یکی از منشاءهای خرافهخیزی و باطلگویی، اظهار نظر بر اساس ناآگاهی و اکتفا به شنیدههای غیر متقن است.«عبدالکریم سروش» به تازگی نسبت به مساله خرافه و جامعه دینی سخنانی را مطرح کرده است.
به گزارش ردنا (ادیاننیوز)؛ حجتالاسلام «سید مرتضی حسینی کمالآبادی» طی یادداشتی اختصاصی، برخی نظریات عبدالکریم سروش در باب خرافهگرایی و جامعه دینی را بررسی کرده است که در ادامه میخوانید؛
جناب آقای سروش، با موضوع خرافه و جامعه دینی سخنانی را مطرح کرده است. سخنان او دارای دو ساحت است. ساحت یکم، پرداخت به مسأله خرافه در جامعه دینی و تأکید بر ضرورت پیراستن جامعه دینی از خرافه و بدعت است. این جنبه بسیار مهم است و باید مورد اهتمام باشد و با این عامل کژاندیشی و کژ کارکردی پیوسته باید در مبارزه بود تا دین و دین داری از بدعت و تحریف در امان بماند. ساحت دوم، جنبه تطبیقی و تشخیصی خرافه است، وی در این قسمت دچار خطاهای فراوان شده است و با روشهای خرافه زا و خرافه گستر به جنگ خرافه رفته است. این مدعا را در چند مورد تبیین میکنم:
۱. ترویج خرافه براساس ناآگاهی
یکی از منشاءهای خرافهخیزی و باطلگویی، اظهار نظر بر اساس ناآگاهی و اکتفا به شنیدههای غیر متقن است. آقای سروش، یکی از تلخیصهای بحارالانوار، به قلم آیت الله آصف محسنی را نام میبرد که در ۱۱۰ جلد در سه جلد تلخیص شده و ظرفیت خلاصه شدن در یک جلد نیز وجود دارد. در این باره گفتنی است:
اول: مشرعه البحار مرحوم آصف محسنی دو جلد است نَه سه جلد.
دوم: ایشان کتابی دیگر را به نام «الأحادیث المعتبره» نیز در هشت جلد تدوین کرده است و آن دسته از روایات که امروزه مورد ابتلاء نیست ولی معتبر است را نیز نیاورده است و گاه به ملاحظاتی از برخی اسنادِ بسیار معتبر چشم پوشیده است (مقدمه ص ۳۱ و ۳۲).
سوم: روش ایشان در این تدوینها فقط وثوق سندی بوده است و خود ایشان در هر دو کتاب تصریح دارد که نه هر روایتی که از اعتبار سندی برخوردار است از معصومان علیهم السلام صادر شده و نه هر آنچه چنین نیست، دروغ و خرافه است (ر ک: مقدمه هر دو کتاب). از این رو با بسند به روش سند محور نمیتوان به پالایشهای صحیح دست یافت و روش ایشان چنانکه در جای خود به طور مبسوط مورد بحث قرار گرفته روشی صحیح نیست.
چهارم: ظاهراً آقای سروش مانند بی خبران بر آن باور است که ۱۰۰ درصد بحارالانوار محض روایت است، حال که تلخیص شده است، آن قسمت که نیامده همه و همه کذب و خرافه بود است که ۹۰ درصد بحارالانوار را تشکیل میدهد!!!! این در حالی است که مرحوم علامه مجلسی در جهت تحلیل صحیح روایات در ذیل آن پژوهشهای گستردهای را قلمی کرده است و خدمتی بزرگ در عرصه تحلیل صحیح انجام داده است که خود مانع پا گرفتن خرافه است؛ وانگهی از مجلد ۱۰۵ تا ۱۱۰ بحارالانوار محض بیان اجازات است، این تصور نا صحیح است که آقای سروش را به این قضاوت میکشاند که ۱۰ درصد آب و ۹۰ درصد بخار است و این جهالت او را به جسارتی میکشاند که تلاش سترگ علامه مجلسی را بخارالانوار بنامد و این طبیعی است که عرض خود برده و زحمت ما داشته است.
پنجم: چنان مینماید که انگار روحانیت از بعد از بحارالانوار به پالایش احادیث رو نیاورده است، این در حالی است که دست کم ۱۰ دوره اثر در پالایش بحارالانوار به قلم روحانیون از قدیم تا کنون به رشته تحریر در آمده است و حتی تحلیلهای او مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
چرایی اینکه آقای سروش هر چه تلخیص کم جلدتر باشد براساس هر روشی (صحیحیا نا صحیح) بدان پناه میبرد، ریشه در افکار او در مورد دین حداقلی دارد، بر این اساس به هر حداقلی پناه میبرد و هر قضاوتی را صورت میدهد و برای او مهم نیست که این قضاوت ترویج خرافه و باطلی باشد یا نباشد و چه آثاری را بر نا آگاهان میگذارد؛ گویا روز واپسین را در نظر نمیآورد.
