روان شناسی دین شامل تأملات و مطالعات روان شناسی در خصوص تجارب، سنتها و نگرشهای دینی است. هدف این دانش توصیف و تبیین عوامل و زمینههای دین داری، ابعاد آن، سنجش و اندازه گیری دین داری و آثار و پیامدهای آن در زندگی فردی و اجتماعی است.
به گزارش ردنا (ادیاننیوز)؛ روان شناسی دین، حوزهای بین رشتهای میان روان شناسی و دین پژوهی، دانش جدیدی است که به تبیین و توصیف تجارب، نگرشها و رفتارهای دینی از منظر روان شناسی میپردازد. این دانش از اواخر قرن نوزدهم هم شروع شد و در سه سنت انگلیسی- امریکایی، آلمانی و فرانسوی قوام یافت. چهره شاخص سنت امریکایی که بر تجربه گرایی و استفاده از نمونهها و موارد عینی و توصیفات آماری مبتنی است، فیلسوف و روان شناس کارکردگرا و پراگماتیست نامی، ویلیام جیمز است که با نگاه تجربی به تحلیل روان شناختی احوال دینی میپردازد. او که معتقد به ارزیابی نهایی اندیشه یا تجربه از طریق بررسی نتیجه و میزان سودمندیان در زندگی است، بر دو معیار سازگاری با امور و اصول مفروض صحیح و همچنین احساس شهود و درونگری به عنوان اصلیترین و اطمینان بخشترین ابزار پژوهشی تکیه دارد. کتاب ارزنده روان شناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز تألیف دکتر مسعود آذربایجانی متفکر متنفذ آمریکایی را معرفی میکند. در این مقاله ضمن معرفی و توضیح کلیاتی درباره روان شناسی دین ( تاریخچه، روش تحقیق و اشاره به مسائل آن ) و آراء جیمز، به نقد و بررسی این اثر میپردازیم.
روان شناسی دین شامل تأملات و مطالعات روان شناسی در خصوص تجارب، سنتها و نگرشهای دینی است. هدف این دانش توصیف و تبیین عوامل و زمینههای دین داری، ابعاد آن، سنجش و اندازه گیری دین داری و آثار و پیامدهای آن در زندگی فردی و اجتماعی است. سؤالاتی که در این دانش ممکن است مطرح شود عبارت است از: ایمان دینی چگونه ظاهر میشود و به چه ترتیبی در طول زندگی تحول مییابد ؟ چرا برخی افراد عمیقاً دین دارند، در حالی که برخی دیگر هیچ گاه به دین توجهی نمیکنند ؟ چرا برخی مسلمان، زرتشتی، بوداییاند و برخی دیگر یهودی، مسیحی و … ؟ چرا برخی از دین داران، تجربههای دینی عمیقی دارند، در حالی که برخی دیگر از این تجارب بی بهرهاند ؟ چرا دین داری گروهی به سلامت هیجانی و رفتاری میانجامد، اما گروهی دیگر بر اثر این امر به اختلالات متعدد روان شناسی دچار میشوند ؟ آیا دیدن داری بر کاهش جرم و جنایت و اعمال خلال دیگر و نیز افزایش حس نوع دوستی، کمک به دیگران و کارهای خیریه تأثیر دارد ؟ آیا دین داری آثاری مثبت یا منفی دارد ؟ برخی برای دین داری آثار منفی قائلاند و میگویند: دین آدمیان را متعصب، اهل جزم و جمود، اهل بی مدارایی یا خودشیفتگی میکند. از سوی دیگر، برخی آثار مثبتی برای دین داری قائلاند و گفتهاند که دین داران آرامش و طمأنینه و رضایت باطن دارند و امیدوار و خوش بین هستند و از جریان هستی قدردان اند.
بنابراین، روان شناسی دین به تحلیل روان شناختی مفاهیم و آموزههای دینی به معنای پیدایش، رشد، تبیین، آسیب شناسی و پیامدهای موضوعات دینی میپردازد. دیوید ام. وولف (۲) روان شناس معروف در معرفی روان شناسی دین میگوید (۱۳۸۶، ص ۴۸): استفاده نظامدار از نظریهها و روشهای روان شناختی در زمینه محتوای سنتهای دینی، تجارب، نگرشها و رفتارهای مرتبط با آن سنتها از سوی افراد. پالوتزیان (palotzian, 1996, pp. 28-29) در تعریف آن میگوید: روان شناسی دین گستردهای که به مطالعه باورها و اعمال دینی از دیدگاه روان شناسی میپردازد. این بدین معناست که در اینجا درک هدف، درک فرایندهای روان شناسی است که رفتارها و تجارب دینی را تحت تأثیر قرار میدهند. ما در این گستره میکوشیم آثار چندگانه محیطی، شخصی و اجتماعی مؤثر بر رفتار و تجربه دینی را مدنظر قرار دهیم و به ترسیم نظریات و پژوهشهایی بپردازیم که امکان آشکارسازی فرایندهای روان شناختی میانجی در دین داری را فراهم میکنند.
در روان شناسی دین مفاهیمی همچون مفاهیم اعتقادی و ارزشی و اخلاقی همچون ایمان و تقوی، توبه، تواضع، حسد به نحو علمی توصیف میشود. روان شناسان در ابتدا این اوصاف را تعریف کرده و از طریق جداول، سیر تکوین و رشد آنها را از لحاظ ابعاد گوناگون انگیزشی و بدنی و شناختی بررسی میکنند. گاهی برخی حالات و رفتار خاص افراد در حین مناسک و شعائر دینی مانند نماز، روزه، حج، زیارت نیز بررسی میشود.
به طور کلی، روان شناسی دین دارای پنج شاخه است: ۱) عوامل مؤثر در پیدایش دین تاریخی که با بنیان گذار دین شروع میشود، ۲) عوامل روانی اقبال به دین و پیروی از آن که خود بر دو بخش تقسیم میشود: عوامل پیروی از دین به طور عام و عوامل پیروی از یک دین خاص، ۳) عوامل مؤثر در کیفیت دین داری، ۴) آثار دین داری در روان آدمی و ۵) روان دیندار و روان بی دین و شاخصهای تمییز آنان از هم.
