کتاب «ادیان در قرآن»، جدیدترین تالیف عبدالرحیم سلیمانی به همت انتشارات دانشگاه مفید در چهار بخش اصلی و شانزده فصل روانه بازار نشر شد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز) نویسنده کتاب در پیش گفتار آورده است: در نوشتار پیش رو کوشیدهام مطالب مربوط به ادیان دیگر در قرآن مجید را به اختصار بیان و بررسی کنم. قرآن به تاریخ، متون مقدس، شخصیتها، باورها و اعمال دو دین یهودیت و مسیحیت نسبتاً به تفصیل پرداخته و برخی از ادیان، مانند صابئین را به اختصار مطرح کرده و به برخی ادیان، مانند مجوس، صرفاً اشاره کرده است. همچنین، در قرآن به برخی از باورها و اعمال مشرکان حجاز اشاره شده است. از آنجا که این مطالب گوناگون و متنوع است، اغلب، ارتباط یا ترتیب منطقی بین فصلهای این اثر کمرنگ است.
با این حال، کوشیدهام نظم خاصی را بین بخشها و فصلها رعایت کنم. این نظم مبتنی بر پرسشهایی است که متن در پی پاسخ به آنها است؛ چرا قرآن از میان ادیان موجود در زمان ظهور اسلام فقط به این ادیان پرداخته و چرا همه پیامبرانی که قرآن به آنها پرداخته در خاورمیانه و غرب آسیا میزیستهاند؟ آیا خداوند برای مردم دیگر نقاط دنیا پیامبرانی نفرستاده است؟ آیا قرآن منطق و هدف خاصی را در مطرح کردن مباحث مربوط به ادیان دیگر دنبال کرده است؟ در بخش اول این اثر کوشیدهام در دو فصل به پرسشهای کلی و مقدماتی فوق پاسخ دهم.
گفته شد که قرآن به دو دین یهودیت و مسیحیت به صورتهای نسبتاً تفصیلی پرداخته است. مهمترین بحث درباره این دو دین متون مقدس آنها است که منبع تعالیمشان است. قرآن این دو متون را چگونه مطرح کرده و چگونه درباره آنها داوری کرده است؟ از سوی دیگر، از برخی از آیات برداشت شده است که این متون آمدن پیامبر اسلام و قرآن را بشارت دادهاند.
سخن قرآن در این باره چیست و آیا میتوان ادعای قرآن را با متون موجود فعلی یا متون موجود در زمان نزول قرآن منطبق کرد؟ بحث دیگر این است که قرآن پیروان این دو دین را «اهل کتاب» خوانده است. این عنوان در قرآن چه معنا و مفهومی دارد و آیا مصداق آن منحصر در پیروان این دو دین است یا اینکه میتوان پیروان ادیان دیگر را نیز شامل شود؟ اهل کتاب در قرآن چه احکامی دارند و آیا از این احکام میتوان در جهان کنونی دفاع کرد؟ بخش دوم این نوشتار، در چهار فصل، در پی پاسخ به پرسشهای فوق، یعنی مطالب مرتبط با متون مقدس، است. در همین بخش، در لابهلای بحث از اهل کتاب، به صابئین و مجوس پرداختهام که در قرآن به اختصار یا به اشاره مطرح شدهاند. قرآن به برخی از مهمترین آموزهها و تعالیم دو دین یهودیت و مسیحیت پرداخته و برخی از آنها را تایید و برخی را رد کرده است.
بخش سوم این نوشتار در شش فصل به موضع قرآن راجع به آموزههای این دو دین پرداخته است. قرآن خداشناسی یهودیت را تأیید میکند و یهودیان را موحد به حساب میآورد. با این حال، این کتاب باورهایی از یهودیان نقل و نقد میکند که با خداشناسی مرتبط است. نمونه آن پسرخوانده شدن عزیز برای خدا یا ربوبیت دادن به احبار و … است. دو باور دیگر آنها، که اهمیت بسیار دارد، یکی مقدس و موعود بودن سرزمین فلسطین و ادعای مالکیت بر آن است و دیگری برگزیدگی قوم اسرائیل در سه فصل نخست بخش سوم این نوشتار موضع متون یهودی و عالمان یهود و نیز موضع قرآن درباره مطالب فوق بررسی شده است.
