جریانشناسی الحاد مدرن
به گزارش ردنا (ادیاننیوز)، حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا شاکرین عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفتوگویی با هفتهنامه افق حوزه مباحثی با عنوان«جریانشناسی الحاد مدرن» ارائه نمودهاند که به تفصیل تقدیم میشود.
با توجه به اینکه برخی معتقدند وجود خداوند امری فطری و مسلم است و چندان نیاز به بحث ندارد! آیا اساساً پرداختن به الحاد به طور کلی و الحاد جدید به خصوص، ضرورتی دارد؟
فطری بودن باور به وجود خدا در جای خود درست، اما در عین حال بحث الحاد، بهویژه الحاد مدرن یا جدید، بایستی خیلی جدی گرفته شود؛ چراکه خطری بزرگ پیش روی ما قرار دارد. منظور این نیست که در آینده خطری به وجود خواهد آمد، بلکه ما با یکسری مشکلات روبرو شدهایم که بخشی از آن آشکار شده و بخش دیگری نیز ممکن است تحت پوششهایی قرار داشته و خود را نشان نداده و آفتابی نکرده باشد.
▪ الحاد جدید چیست؟
واژه الحاد که معادل (atheism) به کار برده میشود، به طور معمول، به طرز تفکری اشاره میکند که یا وجود خداوند تعالی را انکار میکند، یا باور به وجود خدا ندارد.
عدم باور به خدا، غیر از نفی و انکار وجود خداوند است که در واقع تفکر لاادری را هم شامل میشود،(Agnosticism) و ندانمگویی در حوزه الهیات، یکی از گونههای تردید در وجود خداوند محسوب میشود.
برخی معنای الحاد را از این هم عامتر به کار بردهاند، مثلاً آقای پاسکینی در کتاب خود پیرامون علل الحاد، چهار معنا برای آن ذکر میکند که علاوه بر انکار و تردید در وجود خداوند، نفی ربوبیت تکوینی خدا و بیدینی یا کنار زدن دین از صحنه زندگی(سکولاریزم) را نیز میافزاید، چنانکه گاهی در تعابیر جامعهشناسان نیز سکولاریزم برای الحاد به کار میرود.
تمرکز بحث ما روی همان نگرش انکار خداوند است. در گذشته نفی وجود خداوند در میان متفکران خیلی به شکل کنونی مطرح نبوده است، کسانی بودهاند که خدا را باور نداشتهاند، گاهی هم حرفهایی بیان میکردند، در مناظرات اهلبیت علیهم السلام و اصحاب آنها مشاهده میکنیم که بحثهایی با دهریها در این زمینه وجود داشته است، اما به صورتی که امروزه، الحاد در حال مطرح شدن است، چندان سابقهای نداشته است.
الحاد جدید، وصف جریانی است که به دنبال نشستهای تلویزیونی و مطبوعاتی مهمترین چهرههای این جریان همچون داوکینز، هیچنز، دنت و هریس از سوی رسانهها در تابستان و پاییز ۲۰۰۶ مطرح شده و به زبانها افتاد. این جریان با بهره گرفتن از «همهفهمکردن علم»، بهویژه زیستشناسی و علومشناختی، و با تکیه بر داروینیسم، بهعنوان جهانبینی خود، موجی از دینستیزی را به راه انداخته است. این جریان را میتوان جریان به ظاهر علمی علیه دین و باورهای دینی دانست.
▪ الحاد جدید با الحاد قدیم چه تفاوتی دارد؟
باید توجه کرد که در جریان الحاد در دوره جدید، چه اتفاقاتی افتاده و چه ویژگیهایی به همراه آورده است که از جهاتی سبب تمایز آن با گذشته میشود، چند نکته در اینجا وجود دارد:
۱. شعار دوری از فلسفه و اتکا به دانش تجربی.