تاریخچه
سابقه این دانش به اواخر قرن نوزدهم برمیگردد و دارای دو رویکرد توصیفی و تبیینی است. در رویکرد اول که رویکردی درون دینی است، جوانب تربیت دینی و معنوی انسان ملحوظ میشود و در رویکرد دوم که رویکردی بیرونی است، دین به عنوان یک پدیده تاریخی تبیین شده، به تنوع تفاسیر متفکران و اندیشمندان در این زمینه توجه میشود. برای مثال، لوکرتیوس (۳) شاعر رومی و مفسر مکتب اپیکوری، (۴) اعتقاد خود مبتنی بر اندیشه نشئت یافته دین را در خوب و خشیت به جامه شعر جاودانه درآورد. او که ترس را نخستین مادر خدایان میخواند و هدف اصلی خود را « رهایی بخشی آدمیان از ترس از خدایان مینامد » تأکید میکند خدایان از دل تصاویر رویایی و ترس از قدرت تخریبگر طبیعت سر برآوردهاند ( وولف، ۱۳۸۶، ص ۶۰ ) و یا ائو همروس معتقد بود که خدایان در اصل زنان و مردان برجسته روزگار خویش بودهاند که به هنگام حیات، تکریم و پس از مرگ پرستش شدند. فویرباخ (۵) که در قرن نوزدهم میزیست معتقد بود خدایان نتیجه فرافکنی طبیعت آرمانی انساناند که به عنوان ابزار ناهشیار در خودشناسی و دستیابی به ماوراء خود عمل میکنند ( وولف، ۱۳۸۶، ص ۶ ).
روش شناسی
از آنجا که روان شناسی دین زیرمجموعه دو دانش روان شناسی و دین پژوهی قرار میگیرد، به فراخور تنوع دیدگاهها در این علم روشهای گوناگون اعم از روشهای کیفی و کمّی به کارگرفته میشود. در روش کمّی گاهی مطالعه تجربههای دینی با استفاده از روشهایی مانند توزیع پرسش نامه، مصاحبه شخصی، زندگی نامه خودنوشت و دیگر روشهای تجربی که قابل تجزیه و تحلیل، رده بندی و سنجش آماریاند، صورت میگیرد. پژوهشگر به رفتار دینی به عنوان رفتاری قابل مشاهده نگار میکند که باید به صورت علمی و برحسب علت و معلول تبیین شوند. در مقابل، دیدگاههای کیفی، ابتدا و بالذات دین را فرایندی درونی میپندارند که باید همدلانه و بر اساس ساختار معناییاش درک شود.
پیشینه رویکرد کمّی در روان شناسی دین به گالتون (۶) در انگلیس و هال (۷) و مکتب کلارک (۸) در امریکا برمیگردد ( وولف، ۱۳۸۶، ص ۶۶-۶۷ ). در طی دهههای گذشته، تحقیقات فیزیولوژیک درباره آثار سرشت فردی، اعمال ایینی و اختلالهای مزمن مغزی و نیز تفسیرهای رفتارگرایانه از سلوک و مقایسه آن با رفتار حیوانی و همچنین پژوهش در زمینه ایجاد حالتهای عرفانی و نظایر آن به صورت آزمایشی و نیز مطالعات تجربی و همبستگی در باب ارتباط دینی و نگرشهای اجتماعی گوناگون انجام شده است. وولف (۱۳۸۶، ص ۲۵۲) درباره این روشها از بورینگ (۹) این گونه نقل میکند.
« تجربه گرایان اشتیاق دارند که در زمینه رفتار، نظریههای عمومی به دست دهند تا بتوان آنها را در مورد تمام مردم به کار گرفت. به نظر آنان، دستیابی به این هدف در گروه محیطهای آزمایشگاهی است که به ایشان اجازه میدهد تا تحت شرایطی بسیار ساده شده و سخت مهار گشته روابط متغیرها را بررسی میکند. با تغییر نظام مند این شرایط و مشاهده تأثیرات حاصل از آن بر روی رفتار آزمودنیها، پژوهشگران فرضیههای مختلف را در باب علت و معلول میسنجند. آنان امیدوارند نتیجه نهایی این کار قوانینی باشد که ویژگیهای « ذهن همگام و عادی آدم بزرگسال » را معلوم گرداند.
به طور کلی سه سنت در روان شناسی دین وجود دارد: سنت انگلیسی- امریکایی، سنت فرانسوی و سنت آلمانی، در سنت انگلیسی- امریکایی که بنیادگذار آن گالتون انگلیسی است، به توصیف رفتارهای دینی از طریق توزیع پرسش نامه و آزمون با به کارگیری آمار پرداخته میشود. از دیگر طرفداران این سنت استنلی هال و ادین استارباک (۱۰) هستند؛ استارباک برای تحقیق درباره پیدایش مفهوم خدا میان اقوام بدوی با توجه به تحول و تکامل شخصیت، از روش گردآوری مواد و مطالب زندگی نامهای، درون نگری، تأمل شخصی و پرسش نامه استفاده کرد و آنها را طبقه بندی و تجزیه و تحلیل نمود. استارباک همواره این احساس را داشت که دین یک راز است و علم هرگز همه ابعاد آن را نخواهد شناخت ( آذربایجانی و موسوی، ص ۱۳ ). ویلیام جیمز (۱۲)، از مهمترین روان شناسان پراگماتیسیم است. او در کتاب مهماش به نام انواع تجربه دینی (۱۳) میگوید (James, 2002): ارزیابی نهایی یک عقیده یا یک تجربه را میتوان فقط در سایه ثمربخشی آن در زندگی فرد انجام داد. کتاب انواع تجربه دینی، که مجموعه سخنرانیهای جیمز درباره تجربه دینی است، به رغم انتقادات، به سرعت به اثری تبدیل شد که مورد توجه اهل فن قرار گرفت و در همان سال شش بار تجدید چاپ شد. معروف است که راسل (۱۴) به ویتگنشتاین (۱۵) توصیه کرد که این کتاب را بخواند. تئودور فلورنوئا در این باره میگوید: بهترین و مشخصترین نمونه این توانایی هنرمندان در نفوذ به اعماق ضمیر دیگران، بی تردید کتاب معروف به نام انواع تجربه دینی است ( وولف، ص ۶۵۸ ). این کتاب اکنون هم در تمام جهان به عنوان مهمترین منبع مربوط به این حوزه شناخته میشود.
