نگاهی به فعالیتهای صهیونیسم برای نفوذ در اسلام و مسیحیت(۲)
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، درست از زمانیکه حملات وحشیانهی آمریکا به بهانهی انهدام برجهای دوقلو به افغانستان و عراق شروع شد، تبلیغات مسیحیت تبشیری در ایران و دیگر کشورهای منطقه جانی دوباره گرفت. کافی است ورقی به اتفاقات اخیر منطقهی خاورمیانه در چند سال اخیر بزنید یا کمی در سایتهای اینترنتی، جستجو کنید تا متوجه شوید در چند سال اخیر چقدر تبلیغات مسیحیت تبشیری در قالب شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، کلیساهای رسمی، کلیساهای خانگی، سایتهای اینترنتی، وبلاگهای شخصی، کلیساهای مجازی اینترنتی و … شدت گرفته است!
در همین راستا با دکتر حسن عباسی، رئیس اندیشکده یقین، نظامی و تحلیلگر سیاسی ایرانی پیرامون ارتباطات و فعالیتهای جریانهای تبشیری و اوانجلیستی به گفتوگو نشستیم که در ادامه می خوانید:
جهت مبارزه و جلوگیری از موفقیت صهیونیزم در نابودی ادیان الهی چه باید کرد؟
حسن عباسی :اساسی ترین و مهم ترین کارکردی که ما باید در این قضیه مدّ نظر داشته باشیم، ابتدا به ساکن، آشنایی دقیق با اهداف، مقاصد و آرمان های اینهاست. در اطلاعات استراتژیک، دو سؤال اصلی پرسیده می شود.
پرسش اول این است که: حریف چطور فکر می کند؟ به عنوان مثال جریان تبشیری مسیحیت چطور فکر می کند؟ ونگاهش نسبت به عالم، هستی و دین مسیحیت و مناسبات جهان چگونه است؟
دوم: در مورد ما مسلمان ها چگونه فکر می کند؟ به سراغ هرکدام از جریان های اوانجلیستی یا حتی بهائیت و … که برویم باید این دو سوال را مطرح کنیم و برای آن ها پاسخی بیابیم.
وقتی قدر مشترک این نگاه را فهمیدیم، آن موقع میتوانیم اهداف، آرمان ها و نیّات اینها را مطالعه کنیم. نیات اینها اول باید مشخص شود و در یک فرهنگسازی گسترده، علمای اسلام در جهان اسلام، از مذاهب مختلف اسلام باید به این موضوع حساس بشوند، توجیه بشوند که نیت صهیونیست های یهودی، صهیونیست های مسیحی و صهیونیست های مسلمان چیست؟ نگاهشان به عالم و هستی چیست؟ نگاهشان در مورد کل اسلام و کلیت مذاهب اسلام چیست؟
وقتی این موضوع روشن شد، در مرحله فرهنگ سازی، مسأله واکنش نسبت به اینها مطرح است. جریان تبشیری، نمی آید اهداف و انگیزه ها و آرمان های سیاسی خودش را رو کند، بلکه اینها در طول تقریبا ۲۵ سال گذشته، چهره ای خشن و متحجرانه از اسلام به نمایش گذاشتند، و اینگونه القا کردند که اسلام دین سر بریدن است و تروریزم ممزوج با اسلام است یا اسلام ممزوج با تروریزم است.
از سوی دیگر، پیامی که از مسیحیت تبشیری در جهان اسلام القا می کنند، این است که مسیحیت دین رحمت است، یک دینی است که اگر به یک طرف صورت شما سیلی زده شد، آن طرف صورتتان را هم بیاورید تا به صورتتان سیلی بزنند، دینی است که با خشونت مرز دارد.
این دست پیام ها که دین باید ساده باشد روان باشد سهل باشد که در ظاهر هم زیباست و نسل جوان را راحت فریب می دهد، در مقابل امر و نهی های عمیقی که در حوزه امر به معروف و نهی از منکر در شعائر مذهبی و نگاه مذاهب مختلف اسلامی وجود دارد، قرار می گیرد.
تقابل این دو حوزه، موجب می شود جوانی که در جهان اسلام تربیت شده و در درون خانواده خودش دیده است که والدین نسبت به حدود و موازین الهی، مقیدند و انعطاف ندارند، و تبلیغات شبکه های تبلیغی مسیحیت تبشیری را هم مشاهده نموده است به سمت چنین تفکراتی تمایل پیدا کند.
