طبیعتگرایی و فیزیکالیسم؛ پیشفرضهای باطل الحاد جدید
ردنا (ادیاننیوز): یکی از دغدغههای مهم انسان، شناخت مبدء جهان هستی است. همواره در طول تاریخ، ذهن انسان مشغول این سؤال بوده است که جهان هستی و موجودات بهویژه خود انسان، چگونه به وجود آمدهاند، هدف از خلقت آنها چه بوده و پایان کار آنها چه خواهد بود؟ این است فرق انسان با چارپایان، که دغدغه اصلی او، نه خوردنیها و آشامیدنیها و پوشیدنیها که تفکر درباره مبدء پیدایش هستی خویش و جهان هستی، چگونگی و چرایی آن و اندیشه کردن درباره سرانجام خود و عاقبت جهان است:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بههر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
آدمی علی رغم وجود محدودیتها در عقل خویش و حجابهای مادی و نفسانی که قوه فهم او را به بند میکشند، در طول تاریخ تلاشهای فراوانی صرف شناخت این حقیقت کرده است که جهان هستی از کجا و چگونه پدیدار گشته است؟ علاوه بر اینکه این تلاشها؛ انسان را به وجود خالقی دانا، توانا و حکیم برای عالم هستی رهنمون گشته است، پیامبرانی نیز از سوی خداوند به سوی بشر گسیل شدهاند تا او را از حقایق هستی، بیش از پیش آگاه ساخته و راه و روش زندگی درست در این جهان را به منظور رسیدن به سعادت و کامروایی حقیقی راهنما باشند؛ هرچند انسان برخوردار از سرشت حقیقت طلبی است (روم: ۳۰) و با خداوند و دین او آشنایی دارد.۱ به گونهای که همواره از جهل گریزان بوده و بهدنبال فهم حقیقتها و واقعیتهاست و از این رو در طول تاریخ شاهد حجم انبوهی از مباحث در مورد خداوند هستیم که انسانهایی از سراسر جهان در مقاطع مختلفی از تاریخ، همواره از وجود و ویژگیها و افعال او سخن گفته و دلایل گوناگون زیادی برای هستی او اقامه کردهاند. آدمی علاوه بر بهرهمندی از عقل و نیروی درک و فهم حقیقت، از نیروهای دیگری به منظور تأمین امنیت و بقاء خود و نوع انسانی برخوردار است. آدمی برخوردار از نیروی شهوت است که او را هم به سمت جنس مخالف میکشاند تا از این طریق از خطر انقراض نسل جلوگیری شود، و هم به سمت جمعآوری غذا و پوشاک و مسکن سوق میدهد تا از آفات گرسنگی، برهنگی، سرما، گرما و خطر درندگان مصون بماند. همچنین نیروی شهوت او را به سمت کسب قدرت و شهرت بیشتر هدایت میکند تا از این راه تواناترین افراد، مورد اطاعت دیگران قرار گرفته و با مدیریت منابع انسانی و طبیعی، زمینه شکوفایی جامعه را فراهم سازند؛ چراکه جامعه زمانی به شکوفایی و پیشرفت خواهد رسید که تواناترین و باتدبیرترین آنها مقام سروری گیرند و توان و نیروی افراد جامعه را خرج تولید امکانات و خدمات و ثروت، ایجاد آبادانی و تأمین امنیت و حاکمیت اخلاق و فرهنگ نمایند. نیروی دیگر موجود در سرشت آدمی، غضب است که از آن در برابر دشمن و متجاوزان به حقوق خود و همنوعان و حیوانات و طبیعت استفاده کند و امنیت خود، افراد جامعه بشری و طبیعت را فراهم نماید. حقیقت این است که انسان مانند ماشینی بیاراده و بیاختیار نیست که همواره از سر جبر مشغول کاری ثابت و از پیش تعیین شده باشد، بلکه از طرفی داری قدرت انتخاب و اراده و اختیار است و از طرف دیگر محدودیتی در خواسته او وجود ندارد. انسان وقتی به خواسته خود میرسد به کیفیت و کمیت موجود بسنده نکرده و بیشتر از آن، بلکه بالاترین، بیشترین و بهترین را طلب میکند. به این ترتیب، نیروی شهوت انسان، او را به بهرهمندی از بیشترینها و بهترینها در زمینه قدرت، بیشترین ثروت و لذت جنسی فرا میخواند. از اینجاست که این خواسته نامحدود آدمی در تأمین این امور، نیروی عقل را به خطر میاندازد و تبدیل به مانعی جدی بر سر راه حقیقتجویی و حقیقتطلبی او میشود. نتیجه این میشود که روشنترین امور و بدیهیترین حقیقتها را انکار میکند تا نیروی شهوت را از خود راضی سازد. بر این اساس است که ما در طول تاریخ، شاهد گروهی از انسانها هستیم که به انکار وجود خداوند و خالق هستی پرداخته و همواره دم از الحاد زدهاند. به بیان خلاصه میتوان گفت که وجود خداوند، نتیجه تلاش عقلی بشر و محصول نیروی عقل و تفکر آدمی است که رها از نیروی شهوت و آزادانه به جستجوی حقیقت پرداخته است. این در حالی است که الحاد و خداناباوری و بیخداییگری، نتیجه بهکارگیری افراطی نیروی شهوت است که با ایجاد حصار و محدودیت در کار عقل، او را به فهمی ناقص از جهان هستی سوق داده و از فهم تمام حقیقت باز داشته و از این راه به سانسور حقیقت میپردازد. بهطور کلی عقل سلیم و عاری از آفات و شهوات، از الحاد و انکار وجود خداوند گریزان است و باور به الحاد، یا ناشی از ناکار شدن عقل توسط شهوات و نیروها و گرایشهای درونی انسان همچون مالدوستی، قدرتطلبی و شهرتخواهی و یا ناشی از نقص در کارکرد عقل و قدرت فاهمه است. به تعبیر زیباتر که شرحی از کلام امام معصوم میباشد، فطرت اصلی و پاک و الاهی انسان گرایش به خیر و نیکی داشته و قادر به فهم حقایق و خوبیهاست، اما زمانی که این فطرت، آلوده به طبیعت گردیده و با احکام طبیعت محجوب میشود، از ذات اصلی خود دور شده و منشأ بدبختیها و شقاوت خواهد شد.۲
یکی از عواملی که زمینه پذیرش الحاد و انکار وجود خداوند را فراهم میآورد، طبیعتگرایی است، البته میتوان -و دست کم در مورد برخی ملحدان لازم است – این واقعیت را اینگونه بیان نمود که در حقیقت، آتئیستها در طول تاریخ برای انکار وجود خداوند و توجیه باور به الحاد، به «طبیعتگرایی» متوسل شدهاند. سابقه این کار به یونان باستان بر میگردد که برخی زیر بار پذیرش اموری فراتر از طبیعت نمیرفتند. در دوران مدرن و معاصر نیز مادی گرایی، طبیعتگرایی و فیزیکالیسم از سوی ملحدان و خداناباوران مورد توجه قرار گرفته و نسخه افراطی آتئیسم جدید، مبتنی بر فیزیکالیسم میباشد.
▪ تعریف الحاد جدید
هم زمان با آغاز قرن بیست و یکم، گروهی از اندیشمندان، قدم در افکار و حوزه عمومی جهانی گذاشتند که ویژگی بارز آنها، اتخاذ رویکرد خصمانه شدید علیه دین و دینداران بوده و هست. نمایندگان فکری این جریان عبارتند از ریچارد داوکینز (Richard Dawkins)، دنیل دنت (Daniel Dennett)، ساموئل بنجامین هریس (SamuelBenjamin Harris ) معروف به سَم هریس (Sam Harris) و کریستوفر هیچنز (Christopher Hitchens)، که خود را بهعنوان شهسواران الحاد نامیدهاند. آنها کتابهای پرفروشی را علیه دین و خداباوران منتشر ساخته و از ابزارهای رسانهای نیز برای تبلیغ افکار و مبانی خود جهت رسیدن به اهداف خویش بهره وافری میبرند. یکی از ویژگیهای آنها این است که سعی دارند نظریه تکامل یا همان فرگشت و مباحث مربوط به آن را همگانی و همهفهم کرده و از این راه، حملات و ضربات سنگینی بر ادیان وارد ساخته والحاد را ترویج نمایند. آنها در حملات خود به خداباوری و بیاعتبار جلوه دادن دین و توجیه الحاد، علاوه بر استفاده از فرگشت و دیگر نظریات علمی، بیشتر از آن، به جمودگرایی، خرافهگرایی و رفتارهای تند، خشن و ضد انسانی گروههای بنیادگرای دینی و اسلامی استناد میکنند. هرچند افکار و اندیشه اشخاصی چون هیوم، از سوی برخی نویسندگان، الحاد جدید و مدرن لقب گرفته است، اما امروز این واژه بیشتر به گروه یاد شده اطلاق میگردد.