نخست این که جریان الحاد در گذشته، بیشتر با نگاه فلسفی مطرح میشد، اما امروزه برخی از ارباب علوم تجربی با تمام وجود تلاش میکنند که از مباحث فلسفی فاصله بگیرند؛ هرچند زمانی که از بیرون به آن نگاه کرده و تحلیل میکنیم، درمییابیم که موضع آنان، متافیزیکی و مبتنی بر مبانی فلسفی و جهانبینی الحادی است، نه صرف دانش تجربی، امّا در عین حال تلاش سردمداران این قضیه، این است که بگویند: فلسفه را کنار گذاشته، به صورت تام به دانش تجربی متکی شده و از طریق علم و دانشهای تجربی، بحث الحاد را مطرح میکنند. بنابراین شعار اتکا بر دانش تجربی و استفاده حداکثری از آن، یکی از خصائص بارز الحاد جدید است.
۲. سادهسازی و عمومیسازی علوم
از دیگر اموری که در دنیای ما اتفاق افتاده، سادهسازی علم است تا مفاهیم و آموزههای علمی، محصور در فضای دانشگاهی و علمی نشده و تا جای ممکن عمومی شود. برای مثال ریچارد داوکینز زیستشناس فرگشتی و استاد درک عمومی علم در این زمینه جلسات و کلاسهایی حتی با دانشآموزان در سطح راهنمایی و دبیرستان داشته و نظریه فرگشتی را به صورت بسیار روان و با زبان ساده بهواسطه مثال و عکس توضیح میدهد، بهطوری که مخاطبان او به راحتی قانع شده و مسأله را فهم میکنند.
آیا ساده کردن مسائل و عمومی کردن آنها امر مثبتی نیست؟ این امر چه آثار و لوازمی در فضای علمی و عمومی جامعه به دنبال دارد؟
این مساله فینفسه پدیده خوبی است، اما امروزه بسان شمشیری دولبه عمل میکند. خطری که امروز ساده کردن مسائل علمی جامعه بشری را تهدید میکند این است که از این طریق نه علم که جهانبینی الحای به نام علم توسعه مییابد.
نکته مهم این است که سوار کردن این تفکر الحادی بر علم و عمومی کردن علم باعث بسط و عمومی شدن این تفکر الحادی در میان تودههای مختلف میشود، از این جهت امروزه در این مباحث با دانشآموزان سروکار داریم.
اگر قبلاً باید با هیوم و راسل گلاویز میشدیم، الان در مدارس با بحثهای الحادی روبرو خواهیم شد، هرچند ممکن است این مسأله در شرایط حاضر جامعه ایران نمود پیدا نکرده باشد، اما در جهان یک سونامی شکل گرفته است و کشورهای اسلامی نیز از خطرات آن مصون نیستند. در کشورهایی مانند تونس و عراق، کنار عتبات و قبور ائمه اطهار علیهم السلام این مباحث در حال طرح است؛ به طوری که بسیاری از افراد این دیار درخواست کتاب، مقالات و اساتید قوی، مسلط به زبان عربی و مرتبط با این زمینه برای تدریس در دانشگاههای خودشان را دارند، چرا که نسبت به فراگیری اندیشههای الحادی در دانشگاهها و فضای علمی و اجتماعی به شدت احساس خطر کردهاند.
این قضیه در ایران هم صادق است، هرچند شاید در فضای اجتماعی خیلی مشاهده نشود، اما در فضای علمی و دانشگاههای ما وجود دارد، حتی برخی انتشارات به نام تولید و انتشار آثار علمی در این زمینه فعالیت میکنند.
بسط لایهای اندیشههای الحادی در ایران
یکی از انتشارات به اصطلاح علمی در تهران، کتابهای علمی با درونمایههای الحادی منتشر میکند، گاهی به عنوان انتشارات برتر کشور هم جایزه دریافت میکنند و به نام کار علمی و با حمایت وزارت ارشاد، اندیشههای الحادی را بین جوانان مذهبی و خانوادههای آنها منتشر میکنند.
جنبههای سیاسی این قضیه به کنار، اما مهم این است که حواس خود را جمع کرده و حداقل به عنوان کسانی که بایستی برخورد علمی، منطقی و حکیمانه با این جریان داشته باشیم، متوجه باشیم که چه اتفاقاتی در جهان و ایران در جریان است و اینگونه نیست که تصور کنیم همه مسائل دینی کشور در اختیار ما قرار دارد.
