۱۷] یعنی گشاده (بدون کُستی) راه رفتن خوانده میﺷود. از این رو زرتشتیان همواره سدره و کُستی را بر تن دارند و تنها چند بار در روز کُستی نو میﻛنند یعنی آن را از کمر میﮔشایند و دادار را ستایش و اهریمن را نفرین کرده و نیرنگ (دعا) کُستیﺑستن را خوانده و دوباره آن را بر میان میﺑندند. این چند بار کَستی نو کردن عبارتند از: بلافاصله پس از برخاستن از خواب، پس از آب تاختن، پیش از نماز گزاردن، هنگام به گرمابه رفتن و تن شستن و پیش از خوراک خوردن. اگر بهدینی اتفاقاً در انجام دو موردِ پس از برخاستن از خواب و پیش از خوراک خوردن کوتاهی کند، چندان اشکال ندارد؛ اما در سه مورد دیگر غفلت روا نیست و حتماً باید کُستی نو کند. هنگام نو کردن کُستی اگر بامداد باشد رو به مشرق و اگر عصر باشد رو به مغرب و در هنگام شب رو به چراغ یا ماه میﻛنند.[۱۸]
مهرداد بهار، کُستیﺑستن را امری تمثیلی میﺩاند و معتقد است که زرتشتیان از آنجا که انسان را جهان کوچک و زمین و آسمان را جهان بزرگ میﭘنداشتهﺍند، بدن انسان را نیز به جهان تشبیه میﻛردهﺍند و بر این گمان بودهﺍند که آلودگی و پلیدی اهریمنی از پایین تا به کمر انسان راه دارد و انسان پارسا از سینه به به بالا پاکیزه و هرمزدی است پس کُستی مرز میان این دو بخش تن آدمی و یادآور وظایف دینی است.[۱۹]
کُستیﺑستن، بیﮔمان آیینی پیش-زرتشتی است، چه در گزیدهﻫای زادسپرم میخوانیم که هنگامی که زرتشت به پانزده سالگی رسید، از میان دارییﻫای پدرش، پوروشسپ، کُستی که دو لایه و با پهنای چهار انگشت بود را برگزید.[۲۰] در میان هندوان نیز رسم کُستیبستن رواج داشته و هنوز هم هندوان رشتهﺍی موسوم به یَجنوپَویته (yajñopavīta) شبیه به کُستی زرتشتیان میﭘوشند. طبقهﻯ برهمنان در هشت سالگی، جنگاوران در یازده سالگی و کشاورزان در دوازده سالگی باید این رشته را به پوشند و از تاثیر این بند است که تن پوشندهﻯ آن از نفوذ شیاطین محفوظ میﻣاند. جشن کُستیﺑندی زرتشتیان برابر با جشن اوپَنَیَنه (upanayana) هندوان است؛ تنها با این تفاوتﻫا که در میان زرتشتیان، پسر و دختر هر دو این بند را میﭘوشند؛ اما در میان هندوان تنها پسران دارای این بند هستند و دیگر اینکه زرتشتیان علاوه بر کُستی، سدره نیز میﭘوشند، ولی هندوان دارای این رسم نیستند. [۲۱]
در پایان، بایستی یادآور شد که جشن کُستیﺑندی به آیین «Confirmation» مسیحیان شبیه است که در آن یک بچهﻯ مسیحی در سن پانزده سالگی در مقابل کشیش اعتراف به دین مسیح میﻛند و از دست وی «ایخارستیا» (Eukharistia) گرفته و میﻧوشد و آن عبارت است از نان و شرابی که بهﻣنزلهﻯ خون و گوشت و روان عیسی پنداشته میﺷود که این نان و شراب نیز خود یادآور «درون» (drōn) یعنی نان مقدس و فشردهﻯ گیاه «هوم» (hōm) زرتشتیان است. همچنین کُستی زرتشتیان شبیه به زُنار یا کمربند روحانیون فرقهﻯ مسیحی «Franciscans» است.[۲۲]
منابع :
[۱]ضیاءطبری، فرهنگ؛ نگرشی به آیین سدرهﭘوشی نزد مزدیسنان؛ چیستا، ۱۳۶۹، سال ۸، شمارهﻯ ۷۶-۷۷، ص. ۶۸۶٫
[۲]پورداود، ابراهیم؛ خرده اوستا؛ تهران، اساطیر، ۱۳۸۰، صص. ۶۲-۶۳٫
[۳] عفیفی، رحیم؛ اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشتهﻫای پهلوی، تهران، توس، ۱۳۸۳، چاپ دوم، ص. ۵۸۶٫
[۴] barsom دستهﺍی ترکهﻯ بهم بسته که در مراسم دینی زرتشتیان به کار میﺭود.
[۵]پورداود، ابراهیم؛ پیشین؛ ص. ۶۴٫
[۶] پیشین؛ ص. ۶۵٫
[۷] ضیاءطبری، فرهنگ؛ پیشین؛ ص. ۶۸۸٫
[۸] Baker, P. L. Clothed in the Faith: The Zoroastrian Sudrah and Kustī, Studia Iranica, 1998, Tome 27, fascicule 2, p.265.؛ رضی، هاشم؛ دانشنامهﻯ ایران باستان؛ تهران، سخن، ۱۳۸۱، جلد اول، ص. ۱۸۰ و۱۸۹ .
[۹] هینلز، جان؛ شناخت اساطیر ایران، ژاله آموزگار- احمد تفضلی، تهران، نشر چشمه، ۱۳۸۴، چاپ نهم، ص. ۱۷۴٫
[۱۰] دوستخواه، جلیل؛ اوستا؛ تهران، مروارید، ۱۳۸۸هﺵ، چاپ چهاردهم، جلد دوم، ص. ۱۰۳۳٫
[۱۱] راشد محصل، محمد تقی؛ وزیدگیﻫای زادسپرم؛ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۵، چاپ دوم، ص. ۵۲٫
[۱۲] عفیفی، رحیم؛ پیشین؛ ص.۵۸۷٫
[۱۳] آثارالباقیه، ترجمهﻯ اکبر داناسرشت، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۶، چاپ پنجم، ص. ۳۳۹٫
[۱۴] Nozut
[۱۵] Navjot
[۱۶] عفیفی، رحیم؛ پیشین؛ ص.۵۸۷٫
[۱۷] wišād-dwārišnīh
[۱۸] پورداود، ابراهیم؛ پیشین؛ ص. ۷۰-۷۱٫؛ دوستخواه، جلیل؛ اوستا؛ پیشین؛ ص.۱۰۳۴٫
[۱۹] بهار، مهرداد؛ پژوهشی در اساطیر ایران؛ تهران، آگاه، ۱۳۷۸، چاپ سوم، ص.۲۵۹٫
[۲۰] راشد محصل، محمد تقی؛ پیشین؛ ص. ۶۳٫
[۲۱] پورداود، ابراهیم؛ پیشین؛ ص. ۶۶-۶۷٫
[۲۲] پیشین، ص.۷۲-۷۳٫