با کمال تأسف می بینیم در جلسات اینها، در کلیساهای خانگی، یا در بعضی از نشست هایشان در کلیساهای عمومی بعضی از کلان شهرهای ایران یا بعضی کشورهای دیگر در جهان اسلام، حجم جوانان مسلمانی که حضور پیدا می کنند از سر کنجکاوی تا با شعائر اینها آشنا شوند، چقدر گسترده است. این گستردگی البته به این معنا نیست که جوانان مسلمان جهان اسلام، به سمت اینها می روند و تغییر دین و تغییر مذهب می دهند، اما خود همین کنجکاوی و آن جذابیت های ظاهری که اینها از خودشان به نمایش گذاشته اند، طبیعتاً باید برای علمای جهان اسلام، در همه مذاهب اسلام، این زنگ خطر را به صدا در آورد که اولاً در زدودن اَنگ تروریزم از اسلام که سازمان های تروریزمی، مانند سازمان های امنیتی و جاسوسی غربی، از موساد در رژیم صهیونیستی تا سی آی اِی در آمریکا و غیره، بر دین مبین اسلام زده اند تلاش کنند.
و نکته دوم هم این است که چطور برای جوانانمان این حدود و صغور الهی را تبیین کنیم تا مبانی فکری اسلامی با تلقی های مسیحیت در تسامح های بی حساب و کتاب به یغما نرود.
این دو جهت گیری البته مطرح است. منتهای مراتب پاسخ دیالکتیکی در این مسأله، یک نکته کلیدی است. در مسأله هولوکاست، به ما می گفتند که آقا نگویید که هلوکاست صورت نگرفته، شما چرا منکر پدیده هولوکاست و کشتار شش میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم در خاک آلمان و لهستان می شوید؟ ما پذیرفتیم که نگوییم هلوکاست صورت نگرفته، گفتیم هلوکاست صورت گرفته، هالوکاست صورت گرفته، شش میلیون یهودی ریخته شدند در یک کوره، در داخائو و در آشوویتس سوختند.
پرسش ما این است: چه کسی شش میلیون یهودی را در کوره ریخت و سوزاند؟ آن کسی که در کوره ریخت و سوزاند، انسان آلمانی بود. انسان آلمانی مذهبش مسیحیت است و در درون مذهب مسیحیت، مذهبش پروتستانیزم است. یک موقعی گفته می شد که کلیسای کاتولیک، کلیسای روم، بی تحمل است، آقای گالیله را به خاطر تفکر متفاوتش می آوردند و محاکمه می کردند، آمدند در مسیحیت، رفورم و اصلاح ایجاد کردند، دوره اصلاح دینی که ایجاد شد، مسیحیت شد، مسیحیت پروتستانتیزم، مسیحیت اصلاح شده. مسیحیت اصلاح شده که دیگر قرار نبود تفتیش عقاید کند، دادگاه تفتیش عقاید به وجود بیاورد، مسیحیتی شده که شش میلیون نفر را می ریزد داخل کوره می سوزانند.
لذا آن کس که شش میلیون نفر را ریخته در کوره سوزانده، دین اسلام نبوده بلکه مسیحیت است.
این نکته مهم است،شمار آنچه در طول چند دهه گذشته تا الان به عنوان کشته شده گان جنگ های کشورهای اسلامی و تروریزم اسلامی مطرح می کنند، دهها هزار نفر بوده است و این در حالی است که در طول پنج سال جنگ جهانی دوم، به گفته خودشانفقط عددی معادل شش میلیون نفر توسط مسیحیان در کوره ریخته شدند و سوزانده شدند. پس پیروان مسیحیتی که امروزه ادعا می کنند دیگران را باید به صورت تبشیری به سمت خودشان بکشانند، تحملش اینقدر کم است که شش میلیون نفر مخالف اعتقادات خودش را داخل کوره می ریزد و می سوزاند.
این اتفاق بر فرض ثبوت توسط کدام مسیحیت به وقوع پیوسته است؟ مسیحیت کاتولیک که دادگاه تفتیش عقاید در دوره قرون وسطی تشکیل می داد؟ نه، مسیحیت پروتستانتیزه شده، مسیحیت اصلاح شده. پس مسیحیت اصلاح شده، اینقدر بی تحمل است که شش میلیون نفر را داخل کوره می ریزد و می سوزاند. این پاسخی است به کسانی که مدعی اند در اسلام باید پروتستانتیزم صورت داد، یعنی اسلام را این گونه بی تحمل کرد.