در حال حاضر در انجمن روان شناسی امریکا، بخش مستقلی به روان شناسی دین اختصاص داده شده است و همچنین روان شناسی دین به عنوان یک کرسی دانشگاهی در بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا ارائه میشود.
مبانی فکری ویلیام جیمز
ویلیام جیمز روان شناسی تجربی و واقع گرا و فیلسوف معروف پراگماتیمس از مهمترین مروجان سنت آمریکایی این مکتب است. او از دانشگاه هاروارد در پزشکی فارغ التحصیل شد، همانجا به مقام دانشیاری در کالبدشناسی و فیزیولوژی و سپس استادی فلسفه و پس از آن استادی روان شناسی رسید. وی که در آثارش گرایش فلسفه و روان شناسی را به هم آمیخته است، نخستین آزمایشگاه روان شناسی را در امریکا در هاروارد برپا کرد. علاوه بر انواع تجربه دینی، اصول روان شناسی (۱۵) و پراگماتیسم (۱۶): نام جدیدی برای شیوههای تفکر از آثار دیگر جیمز است.
جیمز که در محیطی پروتستانی بزرگ شده بود، دارای دغدغههای دینی بود و خود وی از جهت عاطفی دلبستگی و گرایش خاصی به احوال دینی داشت. چاپمن (۱۷) درباره آثار او میگوید: در پس زمینهی تمام آثار او کشش دینی بزرگی هست … که تمام زندگی و ذهن او را در اختیار میگیرد و یک اثر بزرگ را در جهان به نتیجه میرساند ( وولف، ص ۶۵۲ ). او در کتاب انواع تجربه دینی نیز با حالات احترام آمیز عرفانی درباره خود میگوید: خمیره ذاتی من تقریباً به طور کامل به التذاذات روحانی وابسته است (James, 2002).
او بر اساس دیدگاه پراگماتیسمیاش معتقد است که حقیقت بودن هرچیز در گرو مطلوبیت آن در عمل است و یک عقیده وقتی رضایت بخش عمل میکند که به وسیله تجربه تأیید شود. از نظر پراگماتیسیم تنها آزمون حقیقت محتمل این است که باید چیزی باشد که بهتر ما را هدایت کند، چیزی که بهتر از همه با هر جزء زندگی جور درآید و با مجموع مقتضیات تجربه، بدون حذف چیزی از آن تلفیق شود ( جیمز، ۱۳۷۰، ص ۶۱ ). او در جای دیگر میگوید: « اگر زندگیای هست که واقعاً بهتر است به آن بپردازیم و اگر نظری هست که اعتقاد به آن ما را در پرداختن به آن زندگی کمک میکند، آنگاه « واقعاً برای ما بهتر » خواهد بود که به آن نظر اعتقاد آوریم، مگر اینکه در واقع اعتقاد به آن نظر به طور ضمنی با منافع حیاتی بزرگتر ما برخورد نماید ( James, 1890, p. 128 ). او میگوید: « حقیقت چیزی نیست جز اینکه تصورات تا آنجایی حقیقیاند که ما را در ایجاد رابطه رضایت بخش با دیگر بخشهای تجربه مان یاری رساند. هر نظری که ما را کامیابانه از قسمتی از تجربه مان یاری رساند چیزها را به گونهای رضایت بخش به هم ربط دهد، ایجاد تضمین کند، امور را ساده کند و در نیروی کار صرفه جویی به عمل آورد، به همان اندازه حقیقی است و به گونهای ابزاروار حقیقی است » ( جیمز، ۱۳۷۲، ص ۴۰ ).
جیمز آثار رضایت بخش یک عقیده را حالتهای لذت، آرامش ذهن و روان، برخورد سازنده با زندگی و صفات سالم شخصیت میداند و خواستار حفظ همه چیز است و هم خواستار پیروی از منطق، هم حواس و هم به حساب آوردن متواضعانهترین و شخصیترین تجارب. او تجارب عرفانی و رازوارانه را، اگر نتایج عملی داشته باشد به حساب میآورد. وی میگوید پراگماتیسم گرچه به واقعیتها علاقه مند است، از تعصب ماده گرایانهای که تجربه گرایی معمولی بدان دچار است به دور است … « اگر ثابت شود که نظرات خداشناسی در زندگی فرد، دارای ارزشاند، آنها برای پراگماتیسم حقیقی یعنی به اندازه ارزششان خوب هستند ». ( جیمز، ۱۳۷۲، ص ۷۳ ).
جیمز در تعریف دین نیز نگاهی تجربی دارد و میگوید بسیاری از فیلسوفان دین تلاش کردهاند تعاریف زیادی برای دین ارائه نمایند، اما هیچ یک نتوانستند جوهر و ذات واحدی را برای دین تعیین نمایند و حداکثر ویژگیهای دین را بیان کردهاند. او میگوید نمیتوان به جوهر دین رسید، بلکه تنها میتوان ویژگیهای آن را نشان داد، پس نامی است برای مجموعهای از این ویژگیها. واژه دین بر یک اصل و یا گوهر واحد دلالت ندارد بلکه نامی است برای مجموعهای از چیزها (James, 2002, p. 26). دین عبارت است از: احساسات، اعمال و تجارب شخصی انسانها که در عالم تنهایی شان اتفاق میافتد، به گونهای که خودشان را در ارتباط با آنچه امر الهی تلقی میشود، مییابند (James, 2002, p. 52). او گوهر دین را احساسات و سلوک عملی ادیان میداند و درباره حیات دینی که بارها از آن سخن میگوید معتقد است که حیات دینی به طور گسترده به دنبال آن است که شخص را استثنایی و غیرعادی بسازد.
جیمز در یک جمع بندی که از حیات دینی ارائه میدهد میگوید به طور کلی در گستردهترین شیوهی ممکن ویژگیهای حیات دینی بر حسب دریافت ما، این باورها نهفته است ( آذربایجانی، ۱۳۷۸، ص ۵۴ ):
۱. دنیای دیدنی، بخشی از عالم معنویتر است که ارزش و معنای خود را از آن دریافت میکند.
