در مطالعه ای که اخیراً و در مقایسه میان دینداران و غیر دینداران انجام شد نتیجه شگفتی به دست آمد: دین نمیتواند زندگی روزمره ما را اخلاقیتر کند.
ردنا (ادیاننیوز): فرض کنید شما واقعاً فرشتهای روی شانههای خود دارید که شما را به کارهای خوب توصیه میکند. آن فرشته احتمالاً آنچه را شما تاکنون نمیدانستهاید به شما نخواهد گفت. تازگی پژوهشی به منظور آشکار کردن چگونگی تجربیات اخلاقی ما در زندگی روزمره انجام گرفته که نشان میدهد دبنداران اخلاقیتر – یا بیاخلاقتر – از غیر دینداران نیستند. چه به هدایت الهی باور داشته باشیم یا باور نه، رفتارمان به طور چشمگیری به هم شبیه است.
این واقعیت که خداناباوران، ظاهراً به اندازه باورمندان اخلاقیاند ممکن است برای برخی دور از انتظار باشد. در رمان برادران کارامازوف اثر فئودور داستایوفسکی، دمیتری کارامازوف سخت نگران است: “اما چه بر سر بشر خواهد آمد …بدون خدا و زندگی ابدی؟ بعد این، همه چیز مجاز خواهد بود و آنها هر کاری که بخواهند میتوانند انجام دهند؟”
در اواخر سال ۲۰۰۷، میت رامنی که هنوز مطمئن نبود که میتواند در انتخابات درون حزبی به عنوان نامزد جمهوریخواهان برای ریاست جمهوری برنده شود، یک سخنرانی درباره دین انجام داد تا اطمینان خاطر رأی دهندگان بدگمان را دوباره جلب کند. در آنجا او بیان داشت که اعتقادات او به مذهب مورمون نمیتواند دلیلی برای رد کاندیداتوری او باشد. آنچه واقعاً اهمیت داشت این بود که او دیندار است و بنابراین به همان باورهای اخلاقی، پایبند است که دیگر مردم دیندار معتقدند. او گفت “آزادی به دین نیاز دارد، همانطوری که دین محتاج آزادی است.” او به کنایه گفت که مردم آزاد اما بیخدا ممکن است جامعهای سرکش را شکل دهند. وی در ادامه افزود: “نمیدانم این دلیل الغای بردگی یا حقوق مدنی یا حق حیات بوده است یا نه، اما هیچ جنبش آگاهی بخشی در امریکا نمیتواند موفق شود بدون اینکه به باورهای دینداران توجه کند.”
دمیتری کارامازوف و میت رامنی هر دو در اشتباهند. کسانی که ترسی از اجرای عدالت در جهان بعد از مرگ ندارند، ظاهراً پستتر، سنگدلتر یا لاابالیتر از دینداران نیستند.
پژوهش مذکور از روشهای کمی متفاوت استفاده کرده است. بیشتر مطالعات روانشناختی پیشین درباره پاسخهای اخلاقی مبتنی بر مشاهدات آزمایشگاهی بود. این مطالعه، روشی را به کار میگیرد که به پژوهشگران اجازه میدهد تا از آزمایشگاه به درآمده و نگاهی به شرکت کنندگان بیندازند و چگونگی تفکر آنها درباره اخلاقیات را در خلال زندگی روزمرهشان بررسی کنند. پژوهشگران این روش را “ارزیابی لحظه به لحظه بومشناختی” نام نهادند و به طور متناوب با شرکتکنندگان در تماس بودند تا گزارشی از احساسات آنها به دست بیاورند.
در این مطالعه، ۱۲۰۰ نفر دربازه زمانی سه روزه و هر روز پنج نوبت به پرسشها پاسخ میدادند. متن از آنها میخواست که اگر در ساعات گذشته روز، تجربه کنشی اخلاقی یا غیر اخلاقی داشتهاند، پاسخ دهند. اگر شرکتکنندهای پاسخ بله میداد، پرسشهایی به دنبال آن مطرح میشد که شرکتکننده را وادار میکرد که آن رخداد و واکنش خود را بدان شرح دهد. پژوهشگران بیش از ۱۳۰۰۰ پاسخ را جمعآوری کردند که چهار هزار تای آن شرحی درباره رویداد اخلاقی یا غیر اخلاقی بود. کنش ها از عادی تا غیر منتظره مرتب شدند: کمک به توریستی برای یافتن نشانی گم کرده اش. پس گرفتن شیئ دزدیده شده همکار و رساندن به در خانه او. استخدام فردی برای کشتن موش آبی تا به کسی آسیب نزند.
به نوشته جس گراهام، استادیار روانشناسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی “صدها مطالعه روی اخلاقیات انجام شده و بیشتر آنها افراد شرکت کننده را به سوی مسائلی سوق میدهند تا او مجبور به قضاوت اخلاقی شود. گرچه این، چیزهای زیادی در اختیارمان قرار میدهد اما درباره چگونگی تأثیر اخلاقیات در زندگی روزمره ما حرف چندانی ندارد. این پژوهش با استفاده از فناوری تلفن های هوشمند این امکان را به ما میدهد تا تصویر معتبر بومشناختیتری را درباره انواع رویدادهای اخلاقی و نحوه مواجهه مردم با آن بیرون از آزمایشگاه به دست آوریم.”
دانیل ویسنسکی، همکار این پژوهش و استادیار دانشگاه سنت پیتر، میگوید: “هدف این مطالعه، رسیدن به سطح بالاتری از اعتبار بومشناختی است.” او در ادامه میافزاید: “روش استفاده شده روش بهتری نیست بلکه مکمل روشهای دیگر است.”
