مرحوم نیکو یکی از افراد مهمی است که پس از حضور پررنگ در میان بهائیان، از آئین بهائی تبری جست و چندین جلد کتاب در نقد آن نگاشت وی قلبا هیچ گاه بهائی نبود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، یکی از روشهای تبلیغ بهائیان برای جذب بیشتر افراد به این آئین؛ انتخاب نخبهها و دانشمندان جامعه است. در واقع بهائیان با این ترفند، به دیگران اینگونه القا میکنند که اکثر گروندگان به بهائیت، اهل فضل و دانش و از تحصیلکردگان هستند و بهائیت را با جان و دل پذیرفتهاند و بدین وسیله عوامالناس را فریفته و بهسوی خود میکشند. (مراغی، ایقاظ، ص ۴۰)
لازم است به این نکته توجه شود که عده زیادی از مبلغان بهائی پس از مواجهه با علما و دانشمندان مسلمان متوجه بطلان فرقه بهائیت شدهاند و از آن تبری جسته و برگشتهاند. این افراد که در اصطلاح «متبرّی» خوانده میشوند و به چند دسته قابل تقسیم هستند.
۱-افرادی که از بهائیت برگشتهاند، اما به دلایل مختلف مثل مطامع دنیوی یا ترس از برخورد تشکیلات بهائیت و طرد شدن از سوی دوستان و نزدیکان بهائی خود به دستور محفل بهائی، بازگشت خود به اسلام را علنی نمیساختند و توبه خود را اظهار نمیکردند که میتوان به اسامی و شرح حال آنان در نوشتههای «آیتی، نیکو، صبحی و …» مراجعه نمود.
۲-افرادی که به طور علنی از بهائیت برگشته و مخالفت خود با بهائیت را آشکار ساخته و آسیبها و خطرات احتمالی این امر را که میتوانست از ناحیه تشکیلات فرقه متوجه آنان گردد به جان خریدند. برخی از آنها وقایع و گزارشهای خود را نوشتند، اما جامعه بهائی از انتشار آن جلوگیری کرد. روند بیداری و بیزاری نخبگان بهائی از این مسلک، در زمان پهلوی دوم و در دهه ۴۰ و ۵۰ بهوفور مشاهده میشد و بازگشت شمار زیادی از آنها مستمراً در مطبوعات انعکاس مییافت و در بین آنها چهرههایی به چشم میخورد که از مبلغان یا کارگزاران برجسته محفل بهائیت در ایران محسوب میشدند، نظیر غلامعباس گودرزی مشهور به ادیب مسعودی، امانالله شفا و مسیحالله رحمانی.
۳-افرادی که به طور علنی از امر بهائی اعراض کرده و برگشتند و وقایع و گزارشهای خود را نوشتند و منتشر کردند؛ مانند میرزاصالح اقتصاد مراغهای که از نخستین کسانی بود که با مطالعه کتاب کشفالحیل آیتی، پشتپا به مسلک میرزاحسینعلی بهاء و بهائیّت زد و از دیدهها و شنیدههایش کتاب «ایقاظ» یا بیداری را به رشته تحریر کشید و منتشر کرد. وی با تأیید و تصدیق نوشتههای عبدالحسین آیتی در «کشفالحیل» و میرزا حسن نیکو در «فلسفه نیکو»، خدعهها و حیلههای میرزاحسینعلی نوری و فرزندش عباسافندی (عبدالبهاء) و شوقیافندی جانشین او را بیرون ریخت و آشکار ساخت.
