بنیادگرایی چه از نوع دینی و چه از نوع غیردینی آن پدیدهای مدرن و مربوط به دوران معاصر است. این رویکرد به دین در واکنش به فروپاشی خلافت اسلامی در نیمه اول قرن بیستم و آثار زیانبار استعمار اروپایی در جوامع اسلامی، میان دو جنگ جهانی پدید آمد و با رویکرد سنتی به دین که ریشه در تاریخ و میراث مسلمانان دارد و متعلق به دوران پیشامدرن است، تفاوت دارد.
به گزارش ردنا (ادیاننیوز)؛ در سالهای اخیر نویسندگانی با استناد به پارهای احکام فقهی در فقه شیعی و سنی کوشیدهاند، نشان دهند که اقدامات داعش منطبق با فقه سنتی است و داعش خواهان اجرای احکام شریعت است. بهنظر میرسد این ادعا که از سوی برخی متفکران نواندیش مسلمان نیز مهر تأیید خورده است، خطا و مبتنی بر برداشتی گزینشی و جزئینگرانه از فقه سنتی است. به گمان من سرشت و طبیعت فقه سنتی محافظهکارانه است و با این افراطگریهای خشونتبار سازگاری ندارد.
فقه سنتی براساس تعامل با واقعیات و تجارب زندگی انسان مسلمان شکل گرفته است و به همین سبب فقه سنتی بهرغم وجود احکام مغایر حقوق بشر و نافی حقوق اساسی انسان، دارای بنمایههای انسانی نیز هست. برای مثال درحالیکه فقه بنیادگرا ریختن خون غیرمسلمان و بلکه مسلمان مخالف را مباح میداند، فقهای مسلمان اعم از شیعه و مذاهب چهارگانه اهل سنت با استناد به آیه «لا ینْهاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوکمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکمْ مِنْ دِیارِکمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ»(ممتحنه: ۷) به جواز زکات، صدقه و وقف برای کافران[۱] و حتی وصیت به نفع غیرمسلمانان فتوا دادهاند[۲] این احکام را مقایسه کنید با دیدگاههای داعش درباره غیرمسلمانان.[۳]
اگر بخواهیم برای فقه سنتی در سطح عمل اجتماعی یک فلسفه قائل شویم، آن حفظ امنیت و اجتناب از هرجومرج است. فقیهان سنتی شیعه و سنی همواره به این اصل ملتزم بودهاند و به سبب اولویتی که برای حفظ نظام جامعه و اجتناب از هرجومرج و عدم امنیت قائل بودهاند، حتی از احکام مجازاتهای خشن درکی انعطافپذیر داشتهاند. فجایع و جنایات زمانی میتواند شرعاً موجه شود که شریعت منهای اخلاق با قدرت درآمیزد و در قالب ایدئولوژی تمامیتخواهانه تعریف شود. اشتباه متفکران نواندیش مذکور آن است که میان فقه سنتی که براساس تعامل با امر واقع شکل گرفته و فقه بنیادگرا که بر محور قدرت و تغییر امر واقع سامان یافته است، تفاوتی قائل نشدهاند.
مشکل شریعت سنتی این است که در سطح فقه، متکی به پشتوانهای فلسفی و اخلاقی نیست و در استنباط احکام، ملاک اخلاق و عدالت را در نظر نمیگیرد. چنین شریعتی حتی اگر با قدرت نیز همسو شود، ممکن است در مقابل ستم سکوت کند، یا در خدمت و مورد سوءاستفاده قدرت قرار گیرد، کما اینکه در تاریخ نمونههای آنرا بسیار دیدهایم، اما نمیتواند منادی قساوت و بیرحمی آن هم از نوع داعش باشد، زیرا مبنا و محور فهم و استنباط آن از دین، قدرت نیست. درواقع نگرش سنتی در تعامل با دین، فاقد فلسفه قدرت است. به همین سبب گاه حتی در برابر قدرت دینی موضع انتقادی دارد.
اما نوعی دیگری از شریعت را میتوان سراغ گرفت که محصول رویکرد قدرتمحور به دین و متن دینی است؛ رویکردی که مبتنی بر فلسفه قدرت است و همهچیز حتی دین را از منظر قدرت میبیند و تحلیل میکند. این رویکرد در مواجهه با متن دین اگرچه فاقد معیار اخلاقی است، اما فاقد معیار نیست، معیار و فلسفه آن قدرت است. در این نگاه همهچیز دین بر محور و مدار قدرت میچرخد. دراین نگاه، دین بدون قدرت و حکومت اصلاً دین نیست. این رویکرد به دین رویکردی “بنیادگرا” است و با رویکرد سنتی تفاوتهای اساسی دارد. رویکرد بنیادگرا بهخلاف رویکرد سنتی به قدرت اصالت میدهد درنتیجه ستیزهجویی و خشونتطلبی جزو ذات این رویکرد است. بهخلاف اسلام سنتی که در مواجهه با امر واقع سرشتی انعطافپذیر دارد، اسلام بنیادگرا تهاجمی و ستیزهجو است و به دین نگاه ایدئولوژیک، حداکثری و تمامیتخواهانه دارد و خواهان دگرگونی امر واقع است و نه تعامل با آن.