به هرجهت امروزه این جریان از طریق علم، در حال مطرح شدن است و این گونه نیست که علم هم فقط به دانشگاه یا دبیرستان اختصاص داشته باشد، بلکه مفهومسازی، سادهسازی و عمومیسازی علم یک حرکت جدی است، البته خود «عمومیسازی علم» تا جایی که علم محسوب میشود، پدیده بسیار مبارک و ارزشمندی است، اما خطری که امروزه با آن روبرو هستیم، تزریق یک تفکر و فلسفه الحادی به نام علم بوده که بسیار خطرناک است، و برخی با مطالعه دو کتاب به ظاهر علمی همه باورهایشان به هم میریزد.
لاجرم در این زمینه باید برنامهریزی مناسبی صورت گیرد که چه کارهایی انجام و چه بنیههای علمی تقویت و از نظر فکری و علمی چه تلاشهایی باید انجام شود.
۳. جسارت و تهاجم به اندیشههای دینی
تفاوت سومی که جریان الحاد جدید نسبت به گذشته پیدا کرده، این است که خیلی خشن و جسورانه به دین و باورهای دینی هجوم میکند، در حالی که در گذشته چنین نبوده و صرفاً در اندیشههای دینی تردید ایجاد میکردند؛ مثلاً تمام دلایل هیوم بر تردید در دلایل اثبات وجود خداوند، تمام و کافی نبودن آن است، اما الان دیگر اینگونه برخورد نکرده و با تهاجم، علیه خداوند دلیل میآورند. البته دلایل آنها، دلیل به معنای دقیق کلمه نبوده و پر از مغالطات و به قول طلاب علیل است، اما در هر صورت این رویکرد تهاجمی وجود دارد که بسیار سنگین و جسورانه است. کسانی مانند هیچنز و داوکینز از چهرههای بسیار شاخص این قضیهاند و با برخوردهایی که با دین، دینداری و مفاهیم دینی دارند، این روند را میپیمایند.
۴. از بین بردن برگهای برنده دینداران
مسأله بعدی این است که دینداران در گذشته برگهای برندهای داشتند، به عنوان مثال تولستوی میگوید: اگر خدا نباشد همه چیز مباح است و به تعبیر دیگر اخلاق نابود میشود. دین، خدا و اعتقاد به او، پشتوانه محکم ارزشهای اخلاقی است، اگر دین نباشد، زندگی بیمعنا و پوچ میشود، انسان در اضطراب مانده و اساساً در زندگی خود و با خود مشکل پیدا میکند.
حتی برخی دانشمندان بودند که میگفتند: خدای فلسفی برای ما حل نشده است، اما اعتقاد به خداوند یک ضرورت زندگی محسوب میشود و انسان بدون خداوند، نمیتواند به راحتی در این دنیا زندگی کند.
گوستاو یونگ شاگرد فروید که یک روانکاو، رواندرمان و روانتحلیلگر است، در نیمههای دوم عمر خود [که از چهل سالگی به بعد و دوران پختگی علمی او محسوب میشود]، میگوید: تمام درمانجویانی که به من مراجعه میکردند، فارغ از ماهیت شکوه آنها، وقتی خوب ریشهیابی میکردم، مشکل آنها را تنها در از دست دادن معنای دینی حیات یافتم.
دورانی که غرور علمی باعث پشت کردن بشر به دین شد، سپس خدمت دین به انسان [که معنای شیرین و دلپذیر از زندگی را برای انسان حاصل و در نتیجه باعث تحملپذیر شدن تمام سختیهای زندگی برای انسان، از جمله مشکل وحشت انسان از مرگ شده بود] را از دست داد و اینها درمان نشدند، مگر این که به معنای دینی حیات بازگشتند.
