به گزارش ردنا (ادیان نیوز)؛ نود و پنجمین شماره فصلنامه علمی پژوهشی «نقد و نظر» به صاحبامتیازی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مدیرمسئولی محمدتقی سبحانی منتشر شد.
عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «عوامل انگیزشی وحدتبخش برای رسیدن به یکپارچگی ایدئال در تمدن از دیدگاه علامه جعفری»، ««امّت»، فراتر از تمدن در آینه قرآن»، «بازشناسی ساختارمند دانش و ارائه الگویی برای تولید و ترسیم آن در علوم اسلامی»، «تأملی بر جایگاه حقوق طبیعی در منظومه فکری استاد مطهری»، «نقش فرهنگ در دینداری و شبکه معرفت دینی»، «بررسی دیدگاه ویلیام آلستون درباره ادراک عرفانی و نقد آن بر اساس آرای هوسرل و مرلوپونتی»، «بررسی انتقادی ضوابط تکفیر معیّن از منظر ابنتیمیه».
«امّت»، فراتر از تمدن
در چکیده مقاله ««امّت»، فراتر از تمدن در آینه قرآن» میخوانیم: «اسلام دینی جامع و جهانی است و اجرای همهجانبه آن، مستلزم قالبی تمدنی (بهمثابه کلانترین نظام مناسبات انسانی) و تأمینکننده چنین واحد کلان اجتماعی است. اصطلاح تمدن، با انباشت مفهومی و فرهنگی آن در غرب، حاوی جوهری سکولار است که موجب تردید و احتیاط در استفاده از این اصطلاح میشود. بدین سان باید در پی اصطلاحی جایگزین در بستر فرهنگ اسلامی بود. در این پژوهش با روش توصیفی و تحلیل مفهومی، واژههایی از قرآنکریم واکاوی میشود که در مظان این معنا، دارای گستردگی اجتماعی است. در میان پنج واژه مطرح در این مقاله که دربردارندۀ معنای گسترده اجتماعی باشد، بهظاهر واژگان بلد، قریه، مدینه و مُلک جایگزین مناسبی برای تمدن نیستند. در این میان، واژه فراگیر «امّت» کلانترین و جامعترین نظام مناسبات انسانی است که با افزودههای فراتمدنیاش، چهبسا ترسیمکنندۀ مناسبترین بستر تکامل انسان برای تأمین نیازهای فراگیر مادی و معنوی فرد و جامعه باشد. امّت با افزودههایی همچون آرامشزایی، سبقت در خیرات، نظارت درونی و نیز عناصری همچون وحدت و حاکمیت نوعی انسانی، جامعیت، وسعت، نظاممندی، تعادل و هدفمندی به جهت ماهوی، کلانتر و نظاممندتر از دیگر اصطلاحهای قرآنی و نیز اصطلاح تمدن است.»
نقش فرهنگ در دینداری
در طلیعه مقاله «نقش فرهنگ در دینداری و شبکه معرفت دینی» آمده است: «دینداری و شبکه معرفت دینی، شامل اعتقاد و عمل به نظام و شبکهای از باورها، اخلاق و اعمال عبادی میشود که میان آنها رابطه علّی تشکیکی برقرار است. همچنین در میان باورها، احکام و اعمال عبادی نیز رابطه شبکهای برقرار است؛ بهگونهایکه هرچه باورها، امور اخلاقی و اعمال عبادی به هستۀ مرکزی دین نزدیکتر باشند، دارای ثبات، کلیت و گاه عقلانیت بیشتری هستند و در مقابل، آن دسته از باورها، اخلاقیات و اعمال عبادی که از هستۀ مرکزی دین دورتر میشوند، به حاشیه دینداری و شبکه معرفت دینی نزدیکتر شده، تماس بیشتری با اجتماع، فرهنگ و معیشت مردم دارند.
دراینجا فرهنگ در معنای عام آن، شامل مهمترین دستاوردها و عوامل معرفتی و غیرمعرفتی است که بر حاشیههای دینداری و شبکه معرفت دینی تأثیر میگذارد. درواقع براساس نوع فرهنگی که دین در آن بسط مییابد، میتوان از نوعی دینداری فرهنگی نام برد؛ یعنی دینداری، رنگ فرهنگ مربوطه را به خود گرفته و کارکرد آن مبتنی بر خصیصههای آن فرهنگ، تعریف میشود.
البته پذیرش تأثیرات فرهنگ بر حاشیههای دینداری و شبکه معرفت دینی، به معنای تغییر ماهیت دینداری نیست؛ زیرا برخلاف تصور هواداران عرفیشدن دینداری در جامعه، گرچه رنگپذیری دینداری از فرهنگ مربوطه، در حاشیه شبکه دینداری بسیار قابل توجه است، هرچه به سمت هستۀ مرکزی این شبکه پیش میرویم، از تأثیرپذیریهای فرهنگی کاسته میشود و درواقع از دینداری، غبارروبی شده، زلال درونی آن بیشتر نمایان میگردد. در این مقاله، نشان داده میشود که تأثیرپذیریهای هستۀ مرکزی ادیان الهی، از چنین تأثیرات فرهنگیای بسیار ناچیز بوده و قابل مدیریت توسط دینداران است.»
ضوابط تکفیر معیّن از منظر ابنتیمیه
در چکیده مقاله «بررسی انتقادی ضوابط تکفیر معیّن از منظر ابنتیمیه» میخوانیم: «ابنتیمیه بزرگترین نظریهپرداز سلفیّه که فتواهای افراطگرایانه تکفیری او همچنان دستاویزی برای کشتار مسلمانان است، موضوع ایمان و کفر را از مسائل شرعی دانسته وکفر را همان عدم ایمان تعریف میکند. وی در یک تقسیمبندی کلّی، تکفیر را به مطلق و معین تقسیم میکند؛ در تکفیر مطلق، تنها به بیان اسباب کفر پرداخته و آن را بر وصف عامّی، معلّق ساخته و به فرد خاصی اختصاص نمیدهد؛ ولی در تکفیر معیّن، حکم کفر به فرد یا گروه معیّنی صادر میشود که قول، عمل یا اعتقاد کفرآمیزی که با اسلام در تناقض است، از او سر زده باشد.
وی در تحلیل دیدگاه خویش درباره دستهبندی یادشده، تکفیر معیّن را به آیاتی از قرآن مستند میسازد که در آن خداوند متعال، افرادی را بهصورتخاص بهعنوان کافر معرفی میکند؛ اما ازآنجاکه ابنتیمیه برای صدور حکم تکفیر معیّن، ضوابطی را لازم میداند، ما در این مقاله به بیان و نقد دیدگاههای ایشان در این خصوص پرداخته و نشان دادهایم که ایشان خود به ضوابطی که در خصوص سلب ایمان و نسبت کفر ترسیم میکند، پایبند نیست و بهراحتی به تکفیر و وجوب قتل اهل قبله فتوا میدهد.»