میرزاصالح اقتصاد در کتاب خود درباره افرادی که از بهائیت برگشتهاند، اینگونه مینویسد:
«تعداد افرادی که به طور علنی از بهائیت اِعراض کردهاند و در میان بهائیها به ناقضین نامیده شدهاند خیلی است. از جمله این افراد؛ جمال بروجردی است که مبلّغی مبرّز بود و به لقب اسماللّه موسوم بود، سیّد مهدی دِهَجی که او هم اسماللّه لقب داشت، سیّد علیاکبر دِهَجی، جواد قزوینی، خلیل و جلیل خویی و میرزااسداللّه اصفهانی که ایشان مقالاتی در رد بهائیت نوشته است، از جمله به سِفر تکوین شرحی مبسوط مرقوم داشته است و پسر ایشان، دکتر فرید است که در زمان مسافرت عباسافندی به امریکا از ملتزمین ایشان بود.
عدّهای نیز پرده از روی کار برنداشتند و به بطلان بهائیت اعتراف نکردند؛ امثال سیّد اسداللّه قمی که شرح مبسوطی از ایشان دارم که مکرّر در مکرّر میگفت: «اگر من مسلمان بودم، حالا از این سادات بیسروپا میشدم؛ ولی در ظلّ امر بهائی، قابلتوجّه شده و در هرکجا باشم در کمال استراحت، آسایش مینمایم» اگر میخواست این لکه را از روی خودش بردارد، مردود طرفین میشد و کسی اعتنایی نمیکرد. لهذا بیچاره در اواخر عمر در خانه میرزا آقاخان قائممقامی جان به جانان سپرد. امّا افرادی که علناً یا سراً از امر بهائی اعراض کرده و برگشتهاند، از آنجاییکه وقایع و گزارشات خودشان را ننوشتند و یا اگر نوشتند، حضرات بهائی به هر دسیسهکاری در طبع و انتشارش موانعی پیش آوردند. بنابراین، تا حال مستور و پوشیده مانده بود». (همان، ۷۸ و ۷۹)
شرح حال
حاج میرزاحسن بروجردی ملقب به نیکو در دهم اسفند ۱۲۵۹ در بروجرد به دنیا آمد. پدر و مادرش از خانواده بزرگان و مؤمنان بودند و جدّش حاج آقا عباس مردی عالم و نیکخواه بود. پس از طی دوران کودکی و فراگرفتن علوم قدیم و جدید، ادبیات فارسی و عربی را نزد علمای شهر خود آنچنان تکمیل کرد که مورد توجه واقع شد.
طی دو سال که برای حج بیتالله الحرام و زیارت مدینه و عتبات عالیات سفر نمود، فرصت خوبی برای تکمیل معارف اسلامی پیدا کرد.
ادعای علیمحمد باب و میرزا حسینعلی بهاءالله و ضعف حکومت قاجار، به حدّی در مردم ولوله انداخت که موضوع بابی و بهائی از مهمترین مسائل روز بهشمار آمد و مورد توجه همه محافل دینی واقع گردید. از اینرو، میرزاحسن نیکو به تهران احضار شد و خدمتی را تقبل کرد که چندین سال برای تحقیق و مطالعه در موضوعات موردنظر مسافرتهایی به شرق و غرب داشته باشد.
حسن نیکو در طول این مسافرتها زبان انگلیسی را فراگرفت. علاوه بر آن با زبانهای عربی و اردو نیز آشنا شد و پس از مراجعت به ایران در دبیرستانهای تهران، تعلیمات دینی و ادبیات فارسی و عربی تدریس میکرد.
وی برای اینکه فرصت کافی برای تنظیم و چاپ تحقیقات چندینساله خود نسبت به بهائیت داشته باشد از خدمت در دانشگاه صرفنظر کرد و حاصل مطالعات و مشهودات خود را در کتاب فلسفه نیکو منتشر ساخت.