اخلاق، معنویت و معنای زندگی همه از طریق دین و خدا تأمین میشد و اینها برگهای برنده دینداران بود. یکی از تفاوتهای جریان الحاد مدرن با گذشته، این است که الحاد مدرن میخواهد همه چیز را اعم از اخلاق، معنویت، مسائل جامعه، زندگی اجتماعی و حتی خود مسأله دین و خدا را تبیین طبیعی کند، همه چیز را در چنبره خود آورده و تمام برگهای برنده دینداران را از آنها بگیرد. این موضوع تفاوت بسیار مهمی است و اگر به آن توجه نشود، در آینده برای تبیین ارزش دین به لحاظ معرفتی و کارکردی، دچار مشکل خواهیم شد، البته تمام این امور پاسخ دارد و اینگونه نیست که از مواجهه با آنها ترسی داشته باشیم، اما بایستی از برخورد جاهلانه و عدم ورود عالمانه و منطقی به بحث ترس داشت.
▪ وظیفه ما در برخورد با اندیشههای الحادی جدید و تبیین درست دین توحیدی و اسلام ناب محمدی چیست؟
امروز حدود پنج میلیون نفر از دانشجویان ما در دانشگاهها و مراکز علمی در حال تحصیل بوده و در معرض این حرفها هستند، بنابراین نمیتوان با اینها ساده برخورد کرد.
وظیفه ما به عنوان مروج و حامی دین و مبین معارف الهی در جامعه، فعالیت و رفع چنین شبهاتی است، ازاین رو ابتدا لازم است که مسائل آن را خوب مطالعه کرده و بفهمیم که اساساً اینها چه گفته و چه میگویند، ارتباط سخنان آنها با دین کشف شود که در صورت برخورد جریانات یا افرادی از جامعه با چنین شبهاتی، بتوان به خوبی آنها را توجیه کرده و شبهات را برای او رفع کرد.
این وظیفه به صورت جدی روی دوش ما قرار دارد، ضمن این که فقط جامعه ما نیست، باید امروز بتوانیم با دنیای پیرامون خود حرف زده و ارتباط برقرار کرد که در غیر این صورت خطر اندیشههای الحادی به جامعه ما رسوخ و نفوذ میکند. همانطور که رزمندههای ما، داعش را در بیرون مرزها رانده و از بین بردند، در سنگر علم، فکر، عقیده و اندیشه نیز همین است و دهها میلیون انسان در گوشه و کنار جهان جویای حقیقتند و باید به آنها آگاهی داد.
▪ فعالیت و برنامهریزی منسجم سبب عقبنشینی دشمن خواهد شد
هرقدر در دنیا کار کنید، خودبهخود سبب عقبنشینی دشمن خواهد شد و تفکرات انحرافی، خودبهخود عقب میرود و هر اندازه هم که انفعال و سستی شود، دشمن و اندیشههای او جلوتر آمده و پیشروی میکنند. بنابراین امروزه، بخصوص حوزههای علمیه ما بایستی این رسالت را جدی بگیرد که با دنیای امروز سخن بگوید.
اتفاقاً پیام دین و اسلام به گونهای است که شنوندههای زیادی در سراسر دنیا دارد، ما کوتاهی زیادی کرده و به شدت در این زمینه مقصر هستیم.
به نقل از فرزند علامه امینی در روزنامه اطلاعات، روزی در نجف، فردی مسلط به زبان عربی خدمت علامه امینی رسیده و سؤالاتی در رابطه با خداشناسی و توحید از ایشان پرسید. علامه امینی در پاسخ، بخشی از صحیفه سجادیه را به این فرد ارائه کردند، پس از چندبار مرور آن بخش و سپری شدن دقایقی، خدمت علامه رسیده و در رابطه با کتاب صحیفه سجادیه و نویسنده آن با ایشان گفتوگو کرد، اما به یکباره رو به علامه امینی گفت: شما به بشریت ظلم کردهاید! من سالها در مسائل توحیدی در حال تحقیق هستم و تمام فلسفههای شرقی و غربی را زیر و رو کردهام، اما امروز بعد از سالها جستوجو در ادیان و اندیشههای مختلف، پاسخ خود را دریافت کردم. چرا شما چنین کتابی را به زبانهای مختلف دنیا ترجمه نکرده و به کتابخانههای بزرگ دنیا نفرستاده و به بشریت معرفی نکردید؟!