به ما می گویند آقا صرفاً نگویید که اینها مسیحی بودند! می گوییم پس چه بودند؟ می گویند آلمانِدیگر، حزب نازی بوده. حزب نازی، یک حزب مدرن بوده، برگرفته از دو عنوان است: ناسیونالیسم، سوسیالیسم.
ناسیونالیسم یعنی ملی گرایی، یک ایدئولوژی مدرن است. سوسیالیسم یعنی اشتراکیت، آن هم یک حزب مدرن است. پس دو ایدئولوژی مدرن، مدرنیته اینقدر بی تحمل است که شش میلیون را داخل کوره می ریزد و می سوزاند. لذا این سه چهار نکته را با هم جمع کنیم. مسیحیت شش میلیون نفر را در داخائو و آشوویتس در کوره ریخته سوزانده،. پس آلمانی های مسیحی پروتستان مدرنیسم یعنی ناسیونالیسم و سوسیالیسم، اینقدر بی رحم بودند! مدرنیته اینقدر بی رحم است! کسانی که مسیحی هستند اینقدر بی رحمند؟ خب چه ربطی به مسلمان ها دارد؟! چرا انسانِ مسلمانِ فلسطینی باید تاوان این جنایت را پس بدهد؟!
هرگاه جوانی در جامعه ما سمت مسیحیت رفت ، پیش ما آمد و گفت دین اینها، دین آرامش است! دین اینها دین خشونت نیست! از آنها سؤال کردم که شما مقوله پروتستانتیزم را متوجه می شوی؟ گفت بله آنجا مذهب اعتراض، آقای کالون، آقای لوتر، کشیش لوتر توانست مسیحیت را اصلاح کند، آرام کند. می گویم: پس قبول داری که مسیحیت،بعد از آقای لوتر دیگر دادگاه تفتیس عقاید نداشت؟ می گوید: بله قبول داریم. بعد میگویم: شما بفرمایید که هالوکاست را قبول دارید؟ می گوید: آقا بله هالوکاست انجام شده، چرا در ایران می گویند هالوکاست انجام نشده؟ می گویم: پس شما قبول داری شش میلیون نفر را در کوره ریختند سوزاندند؟ ممکن است بفرمایید این شش میلیون نفر را چه کسی در کوره ریخت و سوزاند؟ تمام آدم های آقای هیتلر، مسیحی بودند، پروتستانتیزم بودند، نازی بودند، یعنی در واقع ناسیونالیسم سوسیالیسم بودند، مسیحیت پروتستانیزه شده مدرن، اینها اینقدر بی تحمل بودند که در پنج سال، شش میلیون نفر را سوزاندند، سالی یک میلیون و دویست هزار نفر . کل اینکه به اسلام اَنگ تروریزم می زنند، جمعش کنید به یک پنجم این مقدار هم نمی رسد ، آن هم در مدت ۲۵ سال، ۳۰ سال.
پس عملاً همین هولوکاست مدعی غرب می تواند خشونت مسیحیت پروتستانیزم را مشخص نماید و مشخص کند مسیحیت آن طور که مبلغان تبشیری می گوید دین آرامش نیست.
اجمال نکته اینکه: جریان صهیونیست مسیحی و جریان صهیونیست اسلامی و جریان صهیونیست یهودی، هر سه اینها به عنوان ایدئولوژی باید نگاه شوند، به عنوان یک ایدئولوژی باید نگریسته و ارزیابی شود، با این حال نباید آن را بخشی از دین یهود، دین مسیحیت یا دین اسلام بدانیم. اگر این پیش فرض را بپذیریم، حالا راحت تر و ساده تر می توانیم در موردشان قضاوت کنیم، ولی اگرصهیونیست های یهودی را یهودی دانستیم، صهیونیست های مسیحی را مسیحی دانستیم، و صهیونیست های مسلمان را هم تابع اسلام دانستیم، مشکلات جدی در آنالیز و تبیین اینها به وجود می آید. لذا اینها را باید جدا کرد و مجموعه هایشان را باید متفاوت دید تا شناخت بهتری به دست بیاید.