تفاوتهای رویکرد سنتی و بنیادگرایانه
مهمترین تفاوتهای رویکرد سنتی و رویکرد بنیادگرایانه به دین عبارتند از:
۱. بنیادگرایی چه از نوع دینی و چه از نوع غیردینی آن پدیدهای مدرن و مربوط به دوران معاصر است. این رویکرد به دین در واکنش به فروپاشی خلافت اسلامی در نیمه اول قرن بیستم و آثار زیانبار استعمار اروپایی در جوامع اسلامی، میان دو جنگ جهانی پدید آمد و با رویکرد سنتی به دین که ریشه در تاریخ و میراث مسلمانان دارد و متعلق به دوران پیشامدرن است، تفاوت دارد.
۲. رویکرد سنتی، به دین به فقه و ظواهر دینی بها میدهد. اما رویکرد بنیادگرایانه به دین، به قدرت اصالت میدهد.
۳. رویکرد سنتی به دین خواهان تعامل با امر واقع است و بر حفظ وضع موجود و تعامل با آن و تضمین نظام اجتماعی مسلمانان تأکید دارد و از اینرو سرشتی محافظهکارانه دارد، اما رویکرد بنیادگرایانه خواهان تغییر واقعیت است و احتمال از دست رفتن جان انسانها را مانع چنین هدفی نمیداند، بنابراین سرشتی تهاجمی و رادیکال دارد.
۴. مسئله رویکرد سنتی به دین اجرای احکام است، اما مسئله رویکرد بنیادگرایانه حفظ مصالح قدرت است.
۵. رویکرد سنتی به حفظ امنیت و اجتناب از هرجومرج و ریخته شدن خون انسانهای بیگناه بها میدهد و هرجا تعارضی میان امنیت و حفظ دماء و اجرای احکام باشد جانب امنیت و حفظ دماء را میگیرد و تعطیلی برخی احکام را میپذیرد. گاه پرهیز از احتمال ستم و ریخته شدن خون انسانهای بیگناه در نگاه فقیهان بزرگی مثل میرزای قمی چنان اهمیت مییابد که به تعطیل حدود در زمان غیبت رأی دادهاند. اما رویکرد بنیادگرایانه درصورتیکه مصلحت قدرت ایجاب کند، عمل به احکام را به قیمت هرجومرج و ریخته شدن خون انسانها بهآسانی میپذیرد.
۶. رویکرد سنتی به دین دلبسته شریعت است اما رویکرد بنیادگرایانه دلبسته قدرت است. دراین رویکرد معیار پذیرش یا عدم پذیرش حکم شرعی مصالح قدرت است. ازاینرو اگر مصلحت قدرت ایجاب کند شریعت برصدر مینشیند و اگر مصلحت قدرت ایجاب نکند، شریعت و مظاهر آن مورد بیمهری قرار میگیرد.
۷. رویکرد سنتی به دین برای حاملان شریعت حرمت قائل است، اما مطابق رویکرد بنیادگرایانه به دین به همان راحتی که میتوان خون غیرمسلمان را ریخت، میتوان خون مسلمانان و حتی عالمان دینی مخالف را ریخت. رمضان البوطی عالم سنی تنها به جرم مخالفت با دیدگاههای داعش در همان آغاز بحران سوریه ترور شد.
ارجاعات:
[۱] محقق حلی، شرایع الاسلام: ۲: ۱۷۶ و المعتبر فی شرح المختصر، ۲: ۵۸۰، عبد الله عبدالرحمن السلطان، وقف المسلم علی غیر المسلم فی الفقه الاسلامی، مجله کلیه الشریعه و الدراسات الإسلامیه- جامعه قطر، العدد ۲۴، ۱۴۲۷/۲۰۰۶ صص ۳۸۴-۴۴۰
[۲] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۲۸: ۳۳-۳۴، الموسوعه الفقهیه، وزاره الاوقاف و الشئون الاسلامیه- الکویت، ۲: ۳۱۲
[۳] – اختلاف ماهوی میان رویکردهای سنتی و بنیادگرا به دین را میتوان در نقد شیخ یوسف قرضاوی فقیه برجسته اهل سنت به فقه بنیادگرای سلفی جهادی مشاهده کرد.. (یوسف قرضاوی در کتاب الصحوه الاسلامیه من المراهقه الی الرشد: ۲۹۰-۲۹۱)