اریک شویتزجبل، استاد فلسفه دانشگاه کالیفرنیا در ریورساید که وبلاگی در زمینه فلسفه و روانشناسی دارد نوشت: “از آنجایی که ادبیات درباره شناخت اخلاقی تاکنون تحت سلطه مطالعات آزمایشگاهی و نظرسنجی آنلاین بوده است، با این مطالعات که نمونههای رفتاری را هر روزه مورد بررسی قرار میدهند، فکر میکنم بسط روششناسی پژوهشگران در این جهت هیجانانگیز باشد.”
تفاوت مهمی که میان افراد دیندار و غیر دیندار وجود داشت این بود که وقتی هر دو گروه تجربیات هیجانی اخلاقی مشابهی مانند خجالت و قدردانی را گزارش میکردند، دینداران تا حدودی پرشورتر احساسات خود را تشریح مینمودند.
اما دلیلی وجود دارد تا نتایج این پژوهش را با احتیاط بیشتری بررسی کنیم. مطالعه مبتنی بر حضور شرکتکنندگانی است که گزارش را با کمال صداقت و دقت تهیه میکردند و نیز کسانی که ممکن بود از افشای کنشهای غیر اخلاقی خود معذب باشند. همچنین تمایلی برای مبالغه درباره انجام کنشهای اخلاقی وجود دارد. شویتزجبل معتقد است مشکلاتی ذاتی در مطالعاتی که بر پایه خوداظهاری هستند وجود دارد، اما آنها به هرحال پیشنهادات ارزشمندی برای پژوهش دربردارند.
“دغدغه درباره عدم دقت خوداظهاریها با دغدغه درباره سنجش آزمایشگاهی رفتار در حالی که رفتار قابل سنجش آزمایشگاهی نیست، جبران میشود.”
این مطالعه خود را محدود به مقایسه دیدگاههای دینداران و غیر دینداران نکرده و به مقایسه میان افرادی که به ایدئولوژیهای مختلف سیاسی معتقدند، نیز دست زده است. بر طبق یکی از نظریات روانشناختی جدید- نظریه بنیادهای اخلاقی- زمینههای متفاوتی برای اخلاقی یا غیر اخلاقی پنداشتن یک کنش وجود دارد. یک کنش ممکن است به دلیل مضر بودن برای فرد دیگر، غیر اخلاقی دانسته شود. کنشی ممکن است نه به خاطر ضررش که به دلیل بروز پیمانشکنی، غیر اخلاقی قلمداد شود. در مطالعات آزمایشگاهی که در چارچوب نظریه بنیادهای اخلاقی قبلاً انجام گرفته، نشان داده شده است که لیبرالها و محافظهکاران بر اصول اخلاقی متفاوتی تأکید میورزند. برای مثال، محافظهکاران بیشتر کنشهایی را مورد توجه قرار میدهند که نمایانگر احترام به اقتدار به مثابه اخلاق است، در حالی که لیبرالها به کنشهایی که انصاف را به مثابه اخلاق در نظر میگیرند، توجه دارند. مطالعه حاضر، این تفاوتها میان محافظهکاران و لیبرالها را بیرون از آزمایشگاه هم تأیید میکند، اما نه به میزانی چشمگیر. به گفته ویسنسکی”نظریه بنیادهای اخلاقی برخی پشتیبانیها را به لحاظ نظری از مسیرهای پیشبینی شده به عمل میآورد، اما تحتالشعاع حجم وسیعی از همپوشانیها میان لیبرالها و محافظهکاران قرار میگیرد. اگر ما شبکه های فاکس یا ام اس ان بی سی را ببینیم، ممکن است فکر کنیم لیبرالها از مریخ آمدهاند و محافظهکاران از ناهید. اما آنها مشابهتهای زیادی با هم دارند.”
پژوهشگران، عمداً از تعریف “اخلاقی” و ” غیر اخلاقی” برای بررسی شرکت کنندگان اجتناب ورزیدند. به کار نگرفتن تعریفی از “اخلاق” پژوهشگران را قادر کرد تا گستره متنوعی از کنشها را که افراد به عنوان اخلاقی یا غیر اخلاقی میپندارند مشاهده کنند. طبق ادعای گراهام “همیشه تعادلی میان دقت اظهارات شرکتکنندگان و خطر غفلت از جنبههای مهم اخلاقی زندگیشان وجود دارد. برای نمونه، اگر من فکر کنم که اخلاق اساساً درباره عدالت و انصاف است و آن را برای شرکت کنندگان تعریف کنم، به مجموعهای از رویدادهای اخلاقی دقیقتر و خاصتر از آنها دست می یابم، اما از آنچه آنها به لحاظ اخلاقی خوب یا بد مییابند اطلاعی حاصل نمیکنم.”
اما با وجود این، بیشتر افراد پاسخهای مشابهی به موارد اخلاقی دادهاند. همه کنشهای اخلاقی و غیر اخلاقی شرکت کنندگان به طور مستقل توسط چندین داور که از اهداف پژوهش آگاهی نداشته و اطلاعی درباره افراد مورد مطالعه نداشتتند، بررسی شد وتوافقی چشمگیر مشاهده شد. تفاوت نظر داوران و شرکتکنندگان درباره کنشهای اخلاقی کمتر از یک درصد بوده است.
در کل، شویتزجبل معتقد است که این مطالعه گام مهمی به سوی پژوهشهای تجربی درباره اخلاق بوده است. “در مطالعه پدیده پیچیدهای چون رفتار اخلاقی و غیر اخلاقی، نیاز است تا مجموعه متنوعی از روشهای متفاوت با پیشرفتها و شکستهای آن به کار رود. این کاری نیست که با یک روش ساده به انجام برسد. بنابراین، بسط چنین روششناسیهایی در این جهات عالی است.”
* الیزابت پیشیتو دکترای فلسفه از دانشگاه مریلند