بنابراین چنین گنجینههای عظیمی وجود دارد، اما چه میزان در مجاری اندیشهای در سطح جهان حضور داریم؟ امروز شیعهشناسی توسط بهاییها در دانشگاههای هلند، انگلستان و آمریکا در حال تدریس است و کرسیهای شیعهشناسی را در دست گرفتهاند.
بعد از انقلاب اسلامی، اتفاقاتی در سطح جهان افتاده که سیاسی و هدایت شده است، اما در کل، خود ما چقدر حضور مؤثر داریم؟
اینها مسئله بشریت است، امروز در مسئله خدا، دین و مانند آن، [به ویژه با پیامی که انقلاب اسلامی داشت و مسیری که تاریخ را به یک مسیر دینی تبدیل کرد]، مصداق جهاد در این زمینه این است که با دنیا سخن گفته، به شبهات پاسخ و حقایق دینی را بسط و توضیح داده و به صورت جدی در این زمینه کار شود.
▪ برای مقابله با جریان الحاد جدید چه باید کرد؟
مقابله با اندیشه الحاد مشکل نیست، اما نیازمند پایه علمی و فکری است. اگر کسی بخواهد به آنها پاسخ دهد، ابتدا باید حرف آنها را فهم کرده و متوجه شود. امروزه طلاب بهخصوص کسانی که در فضاهای اعتقادی، مباحث کلام جدید و حوزههای فلسفه دین کار میکنند، باید برای مقابله جدی و مؤثر با اندیشههای الحادی مدرن، ابتدا خود را به خوبی به امور زیر مجهز کنند.
۱. ضرورت تسلط بر فلسفه
نخستین چیزی که لازم است کسب بنیان قوی فلسفی است. نمیخواهم بگویم که فلسفه اسلامی هیچ حرف ناگفتهای را زمین نگذاشته است، خیر، فلسفه اسلامی هم باید رشد کند و اتفاقاً همین برخوردها و مواجهه با دیگر اندیشهها میتواند آن را قویتر کند. خوشبختانه فلسفه اسلامی از ظرفیت بسیار قوی برخوردار است و بنمایهای که بتواند در برابر این موج به صورت قدرتمند ایستادگی کند را دارا است.
خیلی از مباحث فلسفه اسلامی از عمق قابل توجهی برخوردار است که به خوبی میتواند در برابر این جریانات بإیستد، اما در عین حال بایستی به فکر بالندگی، رشد، توسعه و بسط آن هم باشیم.
۲. ضرورت آشنایی با علوم فیزیک جدید، زیستشناسی فرگشتی و علوم شناختی
کسی که میخواهد وارد این مباحث شود و با آنها دست و پنجه نرم کند، بایستی به علوم روز مجهز باشد و برای دانستن ماهیت علوم روز، باید بدانیم که جریان الحاد مدرن در قالب چه علومی جلو میآید.
سه علم یا جریان و شاخه علمی وجود دارد که بانیان اندیشههای الحادی به شدت از آن استفاده میکنند: یکی از آنها فیزیک جدید است. اگرچه نظریاتی الحادی در فیزیک جدید مطرح است، اما بسیاری از فیزیکدانان هم در برابر اینها ایستاده و جبهه دارند و اینگونه نیست که تفکر همه دانشمندان، الحادی باشد، خیر، اما به هرجهت تسلط بر این علوم ضروری است.
در این سه حوزه دانشی، نخست فیزیک جدید کیهانی، و ذرات است، در فیزیک کیهانی نظریاتی همچون نظریه بیگ بنگ، مدل نوسانی جهان، تئوریM استیون هاوکینگ [که البته هنوز هم شکل نگرفته است]، بحث جهانهای موازی، دیدگاههای مطرح شدهای همچون خودزا بودن ماده و خود بسنده بودن جهان مطرح شده است.