۲. وصال یا ارتباط قرین با هماهنگی با آن عالم برتر، غایت حقیقی ماست.
۳. دعا یا اتصال با روح عالم خلقت- خدا یا نظم کائنات- فرایندی است که در آن واقعاً کاری ( با ثمر ) انجام میشود و قدرتهای معنوی دارای آثار روان شناختی یا جسمانی در ما جریان مییابد.
۴. زندگی مزه و طعم جدیدی مییابد، همچون موهبت الهی به شکل زندگی سرشار از نشاط شاعرانه یا بهجت دلیرانه ظاهر میشود.
۵. امنیت خاطر و آرامش باطنی ایجاد میشود که نتیجهاش در ارتباط با دیگران، اظهار احسان و عواطف بی دریغ است.
تجربه دینی از دیدگاه ویلیام جیمز
همان طور که اشاره شد جیمز جوهره دین را در حریم تجربه دینی درونی میجست و مهمترین بخش دینی را در ارتباط شخصی با خدا میدانست. او در این موضوع نیز نگاه پراگماتیستی خود را حفظ کرده است و به جای بررسی دلایل وجود تجربه دینی به آثار آن در زندگی مردم توجه دارد. همان طور که در مقام دفاع از دین نیز معتقد بود باید از طریق تجربه و آثار و ثمرات عملی از دین دفاع کرد نه از طریق بررسی منطقی دلایل اثبات دین و اصول آن. بر این اساس او منحصراً به دین شخصی توجه داشت که بنابه گفتهاش تجربه ازلی و یگانه پیوند مستقیم با وجود الهی است، رویدادی نامعمول، بی اختیار و بر حسب انتظار خلاف عرف و سنت که شخص را به جانب اعمال فردی نه گروهی سوق میدهد. اما مطمئن بود بررسی نوع دیگری دین « نهادینه » و « کهنه اکثریت » کمتر فایده دارد … به نظر او دین نهادینه که به روح تعصب و سیطره گروهی آلوده گشته و به اعمالی ظاهری تقلیل یافته است و به منظور تشفی خاطر خدایی کودکان صورت میگیرد، نظامی از آمیزههای ثانوی است که از طریق تقلید و عادت ملال آور منتقل و حفظ میشود ( وولف، ۱۳۸۶، ص ۶۵۹ ).
او در کتاب انواع تجربه دینی میگوید: در این فصل میکوشم توجه شما را به نگرش درباره اعتقاد به چیزی که آن را نمیتوان دید جلب کنم و از لحاظ روان شناختی احوال روانی مانند نگرشها، اخلاقیات، اعمال، هیجانها و احوال دینی مربوط به آگاهیمان را بررسی کنم. چیزهایی که معتقدیم همراه ما به طور واقعی یا ذهنی وجود دارند … . او در ضمن بررسی این احوال روانی، نمونهها و تجاربی را بیان میکند که افراد گزارش کردهاند، مانند احساس حضور یک وجود خاص، احساس حضور توأم با نشاط و بهجت، احساس حضور روح یا روحانی یک شخص، احساس حضور و دیدن به وسیله مرد نابینایی که خطای باصره در مورد وی معنا ندارد. همچنین، او نتیجه میگیرد گویا در دستگاه فکری و روانی ما یک حس حقیقت یاب وجود دارد که حقایق و واقعیتها را درک میکند و کار آن خیلی از حواس معمولی دیگر عمیقتر و دامنه دارتر است. جیمز در توضیح این تجربه از ارتباط عاطفی خود با این گونه میگوید (James, 2002, pp. 394-35):
« من بارها احساس کردهام با خداوند ارتباط نزدیک پیدا کردهام، من از این ملاقاتها لذت میبرم و بدون اینکه آنها را انتظار داشته و یا طلب کرده باشم، فقط برای من حاصل میشدند، لحظهای چند فکری درسر نداشته و از آنچه در زندگی معمولی به آنها بستگی دارد جدا میشدم؛ از جمله وقتی بر سر قله کوهی قرار داشتم، در جلوی من دامنه وسیعی از تپهها و درهها کشیده شده بود که آن هم به اقیانوسی که تا افق ادامه مییافت منتهی میشد … . آنچه در این مواقع احساس میکردم این بود که خود را فراموش میکردم و یک اشراق همراه با انکشافی در من پیدا میشد که زندگی را برای من با یک معنای عمیق مهم جلوه میداد. در اینجاست که من حق دارم بگویم فیض ارتباط مخصوص با خداوند را دریافتهام. در هر صورت نبودن خدا برای من یک اختلال و درهم ریختگی است و بدون او زندگی برای من بی معناست.
او در بخش دیگر کتاب میگوید به نظر من، میتوان به درستی گفت: تجربه دینی بشر، شخصی، ریشهای و کانون اصلیاش در احوال عرفانی آگاهی است ( وولف، ۱۳۸۶، ص ۲۹۴ ). او درباره تأثیر خداوند بر انسان معتقد است: اگر از من بپرسند وجود خدا چگونه ممکن است در حوادث و رویدادهای بشری تغییری را سبب شود، به سادگی جواب میدهم با اتصال بشر در موقع دعا و بخصوص وقتی عالم ماوراء حس، قلب آدمی را لبریز میکند. آنچه آدمی در این موقع احساس میکند این است که اصلی روحانی که به یک معنا از اوست و در عین حال از او جداست، در مرکز نیروی شخصی او اثری زندگی بخش میگذارد و زندگی جدیدی به او میبخشد؛ به طوری که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست (James: 2002, pp. 394-395).