▪ تعریف طبیعتگرایی و فیزیکالیسم
برای روشن شدن رابطه الحاد جدید با طبیعتگرایی و فیزیکالیسم، ابتدا لازم است مفاهیم طبیعتگرایی و فیزیکالیسم را واکاوی کرده و چیستی آنها را بررسی کنیم. به عبارت دیگر ابتدا باید این سؤال را بررسی کنیم که طبیعتگرایی و فیزیکالیسم چیست؟ واژه طبیعتگرایی معادل واژه (naturalismus) در زبان لاتین و آلمانی، واژه (Naturalism) در زبان انگلیسی و واژه (Naturalisme) در زبان فرانسه میباشد. منظور از این اصطلاح در زبان اندیشمندان علمی و فلسفی این است که واقعیت، مساوی با طبیعت است و در جهان هستی هر چه هست قوانین و نیروها و علل طبیعی هستند و اساساً چیزی فراتر از طبیعت و ماده در جهان وجود ندارد و همه چیز، از ماهیت و هویت طبیعی ساخته شده است.۳
واژه ماتریالیسم (Materialism) هم تعریفی شبیه به طبیعتگرایی دارد. ماتریالیسم یا همان مادیگرایی به معنای این است که واقعیت، چیزی غیر از ماده نیست. اولین بیان از ماتریالیسم در تاریخ اندیشه بشری مربوط به دموکریتوس، فیلسوف متعلق به یونان باستان است که اعتقاد داشت که جهان هستی تنها از ذرات و اتمهایی تشکیل شده است که کاملاً سخت، نفوذناپذیر، غیرقابل تراکم، نامرئی، تغییرناپذیر و واجد شکل و اندازهاند و با سرعت در خلأ به دور همدیگر در حرکتاند۴ و تنها واقعیات موجود در جهان، همین اشیای ریز و خلأ است. این نگاه مادیگرایانه تا دوران جدید از تفکر غرب مطرح بوده است و تنها تغییری که در آن افتاد این بود که سخت و نفوذناپذیر بودن اتم، در نظر جان لاک، فیلسوف تجربهگرای انگلیسی قرن هفدهم، مورد تردید قرار گرفت و بالاخره در نیمه اول قرن بیستم توسط آلبرت اینشتاین مورد بازنگری اساسی قرار گرفت و به جای ماده از مفهوم «جرم» استفاده شد و تغییرناپذیر بودن ماده یا همان جرم مورد انکار قرار گرفت؛ چرا که وجود ارتباط میان انرژی و ماده و قابلیت تبدیل این دو مقوله به یکدیگر مورد توجه قرار گرفت.۵ به این ترتیب، بر اساس رویکرد مادیگرایی در دوران معاصر، جهان، چیزی غیر از ماده و انرژی نیست.
اصطلاح دیگر، فیزیکالیسم (Physicalism) است که میتوان گفت تعبیر دیگری از مادیگرایی است. با تغییراتی که در تعریف ماده در دانش فیزیک انجام شد و مفهوم انرژی و رابطه آن با جرم در تبیین چیستی ماده، مورد توجه قرار گرفت، به مرور زمان، استفاده از مفهوم فیزیکالیسم جای مفهوم ماتریالیسم را گرفت. بر این اساس، فیزیکالیسم یعنی اینکه جهان چیزی غیر از امور فیزیکی نیست و هر آنچه که در یک تئوری فیزیکی بگنجد، وجود دارد، و هر آنچه که خارج از تئوریهای فیزیکی باشد، وجود ندارد.۶ ریشه این تفکر نیز به این نکته برمیگردد که طبق نظر پوزیتیویستها دانش فیزیک، کاملترین علم است و هر چیزی در نتیجه عوامل فیزیکی موجود میشود و جهان، چیزی جز امور فیزیکی نیست. البته گاهی مراد از فیزیکالیسم نوعی مادیگرایی است که ناظر به ماهیت و چیستی انسان میباشد، نه درباره کل هستی. اما آنچه از تعریف اندیشمندان مادیگرا همچون اسمارت بهدست میآید فیزیکالیسم معنایی عام هم دارد که ناظر به کل عالم هستی است.۷
▪ تفاوت الحاد قدیم و جدید
همانطور که در تعریف مفهوم مادیگرایی و ماتریالیسم اشاره شد، تفکر مادیگرایی در یونان باستان وجود داشته که جهان را چیزی جز ماده نمیدانستند. طبیعی است که با این طرز تفکر، هر گونه موجود و پدیدهای غیرمادی مورد انکار قرار خواهد گرفت. کسی که وجود موجودی غیر از موجودات مادی را نپذیرد، به یقین وجود خداوند، وجود فرشتگان، وجود جهان آخرت، بهشت و جهنم و زندگی اخروی و آنجهانی را منکر خواهد شد؛ چراکه همه این موارد امری فرامادی هستند. پس همواره یکی از مبانی الحاد در طول تاریخ، مادیگرایی و انکار هرگونه موجودات غیرمادی و فرامادی بوده و اینکه اصل تفکر ماتریالیسم و مادیگرایی، ریشه اساسی برای الحاد است، چه در الحاد قدیم و چه در الحاد جدید، امری مسلم و یکسان است. تنها چیزی که میتواند در این جهت متفاوت باشد، نوع نگاه به مادیگرایی و نتیجه گرفتن الحاد از آن است. مادیگرایان یونان باستان، انکار خدا و معاد را از ماتریالیسم نتیجه گرفتهاند و چون وجود هرگونه موجودات غیرمادی را منکر شدند، ضرورتاً وجود خداوند و امور دیگری چون فرشتگان، زندگی اخروی، و بهشت و جهنم را انکار کردند. در دوران مدرن و معاصر نیز طبیعتگراها و فیزیکالیستها، به دلیل نپذیرفتن وجودی برای موجودات غیرمادی و فراطبیعی، زیر بار پذیرش خداوند نمیروند و لذا ملحدان جدید و قدیم از این لحاظ مشابه هم هستند. یکی از اموری که آنها را از همدیگر متمایز میکند این است که ملحدان قدیم، مباحث خود را بیشتر در ارتباط با فیلسوفان و الهیدانها مطرح میکردند، اما در الحاد جدید، طبیعتگرایی و فیزیکالیسم و مباحث دیگری چون فرگشت و انفجار بزرگ، به موضوع بحث در رسانههای مختلف برای مخاطبان عمومی و همه اقشار مردم تبدیل شده است. به تعبیر دیگر، مباحث مطرح در مادیگرایی قدیم، امری تخصصی بوده و مربوط به گفتوگوی میان اندیشمندان بوده است. اما ملحدان جدید اصرار دارند که مباحث علمی و تخصصی را از مجامع علمی و آکادمیک بیرون کشیده و وارد مجامع عمومی و رسانههای همگانی کنند تا زمینه پذیرش هرچه بیشتر الحاد در جوامع بشری را فراهم سازند.