سه فصل آخر بخش سوم به مهمترین باورهای مسیحیت پرداخته است. مسیحشناسی قرآن چه ربط و نسبت و چه وجوه اشتراک و افتراقی با سایر مسیحشناسیها دارد و موضع قرآن راجع به مسیحشناسی متون مقدس یهودی مسیحی و مسیحشناسی رایج مسیحیت چیست؟ یکی از مهمترین باورهای مسیحیت کنونی «تثلیت» است. موضع قرآن درباره تثلیت مسیحی چیست و آیا این کتاب همان تثلیت رایج مسیحی را رد میکند یا آن گونه که برخی نویسندگان مسیحی مدعی شدهاند، تثلیت خاصی را رد میکند که در حجاز آن زمان بوده است؟ یکی دیگر از آموزههای اساسی مسیحیت صلیب مسیح است که مهمترین نقش را در نظام الاهیاتی مسیحیت ایفا میکند.
موضع قرآن درباره پایان زندگی زمینی حضرت عیسی(ع) چیست و چه ربط و نسبتی با گزارشهای اناجیل و باورهای الهیاتی مسیحیت دارد؟ در بخش سوم این نوشتار، در سه فصل به پرسشهای فوق پرداخته شده است.
دیگر پرسش ادیانی مطرح شده در این نوشتار که در پی یافتن پاسخ قرآن به آنیم این است که: این کتاب درباره ادیان دیگر و پیروان آنها چه موضعی دارد؟ این پرسش خود به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی اینکه قرآن درباره حقانیت و نجاتبخشی دیگر ادیان چه موضعی دارد؟ به عبارت دیگر، آیا قرآن موضع انحصارگرایانه دارد، به این معنا که فقط دین اسلام را دین حق میداند و فقط مسلمانان را اهل نجات و رستگاری میشمرد، یا اینکه موضع تکثرگرایانه دارد، به این معنا که حقانیت و نجات بخشی سایر ادیان را قبول دارد، یا اینکه موضع شمولگرایانه دارد، به این معنا که با اینکه فقط دین اسلام را در این زمان حق میداند و همه انسانها را موظف میداند که در صورت شناخت اسلام به آنها ایمان آورند، اما راه رستگاری به روی پیروان دیگر ادیان بسته نیست و همگان میتوانند رستگار شوند.
بخش دوم پرسش فوق مربوط به زندگی این دنیا است. قرآن به مسلمانان توصیه میکند چه نوع رابطهای با غیر مسلمانان در پیش بگیرند؟ آیا رابطه خصمانه را توصیه میکند یا به همزیستی مسالمتآمیز و رابطه اخلاقی و رعایت عدالت و احسان دعوت میکند؟ بخش چهارم و پایانی این نوشتار در چهار فصل پاسخ پرسشهای فوق را میکاود.
در پایان این پیش گفتار کوتاه باید این نکته را متذکر شوم که بحثهای ادیانی قرآن مجید حدود دو دهه دغدغه جدی نگارنده بوده و بخش در خور توجهی از مطالب این کتاب پیشتر به صورت مقاله منتشر شده و این مطالب به تدریج تکمیل، و ایرادهای آن برطرف شده است. در این مسیر افراد بسیاری به صورتهای مختلف مرا یاری و راهنمایی کردهاند یا با نقد مشفقانه خطاها و کاستیهای کتاب را آشکار کردهاند که نام بردن از هم آنها ممکن نیست. از تمام این دوستان قدردانی و تشکر میکنم. از همه عزیزانی که این اثر ناچیز را مطالعه میکنند تقاضا دارم مرا از موهبت نقد و راهنمایی خود محروم نکنند.
نویسنده کتاب در فصل اول، کلیاتی درباره دین و ادیان در قرآن آورده و نوشته است: در این فصل مقدماتی بر آنیم که درباره چگونگی مطرح شدن واژه «دین» و موضوع «ادیان» در قرآن و مصادیق آن و جغرافیای کلی بحث ادیان در قرآن و نیز ویژگیهای کلی ادیان در قرآن به اختصار بحث کنیم.
وی در بخشی تحت عنوان «دین و ادیان» آورده است گفته میشود واژه «دین» در قرآن به معانی مختلفی به کار رفته است از جمله این معانی «جزاء» است که در تعبیر «یوم الدین» در آیات متعددی از قرآن به کار رفته است. نیز کلمه «دین» در برخی از آیات به معنای «اطاعت» به کار رفته است، از جمله «وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ؛ از دین حق پیروی نمیکنند». شاید بتوان برخی از کاربردها را به معنای قانون گرفت: «مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ؛ نمیتوانست برادرش را مطابق قانون پادشان بازداشت کند: چون دین «قانون» جریمه گرفتن دو برابر مالی بود که برداشته بود.