تنوع ادیان و گوهر دین از دیدگاه ویلیام جیمز
جیمز در عین حال که تنوع ادیان و کثرت گرایی را به رسمیت میشناسد، گوهر یگانهای را برای دین در نظر میگیرد و در زیر تنوع گستردهای که در اندیشه دینی وجود دارد، نوعی یگانگی در احساسات و رفتار هست که این عناصر بهتر میتواند گوهر دین داری را شناسایی کنند. عقاید، نمادها و سایر آموزهها صرفاً جنبه ثانوی دارند، شاید اینها شاخ و برگ سودمند هستند، اما برای استمرار حیات دینی ضروری نیستند. خصلت عاطفی این زندگی، نویدبخش و فراگیر است. او در توصیف این احساس میگوید (James, 2002, pp. 387-389):
من سعی میکنم از تمام تجارب دینی، احساسات و عواطف شخصی و آنچه به آن تعلق دارد یک چیز بیرون آورم که هسته مرکزی همه ادیان بوده و روح مقدس ادیان آن را قبول داشته باشد. اگر نگاه اجمالی به ادیان متفاوت دنیا بیندازید خواهید دید که عقاید و افکار چقدر با هم مختلفاند؛ اما احساسات و سلوک عملی ادیان با هم فرق ندارند. وقتی زندگانی بزرگان دینی دنیا را مطالعه میکنید، خواه مسیحی باشد یا بودایی و … میبینید عملاً زندگی آنها به هم نزدیک است؛ بنابراین، فرضیهها و افکار مختلف که ادیان را ایجاد میکنند، در درجه دوم اهمیّت هستند. اگر میخواهید گوهر دین را به دست آورید، به احساسات و سلوک آنان نگاه کنید که ریشه دارترین عوامل دینی هستند. آنچه بین دل و رفتار ( دو عنصر اساسی ) وجود دارد، اساسیترین عنصر زندگی روحی ماست و افکار و اندیشهها و آثار و نهادهای دینی از آنجا سرچشمه میگیرد. روزی برسد که در تمام ادیان دنیا، این روبناها به هماهنگی و هم شکل گرایی گراید، اما هیچگاه نمیتوان آنها را پایههای دین قلمداد کرد.
جیمز پس از آنکه گوهر تجربهها دینی را کیفیت و حالتی میداند که در این احوال حاصل میشود، معتقد است استدعا و نیایش با خداوند گوهریترین ابعاد دین است … . اما دعای مشتمل بر درخواست فقط بخشی از نماز و نیایش است و اگر این واژه را به یک معنای وسیعتر در نظر بگیریم، یعنی هر نوع ارتباط یا گفتگو با قدرتهای الوهی، میتوانیم مشاهده کنیم که نقدهای عملی دیگر بر آن دست نخواهد یافت. نماز و نیایش به این معنای وسیع، روحانیترین و گوهریترین بخش دین است … . نیایش همانا دین واقعی است (James, 2002, p. 358 & 359).
روش شناسی ویلیام جیمز
در شناسنامه علمی ویلیام جیمز برچسب پراگماتیست حک شده است و از این جهت او در پارادایم تجربه گرایان قرار دارد. اما چنان که خود میگوید به گونهای در حد میانه عقل گرایی نرم اندیش و تجربه گرایی سخت اندیش قرار دارد ( ر. ک: آذربایجانی، ۱۳۸۷، ص ۲۹ ) و توجه نظری او به مسائل گاهی بر جنبه تجربی آن غلبه مییابد. او گاهی از روش خود به داوری معنوی در برابر وجودی نام میبرد و در به کارگیری تحقیقات نظری، از شیوههای مرورپژوهی، مطالعه زنجیرهای، مطالعه مقایسهای و اسناد فردی استفاده میکند، اما در پژوهشهای روان شناسیاش به مطالعات تجربی و آزمایشگاهی توجه ویژه دارد و در تحلیلهای روان شناسی از احوال دینی نیز از روشهای درون نگری، آزمایشگری و مقایسهای استفاده میکند. وی اولین آزمایشگاه روان شناسی را در سال ۱۸۷۶ در امریکا تأسیس کرد.
نقد کتاب روان شناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز
در مقدمه کتاب روان شناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز، آذربایجانی، پس از معرفی این علم و تبیین اهمیت، تاریخچه و رویکردهای آن در سه سنت آلمانی، انگلیسی و امریکایی، به بررسی آراء و زندگی نامه و آثار ویلیام جیمز و مبانی فکری او پرداخته است.
فصل اول کتاب درباره روش شناسی، چیستی دین و دین داری است که در آن نویسنده به واژه شناسی دین، تعریف ناپذیری دین، دیدگاه ویلیام جیمز دربارهی آن، ویژگیهای رهبران دینی پرداخته است. فصل دوم درباره خاستگاه دین و منشأ دین داری از منظر جامعه شناسان و روان شناسان است. در فصل سوم نویسنده به بررسی دیدگاههای مختلف درباره ایمان و موضوعات آن میپردازد که عبارت است از: ایمان در اندیشه اسلامی، ایمان در الهیات مسیحی و دیدگاه ویلیام جیمز در این باره؛ فصل چهارم درباره چیستی و چرایی تجربه دینی و انواع آن است. آثار روانی، معنوی و اخلاقی دیندار مباحث فصل پنجم را تشکیل میدهد. آذربایجانی ضمن طرح مباحث به تحلیل و نقادی آراء ویلیام جیمز پرداخته است. این کتاب دانشگاهی در ۲۳۸ صفحه به عنوان منبع فردی درس روان شناسی دین و به طور کلی دین پژوهی در مقطع فوق لیسانس و دکتری معرفی شده است؛ در این مجال به بررسی و نقد این اثر دانشگاهی خواهیم پرداخت.