نکته دیگری که تفاوت الحاد قدیم و جدید را در بهکارگیری مادیگرایی و طبیعتگرایی بهعنوان مبنایی برای انکار خدا و دین نشان میدهد، این است که در دوران معاصر، علوم تجربی و دانشهایی چون پزشکی، فیزیک و شیمی، پیشرفتهای زیادی کرده است و این پیشرفتها بهطور مستقیم تأثیر زیادی در زندگی بشر گذاشته و تحولات سریع و مهمی را در آن رقم زده است. در عرصه پزشکی شاهد موفقیت دانشمندان، در درمان خیلی از بیماریها هستیم که قبلاً عامل مهمی برای مرگ و میر و یا درد و رنج آدمی بوده است. در عرصه صنعت و تکنولوژی، تحولات بزرگی رخ داده است که در سایه آن شاهد نظم، امنیت و آسایش مادی نسبی برای انسان هستیم. اختراع دستگاه چاپ، ماشین بخار و ساخت اتومبیل، قطار، هواپیما، موشک و سلاحهای جنگی و دفاعی، دستیابی به دانش پیشبینی وضعیت آب و هوا، ساخت ماشینآلات و ابزارآلات دقیق و بهکارگیری آن در تولید، تحول در ابزارهای ارتباطات نظیر تلفن بیسیم و همراه، کامپیوتر و اینترنت و…، همه و همه، تحولاتی است که در مدت زمان نه چندان طولانی اتفاق افتاده و بهواسطه آن، توفیق دانش طبیعی و تجربی بشر در کشف حقایق موجود در طبیعت و استفاده از آن برای حل مشکلات را به نمایش گذاشته است. این امر منجر به این شده که دقت و محاسبه و قدرت پیشبینی و برنامهریزی بهعنوان ویژگی جداییناپذیر علوم تجربی و طبیعی شناخته شود و از این طریق، افکار عمومی و ذهن بشری را شیفته خود کرده و در نظر بسیاری از انسانها مبدل به اکسیری گردیده که قادر است همه مشکلات بشر را از میان برداشته و تمام سؤالات او را پاسخ گوید. طبیعتگرایی و فیزیکالیسم، برآمده از علوم تجربی جدید، با طرح الحاد و نفی وجود خداوند و هرگونه امر غیرمادی و غیرفیزیکی، درصدد پاسخ به پرسش از مبدء هستی است که یکی از دغدغهها و سؤالات اساسی انسان در طول تاریخ بوده است. به عبارت دیگر، در دوران معاصر با تحولاتی که اتفاق افتاد، همه چیز به نفع علوم تجربی رقم خورد و این امر به دانشمندان علوم تجربی، اعتبار زیادی در نزد افکار عمومی بخشید و به پذیرفته شدن رأی و نظر آنها درباره مبدء هستی از سوی مردم کمک کرد. به این ترتیب، طبیعتگرایی و فیزیکالیسم معاصر، مبنایی برای توجیه الحاد و مبارزه با دین گردیده است.
فرق دیگری که ماتریالیسمِ دوران باستان با طبیعتگرایی و فیزکالیسمِ دوران مدرن و معاصر دارد و از این طریق، تفاوت الحاد جدید و قدیم روشن میشود، این است که مادیگرایانِ یونان باستان، با تبیینی سادهتر به انکار خداوند و امور غیرمادی میپرداختند، اما دانشمندان طبیعتگرا و فیزیکالیست جدید، با استفاده از نتایج علوم و تحقیقات تجربی همچون نظریه فرگشت و کوانتوم و با تبیینهایی علمی و فلسفی متنوع، به انکار وجود خداوند و مبارزه با باورهای دینی میپردازند. بهعنوان مثال برخی از فیزیکدانان کوانتومی در تبیین و محاسبه سرعت و حرکت و جایگاه الکترون، دچار چالش شده و به این نتیجه رسیدند که تعیین دقیق و قطعی این امور ناممکن است. عدم قطعیت، آنها را وادار ساخت تا تصادفی بودن آنها را نتیجه بگیرند و با پیدا شدن تصادف، علیت را به کنار بگذارند. از آنجا که اصل علیت، نقش مهمی در براهین اثبات وجود خداوند ایفا میکند، لذا با انکار علیت، براهین اثبات وجود خداوند، دچار خدشه اساسی میگردد و باور به توحید خداوند در خالقیت و ربوبیت نیز تضعیف میگردد. برخی از زیستشناسان فرگشتی نیز بر اساس تحقیقات و تبیینهایی، پیدایش موجودات را در نهایت به یک یا چند سلول برمیگردانند و از این طریق، به انکار علت غایی پرداخته و الحاد را نتیجه میگیرند. برخی از اخترشناسان معاصر نیز بر اساس نظریه انفجار بزرگ (بیگبنگ یا همان مهبانگ)، پیدایش جهان را بهصورت مادی تبیین کرده و معتقدند که این جهان در اثر انفجاری بزرگ و به صورت خودبهخودی و از هیچ پدید آمده است و از این رو نیازمند خالقی نمیباشد.
برخی معتقدند که پدید آمدن الحاد جدید، ریشه در این امر دارد که در عصر روشنگری تلاشهای زیادی صورت گرفت تا برای دفاع از دین در برابر پیشرفتهایی که در علم اتفاق میافتاد، به فلسفه طبیعی تکیه شود. بر این اساس شناخت و اثبات خداوند بر اساس طبیعت غیرشخصی و برهان نظم انجام میگرفت؛ در حالیکه خداوندِ مورد باور ادیان، موجودی شخصی به شمار میرود و متدینان بر اساس تعالیم دینی با او مواجهه شخصی برقرار میکنند و در دعاهای خود او را خطاب قرار داده و از او یاری میجویند.۸ بهعبارت دیگر یکی از آفات علمگرایی و علمزدگی در دفاع از دین، این بوده و خواهد بود که دین و باورهای دینی، به تدریج به پذیرفتن قواعد علم طبیعی و تجربی محکوم گشته و در نهایت با معیارهای علمی مورد ارزیابی و داوری قرار گیرد. این امر منجر به جدایی دین از سیاست یا همان شرک پنهان گشته و در نهایت به الحاد ختم خواهد شد.
▪ انواع طبیعتگرایی
طبیعتگرایی به دو نوع، روششناختی و هستیشناختی تقسیم میشود. گاهی منظور از طبیعتگرایی این است که در شناخت طبیعت و کشف قوانین حاکم بر آن و توصیف پدیدههای طبیعی باید از روش حاکم بر آن استفاده کرد و از به کارگیری روشهای غیرتجربی پرهیز نمود. به این نوع از طبیعتگرایی، طبیعتگرایی روششناختی گفته میشود. بر این اساس، بهترین راه شرح طبیعت، بهکارگیری اصول مادی، از جمله جرم و دیگر خواص فیزیکی و شیمیایی پذیرفته شده در جامعه علوم تجربی بوده و در تشخیص علل پدیدههای طبیعی و توصیف و تبیین اتفاقات و حل مسائل باید تمام توجه را به علل طبیعی اختصاص داد و در این راه از توجه به اموری خارج از طبیعت خودداری نمود.۹ این برداشت از طبیعتگرایی، در مورد وجود خداوند، ساکت و بیطرف است و اساساً میتوان گفت که مسئله وجود خداوند موضوع بحث نیست و تنها دغدغه این است که برای حل و فصل بهتر مسائل طبیعی، باید تمام سعی و توان را در بررسی علل و عوامل طبیعی خرج نمود. به عبارت دیگر در طبیعتگرایی روشی، دغدغه اصلی و مهم، شیوههای یادگیری و فهم طبیعت است؛ بدین معنا که همه تلاشهای علمی(تجربی) – تمامی فرضیهها و رویدادها- را باید در کنار علتها و معلولهای طبیعی سنجید و توضیح داد. بر این اساس، طبیعتگرایان، پیدایش طبیعت را بهعنوان عملی الهی موضوع بحث قرار نمیدهند، بلکه تنها در پی آن هستند که چارچوبی را برای پژوهش تجربی قوانین طبیعت فراهم آورند. طبق این بیان طبیعتگرایی روششناختی، مستلزم الحاد و انکار خداوند نخواهد بود و شخص میتواند در عین باور به طبیعتگرایی روششناختی، خداباور نیز باشد. این در حالی است که برخی اندیشمندان، تردیدهایی در این باره مطرح کرده و معتقدند: هرچند این نوع از طبیعتگرایی بهطور صریح و مستقیم به نفی وجود خداوند نمیپردازد، اما بهطور غیرمستقیم و با دلالت التزامی میتواند زمینهای برای الحاد باشد. علاوه بر این، شماری از اندیشمندان، همچون الوین پلانتینگا و تیموتی ویلیامسون اصل طبیعتگرایی روشی را به شدت مورد نقد و تخطئه قرار داده و حتی آن را دشمن علم معرفی کردهاند.۱۰
گاهی طبیعتگرایان پا را فراتر از رویکرد روششناختی گذاشته و با استنتاج نظریهای فلسفی و متافیزیکی اعلام میکنند که هیچ امر فراطبیعی و غیرمادی مانند روح، اجنه، فرشتگان و خدا، واقعیت نداشته و برای طبیعت نمیتوان آغاز و انجام و هدفی را متصور شد.۱۱ این معنا از طبیعتگرایی را طبیعتگرایی متافیزیکی یا فلسفی مینامند. هرچند طبیعتگرایان مخالف فلسفه و مفاهیم کلی موجود در آن هستند، اما این آموزهی آنها، خود نوعی فلسفه و متافیزیک است.۱۲
▪ گونههای استنباط الحادی از طبیعتگرایی
طبیعتگراها و فیزکالیستها از راههای مختلفی به الحاد میرسند. بهطور کلی تبیینهای فیزیکالیستی و طبیعتگرایانه را که به نوعی با مسئله وجود خداوند و دیگر باورهای دینی در تضاد است، در چهار عنوان قابل دسته بندی است: ۱- انکار وجود خداوند؛ ۲- انکار وجود روح و دوساحتی بودن انسان؛ ۳- انکار حالتهای غیرمادی در انسان؛ ۴- انکار جهان آخرت و معاد. در این نوشتار به جهت رعایت اختصار، تنها به بررسی دو مورد اول میپردازیم.