حسن نیکو در ایام فراغت خود بیشتر در کتابخانه شخصی خود مشغول مطالعه بود و علاوه بر تصحیح نوشتههای دیگران، مقالات متنوع ادبی، دینی و اجتماعی در بسیاری از روزنامهها و مجلات مینوشت. (نیکو، فلسفه نیکو، ص ۳۴)
از دیگر فعالیتهای علمی نیکو؛ چاپ مقالات متعددی در زمینه بهائیت در نشریه آئین اسلام بود. (جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران، ص ۱۵۷)
بخش عمده مباحث ضدّ بهائی نشریه آئین اسلام را حسن نیکو و عبدالحسین آیتی که خود سوابق بهائیگری داشته و از آن بازگشته بودند، عهدهدار بودند. (همان، ص ۱۳۸)
حسن نیکو در سال ۱۳۳۸ هـ.ق بر اثر عارضه سکته سلامت خود را از دست داد و ضعیف شد و در بامداد روز چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۴۱ هـ.ش برابر با هجدهم ماه مبارک رمضان ۱۳۸۲ هـ.ق به دار باقی رحلت نمود. مزارش در امام زاده عبدالله، آرامگاه خانوادگی نیکو است. (نیکو، فلسفه نیکو، ص ۳۵)
عقیده نیکو
درباره عقیده نیکو بنابر آنچه خودش در کتاب فلسفه نیکو نوشته است میتوان اینگونه گفت که او هیچوقت بهائی نبوده و فقط برای انجام تحقیقات به این گروه وارد شده بود. خودش در صفحه ۱۸۹ کتاب فلسفه نیکو نوشته است: «من هیچوقت بهائی نبودم و خیلی هم افتخار میکنم».
میرزاصالح اقتصاد مراغهای نیز درباره عقیده نیکو در کتابش همین را ذکر کرده است: «حضرت حاجی میرزاحسن نیکو که ایشان نیز به عقیده حضرات، از مبلّغین مشهور بوده و در اخبارات امری طهران اسمشان مکرّر ذکر شده، در این اواخر پس از مسافرتی طولانی به هندوستان و مصر و حیفا، اعراض نموده، کتابی موسوم به «فلسفه نیکو» نوشته و اینک از طبع در آمده و منتشر است. درصورتیکه اساساً آقای نیکو میگویند برای کشف همین دسایس و حیل وارد حضرات شده و آنها ندانسته، به ریش خود گرفتند». (مراغهای، ایقاظ، ص ۷۹)
نیکو در کتابش اذعان دارد که به علت نزدیک شدن به حضرات بهائی برای کشف مطالب مخفیه و فهم حقایق بابی و بهائی ناچار به معاشرت و صحبت با نزدیکانشان بودم و میدانستم این محرمیت مستلزم سوءتفاهم و در معرض غیبت و افترا قرار گرفتن بعضی مردمان سطحی و بیخبر خواهد بود، ولی در این راه از هیچ مانعی نترسیدم و موفق شدم تا نقطه قطب گمراهی بروم و حقیقت فلسفه ضلالت و فریبندگی را یافته و قدری از معلومات خود را به رشته تحریر درآورم. ( نیکو، فلسفه نیکو، ص ۱۸۸)
حاج میرزاحسن نیکو درباره بهائیت اینگونه گفته است:
«این طریقه به خودی خود رو به زوال و اضمحلال است و کاملاً آیه «وَ مَثَلُ کَلِمهٍ خَبیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبیثَهٍ اجتُثّت مِن فَوقِ الارضِ ما لَهَا من قَرار؛ و مثل کلمه خبیث و پلید مانند درخت پلیدی است که ریشهاش به زمین نرود؛ بلکه بر روی زمین است و ثبات و بقایی نخواهد داشت و زود خشک میشود». (سوره ابراهیم، آیه ۲۶) در خصوص حضرات مصداق پیدا کرده و هرکس وارد آنان شود و فریب موقتی آنان را بخورد، یک سال یا دو سال طول نمیکشد که به سستی دلایل و شنایع اعمال آنها واقف گردیده، عقب مینشیند و برمیگردد. (نیکو، فلسفه نیکو، ص۴۶)
