اولن آندرهیل (۱۹۴۱-۱۸۷۵) متفکر و عرفانپژوه انگلیسی بود. او با نگارش بیش از ۴۰ کتاب به یکی از چهرههای مهم قرن بیستم تبدیل شد. او را احیاگر مفهوم قدسیت به عنوان رسالت هر مسیحی میدانند. وی در خصوص عرفان و سلوک عارفانه به تأمل پرداخته بود. یکی از مباحث وی در خصوص “مراقبه” بود. او برای ورود به این بحث، ابتدا مراتب مختلف زندگی را تبیین میکرد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، از نظر آندرهیل زندگی دارای سه مرتبه است: مرتبه اول آن، همان اعمال بدنی روزمره است که انسان در همه شرایط به انجام آن میپردازد. آندرهیل، مرتبه دوم زندگی را مرحلهای میداند که انسان به تأمل روی میآورد و به درک دوزخ و بهشت میپردازد و حتی به مصائب مسیح آگاه میشود.
اولن آندرهیل این مرتبه دوم را مرحلهای میداند که بر اثر مراقبه به دست میآید. به تعبیر او این مرتبه از زندگی، در حقیقت به مثابه مرتبه اول حیاتی است که بر مبنای مراقبه استوار است و ترکیبی از زندگی فعال و مراقبه گونه است. در این مرحله، عمل مراقبه انسان را به سمت امر متعالی سوق میدهد. اما از سوی دیگر، گاه انسان به امور بدنی توجه میکند و از تعالی خارج میشود. به تعبیر دیگر، این مرتبه، میانه امر متعالی و امر دنیوی است.
اما در مرتبه سوم، وجود انسان از عشق لبریز میشود. در این مرتبه است که انسان میتواند بر جهالتها غلبه پیدا کند. این مرحله، عالیترین مرتبه حیاتی است که هر فردی میتواند داشته باشد. آندرهیل معتقد است که: اگر چه حیات مرتبه اول و دوم خوب و مقدس قلمداد میشوند، لیکن این دو حیات با مرگ به پایان میرسد. اما حیات سوم را هیچ عاملی حتی مرگ، بیماری، بیخانمانی و زندان، تهدید نخواهد کرد. انسان اگر به این مرتبه از زندگی دست پیدا کند، هیچ امری او را ملول نخواهد کرد.
حیات نوع اول به انسانها فرصت نشستن و استراحت کردن را میدهد، ولی حیات نوع دوم؛ صرفاً انسان را دعوت به فعال بودن میکند. آندرهیل همچنین اذعان میدارد که در حیات مرحله دوم، فرد مراقبه گر، از طبیعت کمک میگیرد تا به امر متعالی نائل گردد. در این مرتبه با استعانت از همین عناصر طبیعت، تکامل انسان حاصل میشود.
به تعبیر اولن آندرهیل: در حیات نوع دوم، اولن شکل مراقبه رخ میدهد که انسان جایگاه خود را در عرصه الهی مییابد. آندرهیل از این شکل مراقبه، تعبیر به نوعی بازی یا ورزش میکند که در آن، انسان با همه چیزِ طبیعت در ارتباط است و برای برنده شدن نیاز دارد به همه عناصر زمینِ بازی واقف باشد. بنابراین گوش دادن به موسیقی طبیعت و مطیع بودن در برابر او، اولن شکل و مرتبه مراقبه محسوب میشود. بازیکنان این طبیعت گاهی با انسان میجنگند و گاهی در صلح قرار میگیرند. گاهی خشونت آمیزند و گاهی در آرامش به سر میبرند.
اولن آندرهیل پس از ترسیم این سه مرتبه از زندگی و توجه دادن به مراقبه، سپس مراتب مختلف مراقبه را نیز به تصویر میکشد.
مراحل مختلف مراقبه در مرحله نخست، توجه و التفات مراقبه گر، بیشتر به امور طبیعت و وقایع اطراف خود است. در این مرتبه، مراقبه گر توجه دارد که طبیعت، همگی از ظهورات حضرت حق است و بواسطه آن میتوان به تعالی دست یافت.