در فیزیک کوآنتوم نیز اصل عدم تعین و بحث آشفتگی، دوگانگی موجی – ذرهای و مانند آن امور مطرحی هستند که باید برخی افراد علمی به صورت قوی در این زمینه کار کنند، در همین قصه چند رساله دکتری میتوان نوشت، اما به شرط اینکه نویسندگان آن علاوه بر دانستن فلسفه اسلامی حداقل به مفاهیم فیزیک مسلط بوده، زبان علمی آن را درک کنند و توانایی فهم فرمولها را داشته باشند تا بعد از نوشتن کتابی در این زمینه، حرفها و نظریات او مورد توجه واقع شود.
یکی دیگر از امور مهم در این زمینه، فلسفه علم است، اگر این سه محور را کسی خوب بداند، به خوبی میتواند در این زمینه سخن گفته، استدلال کند و مسائل موجود را حل کند. اما اگر در هر کدام از این محورها ضعف داشته باشد، ممکن است کار مثبتی در برخی جهات انجام دهد، اما ضعف او بالاخره در جایی نمایان شده و خود را نشان میدهد.
بحث فلسفه اسلامی و فلسفه علم در میان کسانی که در این حوزهها وارد میشوند، تقریباً همگانی است، اما در بخش دانش تجربی، کسانی که در فیزیک وارد میشوند، باید فیزیک بدانند و در آن حوزه تحقیق کرده، پایان نامه نوشته و پاسخ دهند.
دانش دیگر، زیستشناسی است که در واقع زیستشناسی فرگشتی و نظریه تکامل مورد نظر است، [البته نظریه تکامل تعبیر دقیقی نیست، خود تکامل واژهای عربی است و خود اعراب لفظ (Evolution) را تطور معنا کردهاند نه تکامل، ترجمه درست همین تطور است. فرهنگستان زبان فارسی نیز واژه فرگشت را پیشنهاد داده است. به هر جهت، دانستن زیستشناسی فرگشتی ضروری است، اتفاقاً خود زیستشناسان و کسانی که در این رشته تحصیل میکنند، بسیاری از دروس و علوم مرتبط با آن را پشت سر میگذارند تا به نظریه فرگشت برسند.
▪ پاسخگویی به نظریات الحادی بدون توجه به علوم جدید چه نتایجی در بر دارد؟
برخی در جامعه ایران، بدون مطالعه دانشهای تجربی، اندیشههای غربی و الحادی را رد میکنند، احساس کسی که این پاسخها را مطالعه میکند، این است که در پاسخ و مطالعه نظریات غربی دقت نشده است.
بسیاری از اشکالاتی که به داروین و نظریات او گرفته میشود، از زمان خود او مطرح بوده و توسط خودش پاسخ داده شده است؛ یعنی اگر کسی منشأ انواع داروین را مطالعه کند، پاسخ او را نیز در آن مشاهده میکند. بنابراین مطالعه در این حوزه باید به صورت عمیقتر و جدیتر صورت گیرد.
باید توجه داشت که از زمان داروین تاکنون، اتفاقات و تغییرات بسیاری رخ داده است، زیستشناسی مولکولی، علم ژنتیک و مسائل بسیار دیگری مطرح شده است. بنابراین لازم است که برخی افراد ضمن تسلط به مباحث فلسفی اسلامی، حداقل چند واحد هم زیستشناسی فرگشتی را خوانده و با آن آشنا شوند تا بتوانند وارد حوزه نقد و بررسی اندیشههای الحاد مدرن شوند. در این صورت میتوانند حرفها و نظریاتی ارائه دهند که در محافل علمی ما مطرح شود، همچنین میتوانند در سطح جهانی مقاله نوشته و با بزرگان این اندیشهها دست و پنجه نرم کنند.
یکی دیگر از علوم بسیار مهم که در کشور ما هم به سرعت در حال رشد است، علوم شناختی است که به نظر، حتی خطرناکتر از مباحث عصب شناسی شناختی و مباحث فلسفه ذهن و حتی هوش مصنوعی است که فوق العاده اهمیت بالایی دارد.
البته اینها روندی هم دارند، یعنی اگر با یک نگاه ببینید، از علم فیزیک، زیست شناسی فرگشتی خارج شده [یعنی نحو ابتنایی بر فیزیک جدید دارد] و از زیستشناسی فرگشتی، علوم اعصابشناختی جدید درآمده است.