الف) تناقض گویی ویلیام جیمز درباره رهبران دینی وجود دارد. جیمز معتقد است رهبران دینی اعم از بنیان گذاران و رهبران اصلی و فرعی دارای نوعی افسردگی و بیماری عصبی بودهاند. او در این باره میگوید (James, 2002, p. 11 & 12):
هیچ تردید نیست که به عنوان یک حقیقت، حیات دینی صرفاً به دنبال این است که انسان را موجودی استثنایی و غیرعادی بسازد. در اینجا نه فقط در مورد رفتار دینی متعارف شما سخن میگویم که معمولاً از آداب متداول جامعه پیروی میکنیم، بلکه در مورد بودایی، مسلمانان و مسیحیان نیز به طور کلی چنین است. دین شخص از طریق دیگران ساخته میشود، به وسیله سنت به دیگران منتقل میشود و با عادتها در ذهن نگهداری میشود. احتمالاً مفید است که درباره این زندگی دست دوم سخن بگوییم، اما باید جستجوی بیشتری برای تجارب ریشهای داشته باشیم که الگوی اصلی برای همه این مجموعه، احساسات اظهارشده و اعمال تقلیدی است. این تجارب را صرفاً میتوانیم در افرادی بیابیم که دین برای آنان صرفاً یک عادت کم رنگی نیست، بلکه بیشتر به عنوان هیجانی قوی است؛ چنین اشخاصی در خط مشی خود نابغهاند و مانند بسیاری از نوابغ دیگر که ثمرات جدیدی آوردهاند، تأثیر بسزایی در یادبود آنان در صفحات زندگی نامه شان است. این نوابغ دینی، اغلب نشانگاه نااستواری عصبی داشتهاند، حتی شاید بیش از دیگر اصناف نوابغ، رهبران دینی در معرض ابتلائات روانی نابهنجار بودهاند. بدون استثنا همه آنان سرخوش از قریحه هیجانی بودهاند ( بنده نازک طبعی هیجانی عالی رتبه بودهاند ). اغلب آنان به حیاط باطنی و ناسازگار هدایت کردهاند و در طول بخشی از زندگی شان مالیخولیا ( نوعی افسردگی ) داشتهاند. آنان بی حد و اندازه، مستعد اشتغالات ذهنی و عقاید پایدارند، خلسههای فراوان آنان را فرو میگیرد، صداهایی میشنوند، مناظری میبینند و با همه انواع احوال عجیب و غریب که معمولاً تحت عنوان بیمارگون در زندگی شان به آنان کمک میکند تا مرجعیت و نفوذ معنوی بدیشان عطا کند.
در کتاب روان شناسی دین، ویلیام جیمز به نمونهای عینی از عدم تعادل روحی رهبران دینی چنین بیان میکند ( به نقل از: آذربایجانی، ص ۷۵ ):
جورج فاکس بنیان گذار مذهب کواکرها دارای قدرتی برتر بوده است، اما از نظر وضعیت عصبی، جامعه ستیز با عمیقترین صورت توقف کارکردهای روانی بوده … خدا در واقعهای به فاکس الهام میکند فریاد بزن و ناله سرده که شهر لیچفیلد را خون گرفته و فاکس چنین میکند.
جیمز در نتیجه گیری خود به این نکات اشاره میکند ( آذربایجانی، ص ۷۵ ):
۱. در مطالعه دین، باید برجستهترین افراد مورد توجه قرار گیرند که دین داران آنان دست اول و شخصی است؛ آنان به طور معمول رهبران دینی هستند.
۲. رهبران دینی از نوابغاند و اوصاف عمومی نوابغ را دارا هستند.
۳. اغلب رهبران دینی از جهت روانی، نااستوار، در معرض ابتلائات عصبی نابهنجار، دارای مالیخولیا، خلسهها، شنیدن صداهای عجیب، دیدن مناظر غیرعادی و … هستند؛ یعنی آنان بیماران روانیاند.
اما مؤلف ( آذربایجانی ) در ص ۱۲۲ کتاب در توصیف تجربه درونی از قول جیمز چنین میگوید:
بنابراین، من فرضیه خود را این طور قرار میدهم:
هرچه میخواهد باشد، درون ما، ضمیر نیمه هشیار است که دنباله زندگی هشیار ماست … ما میگوییم فیضان ضمیر نیمه هشیار است که دنباله زندگی هشیار ماست … ما میگوییم فیضان ضمیر نیمه هشیار بر ابعاد ظاهری ما در آدمی چنین حسی را ایجاد میکند که تحت تسلط و انقیاد قدرتی خارج از خود است، هرچند در تجربههای دینی به نظر میآید این قدرت از عالم بالاتری است، اما از آنجایی که بنابر فرضیه ما در این گونه موارد، استعدادهای عالی ضمیر ناخودآگاه ما عمل میکند، بنابراین احساس ارتباط با یک قدرت بالاتر، تصور محض نیست بلکه واقعیت به تمام معناست … هرگاه محدوده وجودی خود را دنبال کنیم، دنباله آن به ماوراء این جهان محسوس و عقلانی که بعد دیگری از هستی ماست میرسد؛ نام آن را هرچه میخواهید بگذارید: قلمرو عرفانی، ماوراء طبیعت و غیر آنها.
در صفحه ۱۲۲، آذربایجانی اشاره دارد که جیمز پس از آنکه کیفیت وحی و الهام الهی را بر پیامبران، مانند مسیح علیه السلام و حضرت محمد (ص) و برخی قدیسان و عرفای مسیحی، مانند پولس، آگوستین، لوتر و فیلون اسکندرانی گزارش میکند، به این جمع بندی میرسد که بنیان گذاران ادیان دارای نوعی ساختمان بدنی- روانی بودهاند که بتوانند این الهامات و اشراقات را تحمل کنند. در اینجا جیمز بر قدرت و توان روحی پیامبران در پذیرش وحی تأکید میکند و این با آنچه قبلاً گفته بود مغایرت دارد. او در کتاب انواع تجربه دینی میگوید: برای کاری که دارید به آثار پارسایانه و خود زندگی نامههای اشخاصی توجه کنید که دقیقاً و کاملاً ناخودآگاهاند. کسانی که از لحاظ حیات دینی در زمره کاملترین اشخاص و تواناترین کسانیاند که میتوانند از اندیشهها و انگیزههای خود گزارشی روشن به دست دهند ( وولف، ص ۶۶۱ ).
این در حالی است که ویلیام جیمز درباره ثمرات دین داری چنین میگوید ( James, 2002, p. 203 ): بهترین ثمرات تجربه دینی، بهترین چیزهایی است که تاریخ به خود دیده است… بالاترین پروازهای مهرورزی، فداکاری، توکل، شکیبایی و شجاعت که در بال انسانیت دامنه گسترده است، برای آرمانهای دینی است. جیمز در وصف قدیسان چنین میگوید: « بلندترین پروازهای احسان، ایثار، اعتماد، صبر و شجاعت که بالهای طبیعت آدمی را در هوای آنها گستردهاند به منظور آرمانهای دینی صورت گرفته است » (James, 2002, p. 270).