اما معلوم است که در اغلب کابردها این واژه به معنای «مجموعه باورها و اعمالی که انسانها متعهد به پذیرفتن و گردن نهادن به آنها میشوند» است و شاید بتوان هم کاربردهای بالا را نیز به همین معنا برگرداند، به هر حال اینکه ریشه لغوی «دین» جزاء است یا چیز دیگر، در بحث ما اهمیت ندارد. مقصود ما از «دین» در این بحث همین مجموعه باورها و اعمال است که در کابردهای قرآنی مانند «إِنَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلامُ» و «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»، به همین معناست.
شاید نتوان از طریق کاربردهای قرآنی تعریفی از دین به دست آورد، اما عامترین واژهای که قرآن مجید راجع به باور و اعتقاد به کار برده کلمه «غیبت» است: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ … ؛ کسانی که به غیب ایمان دارند».
تمام ادیان موجود در جهان و تمام ادیانی که در گذشتهها بودهاند و از بین رفتهاند و حتی ادیان ابتدایی که اکنون در جهان هستند و حتی مشرکان حجاز، به غیب باور داشتهاند؛ لذا در قرآن آمده است که «اگر از آنان «مشرکان» پرسیده شود که چه کسی خالق آسمان و زمین است و آنها را تدبیر میکند، میگویند: «الله». در قرآن مجید «غیب» در مقابل «شهاده» است و «شهاده» به معنای عالم محسوس است. پس اولین گام دینداری این است که انسان عالمی غیر از عالم محسوسات را بپذیرد. بنابراین، کسی که هستی را مساوی با ماده میداند و هیچ عالمی ورای ماده را قبول ندارن، ملحد و بیدین است و کسی که عالم غیب، یعنی عالم ماورای ماده، را قبول دارند دینداری است، هر چند ممکن است دینش حق نباشد.
مسئله دیگر راجع به کاربرد کلمه «دین» این است که: آیا مطابق قرآن مجید کاربرد واژه «ادیان» به صیغه جمع، درست و صحیح است؟ این پرسش از آنجا مطرح شده که در قرآن مجید آمده است: «إِنَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلامُ؛ دین نزد خدا اسلام است» و ممکن است کسی برداشت کند که مطابق قرآن مجید فقط اسلام را میتوان دین خواند جدای از این نکته که کلمه «اسلام» در این آیه به معنای شریعت محمدی(ص) نیست و مطابق قرآن مجید ابراهیم خلیل(ع) و دیگر انبیای الهی مسلمان بودهاند و به دیگران توصیه کردهاند که مسلمان باشند و اسلام به معنای دینی است که همه انبیا از طرف خدا آوردهاند، باید توجه داشت که کاربرد واژه «دین» در قرآن منحصر در دین حق نیست.
در برخی از آیات، ادیان باطل نیز «دین» خوانده شدهاند «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ؛ ای اهل کتاب در دین خود غلو میکنید» همچنین آیهای که سه بار در قرآن مجید تکرار شده، دلالت بر این دارد که کاربرد واژه «ادیان» درست است: «هُوَ الَّذی أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ؛ او است کسی که پیامبر خود را برای هدایت با دین حق فرستاد تا بر تمام ادیان پیروز گرداند». هر چند واژه «ادیان» در قرآن به کار برده نشده، اما این آیه از دو جهت میرساند که کاربرد این واژه خلاف قرآن نیست؛ یکی اینکه، سخن از «دین حق» به میان میآورد، پس دین باطل هم وجود دارد، و دیگر اینکه کلمه «الدین» با «ال» است که همه ادیان دیگر غیر از اسلام را شامل میشود. کاربردهای دیگری نیز به گونهای بر این نکته دلالت میکنند، مثل «الدِّینُ الْقَیِّمُ» و «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً»
واژه دیگری که قرآن مجید مکرر به معنای «دین» به کار برده واژه «مله» است: «وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ؛ چه کسی جز کسی که به سفاهت گراید، از دین ابراهیم روی برمیتابد: «وَ قَالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا؛ و اهل کتاب گفتند یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت یابید، بگو نه، بلکه بر دین ابراهیم حقگرا هستم».
و باز قرآن مجید کلمه «مله» را برای دین باطل هم به کار برده است: «إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کَافِرُونَ؛ من دین قومی را که به خدا اعتقاد ندارند و منکر آخرتاند، رها کردم» و «قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها؛ اگر بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشید باز به دین شما برگردیم، دین حقیقت به خدا دروغ بستهایم».