▪ الحاد جدید به دنبال تبیین طبیعی تمام امورات مادی و معنوی
دین هیمر (Dean Hamer) دانشمند ژنتیک در کتاب (The God Gene) ژن خدا، فرضیهای دارد که در DNA ما ژنی به نام (VMAT2) وجود دارد که کار آن تولید کردن مفهوم خدا و مفاهیم معنوی در ذهن انسان است، همچنین پرسینگر میگوید: خدا محصول تبعی مغز است. اینها سعی میکنند که کمتر از واژه ذهن استفاده کنند؛ زیرا دیدگاههای اینهمانیها و فیزیکالیستها این است که تمام پدیدههای ذهنی کارکرد سلولهای مغزی و سلسله اعصاب شناختی هستند، البته خود این مسائل باید تبیین شود که خود فیزیکالیسم چند جریان شده و هرکدام چه میگویند و چه نقدهایی به آنها وارد است؟
به همین خاطر است که الحاد جدید، همه چیز حتی خدا را تبیین طبیعی میکند. آقای داوکینز میگوید: خدا هم مولود پروسه تکاملی داروینی است، معنویت، اخلاق و هرچه به آن اشاره کنید نیز همین است، این فرگشت در واقع، خدای فلسفه داروینیستی مدرن است، همه چیز را با فرگشت میتوان تبیین کرد، حتی خدا را، الحاد جدید چنین جریانی است.
▪ الحاد مدرن بر چه اصول و پیشفرضهایی استوار است؟
الحاد جدید یا مدرن، دارای مفروضات بنیادین است که یک مفروض هستیشناختی و یک مفروض روششناختی دارد.
۱ عالم هستی چیزی غیر از ماده و طبیعت نیست. (هستی شناختی)
مفروض هستیشناختی آن، تساوی جهان با طبیعت و ماده است، هیچ چیزی حتی نفس مجرد نیز ماورای ماده نیست. مفروض دیگر که روششناختی است، طبیعتگرایی روششناختی است؛ یعنی معتقد است که همه چیز با روش تجربی قابل بررسی است، همه چیز تبیین طبیعی میپذیرد و تبیین طبیعی کفایت میکند، سؤال دیگری نداریم که فراطبیعی باشد و تبیین طبیعی برای آن کفایت نکند.
۲ همه مسائل با روش تجربی و تبیین طبیعی قابل حل هستند! (روششناختی)
به لحاظ روششناختی این مسائل را دنبال میکند که اینجا بحثهای بسیار جدی وجود دارد، در خود غرب هم برخی از فیلسوفان دین، علم و حتی شماری از کسانی که خود ملحد هستند، زیر بار ادعای تبیینپذیری طبیعی همه چیز نمیروند و میگویند این نیست که با دانش تجربی و روش طبیعتگرایانه بتوان همه چیز را حل کرد و به همه چیز پاسخ داد، خیر، بلکه اموری هم وجود دارد که با روش طبیعی و تجربی قابل پاسخگویی نیست.
بیشترین جایی که الان فیلسوفان دین و علم و آن دسته از دانشمندان تجربی خداباور که با تفکر الحادی نوین مقابله میکنند، از این زاویه است، به همین جهت، این زاویه بسیار مهم است، از این رو فلسفه علم بسیار مهم است، اگر کسی فلسفه علم را خوب بداند، به خوبی میتواند نشان دهد که حد دانش تجربی چیست و قادر به انجام چه کارهایی است و چه کارهایی را نمیتواند انجام دهد.
کسانی که احساس میکنند در این زمینه و در حوزه مسائل عقیدتی میخواهند قوی باشند، امروزه باید خود را به صورت جدی برای مبارزه علمی، منطقی و قوی با اندیشههای الحاد جدید آماده کنند و لازمه این امر، این است که در حوزه به علوم فعلی اکتفا نشود، بلکه به بحثهای فلسفه، فلسفه علم و علوم تجربی نیز در حد ضرورت پرداخته شود.