قدیس با انکار همه خواستههای فرودین نفسانی و تسلیم مطلق به قدرتی برتر، به مرکز تازهای از انرژی و حدی از تفوق انسانی دست مییابد که از راه دیگر به دست نمیآید. در نظام کردار زاهدانه قدیس از امکان زندگی آسوده چشم میپوشد و به اختیار خود « کاری عظیم » در پیش میگیرد و با بهترین قوای روحی به رؤیایی با کژی و کاستی جهان برمیخیزد. این یگانه جایی است که زندگی قهرمانانه، زندگی حقیقتاً طاقت فرسا را میتوان دید. زندگیای که به گفته جیمز برای ایجاد احساس وجودی همراه با منش و انسجام و قدرت لازم است ( وولف، ص ۶۷۵ ). او در جای دیگری میگوید قدیسان بزرگ که تخیل ما را غنا میبخشند و منبع انرژی خلاق و دگرگون کننده نظام دنیویاند، صفاتی به ما عرضه میدارند که برای سعادت جهان لازم است. دین به شیوهای کلی و در مجموع مقام شامخ خود را حفظ میکند (James, 2002, p. 299).
در واقع بسیاری از فیلسوفان دین معتقدند که تجربه دینی بنیان گذاران دین نه تجربه مینوی یا تجربهای عرفانی یا تجربهای تفسیری یا تجربه شبه حسی، بلکه تجربه وحیانی است. این گونه تجارب به طور ناگهانی و بدون انتظار قبلی به فاعل تجربه خطور میکند و دینی بودن آنها به لحاظ محتوایشان است. ویژگیهای اصلی این تجارب عبارت است از:
۱. ناگهانی و کوتاه مدت بودن.
۲. دستیابی به معرفت جدید از غیر طریق استدلال و تفکر.
۳. دخالت داشتن عامل بیرونی ( دست کم به نظر فاعل تجربه ) در پیدایش معرفت جدید.
۴. ایمان راسخ فاعل تجربه به حقانیت آن.
۵. غیرقابل بیان بودن بصیرت حاصل شده ( دست کم به ادعای فاعل تجربه ) محمدرضایی و دیگران، ۱۳۸۱ ).
در ویژگی چهارم تجربه وحیانی ( ایمان راسخ فاعل تجربه به حقانیت آن ) به معنی آن است که محتوی تجربه از نظر فاعل آن دارای حقانیت و صحت قطعی است. آنچه پیامبر هنگام وحی دریافت میکند به تعبیر قرآن لاریب فیه است و پیامبر هیچ شک و تردیدی در آن ندارد. این در حالی است که تجارب عرفانی فاقد این ویژگیاند و برخی از عارفان تصریح دارند آنچه مییابند و مشاهده میکنند ممکن است خطا، سراب و ساخته متخیله باشد. این امکان کاملاً وجود دارد که عارف تصویری را که ساختهی متخیله خویش است در همان ظرف مثال متصل و درون وجودش نقش بسته، مشاهده کند و گمان کند که در حال شهود یک واقعیت عینی و خارجی است. ایمان و اطمینان خاطر پیامبران از محتوی وحی به اندازهای است که هیچ گونه تناقضی در مراتب سخنان آنها در پیامهای وحیانی مشاهده نمیشود و همه انبیا در تاریخ در راستای تأیید و تقویت گفتار و کردار همدیگر عمل کردهاند و هر پیامبر قبلی مبشر پیامبر بعدی بوده است.
بنابراین، چگونه میتوان پذیرفت رهبران دینی، که پیامبران بهترین نمونههای تاریخ در کسب تجربههای عالیه دینیاند، با این اوصاف عالی که ویلیام جیمز قبلاً از تجربه گر دینی سخن گفت، بیمار روانی تلقی شوند. جالب اینجاست که وولف (۱۳۸۶، ص ۱۵۸) در مورد ارتباط برخی از بیماریها مانند صرع (۱۸) با گرایشهای مذهبی چنین میگوید: عقب ماندگی ذهنی مانند گواتر اگزوفتالامیک (۱۹) موقعیت را برای مذهبی بودن فراهم میکند، بی آنکه واقعاً ریشه آن باشد. برعکس از قدیم تصور میشد که از جمله نشانههای صرع یکی هم نوع خاصی از دین ورزی است و تا همین اواخر بیشتر شواهد در این باره بالینی و کلی بود.
وولف (۱۳۸۶، ص ۱۶۰-۱۶۱) بیماری رهبران دینی را نقد میکند و میگوید از آنجا که صرع با اخطار یا هشدار آنی همراه است و به صورت تشنجهای شدید و از دست رفتن آگاهی همراه است از قدیم به نام بیماری مقدس مشهور بوده است، زیرا معمولاً حملههای صرعی با توهمات مذهبی همراه است. اما به نظر هلپاک (۲۰) ارتباط صرع با مذهبی بودن بیشتر در دین ورزی ساده لوحانه و ریاکارانه است و به آسانی میتوان آن را از انواع اصیل پارسایی تشخیص داد. همچنین به نظر فِلک (۲۱) که از نخستین کسانی بود که پژوهشی را طراحی کرد تا بداند آیا دین داری اشخاص مصروع شکل غیرعادی دارد یا نه، دریافت که از میان هزار مرد و زن مصروع که خود درمانشان کرد فقط ۲۳ تن دارای جهت گیری مذهبی هستند. گرچه فِلک همان ظاهرسازیها و بی حالی را در بیماران خود مشاهده میکند که محققان به بیماران مصروع نسبت داده بودند، میگوید که نفس پارسایی در بین بیماران او اگر کمتر از افراد عادی نباشد بیشتر نیست. او نتیجه میگیرد که دین ورزی صفت حتمی و مشخص صرع نیست.