□ ۱٫ انکار وجود خداوند
یکی از کارهای مهمی که طبیعتگرایان و فیزیکالیستهای ملحد دنبال میکنند این است که وجود خداوند و دلایلی را که میتواند به اثبات آن بپردازد به چالش بکشند. انکار وجود خداوند مهم است، چراکه با کنار رفتن باور به خداوند، هرگونه دین و باور دینی نیز از بین خواهد رفت. آنها در اصلی کلی که آن را از علوم طبیعی و فیزیکی استفاده میکنند، مدعی هستند که در جهان هستی هیچ امر غیرمادی، و غیر فیزیکی وجود ندارد و این قاعده وجود خداوند را نیز شامل میشود. به عبارت دیگر چون وجود خداوند دیدنی و قابل حس با حواس ظاهر نیست و آدمی تنها امور حسی و فیزیکی را درک میکند، پس نمیتوان باور کرد که خداوندی وجود دارد. این نتیجهگیری، مبتنی بر رویکرد تجربی و حسی در معرفتشناسی است که بر اساس آن اساساً تنها راه شناخت، حس و تجربه است و هر آنچه که وجود دارد باید با ابزار حس یافت شود. این دیدگاه که به پوزیتیویسم معروف است، هر چند در طول حیات خود با تعدیلهایی مواجه شده و حتی از طرف طرفداران خود نیز مورد نقد قرار گرفته و از رویکرد رادیکال و افراطی آن – که تحقیقپذیری و آزمونپذیری تجربی را ملاک علمی بودن و واقعیت داشتن معرفی میکرد – به رویکرد ضعیفتر تأییدپذیری و در نهایت به ابطالگرایی منتهی گردید، اما به هر حال، امور غیرمادی و ابطالناپذیر با روش تجربه را بیمعنا، مهمل و غیرواقعی تلقی کرد.۱۳ بر این اساس بود که برخی ملحدان، الاهیات و باورهای دینی را به دلیل برخورداری آنها از ویژگی ابطال ناپذیری، بیمعنا و غیرواقعی دانسته و ناواقعگرایی را نتیجه گرفتند.۱۴
□ ۲٫ انکار دوساحتی بودن انسان؛ زمینهای برای انکار امکان ارتباط با خداوند و انکار معاد
قدم دیگری که طبیعتگرایان و فیزیکالیستها برای توجیه الحاد برداشتهاند، نفی حقیقت روح است. آنها معتقدند که تمام حقیقت و چیستی انسان، عبارت از بدن مادی او بوده و چیزی غیر از گوشت و پوست و استخوان نیست. البته در سنت فلسفی و کلامی متقدمان، برای معرفی ساحت دیگر آدمی، عنوان روح یا نفس مورد استفاده قرار میگرفت اما در تحقیقات و نوشتههای جدید، مفهوم ذهن و گاهی مغز، جایگزین مفاهیم نفس و روح و امور درونی و حالتهای روحی گردید که البته متأثر از مبانی، نوع نگاه و نتایج متفاوتی است که نسبت به گذشته دارد.۱۵ رویکردها و مواضع مختلفی در نفی روح شکل گرفته است؛ برخی از آنها به رفتارگرایان، معروف هستند که معتقدند: انسانها گرچه در زبان و گفتار روزمره خود برای توصیف رفتارهایشان از ویژگیها و مفاهیم نفس و بدن استفاده میکنند، اما این امر به این معنا نخواهد بود که در حاق واقع چیزی به نام نفس وجود دارد، بلکه هر چه هست همان رفتار انسان میباشد و اساساً آدمی عبارت است از مجموعهای از رفتارهای بیرونی و نه چیزی بیشتر از آن و ورای آن. منکران روح در رویکردی دیگر، با استفاده از نتایجی که از تحقیقات فیزیولوژی و اعصاب به دست آمد اساساً یکی بودن ذهن و مغز را نتیجه گرفتند و حالات ذهنی یا روحی را چیزی جز حالات مغزی ندانستند و از آنجا که مغز، امری فیزیکی و مادی است پس با این بیان، حالاتی که موسوم به روحی یا ذهنی بودند، امری مادی تلقی شدند.۱۶ موضعی دیگر درباره نفس، رفتارگرایی نام دارد که انسان را چیزی جز بدن مادی و رفتارهایی که از او سر میزند، نمیدانند. آنها جستجوی چیزی به نام نفس در ورای رفتارهای آدمی را اشتباه خوانده و آن را به اشتباه کسی تشبیه میکنند که برای دیدن دانشگاه آکسفورد، کلاسها و سایر بخشهای آن را به او نشان میدهند و او پساز مشاهده این موارد، باز سؤال میکند: پس خود دانشگاه آکسفورد کجاست؟ آن را نشانم دهید!!۱۷ در این رویکرد، همه حالات ذهنی، مساوی با رفتار خاصی از انسان دانسته میشود، بهعنوان مثال درد داشتن یعنی همان آه و ناله و گریه کردن، خوشحالی؛ یعنی خندیدن و پر انرژی بودن و… .۱۸ گروهی دیگر با طرح کارکردگرایی، تساوی حالتهای ذهنی با حالتهای رفتاری را نپذیرفتند، اما آنها نیز بهطور غیر مستقیم این حالات را به رفتارهای انسان، ارجاع داده و آنها را صرفاً کارکرد ذهن معرفی کردند،۱۹ به این صورت که آنها را همچون نرمافزارهایی دیدند که بهوسیله سختافزار مغز، کنترل و پردازش میشود.۲۰
شاید این سؤال برای خواننده پیش آید که تکساحتی یا دوساحتی بودن وجود انسان و اینکه آیا آدمی دارای حالتهایی است که از جنس ماده و جسم نیست، چه ارتباطی به وجود خداوند و الحاد دارد؟ پاسخ این است که انکار روح از دو جهت با مسئله وجود خداوند و الحاد مربوط است: اولین جهت این است که با انکار روح و نفی دوساحتی بودن آدمی، امکان زندگی پساز مرگ از بین رفته و وجود جهانی دیگر ورای این جهان مادی نفی میشود و با نفی حیات پساز مرگ، انگیزه چندانی برای دینداری و جستجوی خالق هستی باقی نخواهد ماند. زمانی که بشر هیچگونه امکان و امیدی برای بقا نبیند و این زندگی را فانی و پایانپذیر بداند و پاداش و عقابی در کار نباشد، هرگونه مکتب و مسلکی را که نتیجه اعمال و رفتار آدمی را به جایی و زمانی فراتر از این دنیای مادی حواله دهد، غیرواقعی و دروغ خواهد خواند. در حقیقت با نفی وجود روح و حیات پساز مرگ، بحث از وجود خداوند، معنا و ارزشی نخواهد داشت. جهت دوم این است که یکی از حالات غیرمادی و روحانی آدمی، ارتباط با ماوراء طبیعت و موجودات غیرمادی است و در این ارتباط، وجود جهانی فراتر از ماده برای انسان کشف میشود. او در این کشف و شهود، میتواند حقایق هستی را با چشم بصیرت ببیند و تجربه نماید. ارتباط با فرشتگان و خداوند، هرچند نیازمند طی کردن مراحلی از سیر و سلوک و تحمل سختیهایی از سوی بدن مادی و زمینی است، اما به هر حال، امری است که امکان رخ دادن آن برای هر انسانی وجود دارد. در این ارتباط، وجود خداوند برای شخص، کشف شده و به اثبات میرسد و البته مراحلی بالاتر از این وجود دارد که تنها برای افراد خاصی صورت میپذیرد و بالاترین مرتبه آن مخصوص اولیا و پیامبران؟ع؟ است که زمینه نزول وحی و کتب آسمانی را رقم میزند. وجود ادیان الاهی نیز مرهون امکان ارتباط وحیانی انبیاء با عالم غیب و امکان دریافت پیام خداوند جهت ابلاغ آن به انسانهاست. حال وقتی وجود نفس و روح و حالات روحانی و غیرمادی برای بشر مورد انکار قرار گیرد، عملاً از طرفی، راه کشف وجود خداوند و موجودات غیر مادی مسدود خواهد شد و از همه مهمتر امکان ارتباط وحیانی پیامبران مورد انکار قرار خواهد گرفت و تجارب وحیانی پیامبران و کشف و شهود عرفانی عارفان با تبیینهایی مادی تفسیر خواهد شد. بر اساس آن، ماهیت وحی برابر با تخیل و توهم آدمی معرفی میشود۲۱ که در اثر استفاده از برخی مواد غذایی یا در اثر برخی شرایط روحی و محیطی و اجتماعی اتفاق افتاده است. در سنت فلسفی و الاهیاتی غرب با مفاهیمی چون «تجربه دینی»، «تجربه قدسی»، «تجربه معنوی»، و «تجربه عرفانی» مواجه هستیم که از قرن هجدهم و با جنبش رمانتیک به ابتکار «شلایر مآخر» وارد مباحث کلامی و الاهیاتی گردید.۲۲ از آن پس توسط فلاسفهای مانند رودلف اتو، جان هیک، ویلیام آلستون، ریچارد سویین برن، استیس و پراودفوت پیگرفته شد و گسترده گردید و از این راه، برهانی برای دلالت بر وجود خداوند فراهم شد و تقریرهای مختلفی از آن، تحت عنوان «برهانهای تجربه دینی» ارائه گردید.۲۳ یکی از نتایج و لوازم انکار وجود حالات و ساحتی غیرمادی برای آدمی، این است که براهین مبتنی بر «تجربه دینی» را مورد خدشه قرار میدهد. فیزیکالیستها معتقدند که در وجود آدمی هرچه هست، چیزی جز ماده نیست و همه حالات انسان نیز ریشه در بدن انسان و امور مادی دارد. آنها همه حالات انسان را به تحریک نقاطی از مغز انسان منسوب میکنند و وجود حالات غیرطبیعی و غیرمادی را انکار میکنند. آنها در توجیه ارتباط پیامبران و دیگر انسانها با عالم فرامادی و خداوند و فرشتگان، به تبیینهای طبیعی متوسل گشته و حالات وحیانی و دینی را ناشی از مصرف برخی مواد غذایی و تحریک نقاطی از سیستم مغز معرفی میکنند. آنها مدعی هستند که میتوان با تحریک سیستم عصبی و نقاطی از مغز انسان، همان حالات دینی و عرفانی را در انسان ایجاد کرد.۲۴ در مقابل این تبیین، اثبات وجود نفس و روح و امکان برخورداری انسان از حالات غیرمادی و روحانی بر اساس براهین و استدلالهای یقینی، میتواند دلالتی محکم بر وجود جهانی غیرمادی و وجود خداوند و فرشتگان تلقی گردد.
▪ اشکالات مادیگرایی و طبیعتگرایی و فیزیکالیسم
خلاصه سخن تا اینجا این بود که الحاد جدید مبتنی بر طبیعتگرایی است و همانطور که در تعریف و چیستی مفاهیم «طبیعتگرایی»، «مادیگرایی» و «فیزیکالیسم» بیان شد، مدعای اصلی این مکاتب، این است که در جهان هستی چیزی غیر از امور مادی، طبیعی و فیزیکی وجود ندارد. به عبارت دیگر، یکی از دلایل محکم! ملحدان جدید در عدم باور به وجود خداوند و قبول الحاد، این است که «چیزی غیر از ماده و طبیعت و امور فیزیکی وجود ندارد». روشن است که آشکار شدن بطلان این سخن، بطلان و نادرستی الحاد را هویدا خواهد ساخت و اکنون پساز ذکر مقدماتی که لازم بود، نوبت به بررسی مبنای ملحدان میرسد تا روشن شود که محدود کردن موجودات و پدیدههای هستی به امری صرفاً مادی و فیزیکی، درست است یا نادرست؟ اگر درست باشد میتواند مبنایی برای نفی وجود خداوند و اثبات الحاد و آتئیسم باشد، اما اگر چنین ادعایی نادرست باشد، نمیتواند مقدمهای برای انکار وجود خداوند تلقی گردد.
□ ۱٫ عدم اثبات طبیعتگرایی و فیزیکالیسم
اولین کاری که انجام آن برای فیزیکالیستها، طبیعتگراها و مادیگرایان لازم میباشد، این است که باید مدعای خود را اثبات کنند. ادعای آنها مبنی بر اینکه «چیزی غیر از ماده و طبیعت و امور فیزیکی در جهان وجود ندارد» نوعی شناخت و معرفت است. یکی از مباحثی که در معرفتشناسی مطرح است مسئله ارزش و اعتبار معرفت است و معیار اعتبار شناختها نیز مطابقت آنها با واقع است که با عنوان مسئله صدق و توجیه شناخت در دانش معرفتشناسی مورد بررسی قرار میگیرد و شناختی دارای ارزش و اعتبار است که بهطور یقینی با واقعیت تطابق داشته باشد.۲۵ در هر شناخت و معرفتی، حکمی به موضوعی نسبت داده میشود؛ بهعنوان مثال وقتی گفته میشود که «هوا سرد است»، سرد بودن به هوا نسبت داده شده است و به عبارت دیگر بین هوا و سرد بودن اتحاد برقرار شده و در اینصورت، اگر این اتحاد درست باشد، معرفت، بهطور یقینی با واقع مطابقت داشته و دارای ارزش معرفتشناختی خواهد بود. معرفتها هم دو دسته هستند: برخی خودشان بدیهی بوده و در آنها اتحاد موضوع و محمول بدون نیاز به اثبات، با اندک تأملی قابل درک و پذیرش است؛ بهعنوان مثال گزارههای «الف، الف است» یا «هر کلی از جزء خودش بزرگتر است»، یا «اجتماع دو نقیض محال است» بدیهی هستند و هر عقل سالمی، اتحاد موضوع و محمول در این معرفتها را یقین دارد و آنها را بدون نیاز به دلیل میپذیرد. دسته دیگر از معرفتها بدیهی نیستند، اما همین معرفتهای غیر بدیهی میتوانند یقینی و دارای اعتبار باشند. اعتبار معرفتهای غیر بدیهی به این است که با استدلالهایی اثبات شوند که اولاً، مقدمات آنها یا بدیهی باشند یا همان مقدمات با مقدمات بدیهی و یقینی دیگر اثبات شدهاند. ثانیاً، شکلی از استدلال که میخواهد معرفت غیر بدیهی را اثبات کند نیز باید یقینی باشد؛ یعنی این شکل از استدلال یا باید بدیهی باشد و یا با شکلی از استدلال بدیهی اثبات شده باشد.۲۶ حال که معیار و سنجش اعتبار و ارزش معرفت مشخص شد، به سراغ مدعای فیزیکالیسم و طبیعتگرایی و ماتریالیسم میرویم. آنها میگویند: «چیزی غیر از ماده، طبیعت و امور فیزیکی در جهان وجود ندارد.» این یک معرفت است و مسلماً از نوع معرفت بدیهی نیست؛ چرا که با اندک تأمل عقل، قابل پذیرش نیست. پس این ادعا، نیازمند اثبات است و طرفداران آن باید این مدعا را با استفاده از معرفتهای یقینی دیگر به اثبات برسانند. به عبارت دیگر در مواجهه با ملحدان جدید میگوییم: اینکه «در جهان چیزی غیر از ماده، طبیعت و امور فیزیکی وجود ندارد» را از کجا آوردهاید؟ این در حالی است که فیزیکالیستها و طبیعتگراها و ماتریالیستها، مدعای خود را اثبات نکردهاند. پس اولین اشکال مهم این است که مدعای آنها اثبات نشده و بیدلیل است.