شجاعت و گرایش به حقگویی در حسن نیکو در زمان حضور او در بین بهائیان بسیار بوده است. نمونههای فراوانی از این گرایش به حقگویی را در داستانهای متعددی که خود نیکو در کتابش روایت کرده است میتوان دید. بهعنوان نمونه، یکی از آنها را بهطور خلاصه در اینجا نقل میکنیم:
«رئیس محفل روحانی رنگون (نام شهری است) با یک نفر بهائی دیگر که عکا را دیده در قضیهای اختلاف میکنند. این گفته بود دیده که میرزا و میرزاعباس در عکا به نماز جماعت و ادای فریضه جمعه حاضر میشدند و به امام عکا و حیفا اقتدا مینمودند، آن گفته بود: «معاذالله! این چه افترائی است که میزنی! کسی که جمعه و جماعت را در کتاب اقدس خود نسخ فرموده و نمازی دیگر آورده چگونه میرود نماز نسخشده را، آن هم به جماعت بهجای بیاورد!» بالاخره نذری میبندند و طرفین بدین قرار رضا میدهند که تلگراف حرکت نیکو از بمبئی رسیده و دو روز دیگر وارد رنگون میشود، هرچه او در این باب علیه هر که گفت، باید نذر را ادا کند. نیکو میگوید چون وارد رنگون شدم، طرفین نزدم آمدند. این با چهره برافروخته گفت: آقای نیکو افترای عجیب را بشنو! این میگوید جمال مبارک و سرکار آقا (منظور بهاءالله و عبدالبهاء) به مسجد اسلام میرفتند و نماز منسوخشده جماعت را بهجای میآورند، آیا چنین است؟ مرا تبسمی فرا گرفت و گفتم: آری، علاوه بر آن، تمام ماه رمضان را هم روزه میگرفتند. آن شخص با حرارت رنگش پرید و آنچه باید بفهمد را فهمید. چون آن آدم از صراحت لهجه و صدق گفتارم از امر بهائی برگشت، سایر بهائیان آنجا به من اعتراض کردند که چرا شما این راست را گفتید تا او از دین بهائی برگردد؟ گفتم: شما به فاعل فعل که میرزا و پسرش باشد اعتراضی ندارید که چرا نماز منسوخشده را بهجای آوردهاند، به من تعرض میکنید که چرا راست گفتهام!» (همان، صص ۷۷۱ – ۷۷۳)
خروج از بهائیت
همانطور که در بالا گفته شد، به گفته خود نیکو او هیچگاه قلباً بهائی نبوده است، اما بهخاطر تحقیق و مطالعه و رفتوآمد با آنان اینگونه بهنظر میرسیده است که او بهائی است و همچنین به علت شرکت در محافل تبلیغی آنان بهعنوان مبلغ بهائی شناخته میشد.
اما آنچه در ظاهر درباره او گفته شده این است که حسن نیکو مقارن توبه عبدالحسین آیتی از بهائیت جدا شد.
«رهبران بهائی درباره علت خروج نیکو و آیتی از بهائیت اینگونه گفتهاند که: «آیتی و نیکو پول زیاد میگرفتند و چون صندوق مالی بهاءالله رو به نقصان رفته بود و نتوانست درخواست آنان را اجابت کند، آنها ادبار نمودند و قلم اعتراض به دست گرفته و پرده اسرار را گشودند! نیکو در جواب این سخن در کتابش اینگونه گفته است: این عیناً تفی است که به ریش گوینده میافتد؛ زیرا معلوم میشود هیچکس به روحانیت بهاء قائل نشده تا به او معتقد شود و هرکسی دیگران را به این امر دعوت مینموده اجیر و مزدور بوده؛ یعنی برای پول این کار را میکرده است». (نیکو، فلسفه نیکو، ص ۲۴۹)
میرزا صالح اقتصاد مراغهای درباره شرح خروج نیکو از بهائیت اینگونه گفته است که؛ «عکس توبهنامه باب که در خزینه دولتی بود، در این اواخر در آمد و در هیچ کجا تا آن زمان این توبهنامه دیده نشده بود. بهمحض آشکار شدن این توبهنامه، عباسافندی دستور محو آن را داد.