آیا پیشنهادی در زمینه تقابل با این تفکرات دارید؟
حسن عباسی: پیشنهاد اصلی این است که اول مطالعات و شناخت عمومی، دوم: فرهنگ سازی و آگاه کردن قاطبه مردم به ویژه علما و سپس دانشجویان و اصحاب رسانه ها و طیف های مختلف جامعه و مردم، به ویژه جوانان که چون این مسائل جذابیت دارد، به سمت اینها می روند.
نکته بعدی مسأله شناخت و معرفی مفاسد اینها، مخاطرات اینها و برگرداندن توپ در زمین خودشان است. چرا ما باید منفعلانه بمانیم تا اینها هر کاری را انجام دهند؟! امروز به این بهانه های واهی، قطعه ای از جهان اسلام در اندونزی را جدا می کنند و یک کشور مسیحی به نام تیمور شرقی می سازند، فردا می آیند یک رأی گیری ایجاد می کنند فشار می آورند به سودان، یک قطعه ای از سودان را جدا می کنند، یک کشور مسیحی به وجود می آورند، بخش دیگری از جهان اسلام از دست می رود.مرحله بعد می آیند بودایی ها را می اندازه به جان مسلمان ها در میانمار، مسلمان ها را تارومار می کنند، نابود می کنند، می کُشند و آنها را از کشور و خانه خودشان،در بنگلادش می ریزند.
مرحله بعد می آیند در آفریقای مرکزی، این مسیحی های افراطی را که یک گروه تندرو هستند، با ارّه و قمه و تیشه و مسلسل می اندازند به جان مسلمان ها، مسلمان ها را از آفریقای مرکزی با ذخایر عظیمی که این کشور در زیر خاکش هست، فراری می دهند، چشممان را پنجاه سال بعد باز می کنیم می بینیم مسلمان ها را از سراسر سرزمین ها آرام آرام کوچ دادند و مهار کردند و درواقع به خیال خام خودشان، آنها را نابود کردند.
دست دشمن را در حرکت ها، پروژه ها و برنامه های بلند مدت باید شناخت و با آن آشنا شد. اگر امپراطوری عثمانی نپاشیده بود و باقی مانده بود، که رژیم صهیونیستی به وجود نیامده بود. اینها با فروپاشی امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول، توانستند چهارده پانزده کشور از دل امپراطوری عثمانی در بیاورند، که یک وجه آن همین مقوله فلسطین بود و بعد هم آن را توسط رژیم صهیونستی و به واسطه انگلیسی ها و غربی ها به اشغال در آوردند. این بار هم بعد از گذشت صد سال حالا بخش های دیگر جهان اسلام را دارند تجزیه می کنند.
و این نیت تجزیهشان صرفاً برای تجزیه نیست، بلکه برای تفرقه گسترده تر در جهان اسلام، غارت منابع روزمینی و زیرزمینی آنها و از همه مهمتر تغییر دین مسلمان ها و در نهایت، نابودکردن کلّ اسلام است. مشکل اینها با اسلام است، با مسلمین نیست. و از این منظر باید این ترفند شیطان را مطالعه کرد و با آن آشنا بود.
در داخل ایران اسلامی مسیحیت صهیونیستی به چه مقدار نفود پیدا کرده است؟
حسن عباسی: ضریب نفوذ مسیحیت صهیونیستی در ایران، ضریب نفوذ زیادی نیست. در بعضی از استان ها که خیلی در حجم گسترده سعی کرده بودند تبلیغ کنند، میزان نفوذشان بسیار کم بود، به علاوه اینکه سرعت برگشت کسانی که به مسیحیت گرویده بودند نیز بسیار زیاد است، با حداقل جلسات کارشناسی و جلسات توجیهی، در حد دو سه هفته فردی که جذب شده است مجدد به دامن اسلام بر می گردد.
لذا باید بگوییم که اگر جریانات تبشیری در بعضی از کشورهای اسلامی، به ویژه در درون ایران، در جذب بعضی از جوان ها، یا راه اندازی کلیساهای خانگی و موارد دیگر موفقیتی هم داشتند ، این بیشتر بر می گردد به ضعف ما در تبلیغ و مواجهه با دشمن و ربطی به قوت حریف و دشمن ندارد لذا از این جهت ما بیشتر باید خودمان را مؤاخذه کنیم.