□ ۲٫ مبانی معرفتشناختی مخدوش
دومین چالشی که ملحدان جدید با آن روبرو هستند، پاسخ به این سؤال است که ادعای خود مبنی بر «عدم وجود چیزی غیر از ماده و امور فیزیکی در جهان» را از چه راه و ابزاری به دست آوردهاند؟ آیا ابزاری که آنها را به این شناخت رسانده، ابزار معتبری است؟ آیا ابزار معرفتی ملحدان، قادر به کشف واقعیت میباشد؟ اینجاست که ملحدان حرفی برای گفتن نخواهند داشت و کارشان لنگ است. فیزکالیستها، طبیعتگراها و ماتریالیستها تنها راه معتبر برای کسب معرفت را به راه حس و تجربه منحصر ساخته و مدعی هستند که همین راه آنها را به این نتیجه رسانده است که چیزی غیر از ماده و امور فیزیکی وجود ندارد. برای بررسی این ادعا، ورود در مباحث معرفتشناسی و استفاده از این دانش ضرورت مییابد. در این علم، راههای رسیدن به معرفت معتبر، بررسی شده که بهطور خلاصه میتوان گفت عبارتند از حس، عقل، شهود و وحی. این ابزارها در کشف واقعیت یکسان نیستند؛ ابزار حس، اولاً دارای محدودیتهایی در کشف و فهم واقعیت است و نمیتواند همه حقیقت را بفهمد؛ ثانیاً این ابزار به تنهایی و بدون کمک عقل قادر به انجام کاری در کشف واقع نمیباشد. ثالثاً آنچه از راه حس به دست میآید، اموری جزئی است که نمیتواند بیانگر قاعدهای کلی و فراگیر باشد. رابعاً در واقعنمایی حس، احتمال خطا وجود دارد، که مورد قبول و اعتراف دانشمندان علوم تجربی نیز میباشد. این درحالی است که ابزار عقل قادر به کشف واقع است و میتواند حقایق و قواعد کلی را کشف نماید. هرچند احتمال خطا در ابزار عقل نیز وجود دارد ولی توسط خود عقل راههایی برای دوری از موارد اشتباه و خطا بر اساس ارجاع به بدیهیات با استدلال بدیهی و به کمک علوم حضوری وجود دارد. ابزار وحی و شهود عرفانی، هرچند واقعیت را بدون واسطه، کشف میکند و از این نظر خطاناپذیر و یقین آور هستند، اما مشکل این است که اولاً این ابزار عمومیت ندارد و وحی، مختص به پیامبران است و شهود نیز برای اشخاصی است که توانستهاند مقدمات آن را فراهم سازند. ثانیاً، وقتی کشف و شهود، تبدیل به گزاره گشته و به زبان میآید، معرفتی حصولی شمرده شده و دیگر خطاناپذیر نخواهد بود. ثالثاً، کشف و شهود عرفانی، امری شخصی است و نمیتواند برای دیگران اعتبار داشته باشد. پس روی هم رفته، تنها ابزار معتبری که برای آغاز شناخت جهان و خداوند باقی میماند، عقل و استفاده از علوم حضوری است. با این بیان روشن میشود، ابزاری که فیزیکالیستها برای کسب معرفت در مدعای خود مبنی بر نفی وجود امور غیرمادی در جهان به کار میبرند – یعنی همان حس و تجربه – مخدوش بوده و نمیتواند ما را به معرفت و شناخت یقینی برساند و لذا این ابزار قادر به کشف واقع و شناساندن هستی نیست.۲۷ تنها چیزی که حس و تجربه میتواند ادعا کند، این است که در فلان مکان، موجود حسی وجود دارد یا ندارد؟ اما نمیتواند مدعی این باشد که در همان محل موجودی غیر حسی و غیرمادی وجود ندارد. دلیل این امر این است که اگر بخواهیم اثبات کنیم که موجودی غیر حسی در مکانی وجود دارد یا وجود ندارد، نیازمند ابزاری غیر از حس هستیم. تنها چیزی که ابزار حس میتواند و حق دارد ادعا کند این است که بگوید: من چیزی را میبینم، یا چیزی را نمیبینم، یا صدایی را میشنوم و صدایی را نمیشنوم، چیزی را لمس میکنم و چیزی را لمس نمیکنم، بویی را حس میکنم و بویی را حس نمیکنم، مزهای را میچشم و مزهای را نمیچشم. در این عباراتی که ابزار حس بیان میکند دو نکته قابل ذکر است: اول این که به کمک ابزار حس، نمیتوان مدعی شد که موجودی وجود ندارد؛ چون آن را نمیبینم، نمیشنوم، لمس نمیکنم، بویی از آن استشمام نمیکنم و مزهای از آن نمیچشم. چرا؟ چون ممکن است موجود مورد نظر اساساً حس کردنی نباشد؛ یعنی موجودی باشد که نه قابل دیدن است و نه قابل شنیدن؛ نه قابل لمس و نه قابل چشیدن و مزه کردن و بوییدن! پس اولاً، ممکن است (دقت کنید نگفتیم چنین است بلکه میگوییم: “ممکن است” و وقتی پای امکان نسبت به چیزی به وسط کشیده شد، در طرف مقابل آن، قطع و یقینی وجود نخواهد داشت) موجوداتی وجود داشته باشند که اساساً حسی نباشند و با حس قابل درک نباشند. دوم این که، حتی ممکن است موجوداتی حسی باشند که قابل دیدن و شنیدن، لمس کردنی و چشیدنی و دارای بو هم هستند، اما محدودیتی در حس انسان وجود داشته باشد و این موجودات حسی به گونهای باشند که با ابزار حس بشری قابل درک نباشند. اگر بخواهیم مثالی بزنیم که مورد قبول فیزیکالیستها هم باشد، میتوان به امواج مختلف صدا استناد کرد. توضیح آنکه، آدمی تنها طول موج خاصی از صداها را میشنود و صداهایی در این جهان وجود دارند که با گوش معمولی شنیده نمیشوند و در بقیه امور (چشیدن، بو و لمس کردن) هم همینطور است. پس اولاً با ابزار حس، تنها میتوان معرفتی از موجودات محسوس کسب کرد و برای تحصیل شناخت درباره موجودات غیر حسی به ابزاری غیر از حس و تجربه نیاز است. ثانیاً، کسب معرفت با ابزار حس درباره موجودات حسی نیز دارای محدودیت است و برخی از امور حسی با حس و تجربه انسانی قابل شناخت نیست. ثالثاً، حتی ابزار حس در تولید شناخت درباره بخش محدودی از موجودات حسی نیز مستقل نبوده و نیازمند عقل است، یعنی بدون دخالت عقل، ابزار حس، قادر به شناخت نخواهد بود. به عبارت دیگر ابزار حس به تنهایی معرفت یقینی به دست نمیآورد و برای این کار، نیازمند یاری عقل است.
اگر بخواهیم سخن فیزکالیستها و مادیگرایان را بر اساس روششناسی خود آنها تحلیل کنیم، به این ادعا خواهیم رسید که موجودی غیرمادی وجود ندارد؛ چون موجودی غیرمادی وجود ندارد؛ یعنی تنها دلیلی که میتواند لازمه سخن و روش آنها به حساب آید، این است که آنها ادعای خود را میخواهند با ادعای خود ثابت کنند. به عبارت دیگر آنها ابتدا این پیشفرض را قبول کردهاند که موجود، فقط یک نوع بیشتر نیست و آن هم موجود حسی است؛ چراکه ادعا دارند برای حصول شناخت، ابزار حس، کافی و همهکاره است و میتواند تمام واقعیت را بفهمد و میدانیم که حس، تنها امور حسی را درک میکند، پس لازمه راه و روش ملحدان مادیگرا این است که تنها امور حسی موجودند و قابل فهم. از طرف دیگر ادعا دارند که بر اساس تحقیقات به این نتیجه میرسند که غیر از امور مادی و فیزیکی چیز دیگری در جهان وجود ندارد. پس، آنها میگویند که چیزی غیر از ماده و طبیعت وجود ندارد؛ چون غیر از ماده و طبیعت چیزی وجود ندارد! به بیان دیگر میتوان گفت که آنها با یک چشمبندی و شعبدهبازی، اثبات کردهاند که غیر از ماده و امور فیزیکی چیز دیگری در این جهان نیست.