ب) آذربایجانی (۱۳۷۷) در بخشی از کتاب از قول ویلیام جیمز در خصوص احساس وصال مستانه چنین آورده است:
« مرحله دیگر عرفان مرتبهای است که علمای اخلاق آن را نابهنجار میشمارند، اما افراد بسیاری هستند که خواهان این حالت عرفانی بوده و شعرای بزرگی آن را حالتی از عروج به عالم بالا و برتر از این دنیای محسوس میدانند. در اینجا میخواهم از حالت نشئه مستی شراب و مورفین و اتر صحبت کنیم. تردید نیست که جاذبهای که در نوشیندنیهای الکلی هست، در اثر تحریک احوال عرفانی است که در طبیعت بشر سرشته شده است. « در حالت مستی و بی خودی از خود میگذریم، تسلیم هستیم، هرچه داریم تفویض میکنیم، جهان برای ما عظمتی نگفتنی پیدا میکند. این حال و وضع روحی آدمی را از پوسته ظاهری واقعیتها عبور داده به داخل و اندرون درخشان پرنور مغز حقایق آشنا میسازد. برای یک لحظه هم که شده در این حالت برای بسیاری از مردم، تنها زمانی شعله عرفان و درک حقیقت جان آنها را روشن میسازد که به این سهم مهلک، لب بزنند. از آنجا که در نشئه و مستی ایجاد شده از خوردن نوشیدنیهای الکلی، بارقههای عرفانی در آدمی پیدا میشود، اگر بخواهیم درباره آن داوری کنیم، بهتر است همه جهات آن را در نظر داشته باشیم. جیمز در ادامه میگوید: چند سال پیش اثر اکسید ازت را من خودم آزمایش کردم و بر من مسلم شد، درک و فهم معمولی ما که ما آن را، نوعی درک و فهم عقلانی مینامیم، نوعی درک و فهم مخصوص است که از آگاهی و فهمهای بسیاری گویا به وسیله پرده نازکی جدا شده است. این آگاهی باطنی همیشه مترصد و منتظر مواقع مناسب برای ظهور و بروز واقعی از خود نشان میدهند. محال است جهان کائنات را به شکل مجموعه واحدی به نظر آورد، مگر آنکه از این آگاهیهای باطنی کمک خواسته شود.
این سخن جیمز برای دستیابی به مقامات عرفانی کاملاً مغایر آن چیزی است که عرفای مسلمان در بیان سلوک عملی و برنامههای تهذیب و تزکیه نفس توصیه میکنند. لازم است در نقد این گفته جیمز به نمونههای زیادی از تجربه دینی رهبران دینی و عرفای بزرگ اشاره شود که با پرهیز از مصرف هرگونه داروی روان گردان به معرفت شهودی و علم حضوری نائل میشدند.
ج) آذربایجانی برای بیان آراء عرفای اسلامی به دیدگاههای شیخ اشراق، ملاصدرا و سیدحیدر آملی و خواجه عبدالله انصاری در موارد زیادی از جمله صفحههای ۲۱۸-۲۲۰ و ۲۳۴-۲۳۶ توجه میکند و پایه افکار و آراء آنها را ملاک توجه به عرفان اسلامی قرار میدهد و از بیان آراء محیی الدین عربی که به شیخ اکبر معروف است خودداری میکند، در صورتی که به گواه همه مورخان عرفان، اهمیت ابن عربی در این ورطه با دیگران قابل مقایسه نیست و لازم است به دیدگاههای او توجه شود.
هـ) در اثر ویلیام جیمز جامعیت مطالب به چشم نمیخورد. همان طور که قبلاً گفتیم روان شناسی دین دارای ۵ نوع مبحث است. در این کتاب به سه موضوع خاستگاه دین، آثار دین داری و عوامل مؤثر در کیفیت دین داری پرداخته شده است، اما از مباحث دیگر ( مقایسه روان دیندار و روان بی دین و عوامل پیروی از یک دین خاص ) غافل شده است. از سوی دیگر، میزان پرداختن به سه موضوع دیگر در کتاب به یک اندازه نیست. برای مثال به مبحث بررسی آراء مربوط به خاستگاه دین و آثار دین داری گاهی بیش از اندازه لازم پرداخته شده، اما مباحث مربوط به کیفیت دین داری ناقص است. اختصاص حجم زیادی از مطالب به طرح دیدگاههای متنوع جامعه شناسان و روان شناسان و برخی اندیشمندان مسلمان و مسیحی به صورت مقایسهای و مبسوط درباره مقولاتی مانند خاستگاه دین و ایمان و تجربه دینی … در یک اثر عمومی روان شناسی دین بسیار معقول است؛ نه اثری که محور و موضوع آن تفسیر اختصاصی آراء ویلیام جیمز است.
نتیجه گیری
در جامعه علمی توجه به نقد و بررسی درست یک اثر، نشانه اعتبار و توجه به جایگاه علمی آن اثر است. بی شک تحقیری برای یک اثر بالاتر از آن نیست که کسی پروای نقد و تبیین خطاهای احتمالی آن را نداشته باشد و آن را شایسته اعتنا نداند. کتاب روان شناسی دین به عنوان یک کتاب دانشگاهی دارای جوانب قوتی است که مهمترین آن معرفی و بررسی بی سابقه و دقیق آراء روان شناس تأثیرگذار ویلیام جیمز به بیان شیرین و شیوای فارسی است. مؤلف علاوه بر پرداختن به موضوعات اصلی چیستی دین و دین داری، خاستگاه دین و منشأ دین داری، تحلیل ایمان و تجربه دینی و آثار دین داری، به برخی مسائل دیگر از قبیل بررسی نظریات مختلف درباره دین داری، جایگاه ضمیر غیرهوشیار و بررسی نظریه اراده معطوف به باور درباره ایمان و داوری جیمز، بررسی عرفان از دیدگاه جیمز و تأثیر داروهای روان گردان در دین پرداخته است. این مطالب که به طور منسجم و با نظم و نسق منطقی تنظیم شده است، مستند به منابع دست اول است. اما نقصهایی در بیان و نقد آراء ویلیام جیمز درباره دلیل رویکرد انسان به دین خاص و تفاوت روانی انسان دیندار و بی دین و همچنین مسائل مربوط به بیماری روانی و عصبی رهبران دینی و تأثیر مسکرات در کسب احوال عرفانی و عدم توجه چندان به آراء ابن عربی بنیان گذار عرفان اسلامی وجود دارد که البته این کاستیها به هیچ وجه از ارزش و اعتبار این اثر نمیکاهد.