میرزاصالح در ادامه میگوید: «پس از دیدن این توبهنامه دیگر فرصتی برای استقامت در دین بابی و بهائی برای کسی نخواهد ماند. جناب فاضل شهیر حاجی میرزاحسن نیکو نیز در «فلسفه نیکو» چند جمله اینها را درج فرموده. شوقیافندی نیز نظر به اینکه عباسافندی در وصیّتنامه خود نوشته که هرکس مخالفت نمود بعد خواست توبه نماید، هیچ عذری را از او قبول ننمایید، لهذا حاجی میرزاحسن را نیز طرد کردند». (مراغهای، ایقاظ، ص ۹۲)
برخورد بهائیان پس از خروج نیکو از بهائیت
نیکو درباره برخورد بهائیان با وی بعد از خروجش از بهائیت در کتابش اینگونه نوشته است: «از روزی که من فلسفه نیکو را نوشتم دمی نیاسودم و ساعتی آرام نبودم. بعض بهائیان که در وزارت جنگ جزئی تأثیری دارند، برای مختصر شغل اینجانب در مدرسه فنی قورخانه این در و آن در زدند تا بالأخره پس از کشمکشها، آن حقوق را نصف کردند و بهعلاوه وزارت معارف که خود به طیب خاطر از بنده دعوت نموده تا قسمتی از تعلیم ادبیات دوره متوسطه را عهدهدار شوم، هنوز به جایی نرسیده؛ یعنی بهائیان باخبر و نفوس صاحباثر بهطور غیر مستقیم ابرام نموده و نگذاردند این کار انجام گیرد». ( نیکو، فلسفه نیکو، ص ۴۵۶)
او همچنین درباره زندگی بعد از بهائیت میگوید آقای آیتی، بنده و آقای صبحی که به اصطلاح حضرات معاند امرالله شدیم و بهگفته حیفا که به پیروانش وعده داده بود که آیتی و نیکو و صبحی و غیره به شدیدترین ذلتها و بلایا دچار خواهند شد، اتفاقاً بعد از خروج از بهائیت عمر طولانی نموده و بههیچ وجه ابتلا و ناخوشی یا تنگدستی که لازمه عالم طبیعت است به ما روی ننموده؛ بلکه از زمان پیش هم از هر حیث بهتر زندگی نمودهایم. ( همان، ص ۶۹۱)
معرفی کتاب فلسفه نیکو
میرزاحسن نیکو، با نوشتن کتاب «فلسفه نیکو» بیریشه بودن فرقه بهائیت و فساد رهبران این فرقه را آشکار کرده است. مؤلف این کتاب در مسیر افشای ماهیت استعماری فتنه باب و بهاء، موشکافانه دیدگاههای خود را شرح و بسط داده تا ناآگاهان از ترفندهای فریبکارانه بهائیان، آگاه شوند و از کنار دام و دانه آنها بهسلامت بگذرند. شاید بتوان ادعا کرد که این کتاب تمکیلکنندهای ضروری برای کتاب کشفالحیل مرحوم آیتی در هدایتگری باشد.
گزارش تحلیلی از تاریخ بابیت و بهائیت و همچنین بررسی و نقد منطقی آموزهها و احکام باب و بهاء (موجود در کتاب بیان نوشته باب و اقدس نوشته حسینعلی بهاء) از بخشهای خواندنی کتاب فلسفه نیکو است، که در ضمن آنها مطالب ارزشمند فراوانی نیز همچون مشاهدات و مسموعات جالب خویش از دوران همکاری با فرقه را باز گفته است.
فلسفه نیکو در چهار جلد منتشر شده است. این چهار جلد از سال ۱۳۰۶ تا ۱۳۲۵ شمسی تقریباً در هزار صفحه چاپ و منتشر شده است و از آن چاپهای عدیده به عمل آمده است.