□ ۳٫ ارائه براهین عقلی برای اثبات وجود خداوند
هرچند برخی از اندیشمندان اساساً معتقدند که وظیفه اثبات متوجه طبیتگرایان است، نه خداباوران،۲۸ اما به هر حال، اثبات وجود خداوند اگر بهصورت یقینی اتفاق بیفتد، مدعای فیزیکالیستها را بهطور یقینی ابطال میکند. توضیح آنکه با اثبات وجود خداوند، در حقیقت، وجود موجودی غیرمادی و غیرفیزیکی بهاثبات میرسد و این برخلاف مدعای فیزیکالیسم است. پس براهین اثبات وجود خداوند بهطور مستقیم، و بهطور یقینی، نادرستی مدعای فیزیکالیسم را روشن میسازد. یکی از کارهای ارزشمندی که در فلسفه اسلامی توسط اندیشمندان مسلمان همچو فارابی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا رقم خورده، اثبات وجود و صفات خداوند است. ذکر و تبیین این براهین در این مقال نمیگنجد، از این رو، خوانندگان میتوانند به کتابهایی مراجعه کنند که این براهین را به خوبی گزارش داده و بررسی کردهاند.۲۹
□ ۴٫ اثبات وجود روح غیرمادی با براهین عقلی
روح یا نفس و یا به تعبیر امروزی آن، «ذهن»، وجودی غیرمادی دارد و فیزیکالیستها زیربار پذیرش هیچ امر غیر مادی نمیروند، از این رو، یکی دیگر از چیزهایی که وجود آن، مورد انکار فیزیکالیستها و طبیعتگرایان قرار گرفته، ساحت نفسانی و روحانی آدمی است. آنها وجود چیزی با عنوان «ذهن» در وجود انسان را که مستقل از مغز باشد، نمیپذیرند و آن را با «مغز» یکی میپندارند. برخی از آنها حالتهای روحی مانند شادی، غم، عشق، ادراک و فکر و اندیشه را به رفتارهای آدمی و حالتهای مغزی فرو میکاهند و یا آنها را کارکردی برای مغز انسان همچون نرم افزار تلقی میکنند. در مقابل این موضع منفی نسبت به وجود روح و حالات روحانی انسان، اندیشمندان اسلامی علاوه بر اثبات وجود خداوند با براهین عقلی و فلسفی، وجود نفس و روح مجرد و غیرمادی را نیز با استدلالهایی یقینی به اثبات رساندهاند که هرچند بیان مفصل این براهین از حوصله این نوشتار خارج است، اما لازم است بهطور خلاصه مورد اشاره قرار گیرد:
الف) اثبات نفس مجرد از راه اثبات تجرد علم
ما با علم حضوری آگاه بودن و عالم بودن خود را در مییابیم. یکی از مصادیق علم حضوری این است که «من» را با علم حضوری مییابیم، ولی بدن را باید به کمک اندامهای حسّی بشناسیم، پس «من» (= نفس و روح) غیر از بدن است. بهعبارت دیگر، هر انسانی در درون خود برخوردار از علم و آگاهی است و از آنجا که علم، خصوصیات مادی نداشته و دارای امتداد و و انقسام نیست، پس امری مجرد است. اگر علم مجرد باشد پس مُدرِک علم نیز باید مجرد باشد، چرا که امر مجرد نمیتواند در امری مادی حلول کند. به عبارت دیگر اگر مدرک علم مادی باشد، علم نیز باید به تبع محل خود که مادی است, دارای ویژگیهای مادی بوده و از امتداد و انقسام برخوردار باشد و این درحالی است که علم دارای انقسام و امتداد نیست. پس انسان دارای نفسی مجرد است که مدرک علم میباشد.۳۰
ب) اثبات نفس مجرد از راه اثبات تجرد حالات درونی انسان
آدمی از حالاتی در درون خود همچون شادی، ترس، عشق، محبت، غضب، غم و اندوه برخوردار است که این حالات را با علم حضوری درک میکند. حالات درونی انسان، امری غیرمادی هستند؛ چراکه فاقد اوصاف مادی همچون امتداد و انقسام میباشند و حالاتی که غیرمادی هستند، نمیتوانند اعراضی برای بدن مادی باشند. پس آدمی علاوه بر داشتن بدنی مادی، دارای بعد غیرمادی است که حامل حالات مجرد اوست.۳۱
ج) اثبات نفس مجرد از راه انقسامناپذیری من
«من» موجودی بسیط و تجزیهناپذیر و غیرقابل انقسام است که با علم حضوری درک میشود و این در حالی است که اندامهای بدن، متعدّد و تجزیهپذیر است. پس آدمی غیر از بدن، دارای روحی است غیرمادی.۳۲
د) اثبات نفس مجرد از راه وحدت هویت و «من ثابت» انسان
«من» موجودی است که در طول دهها سال، با وصف وحدت و شخصیّت حقیقی، باقی میماند و این وحدت و شخصیّت را با علم حضوری خطاناپذیر مییابیم؛ در صورتی که اجزای بدن، بارها عوض میشود و هیچ نوع ملاک حقیقی برای وحدت و «اینهمانی» اجزای سابق و لاحق، وجود ندارد. پس در وجود انسان علاوه بر بدن، بعد غیرمادی وجود دارد که ملاک وحدت هویت انسان بهشمار میرود.۳۳
علاوه بر این براهین محکم عقلی که بر اثبات وجود نفس مجرد دلالت میکنند، شواهد دیگری چون تجربههای نزدیک به مرگ، اخراج اختیاری روح از بدن، دورآگاهی و تلهپاتی، پیشآگاهی و غیبدانی، احضار ارواح، دورجنبانی و رویاهای صادقه، وجود ساحتی غیر از بدن در وجود انسان را تأیید میکند.۳۴
اثبات ساحت غیرمادی و روحانی برای انسان، دلیلی بر باطل بودن مدعای فیزیکالیستهاست. علاوه بر این، مدعای فیزکالیستها در انکار وجود روح و حالتهای روحی، با چالشها و اشکالات متعددی روبرو است که قادر به توجیه و پاسخ به آنها نیستند. نارسایی روش حسی و تجربی در انکار ساحت روح، عدم اثبات تک ساحتی بودن انسان با برهان منطقی و یقینی و ناتوانی در توجیه حالات غیرمادی انسان از جمله این چالشهاست.
□ ۵٫ اثبات جهان آخرت و زندگی پساز مرگ
یکی دیگر از آموزههای دینی که بر اساس مدعای فیزکالیستها مورد انکار قرار میگیرد، «حیات پساز مرگ» و «جهان پساز مرگ» است. از آنجا که آنها وجود آدمی را چیزی غیر از ماده نمیدانند، معتقدند که حیات او با مرگ بدن، از بین میرود و با این وجود دیگر معنایی برای معاد و حیات پساز مرگ وجود نخواهد داشت. اندیشمندان اسلامی علاوه بر اثبات وجود ساحت روح در انسان که خود دلیلی بر وجود حیات و جهان پساز مرگ و امکان آن است، با استدلالهای عقلی و مستقل دیگری به اثبات معاد و زندگی اخروی پرداختهاند. اثبات حیات و جهان پساز مرگ بهطور مستقل خط بطلانی است بر ادعای فیزکالیستها و طبیعتگراها و از این راه، الحاد جدید نیز باطل میشود. به عبارت دیگر، طبیعتگرا و فیزیکالیست، وجود چیزی غیر از ماده و طبیعت و فیزیک را قبول ندارد و این در حالی است که با براهین یقینی، موجودی غیرطبیعی و غیرمادی به نام نفس یا روح اثبات میشود و بر اساس آن، حیات و دنیایی فرامادی که غیر از این جهان مادی و زندگی دنیوی است به اثبات میرسد. پس اثبات وجود روح و جهان آخرت به معنای ابطال و نادرستی طبیعتگرایی و فیزیکالیسم خواهد بود که مبنایی برای الحاد و نفی وجود است. در اینجا مهمترین این براهین را بهطور خلاصه بیان میکنیم:۳۵
یک) برهان تجرد نفس
اندیشمندان اسلامی معتقدند که اثبات وجود نفس مجرد برای انسان، خود برهانی برای اثبات وجود معاد است؛ چراکه انسان با برخورداری از روح، موجودی جاودانه خواهد بود و مرگ و فنایی در کار نخواهد بود. پس با این حساب پساز مرگ، آدمی با روح خود به زندگیاش ادامه خواهد داد.
دو) برهان عدالت
با استفاده از براهین عقلی ابتدا وجود خداوند و سپس کمال مطلق و صفات او به اثبات رسیده است. یکی از صفاتی که برای خداوند ثابت شده «عدالت» است که در حق هیچ انسانی ظلم نمیکند. این در حالی است که در این دنیا، ظرفیت تحقق عدالت وجود ندارد؛ چراکه خیلی از انسانهای خوب به پاداش اعمال خود نمیرسند و بسیاری از انسانهای شرور، کیفر اعمال خویش را در این دنیا نمیبینند. پس عدالت خداوند که با عقل به اثبات رسیده است ایجاب میکند که پساز این دنیا، جهانی دیگر وجود داشته باشد تا انسانها به پاداش و کیفر اعمال خود برسند.