«دین و شریعت» عنوان بخش دیگری در این فصل است که نویسنده در ابن بخش مینویسد: قرآن مجید بین «دین» و «شریعت» فرق میگذارد؛ اولی، یعنی دین حق، را امری ثابت میشمرد و دومی را تغییرپذیر به حساب میآورد. درباره دین میفرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ» دین نزد خدا تنها اسلام است» و میفرماید: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ؛ هر کس به جز اسلام دین دیگری جستوجو و پی جویی کند از او پذیرفته نیست». همان طور که پیشتر اشاره شد پیامبران قبل از پیامبر خاتم، مسلمان بودهاند و به اسلام دعوت میکردهاند. پس اسلام یعنی تسلیم حق بودن، و چون مصداق روشن و کامل حق خدای یگانه است، اسلام به معنای یکتاپرستی است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ در میان هر امتی، رسولی فرستادیم تا به مردم بگوید خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید»، پس مقصود از «دین» آموزههای زیربنایی است که در همه ادیانی که خدا فرستاده، ثابت است.
اما واژه دیگری که در قرآن مجید به کار رفته «شریعت» است. واژه «شرعه» و «شریعه» در لغت به معنای راهی است که برای رسیدن به آب در رودخانه و مانند آن وجود داشته و در اصطلاح به معنای طریقه و روش است اما «شریعت» به چه معنا است؟ مقصود از آن روش زندگی است. برخی «شریعت» را به معنای کل بُعد عملی دین گرفتهاند که هم شامل «فقه» اصطلاحی شود و هم شامل «اخلاق» و آن را متغیر دانستهاند. اما باید توجه داشت که اخلاق امری عقلی است و اگر در دین سخنی درباره آن آمده، در واقع ارشاد به حکم عقل است و این گونه نیست که با دستور خدا عوض شود و مثلاً دستور اخلاقی پیامبری را پیامبر دیگری نسخ کند.
همچنین، بُعد اجتماعی فقه که تابع عدالت است، چنانکه برخی از عالمان گفتهاند، در تیررس عقل بشری است و بنابراین تابع مصالح و مفاسد است و تغییرپذیر نیست. پس مقصود از شریعت، آن بخش از بُعد عملی دین است که خدا برای آن قانون وضع میکند که همان بخش تعبدی فقه است که مربوط به رابطه انسان با خدا است.
به هر حال، آیاتی از قرآن مجید دلالت بر این دارد که اقوام و ملل مختلف با توجه به اوضاع و احوال شریعتهای مختلف داشتهاند: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً» برای هر یک از شماها راه و طریقی قرار دادیم» «ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها»، سپس تو را بر شریعت و طریقی که ناشی از امر ما است، قرار دادیم».
واژه دیگری که نزدیک به «شریعت» است یا اشاره به بخشی از آن دارد، و قرآن مجید آن را به کار برده واژه «منسک» است: «وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ؛ و برای هر امتی، مناسکی قرار دادیم تا خدا را با آن یاد کنند. «و لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ؛ برای هر امتی مناسکی قرار دادیم که آنها بدان عمل میکنند پس نباید در این امر با تو به ستیزه برخیزند» کلمه «منسک» به معنای عام عبادت یا عبادتی است که در آن قربانی باشد؛ معنای این آیه این است که همه ادیان الهی چنین عبادتهایی داشتهاند.
بنابراین، خداوند برای اقوام و ملل مختلف شریعتهای متفاوت قرار میداده است، به این معنا که متناسب با اوضاع و احوالشان نظام عبادیات و دیگر احکام مربوط به رابطه انسان با خدا، از قبیل خوردنیهای حلال و حرام و … را وضع کرده است.
نویسنده در «نتیجه» کتاب آورده است، بر دو اصل «عدالت» و «احسان» که اولی به معنای رعایت حقوق دیگران و دومی به معنای گذشت از حق خود به خاطر دیگران است، به شکلی خاص در قرآن تأکید شده است. پرسش این فصل آن بود که آیا این دو اصل، که دربردارنده کل مرام نامه قرآن مجید در موضوع ارتباط با دیگران است، فقط در خصوص هم دینان باید رعایت شود، یا اینکه عالم است و در مواجهه با همه انسانها، صرف نظر از دین و مذهبشان باید رعیات شود؟ پاسخ این بود که این دو اصل چنان عام است که نه تنها در مواجهه با غیر مسلمانان باید رعایت شود، بلکه در مواجهه با دشمنان مشرک متجاوز نیز، حتی در حال جنگ، باید رعایت شود. آنچه در ایهای از قرآن مجید بر آن تأکید شده و ممکن است برخی را در این خصوص به اشتباه اندازد، این است که با دشمن متجاوز در بحبوبه جنگ رابطه صمیمانه و سری نداشته باشید، این امری عقلایی است و هیچ منافاتی با عمومیت عدالت و احسان ندارد.