جلد نخست فلسفه نیکو، در آذر ۱۳۰۶ در چاپخانه خاور تهران و جلد دوم آن در تیر ۱۳۰۷ در همان چاپخانه، به چاپ رسید. جلد اول به زبان انگلیسی نیز ترجمه گردیده است.
نویسنده در این دو جلد به بیان خرافات در بهائیت پرداخته است.
جلد سوم در مهر۱۳۱۰ در چاپخانه فرهومند تهران به چاپ رسیده است. نویسنده، در این جلد مطالبی را درباره تاریخ بابیت و بهائیت و شرح پیدایش آنها نوشته است. به گفته خودش این تاریخ را از تمام کتب بهائیان که در دست است و از کتب جمیع مورّخان که در این زمینه تحقیق کردهاند جمعآوری نموده و عصاره و خلاصه تاریخ را که عین حقیقت است آورده است.
نیکو در بیان علت نوشتن تاریخ بهائیان میگوید؛ چون بهائیان تاریخ را وسیله تبلیغات خویش قرار میدهند، لذا تصمیم گرفت با نوشتن تاریخ صحیح، جعلیات آنان را افشا کند؛ چراکه خود آنها نخستین کتابهای تاریخی خود را جعل و منتشر ساختهاند. (نیکو، ص ۵۴۶)
جلد چهارم در فروردین ۱۳۲۵ در چاپخانه تابان تهران زیور طبع یافت. در این جلد در ادامه تاریخ باب، به تاریخ بهاء و ازل میرسد و دعواهای برادران بر سر میراث الوهیت و ربوبیت و ترورهای آنها و بعضی از اسرار سیاسی را ذکر میکند.
در انتهای جلد چهارم مبحثی را تحت عنوان «علت گمراهی و میل به کیش بهائی» آورده است که در آن از چندین نفر که چندین سال گرفتار بهائیت بودند و سرانجام به واسطه قلم کشف الحیل و فلسفه نیکو نجات یافتهاند گزارشی را ذکر کرده است.
مرحوم نیکو در بیان علت نگارش کتاب اینگونه میگوید: «در آن مدتی که بهائی بودم از ایران تا سواحل چین و مصر و سوریه و فلسطین و بینالنهرین با زن و مرد و کوچک و بزرگ بهائی حشر و نشر نموده و جز بهراستی و حقیقت رفتار نکردم و کوچکترین خطا و اشتباهی ننمودم. تا وقتیکه دیدم محفل روحانی طهران اسم من را در یکی از الواح و فرامین نوشته بود، فوراً کاغذی نوشتم که اسم من را در زمره خودتان ننویسید من بهائی نیستم. از آنجا که میدانستم شاید محفل به ملاحظاتی که دارند، تبرئه و انکار من را منتشر نکنند، به هرکسی رسیدم عقیده خود را اظهار نمودم. همچنین به همین جهت مجبور شدم عقیده خود را بدین کتاب انتشار دهم». (نیکو، فلسفه نیکو، ص ۴۴)
او در جای دیگری میگوید: « … با تحقیق و تفحص کاملی که از کتب و کلماتشان (حتی بیشتر از خودشان) انجام دادم و با اطلاع وافی که به روحیّات و آداب و عقاید آنان حاصل نمودم و اغلب دنیای بهائیت را سیر نموده و با کوچک و بزرگ و زن و مرد آنها ملاقات و صحبت داشته، اسرار آنان را کاملاً بهدست آورده و این کتاب را تدوین و تألیف نمودم… من مدتی سرمایه عمر خود را تلف نموده و برای آنکه دیگران را از تفحص این مسائل بینیاز کنم، به زحمات بسیاری با حضرات محرمیت کامل حاصل نمودم و بر اسرار آنها واقف گردیده و موفق به نگارش این کتاب شدم». ( همان، ص ۱۸۶ و ۱۸۷)