۲. باطل گویی درباره معلومات روحانیون
آقای سروش، بر این باور است که اکثر معلومات روحانیون، خرافه است. مطلق گوییش مخاطب را به سمتی میبرد و تطبیقاتش به سمتی دگر. از نمونههایی که میآورد روشن است که مرادش از روحانیت قشری قدیمی و سطح بسیار خاص و سافل از روحانیت است و چنانکه شاهد میآورد، مادر و برخی از وابستگان ایشان با آنها مأنوس بودهاند. این در حالی است که روحانیت سطوح مختلفی دارد و آنان که اکثر معلوماتشان را از کتابهای درسی خود گرفتهاند، کتابهای درسی روحانیت در طول تاریخ، آثاری است که نویسندگان آن از نوابغ دهر بودهاند که در ویژهدانان در هر عصر به آنان ادای احترام کردهاند و آقای سروش نمیتواند حتی یک خرافه از آثار قلمی و درسی روحانیون بیاورد و پناه به گفتههای غیر مستند این و آن میبرد. این در حالی است که خرافه با همین روشی که ایشان در پیش گرفته ساخته و پرداخته میشود و با آدمهای هم روش با او توسعه پیدا میکند.
آقای سروش! در طول تاریخ تجمیع و تحلیل روایات، در مرتبه سندی و محتوایی را کدام صنف غیر روحانیت انجام داده و انجام میدهد؟ چرا به راحتی از پژوهشهای مهم بر روایات در چهل سال گذشته چشم میپوشید و این پالایش و پیراست ها را ندید میانگارید! دستمایه قرار دادن چهار به ظاهر خرافه که شنیدهاید برای قضاوت درباره اکثر معلومات روحانیون به همان اندازه سخیف است که دیگران پژوهشهای خوب را دستمایه به منظور عدم وجود خرافه قرار دهند. این دو سر خرافه پروریدن از منشأ نادانی آب میخورد.
۳. احمد در کانادا معتمد سروش و معتمد یک روحانی جناب قبر فروش
آقای سروش در این سخنرانی دو نقل دارد، یکی را خرافه میداند و یکی را سندی بر یک خرافه پراکنی در حالی که هر دو بر یک روش سامان یافتهاند و خود شاهدی است که او با فکر و روش خرافی میخواهد، خرافه را نقد کند، غافل از آنکه خرافه، کژیی است که با هم جنس خود فربه میشود.
آن دو نقل به شرح ذیل است:
نقل یکم: مادر بنده و برخی از بستگانمان اینک در امامزاده علی بن جعفر قم مدفون هستند و سرّ آن این است که از یک روحانی شنیده بودند که هر که در این قبرستان دفن شود، بهشتی خواهد بود و آنان سریعاً اقدام به خرید قبر در این قبرستان کردند و هم اکنون در آنجا مدفون هستند و حتماً قبرفروش روایتی را جعل کرده است و برای آن روحانی نقل کرده و او هم برای مردم بیان کرده است.
نقل دوم: یکی از دوستان فلسفه خوانده ما در کانادا نقل میکرد که روزی پای منبر شیخ حسین انصاریان بوده است که ایشان گفته اکثر یاران امام زمان (عج) ایرانی هستند، بعد از منبر در فضایی خصوصیتر از ایشان مستند این حرف را می پرسد و ایشان میگوید: احمد آقا ما این قدر اجازه تصرف داریم!!! و این یعنی چیزی بالای منبر به ذهنش میرسد و همان جا جعل میکند و میگوید.
اینکه ما عملکرد یک فرد را در طول بیش از پنجاه سال فعالیت کنار بگذاریم و به نقل یک نفر اعتماد کنیم و با آبروی افراد اینچنین بازی کنیم بر همان روش بنا نهاده شده است که به حرف یک قبر فروش اعتماد کنیم و اسباب کاسبی او را فراهم کنیم و به تحلیل محتوا و واکاوی آن نیازی نبینیم.
نقل سروش از احمد نامی از آقای شیخ حسین انصاریان اگر دروغ نباشد که به احتمال زیاد هست، برداشت ایشان و دوستشان از سخن ایشان قطعاً اشتباه است؛ چرا که آن سخن علاوه بر آنکه مستند روایی دارد، از شخصیت آقای شیخ انصاریان فرسنگها به دور است، آثار گفتاری و قلمی او را که مورد استناد باشد بررسی کنید و برای خدا هم که شده یکبار علاوه بر زیبا سخن گفتن و زیبا نگاشتن، پژوهشی زیبا و درخور انجام دهید و نعمتهایی که خداوند به شما داده است را صرف روشهای ناصحیح نکنید.
در پایان سخنی از ستوده عالم را یادآوری میکنم که فرمود: برای دروغگو بودن یک آدم همین کافی است که هر چه میشنود، نقل کند.