سه) برهان حکمت
در انسان میل به بقاء و جاودانگی وجود دارد. اگر متعلقی برای این میل انسان وجود نداشته باشد، وجود این میل در او لغو و بیهوده خواهد بود. پس حکمت خداوند ایجاب میکند که زندگی انسان جاودانه بوده و حیات او پساز مرگ ادامه داشته باشد.
……………………………………..
پینوشتها
۱ . دینپژوهی، ویراسته میرچا الیاده؛ ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۹، ص ۴۹۸٫ ۲ . امامخمینی قدس سره، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۷۷-۷۶٫ ۳ . عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون و دیگران، ۱۳۷۶،ص ۳۶۵ و ۳۸۷؛ فلسفه دین در قرن بیستم، چارلز تالیافرّو، ۱۳۸۲،ص ۱۵ و ۲۲۱ و ۵۷۳؛ تجربه دینی، ریچارد مایلز، ص۱۴؛ تفکر دینی در قرن بیستم، جان مکواری، ص ۱۴۴-۱۴۵؛ جستارهایی در فلسفه دین، النُر استامپ و دیگران، ۱۳۸۳،ص. Kai Nielsen, Naturalistic explanations of religion, Volume: 26 issue: 4, 1997, p402.
- Lloyd ,G.E.R (1972), “Leucippus and Democritus, The Encyclopedia of Philosophy”, vol.4, ed. Paul Edwards, Macmillan Publishing, New York.
- اک، جان، (۱۳۴۹)، «تحقیق درباره فهم بشر»، شفق رضازاده، تهران، انتشارات دهخدا، ص ۵۶-۵۵٫
- Melnyk, Andrew, (2003),A Physicalist Manifesto: Thoroughly Modern Materialism, Cambridge: Cambridge University Press, p17.
و فلسفه دین، جان هیک، جان هیک، ۱۳۸۱ش،ص ۲۹۴؛ جُستارهایی در کلام جدید، جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۱ش،ص ۳۴۶-۳۴۷٫
- Smart, J.J.C (1963), “Materialism”, The journal of philosophy, American philosophical Association, Eastern Division, Sixtieth Annual Meeting, Vol. LX, No.22. P651.
- جستارهایی در کلام جدید، ص ۳۱۰؛ و
Religion and Science, ed by W. Mark Richardson and Wesley J. Wildman, p.8.
- Kim, J. (2003). ‘The American Origins of Philosophical Naturalism’, Journal of Philosophical
Research, APA Centennial Volume; Krikorian, Y. (ed.) (1944). Naturalism and the Human Spirit, New York: Columbia University Press.
- Williamson, T. (2011). What is Naturalism? New York Times. Retrieved from: http://opinionator.blogs.nytimes.com/2011/09/04/what-is-naturalism
- فلسفه دین در قرن بیستم، چارلز تالیافرّو، ۱۳۸۲،ص ۱۵ و ۲۲۱ و ۵۷۳؛ جستارهایی در فلسفه دین، النُر استامپ و دیگران، ۱۳۸۳،ص ۱۹۸؛ عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون و دیگران، ۱۳۷۶،ص ۳۶۵؛ کی نیلسن، ۱۹۹۷، ص ۴۰۲٫
- تفکر دینی در قرن بیستم، جان مکواری، ۱۳۷۸،ص ۱۴۴٫
- چالمرز، چیستی علم، درآمدی بر مکاتب علمشناسی فلسفی، صص ۷۶-۵۲٫
- عقل و اعتقاد دینی، ص ۲۶۵-۲۶۲؛ کلام فلسفی (مجموعه مقالات)، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، تهران، صراط، ۱۳۸۴، ص۹۳-۷۳٫
- خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، ۱۳۸۶، تهران، علم، ص ۱۸-۱۷٫
- خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، تهران، علم، ۱۳۸۶، ص ۸۵۵-۸۵۴؛ دی هارت، ویلیام، فلسفه نفس، ترجمه امیر دیوانی، تهران، طه، ۱۳۸۱، ص۵۵؛ کرافت،ایان ریونز، فلسفه ذهن، ترجمه حسین شیخ رضایی، تهران، صراط، ۱۳۸۷، ص۶۷؛
Heil, John, 1970, “Sensations, Experiences and Brain Processes”, Philosophy, Vol. 45, No.173, pp.221-226,; John Jamieson Carswell “Jack” Smart, 1959, “Sensations and Brain Processes”, The Philosophical Review, Vol. 68, No. 2, pp. 141-156.
- سرل، جان، فلسفه ذهن، ترجمه محسن ایزدی، شیراز، نوید، ۱۳۸۷، ص ۱۰٫
- Maslin, K.t., An Introduction to the Philosophy of Mind, polity press first published in 2001 by polity press in association with blackwell publishers, 2001, p. 110-113.
- Churchland, Paul. M, 2005, “functionalism at Forty: A Critical Retrospective”, The Journal Of Philosophy, Vol. 102, No.1, p. 33-50; Low, E.J, 2001, An Introduction to the Philosophy of Mind, cambridge university press, United Kingdom, p. 44.
- ادیانی، یونس، فلسفه ذهن، تهران، نقش جهان، ۱۳۸۱، ص ۱۹۳؛ کرباسی زاده، امیر احسان، و شیخ رضایی، آشنایی با فلسفه ذهن، تهران، ۱۳۹۱، ص ۸۳٫
- مایلز، تامس ریچارد، تجربه دینی، ترجمهی جابر اکبری؛ تهران، سهروردی، ۱۳۸۰، ص ۱۲۳-۱۱۳؛ سروش، عبدالکریم، صراطهای مستقیم؛ تهران، صراط، ۱۳۸۷، ص ۳۱۰٫
- On Religion: Speaches to the cultured Among its Despiser, Friedrich Schleiermacher; translated by John, London? CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS ? 1958.
- خدا در فلسفه، دایره المعارف پل ادواردز، ص ۱۲۹-۱۱۳٫
- فلسفه دین در قرن بیستم، ص ۴۷۰-۴۵۳٫
- حسینزاده، محمد، معرفتشناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، زمستان ۱۳۸۰، ص۱۱۱-۱۱۰؛ پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، زمستان ۱۳۸۲، ۱۱۰-۹۵؛ همو، مولفهها و ساختارهای معرفت بشری؛ تصدیقات یا قضایا، چ اول، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، ۱۳۹۳، ص ۴۷۲-۴۵۸٫
- حسینزاده، محمد، مبانی معرفت دینی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، ۱۳۸۳، ۷۶-۶۴؛ مصباح، مجتبی، و عبدالله محمدی، معرفتشناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، ۱۳۹۴، ۹۴-۸۳٫
- محمد حسین زاده، مبانی معرفت دینی، ص ۳۸؛ و همو، منابع معرفت، چاپ اول، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، ۱۳۸۶؛ همو، معرفتشناسی در قلمرو گزارههای پسین، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، تابستان ۱۳۹۴، ۸۵-۴۷؛ و مصباح، مجتبی، و عبدالله محمدی، معرفتشناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، ۱۳۹۴، ۱۳۲-۱۰۲٫
- تالیافرو، چارلز، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، سهروردی، ۱۳۸۲، ص ۴۳۵-۴۲۶٫
- به این منابع مراجعه شود: خداشناسی، عبدالرسول عبودیت و مجتبی مصباح؛ تبیین براهین اثبات وجود خدا، آیتالله العظمی جوادی آملی؛ اثبات خدا به روش اصل موضوعی، عبدالرسول عبودیت؛ فلسفه دین، گیسلر و تالیافرو
- مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص ۳۵۶٫
- مصباح یزدی، همان، ص ۳۵۷٫
- درسهای شرح منظومه، ص ۱۳۲؛ مجموعه آثار، ج ۶، ص ۱۱۹؛ مصباح یزدی، همان، ص ۳۵۶٫
- مصباح یزدی، همان، ص ۳۵۶٫
- عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون و دیگران، ۳۳۱؛ فلسفه دین، جان هیک، جان هیک، ص ۷۳ و ۳۰۴-۳۰۲؛ مرگ و جاودانگی، هیوم، راسل، فلو، افلاطون، هیک و آلن، ص ۱۷-۱۶؛ فلسفه دین در قرن بیستم، چارلز تالیافرّو، ص ۴۱۸ و ۴۲۵؛
- آیتالله جوادی آملی، ده مقاله؛ آیتالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن ج ۴ (معاد در قرآن)؛ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص ۳۶۷-۳۶۳٫ سبحانی، جعفر، قم، مؤسسه امام صادق؟ع؟، ۱۴۱۷ق، الالهیات، ج ۴٫