در مرحله دوم مراقبه، سالک با عملیات فعالانه و بیوقفه خویش یا در قالب مراسم مذهبی، احساسهایی به دست میآورد. سالک در اثر این احساس، با وارد کردن فشار بیشتر بر بدن دنیوی خود، در صدد تحقق یافتن حقیقت بیشتر، اتحاد بدون واسطه و تکامل یافتن نفس خود است. از آنجایی که آگاهی و هوشیاری قویتر، خود نوعی فشار برای سالک محسوب میشود، اگر سالک از آن تبعیت کند، به عشق مطلوب خود دست مییابد. این خود، منجر به عمیقتر شدن تفکر سالک و با کیفیتتر شدن حیاتش میشود.
اولن آندرهیل از مرحله دیگری نیز یاد میکند. این مرتبه که مرحله نهایی در مراقبه است و اتحاد با حقیقت متعالی محسوب میشود، عارف به مرحلهای وارد میشود که کاملاً برایش ناشناخته است. همانند مسافری که وارد شهری جدید میشود و هیچ آشنایی در آن سراغ ندارد. در این موقعیتِ مشابه نیز عارف در جریان مراقبه، کسی را نمیشناسد، جز دری که میداند به سمت خدا باز میشود. مرحلهای عمیق در مراقبه که آرامشی توصیف ناپذیر دارد و روح سالک به تدریج از قبض و شخصیت محدود و تنگی که در آن به سر میبرد، آگاه میشود. اما کماکان تمایلی ضعیف به بازگشت به حسهای پیشین در او وجود دارد. تمایلی که او را از احاطه شدن کامل که تنها راهِ به آرامش رسیدن است، دور نگه میدارد.
اگر عارف سالک، قادر به برطرف کردن آن باشد، این اتحاد کامل و انتقال او از تاریکی و غربت به سمت نور و روشنایی محقق میشود که تولدی دوباره یا خودآگاهی و وجود یافتن مجدد را برایش به دنبال دارد؛ به طوری که عمل خدا، عمل بشر گردد. و به حیاتی نائل میشود که عرفا آن را “حیات عرفانی” مینامند.
سرانجامِ مراقبه
اولن آندرهیل در بیان اهمیت مراقبه، به بیان کارکرد و سرانجام آن نیز میپردازد. از نظر وی، مراقبه منجر به تمرکز افراد بر حیاتشان میشود و بدین ترتیب، باعث دگرگون شدن نوع حیات و قوّت یافتن بیشتر آن میگردد. در نتیجه چشم اندازی وسیعتر، جهانی جامعتر، پر معناتر و درخشانتر برایشان پدیدار گردد.اولن آندرهیل با ذکر این مراحل و مراتب، عنوان میکند که مراقبه، قوهای است که شایسته هر انسانی است؛ لیکن افراد اندکی رنج پروردن آن را به جان میخرند. سالک با مراقبه و به واسطه حواس خویش، به تجارب بسیط و بی واسطهای نائل میشود که این تجارب کمتر ما را میفریبد.
اولن آندرهیل بر این باور بود که امر مراقبه، از همین حواس انسانی حاصل میشود و میتواند تا مراحل متعالی صعود پیدا کند. وی معتقد بود که بدون تفکر نیز میتوان وارد امر مراقبه شد و در این مسیر بدون تفکر نیز به سر منزل مقصود رسید. به باور او مراقبه تنها منحصر به فرادی است که اصالتی برای عقل قائل نیستند و تنها به حس خویش اعتماد میکنند. به باور او تنها افرادی میتوانند در این مسیر قدم بگذارند که به امر و نهی عقل خود بیتوجهند و شهود را چراغ راه قرار دادهاند.
رویکرد اولن آندرهیل متفکر البته شایسته نقد است. در این متن تنها گزارشی از ایده ایشان طرح شده است.