«پس از آنکه دو جلد کتاب فلسفه نیکو منتشر شد و تأثیرات مهمه در جامعه بهائیان نمود و ارکان بیان و ایقان را ویران ساخت و در احتفالات و اجتماعشان غلغله انداخت، بهائیان متزلزل و برگشته، از هرطرف به اتحاد و اتفاق به مرکز میثاق نوشتند: چه نشستهای که از کشفالحیل، حیل مخفیه مکشوف گردید و از فلسفه نیکو علت دینسازی و شریعتبازی معلوم و معروف شد. چه باید کرد؟ جوابشان را چه باید داد؟ … فلسفه نیکو پرده اسرار را نمود و خفتگان را بیدار فرمود، از فلسفه نیکو امر بهائی مخفی بود و پیدا شد، ضایع بود و رسوا شد». (همان، ص ۵۰۵ و ۵۰۶)
سیدحسین قزوینی حائری میگوید: «من این کتاب را که اثر خامه و افکار عالیه فیلسوفانه فاضل یگانه آقای حاج میرزاحسن بروجردی ملقب به (نیکو) است، بهدقت مراجعه و مطالعه نموده و بر مطالب مندرجهاش اطلاع کامل حاصل کردم. میتوان گفت تاکنون کتابی که کاملاً محتوی بر اسرار و تزویر شیطنتکارانه و اعمال مدلسانه این فرقه بوده طبع و نشر نگردیده. کتاب فلسفه نیکو، نیکو اسمی است با مسمّی و شامل جملاتی است مملو از معنی، که مطالعه آن علاوهبرآنکه انسان را بر فلسفه گمراهی گمراهان بهویژه آن جماعت بیآئین مطلع میسازد، مراتب فضل و دانش و زحمات مؤلف کتاب را واضح و هویدا میکند… بالجمله بر برادران دینی و دوستان ایمانی، بلکه بر عموم کسانی که خود را مخلع به خلعت و مشرف به شرافت انسانیت میدانند، از هر قسم و هر طبقه و هر نژاد و هر دین و هر مذهب که باشند، لازم است که این کتاب را مطالعه نمایند و از آن استفاده کنند». (همان، ص ۱۹۰ و ۱۹۱)
خود نیکو در کتابش درباره تأثیر این قبیل کتابها اینگونه گفته است: «نتیجه کتب ردیّه بر بهائیت فقط آن است که از ورود دیگران در آن راه جلوگیری مینماید، ولی در داخل بهائیت ابداً تأثیری ندارد؛ چراکه بهائیان کور شدهاند تا جمال مبین ببینند و کر شدهاند تا لحن ملیح شنوند و جاهل شدهاند تا از علم میرزا نصیب ببرند. ـ اشاره به سخنی از بهاء الله دارد». (همان، ص ۳۵۳)
نتیجهگیری
مرحوم نیکو یکی از افراد مهمی است که پس از حضور پررنگ در میان بهائیان، از آئین بهائی تبری جست و چندین جلد کتاب در نقد آن نگاشت. وی با بزرگان بهائی رفتوآمد داشت و به ملاقات شوقی افندی در حیفا نیز رفته بود. در نتیجه مطالبی که او در کتابهایش ذکر کرده است، برای شناخت آئین بهائی بهعنوان یکی از مراجع مهم میتواند بهکار رود و در راه تحرّی حقیقت کمک کند. در این مقاله، پس از معرفی مختصری از زندگانی او، به رفتاری که بهائیان با وی پس از اعلام تبری کردند، اشاره شده است. همچنین به عقائد و نوشتههای او در نقد آئین بهائی و معرفی کتاب فلسفه نیکو پرداخته شده است.
منابع:
مجله بهائی پژوهی
اقتصاد مراغی، میرزاصالح، ایقاظ یا بیداری در کشف خیانات دینی و وطنی بهائیان، ۱۳۹۰ه.ش، قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجلالله تعالی فرجه الشریف.
جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران، ۱۳۸۵ هـ.ش، قم: چاپخانه اعتماد.
نیکو، حسن، فلسفه نیکو، ۱۳۸۹ هـ.ش، تهران: راه نیکان.